انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقدی بر فیلم “ضد مسیح” با نگاهی به آراء دان کیوبیت

وظیفه اصلی دین برملا کردن آن لحظه تصمیم آغازین است. لحظه ای که همه چیز از هیچ آفریده میشود؛ و این همه را ما باید انجام دهیم. دریای ایمان، صفحه ۲۹
ضد مسیح {Antichrist} (محصول دانمارک-۲۰۰۹)همچون برخی دیگر از آثار فون تریر {Lars Von Trier}، از جمله “شکستن امواج” {Breaking the Waves}و یا “اپیدمیک” ، امر جنسی یا تنانه {sexuality} را زیر ذره بین نقد و موشکافی بصری و محتوایی خویش قرار میدهد. در این نوشتار سعی میکنم تا با بهره گیری از آراء دان کیوبیت {Don Cupitt}، متالّه انگلیسی، بازتاب یافته در کتاب «دریای ایمان»، به تقد و بررسی این فیلم بپردازم.

اول: ایمان ناواقعگرا{anti-realist faith}. دان کیوبیت در ۱۹۳۴ در ایالت لانکشایر انگلستان بدنیا آمد. در دانشگاه کمبریج علوم طبیعی، فلسفه و الهیات خواند. در ۱۹۵۹ خلعت روحانی پوشید و در ۱۹۶۶ دانشیار دانشگاه کمبریج شد. بدلیل وضع مفهوم ایمان ناواقعگرا او را متالهی رادیکال محسوب میکنند. ایمان ناواقعگرا از دیدگاه کیوبیت واجد خصلتها و پیامدهای ذیل است:

ارج نهادن به شک ورزی و روح انتقاد در هر چیزی از جمله اعتقادات دینی

اسطوره زدایی از دین

جایگزینی علم بجای دین در توضیح رویدادها و تجویز درمانها

کنار گذاشتن معنویت و روحانیت سابق که سرشار از تمایلات نامطلوب آزارخواهی بوده است

کنار نهادن تمایز میان جهان طبیعی پیرامون و قلمرو متعالی برین که از افلاطون آغاز و خود را در دوگانه انگاری معروف دکارتی میان ماده و ذهن بازتولید نموده است.

عدم تمایز و خط فارق مشخص قائل شدن میان مومن و نامومن

عدم اعتقاد به خدایی عینی، جهانی دیگر و برتر، زندگی پس از مرگ و مانند اینها که مشخصه ایمان واقعگرا و گواه نوعی ساده اندیشی دینی است.
اعتقادات و گزاره های دینی وصف امر واقع نیستند؛ بلکه باورهایی اخلاقی هسستند. بعبارتی کلام دینی توصیفگر {descriptive} نیست بلکه بیانگر {expressive} است.
دین کاملا بشری است و با فرهنگ و تاریخی که خود میآفریند بستگی ناگسسستنی دارد.
انکار رستگاری که وعده بنیادین همه ادیان است. رستگاری در کار نیست آنچه هست کاهش آلام و دردهاست تا حدی که زندگی تحمل پذیرگردد. (الهیات تراژیک)
خدا محصول یا آفریده تخیل اسطوره پرداز آدمی طی مرحله ای خاص از تفکر اوست.
کیوبیت از رهگذر قیاس میان ایمان واقعگرا و ناواقعگرا، شخصیتی همچون دکارت و پاسکال را به زیبایی با یکدیگر مقایسه میکند. اودکارت را با وجود آنکه کاتولیکی متعصب و قائل به خدایی عینی است؛ “عرف گرا” {orthodox}میداند اما لامذهب چراکه کاتولیک بودن او هیچ گونه تغییری در زندگی عملی و فعالیتهای فکری و عملی او ندارد. پاسکال فاقد عینیت است اما دین را جدی گرفته و یک عیسوی پرحرارت که زندگی خویش را وقف ایمانش کرده است. از بطن این قیاس حرکت نظریِ برآشوبنده و تکاندهنده کیوبیت کاملا مسجل است. شخصی چون دکارت که قائل به خدایی عینی، جهان پس از مرگ و تمایز بنیادین میان ماده و ذهن است در دستگاه فکری کیوبیت اصولا مذهبی محسوب نمیشود. ایمان راستین دینی به نظر کیوبیت باید در زندگی فرد نقش آفرین باشد و مرکز تقل ارزشهای فرد. از این منظر، کیوبیت ناقد آتشین تعصب دینی است که راه به خرافه و نزاع میبرد.

دوم: جدال میان علم و دین. فون تریر در «ضد مسیح» ناقد تلخکام و تند و تیز مذهب قشری یا آن چیزی است که کیوبیت «ایمان واقعگرا» مینامد. هم در نظام فکری کیوبیت و هم فون تریر، ایمان جزمی داشتن به هر چیزی و در اینجا به مذهب تنها راه بسوی ویرانی و مرگ میبرد. به اعتقاد کیوبیت یکی از عواقب واقعگرایی دینی، بربر شدن مسیحیت است که با افراطهای فجیع در قدرت و گناه، در قساوت و احساساتگرایی عمیقا پیوند دارد. پیش درآمد فیلم مشتمل بر پلان-سکانسی است زیبا و تاثیرگذار از زن و شوهری که به هنگام آمیزش جنسی از فرزند خویش غفلت نموده و سبب مرگش به علت سقوط از پنجره خانه میشوند. زن ناظر این ماجراست اما لذت ناشی از عمل جنسی او را به استیصال کشانده و لذا بی تفاوت به فاجعه ای که رخ خواهد داد. این سرآغاز، به لحاظ تحلیلی فتح باب و بهانه خوبی است تا کارگردان، نقد ویرانگر خویش را بر اعتقادات برآمده از مذهب و ایمان سطحی و جزم اندیش وارد کرده و تعصب و تاریک اندیشی خرافه گون و اسطوره مدار آلوده به مذهب را بر سندان علم مدرن بطور اعم و روانشناسی بطور اخص، خُرد کند. سرآغازِ جداسری جهان و زیست زن و مرد را میتوان در غلطیدن زن به دامان ایمان واقعگرا دانست. تضاد میان علم و دین، و پناه جستنِ آرام آرامِ زن در دامن اسطوره ها ی دینی، زیر خیمه آن ایماژ و پنداره ای که مسیحیت ارتدوکس بی رحم در اعصار تاریک اروپا از زن و بدن او با شکنجه ها و کشتارهای بیرحمانه تصویر کرده است؛ چونان اهریمنی متجسد در زن یک تنه به پیکار مرگ آور خویش با علم مدرن مردانه میرود. آنچه کیوبیت از آن تحت عنوان تمایلات آزارخواهانه نام میبرد؛ در ضد مسیح آنچنان نمود عینی و وحشت آوری دارد که فیلم را همچون متنی شدید الحن در محکومیت تفکر الهیاتی استعلاء میبخشد {در اینجا مرادم از تفکر الهیاتی آن مرحله ای از تفکر است که از نظر آگوست کُنت مرحله ای نامتکامل بوده و پیش از تفکر اثباتگرای خالق علم قرار میگیرد. م}. شوهر/مرد/علم، رواندرمانگر است؛ او تمامی اندوه زن را واکنشی “طبیعی” به فقدان فرزند میداند اما مشکل زنِ مبتلا به «خود-شیطان انگاری» علی الاصول با همین طبیعت است و این باور را آشکارا به زبان میآورد جایی که طبیعت را “کلیسای شیطان” میداند. این طبیعت، همان «مادینگی» و حرکت و تمایل زن به سمت غریزه است. و از همین بابت است که مرد/علم را نوک پیکان حمله خویش قرار میدهد. از دیدگاه روانشناسی مدرن، که زیست-جهان فیلم را تماما در سیطره خویش دارد؛ ذهن زن دچار گزینش انتخابی {selective exposure} است. اشیا و گفتارها برای او همگی تداعی گر و توجیه گر بدن و طبیعت همچون جولانگاه شیطان و عرصه ای برای نمود شرّند. بارش میوه های کاج، تذکار حضور شیطان است؛ و سقوط جوجه پرنده ای از آشیان و هجوم موریانه ها و سپس شاهینی به سمتش و آنگاه خوردن آن نوعی فرایند و منطق «کشتار» تنیده شده در طبیعت و نه یک چرخه متعارف برای بقاء و زیست. روانکاوی از همان دوران فروید بدین سو آنچنانکه که کیوبیت در اثر خود گوشزد نموده تنها برای کاهش رنج آدمی ابداع شده و نه رهایی و رستگاری { اصولا اگر بجای دین، فرهنگ در مرکز آگاهی قرار گیرد؛ رویکرد آدمی به جان و جهان خویش واجد خصلت تراژیک گونه خواهد شد و آنچنانکه کامو در افسانه سیزیف گفته است از خلال این مواجهه- یعنی انسانِ در جهان- “پوچ” زاده میشود. اما پوچی که خود به سبب اشراف آدمی به ماهیت جهان آنچنانکه او در می یابد؛ رهاننده است} و در جهان فیلم این بر عهده مرد/علم است که زن را نه بعنوان اُبژه ای که مسخّر شیطان است یا گویی که خود شیطان متجسد است؛ بلکه به عنوان یک سوژه مبتلا به وسواس {obsession} درمان کند. مرد برای ورود به ضمیر ناآگاه زن و ادراک آن برای کشف ریشه های وسواس و هراس او، زن را به کلبه ای در بطن جنگل میبرد. با همان شباهتها با آنچه او در کابوسهایش میبیند تا با بهره گیری از مکانیسم ذهنی تداعی {association} بتواند سرمنشاء و ریشه هراس و عذاب را بخشکاند. اما این فرایند برای زن پناه یافتن در عدن {Eden} و حوزه امن و امانی است که معبد شیطان و قلمرو فرمانروایی اوست. و در عدن است که جدال نهایی در آمیختگی خویش با درد برای زن و ناامیدی برای مرد آغاز میشود. عذاب وجدان از دیدگاه فروید آن حس تخریب و مرگی است بسوی خویشتن منحرف گشته؛ و زن از چنین منظری عذاب وجدان را بعنوان یک لایه سه گانه فرویدی از روان، به نحو بیمارگونه ای به سمت تن هدایت میکند؛ از آلات تناسلی خود و مرد بعنوان بدنمندی بارز و خصمانه شیطان و گرانیگاه شرارت، انتقام گرفته و در نهایت به قصد کشتن، مرد را به نهایت درد و رنج میکشاند. ضد مسیح ترجمان بصری جدال دیرپای تاریخی میان دو گونه ایمان است؛ ایمان به علم و ایمان به دبنِ {قشری}. و روایتی از تراژدی خلق شده از گذر این کشاکش، آنجاکه آب این دو شاخه از معرفت در یک جوی نمیرود. و آنجا لحظه تصمیمگیری نهایی است. آنیّتی که آدمی باید تکلیف خویش را مشخص و بسوی یکی از این دو متمایل و موضعگیری کند. یکی از این بزنگاههای حساس هستی شناختی، «بدن» و بطور مشخص بدن زنانه و «زنانگی» است. تجسدی که همواره موضوعی چالش برانگیز برای مذهب واقعگرا و با دیدی خوشبینانه مساله ای بغرنج برای مذهب ناواقعگرای کیوبیتی است. با رها شدن از واقع گرایی که همانا رد و انکار دوگانه انگاری میان ماده و معنا از سویی و انکار وجود چیزی فی نفسه و ذاتن شرّ است؛ اگرچه «زن و سکس به مثابه چیزی شیطانی» {sex as a devil}را وانهاده ایم؛ اما وقتی پای بدنمندی {corporeality} به میان میاید؛ کُمیت ناواقعگرایی نیز لنگ است؛ چرا که آشکار است که کنشهایی خودآزارگونه و دیگرآزارانه زن، ذاتن شر است؛ و تمامی هدف رواندرمانی مرد نیز همین است که کار به این جاهای باریک و ظریف نکشد. در جهان وهم آلودی که تریر به تصویر میکشد جایی برای بخشایش خداوند و رستگاری نیست. تریر در فضای تراژدی نفس میکشد؛ جهان سرد و تاریکی که درآن گاهی از عهده روانشناسی مدرن نیز کاری برنمیآید. اما اگر گاهی هم بربیاید خود دلیل محکمی برای به آغوش گرفتن زندگی است و کاهش غمباری آن تاجایی که در توان آدمی است.

سوم: شمایلنگاری فیلم. تمامی عناصر موجود در عدن به مثابه یک کلیت رمزگانی شده {codified}؛ نمادها و نشانه هایی هستند که ضمیر ناآگاه زن و نیز طبیعت را با ویژگیها و محتوای شیطانی اش به تصویر میکشند. میزانسنها، قاب بندیها، رنگپردازیها و قرابت میان اشیاء از سویی و اشیاء و انسان از سوی دیگر به عنوان دالّی {sign} حاوی مدلولی{signified} ویژه جهت القاء حس یا معنایی خاص به ذهن مخاطب عمل میکنند. نمادهایی همچون کلاغ و روباه و آهو، نمادهایی از صورهایی فلکی شیطانی اند. آمیزشهای جنسی دردکامانه با پیشقراولی زن، دالّی است که مدلولش «سنتز شرارت» است. قرایت میان فریاد زن و بارش میوه های کاج بازهم نشانه ای بر حضور مداوم شیطان است. سبزه ها، اشجار، تنه های خشک، مه آلود بودن فضا، لانه روباه، همگی نمادهایی هستند که بر پدیده هایی انتزاعی همچون تاریکی و ناآگاه، دوزخ، شرارت و پلیدی، خطر، مرگ و بیماری و هرج و مرج دلالت میکنند. جالب است که مرد آن هنگام که مستاصل و مجروح کشان کشان خود را از ورطه هلاک دور میکند به حفره به مثابه شمایلی {icon} از رحم پناه میبرد که خود بر باور علمی و غیر دینی او به زنانگی اشاره و دلالت دارد و این زن است که او را با ضربت و خشونت از حفره بیرون میکشد. روباهی که از گوشت خویش تغدیه میکند به هرج و مرج اشاره میکند و کلاغ در همدستی با زن/شیطان، مخفیگاه مرد را به زن لو میدهد. خود- ارضایی زن زیر تنه درختی که دستهایی از میان شاخ و برگش بیرون آمده اند اوج مظلومیت سکس در دستگاه فکری- مذهبی واقعگراست آنچنانکه تریر درک و فهم میکند.

موخره: ضد مسیح، یک شاهکار گروتسک، یک درام جنسی- روانشناختی و فیلمی است در ژانر ترس و دلهره – هرچند که خود کارگردان چنین ادعایی ندارد حتی با وجود آنکه کلاسیکهای ژاپنی همچون “آب سیاه” و “حلقه” منبع الهامش بوده اند. منشاء ترس در اینجا نه گرگهای انسان نما، هیولاها، زامبیها یا اشباح، بلکه آن باور هولناکی است که مذهب واقعگرا بخصوص در اعصار تاریک اروپا از زنانگی و بدنمندی او ساخته {هرچند از دیدگاه متفکری همچون فوکو چنین حقارتی پیرامون زنانگی هنوز از شالوده های فلسفه غرب است} و پرداخته است. باوری که علم مدرن در قالب انسانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه و روانشناسی به جدال با آن برخاسته است. از سویی فیلم حسرتخوارانه و ناامید نیز هست. حسرت از اینکه چرا یک وسواس فکری و عذاب وجدان ناشی از یک فقدان، میتواند آنچنان مزمن شده و از درمان بگریزد که دست آخر درمان را در فنا و مرگ خویش و دیگری بجوید و ناامیدی از رستگاری و رهایی در زمانه ای که در حد کمال اینچنین مرموز و انباشته از بلا و مصیبت است. فون تریر استاد موشکافی و تشریح چنین جهان دردمندی است با نگاهی غمخوارانه.

منابع:

کیوبیت، دان، دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، نشر طرح نو، تهران: ۱۳۸۰

کیان، سال دهم، شماره ۵۲

دفترهای تاتر (مجموعه مقالات)، دفتر یکم، چاپ یکم، بهمن ماه۱۳۸۱