بر آن نقاش قدرت آفرین باد
که گرد مه کشد خط هلالی
حافظ
اواخر سپتامبر سال گذشته، نمایشگاه جانبی موزۀ «که برانلی – ژاک شیراک»[۱] پاریس، میزبان یک مجموعه از کارهای «کهیند وایلی»[۲]، نقاش افریقاییتبار آمریکایی، بود که خوشبختانه در آخرین روزهای برگزاری، موفق به دیدن آن شدم.
نوشتههای مرتبط
«وایلی» از مشهورترین نقاشهای آمریکایی است که پرترههای متعددی از انسانهای افریقاییتبار را کشیده است. جز آن، برای مبارزه با آنچه که او «عدم تعادل در هنر» مینامد، پرترههای مشهور شخصیتهای مهم تاریخ – مثل «ناپلئون بناپارت»- را در هیأت افراد سیاهپوست مجدداً و با فیگورهای مشابه نقاشی میکند تا آنها را در «قلمرو قدرت»، هر چند فانتزی و تخیلی، روایت کرده باشد.
«کهیند وایلی» در سال ۱۹۷۷، از پدری اهل نیجریه و مادری آمریکایی-افریقایی در «لس آنجلس» متولد شد. او و برادر دوقلویش این شانس را داشتند که از طرف مدرسه، مدتی را برای هنرآموزی نقاشی و عکاسی در «سن پترزبورگ» روسیه به سر ببرند. او در سال ۱۹۹۹، از «دانشگاه ییل» فارغالتحصیل شد.
پرترههایی که «وایلی» میکشد، اغلب رگههایی از سبک روکوکو فرانسوی[۳]، رنگهای شاد افریقایی و گاه ترکیببندیهایی از هنر اسلامی را در خود دارد و میکوشد سیاهپوستان را قدرتمند، پیروز و حتی برتر نشان دهد. فیگور آدمهای او، اغلب الهام گرفته از نقاشیهای مهم تاریخی یا سکانسهای مشهور سینماست. مثلاً به جای سه دختر برهنه در نقاشی مشهور «سه مهرو»، اثر «ژان باتیست رنو»، نقاش فرانسوی قرن هجدهم [۴]، او که همجنگسرا بودنش را اعلام کرده است، تابلویی از سه مرد جوان در سال ۲۰۰۵ کشید. یا در موردی دیگر، به جای تصویر شاه اسپانیا در تابلوی مشهور «فیلیپ دوم در سوارکاری»، اثر «پیر پُل روبنس» نقاش اهل آنتروپ[۵] «مایکل جکسون» را در همان فیگور نقاشی کرد.
مورد «ناپلئون بناپارت» که بالاتر به آن اشاره شد، مربوط به اثر مشهور «ژاک لویی داوید»، نقاش مشهور فرانسوی در سال ۱۸۰۰، با عنوان «ناپلئون در حال عبور از گذرگاه سن برنار–یا آلپ»[۶] است که «وایلی» به جای ناپلئون، یک مرد سیاهپوست با چهرهای مصمم و قوی گذاشت.
در کار دیگری، «وایلی» مطابق اثر «جووانی بالیونه»، نقاش «شیوهگرا» اهل ایتالیا در قرن هفدهم و اثر «جودیت و سر هولوفرنس»[۷] نقاشی مشابهی را ساخت که در آن «جودیت» زنی سیاهپوست است و در یک دست چاقو دارد و با دست دیگر، سر بریدۀ مرد سفیدپوستی را میچرخاند و نشان میدهد.
چنین جا به جاییهایی، معطوف به کارکردی از مفهوم «فلسفۀ قدرت» است که میکوشد برای تغییر سیاست و نگرههای جمعی، از طریق واژگون کردن عادتوارههای چشمی و ذهنی، تلقی مترتب بر آنها تغییر یابند. از سویی دیگر، گمان میکنم میتوان همین موضوع را، در بحث «کنش متقابل نمادین»[۸] نیز میتوان واکاوی کرد.
بر حسب آن، انسانها-به عنوان واحد اجتماعی-، مراجع درک تاریخیشان را در ناخودآگاه جمعی، مبنای فهمش عمومی خود قرار میدهند. البته حافظۀ دیداری و شنیداری نیز از آن جمله است. بنابراین، به همان شیوه که آدمها مطابق «نظریۀ آینۀ دیگران» (Looking-glass self Theory) خود را میشناسند؛ سلسله مراتب «قدرت» را نیز در آینۀ جلوههای دیده شدۀ هنری و فرهنگی، میپذیرند یا مطابق سرنمونهای درک شدۀ پیشین باور میکنند.
«اروینگ گافمن»[۹] جامعهشناس کانادایی، در کتاب «نمود خود در زندگی روزمره»[۱۰] برهمکنشی فرد و جامعه را در گروی ارتباطات و سرنخها و انواع نشانهها و رسانهها میداند که «دیالکتیک بنیادین اثر پذیری» را شکل میدهند.
«وایلی»، متاثر از جنبش«ووک»(Woke) [۱۱] گرهگاه تبعیض پایه در مورد سیاهان را، تلقی کلیشهای ساخته شده از نقش آنان در تاریخ و جامعه میداند. از این رو میکوشد با آشناییزدایی از دیده شدهها، تجربهها و نمودهای جدیدی در زندگی روزمره از طریق جابهجایی نشانههای قدرت و این بار در هیأت جدید به بار بیاورد.
به گمان من، جدا از این که این ایده حامل نوعی «زمانپریشی»[۱۲] درونی است، به کارهای تزئینی و پروپاگاندا یا دست بالا، گرافیک و تصویرسازی نزدیکتر است تا اثر هنری. البته «وایلی» در دوران کاری خود پروژهای مستمر را جلو برده و خود را بیش از یک هنرمند- روشنفکر، یک کنشگر اجتماعی ضد تبعیض میداند. قصد او این است که با تغییر نژادی پرسوناژها، در حافظۀ جمعیای که مبتنی بر نقاشیهای مشهور تاریخی ساخته شده، دست ببرد. این ایده، به باور من، گرچه ابتکاری و خلاق است، اما، ایجابی و اصطلاحاً «اصیل» نیست.
مساله این است که در نظریۀ «کنش متقابل نمادین»، هم الگوها از دایرۀ زمانی خود خارج نمیشوند و چنین نیست که مثلاً هنرمندها و نقاشها، مطابق «نظریۀ بازتاب»، زندگی زمانۀ دیگری را نمایانده باشند، و هر چند که به طور بدیهی «فهم اجتماعی»، حاصل انباشت تجارب تاریخی است؛ اما در مطالعات جامعهشناختی، میبینیم که رابطۀ همعصری، در «نشانهها» غالب است. نمیتوان روح عنصر غائب یا نزیسته در دوران گذشته را با جانمایی و جعل نشانهها، احضار کرد و متوقع بود که به میانجی آن توازن امروزی برقرار شود.
به باور من، این نگاه تقلیلانگارانه و نوعی سادهسازی است و چارچوب نظری درستی ندارد. تبعیض علیه سیاهپوستان از غیاب آنها در نقاشیها شروع نشده، بلکه مناسبات اجتماعی و روابط تولید در دوران طولانی فرماسیون بردهداری چنین نمودهایی را رقم زده است. «دیوید هیوم» هم در اظهارنظری مناقشهانگیز اشاره کرده بود که «به ندرت تمدنی به رنگ سیاهان وجود دارد و افراد مهم تاریخ کمتر از افریقا برخاستهاند»؛[۱۳] که البته جای بحث دارد.
با واژگونی و دست بردن در موزاییکهای تاریخ، صورت مسأله، گویی حذف شده و بار «روابط تاریخ اجتماعی» از تبعیضِ کماکان امتداد یافته، برداشته میشود تا آنچه ناموزون است، حاصل نوعی کژسلیقگی یا «نابسامانی فرهنگی» دیده شود؛ که البته درست نیست.
در دیدگاههای «اروینگ گافمن» که در قالب «رویکرد تحلیل محتوا در نظریۀ بازتاب» شکل گرفتهاند، به مناسک و آداب تبعیضآمیز جنسیتی و نژادی حاکم بر جامعه پرداخته میشود و جامعهشناس نشان میدهد که مجموعۀ رفتارهای تبعیضآمیز و پذیرفته شده در اجتماع و زیستگاه هنرمند، در خودآگاه یا ناخودآگاه او، ثبت میشود و به شکلی عامدانه یا غیرعامدانه، در آثارش جای میگیرد. «گافمن» در دو مطالعۀ موردی این نگره را نشان میدهد که آثار هنری در زمانهای متفاوت، متأثر از جامعۀ پیرامون خود و بازتابدهندۀ درک قالب زمانۀ خود هستند.
اوج کار «وایلی»، کشیدن پرترۀ «باراک اوباما»، رییس جمهوری وقت ایالات متحده، در سال ۲۰۰۸ بود. او کوشید نخستین رییس جمهور افریقاییتبار آمریکا را باقدرت و کاریزماتیک نشان بدهد. در این پرتره، «اوباما» بر یک صندلی عتیقه، بدون کراوات، در مقابل انبوهی از گیاهان یک باغ نشسته و گلهایی در اطرافش به نشانۀ گذار او در زندگی در اطرافش دیده میشوند. مثلاً گل نیلوفر افریقایی، به تبار کنیایی «اوباما» نظر دارد و گل یاسمن، به دوران کودکی وی در هاوایی برمیگردد. گل داوودی، که آنرا گل رسمی شیکاگو میدانند، به این شهر اشاره میکند، زیرا خاستگاه سیاسی «اوباما»، به شمار میرود و او سناتور آنجا بود.
در مجموعۀ حاضر در نمایشگاه جانبی موزه «که برانلی»، -گویی که هنرمند، نقد من به کارهای پیشینش را شنیده باشد!-؛ پروژهاش را برپایۀ صاحبان قدرت در دوران کنونی قرار داده است. تابلوهایی که در نمایشگاه موزه «برانلی» و برای اولین بار در دنیا، یکجا و به طور عمومی دیده میشود، عنوان جذاب «پیچ و خم قدرت»[۱۴] یا به انگلیسی؛ «هزارتو (ماز) قدرت»[۱۵] را داراست.
نقاش، این مجموعه را در طول بیست سال کار کرده و از رؤسای جمهور پیشین برخی کشورهای آفریقایی، مانند «گینه» یا «ساحل عاج» خواسته است که مدل او برای نقاشی پرتره بشوند. البته او به جنبههای سیاسی و نمودهای دموکراتیک اعتنا ندارد و میتوان گفت که تمامی افراد دیکتاتورهایی هستند که در دورۀ قدرت نسبتی با ایدههای رهاییبخش یا دموکراسی و مدارا نداشتهاند.
در فیلمی که در نمایشگاه نمایش داده شد، او میگفت که با هر کدام از سوژهها گفتگو کرده و قرار و مداری گذاشته که مطلقاً از موضوعات سیاسی حرفی به میان نیاید و هیچ نشانۀ حزبی و گروهی در کار نباشد؛ کارها سفارشی تعبیر نشوند و عالیجنابان، به توصیههای نقاش برای ژستگرفتن توجه کنند و همچنین تابلوها تا پیش از به انجام رسیدن و پایان کار، دیده نشوند.
«وانلی» میگوید که با افراد منتخب دربارۀ اهمیت پرترههای اشرافی، سلطنتی و نظامی قرون ۱۷ و ۱۸ اروپا سخن گفته و آنها را متقاعد نموده که این کار صرفاً ارزش هنری ندارد و قرار است به نوعی، «ترجمان قدرت» از میان هزارتوی سوژههایی باشد که خود این مسیر را پیمودهاند و اینک دیگر بر مصدر سیاست نیستند و البته سیاهپوست هستند.
در این تابلوها، سوژهها با شکوه و شوکت، اغلب در میان برگها و گلهای مناطق گرمسیر، و مشحون از رنگهای زنده و گرم و درخشان دیده میشوند.
در واقع در این مجموعه، نقاش میکوشد، عظمت و قدرت انسان سیاهپوستی را نشان بدهد که گرچه دیگر بر مسند قدرت تکیه ندارد، ولی کماکان باعظمت و کاریزماتیک به نظر میرسد.
لباسهای شیک و اغلب غربی سوژهها و فیگورها و شیوۀ نگاه و نیز عصایی که در دست دارند، در فضای ویژهای که میتواند تداعیکنندۀ دفتر کار آنها باشد، برای مستفاد کردن چنان ایدهای به کار گرفته شدهاند.
آدمهایی که «کهیند وایلی» کشیده است، بدون لبخند و عاری از مهربانی یا واتابهای عاطفی، هستند و قرار است که به مثابۀ مصداقهایی از «قدرت سیاهپوستها» تلقی شوند. گوییکه در رقابتی تاریخی، «نقاش قدرت» به تعبیر حافظ، خواسته تا تجلی مشخصهای باشد که گویا در ذهن او، بیشتر از هر چیز دیگر، به میانجی «قدرت» متبادر میشود. شاید به همین دلیل است که هنرمند به جلوههای محتمل دیگری از زندگی یک انسان سیاسی و حتی مقتدر، بیاعتناست؛ چرا که برایش همه چیز «قدرت» است و «قدرت» همه چیز است؛ درست همانطور که شکستخوردگان و واپسزدگان تاریخ احساس میکنند.
۲۰ فوریه ۲۰۲۴
پیوند ویدیویی که از عکسهای همین نمایشگاه ساختهام:
https://youtu.be/5mXVFtKIXEk?si=hr_Tc8wIKcj-9qKV
[۱] Musée du quai Branly – Jacques Chirac
[۲] Kehinde Wiley, Détails de l’événement – musée du quai Branly – Jacques Chirac
[۳] روکوکو فرانسوی» [Rococo français] سبک طراحی، نقاشی و معماری است مربوط به دورۀ پس از رنسانس در فرانسه است که بین دهههای ۱۷۲۰ تا ۱۷۷۰ میلادی برجسته شد. این شیوۀ هنری که واجد مختصات بورژوازی فرانسه در دوران انقلاب صنعتی است؛ از اغراقهای دوران «باروک» فاصله میگیرد و در نهایت به «رمانتسیسم» میرسد.
[۴] Jean-Baptiste Regnault, Les Trois Grâces, 1797-1798, huile sur toile.
[۵] Pierre Paul Rubens, Felipe II on Horseback, 1628, oil on canvas.
[۶] Jacques-Louis David, Bonaparte franchissant le Grand Saint Bernard, 1800, huile sur toile.
[۷] Giovanni Baglione – Judith and the Head of Holofernes, 1644.
در این مورد، کار «وایلی» را ملهم از اثری از «لوکاس گراناخ» [Lucas Cranach]، نقاش آلمانی دورۀ رنسانس، با همین اسم نیز میتوان دانست: Lucas Cranach (l’Ancien), Judith avec la tête de Holopherne, 1530, peinture à l’huile sur bois.
[۸] Symbolic interactionism
[۹] Erving Goffman
[۱۰] La Mise en scène de la vie quotidienne, Erving Goffman, Alain Accardo ,Alain Kihm, Les Éditions de Minuit, 1973.
[۱۱] «ووک» به معنای «بیدار شو!»، اطلاق اصطلاحی به یک گفتمان و حرکت اجتماعی و فرهنگی در دو دهۀ اخیر آمریکاست که به دنبال اختلافهای نژادی و بیشتر توسط سیاهپوستان، به منظور حذف تبعیض و تحقق عدالت اجتماعی شکل گرفته است. در دهۀ اخیر مسایل مربوط به دگرجنسگرایان و سویههایی از فمنیسم را هم شامل میشود. «ووکها» در لایههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به دنبال تاثیرگذاری هستند و گاه حرکتهای افراطی، ضد فرهنگی و خشونتآمیز نیز در آنها دیده شده است. گاهی هم این اطلاق، مخصوصاً از سوی راستهای افراطی آمریکا، حالت موهنی را هم میتواند متبادر کند.
[۱۲] Anachronisme
[۱۳] «I am apt to suspect the Negroes to be naturally inferior to the Whites. There scarcely ever was a civilization of their complexion, nor even any individual, eminent either in action or speculation.»
David Hume (2007). Essays: Moral, Political and Literary, p.213, Cosimo, Inc.
[۱۴] Dédale du Pouvoir
[۱۵] A Maze of Power