کچوئیان، حسین،۱۳۸۹، نظریه هاى جهانى شدن:پیامد چالشهاى فرهنگ و دین،تهران: نشرنی،چاپ دوم،۲۲۹ صفحه
این روزها در تمام جهان تب وتابى که روزى بحث جهانى شدن در میان اهل نظر و مردان عمل و حتى مردم کوچه و بازار برمى انگیخت فروکش کرده است. نگاهى به مباحثات علمى و مذاکرات سیاستمداران و یا بحث و گفتوگوهاى اجتماعى بهروشنى از فروکشکردن شور و هیجانى که زمانى این موضوع بدان دامن مىزد حکایت مىکند. کاهش چشمگیر کتب و مقالات علمى، گردهمایىهاى دانشگاهى و غیردانشگاهى و برنامهها و گزارشهاى رسانهاى و مردمى در زمینه جهانىشدن همه گویاى آن است که دیگر از اهتمامى که طى دو دهه جهانىشدن به خود جلب مىکرد خبرى نیست. به این ترتیب آیا اجازه نداریم که از ختم و پایان قریبالوقوع مسائل و مباحثات مربوط به این موضوع بهویژه نظریه جهانىشدن سخن بگوییم. تردیدى در صحت آنچه در مورد افول اقبال و توجه به جهانىشدن گفته شد نیست. با این حال، به دلایل مختلف نمىتوان بر پایه این حقیقت حکم به پایان موضوعیت جهانىشدن نظریهپردازى در این زمینه یا علاقهمندى به آن داد. یک دلیل عمده یا بنیادین براى این نظر پیوند و ارتباطى است که جهانىشدن با آرمانها و علایق پایدار و ریشهدار انسانها و جوامع بشرى دارد. مباحثات اخیر جهانىشدن احساسات و تمایلاتى را بیدار و فعال کرده است که علىرغم شرایط اجتماعى متفاوت و نامساعد همیشه در بشریت به اشکال مختلف، چه آشکار و چه خفته و ناپیدا، زنده و حاضر باقى مانده است. از آنجایى که احیاء این علقه در دهههاى اخیر از تناسبى غیرقابل چشمپوشى و انکار با نیازها و ضرورتهاى تاریخى حیات بشرى در مقطع کنونى نیز برخوردار مىباشد، در حکم به مختومه اعلامکردنِ پرونده جهانىشدن نوعى شتابزدگى و تعجیل نظرى غیرمعقول به چشم مىخورد. این تناسب نهتنها مانع از صدور چنین حکمى مىشود، بلکه بالاتر از آن ما را از این برحذر مىدارد که سردى موجود در مباحثات جهانىشدن را حاکى از پایان چرخهاى از چرخههاى معمول در حیات و فعالیت این علقه تاریخى بشرى بدانیم.
نوشتههای مرتبط
ضرورتها و اقتضائات عینى موجود در شرایط تاریخى زندگى بشرى در مقطع کنونى، جهانىشدن را فراتر از یک آرمان و ایدهآل به الزامى غیرقابل اجتناب بدل کرده است. بر همین اساس وضعیت نه چندان خوب و مثبت کنونى در اهتمام به جهانىشدن را بایستى در چارچوب دیگرى به غیر از پایان قطعى و یا دورهاى آن فهم کرد. دلایل و علل این افول نه به اصل تمایل به جهانىشدن و یا توجیهپذیرى جستوجوى آن در مقطع کنونى بلکه مىتواند و بایستى به نیروها، عوامل یا جریانهایى برگردد که در جهت تحقق آن در شرایط تاریخى حاضر مىکوشند و بر پایه منافع خود درک و فهمى متناسب با این منافع از این مجموعه مقالات و تحولات عینى و بهطورکلى ماهیت جهانىشدن و راهحلهاى تحقق یا حلوفصل مشکلات تحقق آن ارائه مىکنند. با پذیرش اصل جهانىشدن و نیاز یا ضرورت آن هر نوع نقصان، انحراف یا مشکلى که در این زمینه به چشم آید یا بایستى به عملکرد غلط در حوزه عوامل عینى یا به خطاى ناشى از درک نادرست از آنها و ماهیت موضوع برگردد. از آنجایى که جهانىشدن مقولهاى در قلمروِ امور انسانىـ اجتماعى و نه طبیعى است، در ارزیابى مشکل خطاى دوم سهم اساسى یا بنیانى خواهد داشت زیرا در این قلمرو رخدادها بهطور ماهوى تحت تأثیر کنشگران یا عاملین انسانى شکل مىگیرند که درکشان از وضعیت و عوامل محقق یا عینى مسیر امور و تحولات را تعیین مىکند. بر این پایه است که تدقیق و تحلیل مفهومى در باب نظریه یا نظریههاى جهانىشدن براى درک مسائل و مشکلاتى که جهانىشدن با آنها مواجه شده ضرورتى غیرقابل اجتناب پیدا مىنماید.
کار حاضر بایستى در چارچوب چنین دیدى از وضعیت جهانىشدن در مقطع کنونى فهم گردد. در عین اینکه ممکن است نوعى پراکندگى در این مجموعه دیده شود، این چارچوب درواقع تأمینکننده وحدت آن مىباشد. به این معنا وحدت غرض و هدف مجوز با مصحح این کار است.
این کار عمدتا ماهیتى نظرى دارد که با رویکرد انتقادى به مشکلات و نقصانهاى نظریه یا نظریههاى جهانىشدن مىپردازد. انگیزه اولیه در تقریر نوشتارهاى این کار از آگاهى نسبت به ابهامات و خطاهایى برمىخاست که این نظریات در زمینه درک ماهوى جهانىشدن و توضیح واقعیت جهان کنونى با آن مواجه گردیدند. آشکارترین این ابهامات که براى هر شخص درگیر در مباحثات جهانىشدن بهراحتى و به برجستهترین صورت تشخیص داده مىشود، ناظر به معنا و مفهوم جهانىشدن مىباشد. از مهمترین این ابهامات که در تعیین ماهیت جهانىشدن جایگاه کلیدى و نقشى کانونى دارد، ابهام موجود بر سر جهانىشدن بهمثابه نظمى وحدتآفرین و همگونکننده یا جهانىشدن به معناى روندى تفرقانگیز و تکثرافزاست. اینکه جهانىشدن به کدامیک از این دو معنا فهمیده شود هم در واقعیت جهانىشدن و هم در ماهیت نظریه تأثیرى کاملاً جوهرى و زیروروکننده خواهد داشت. در یک معنا جهانىشدن حقیقتا ظهور یک دوره تاریخى کاملاً متفاوت از دورههاى دیگر حیات بشرى خواهد بود. اما در معناى دیگر صرفا تحولى درجهاى و کیفى، نه ماهوى، در استمرار روند معمول تاریخِ گذشته مىشود. به همین ترتیب با قبول معناى اول نظریه جهانىشدن کلان ــ نظریهاى بدیع و جایگزین سایر نظریههاى اجتماعى مىگردد که حتى در تناسب با آن بایستى کل علوم اجتماعى را از لحاظ بنیانها، مفروضات، اصول مجددا بازتعریف کرد. اما در معناى دوم نظریهاى خواهد شد که در ضمن داشتن بعضى تازگىها بر پایه چارچوبها و بنیانهاى موجود علوم اجتماعى توضیحى همعرض با سایر نظریهها از پدیدههایى خاص ارائه مىکند.
از وجهى این کار اساسا بر درک این ابهام کانونى و ریشهها یا دلایل ذىمدخل در عدم کفایت مفهومى نظریههاى جهانىشدن که به بىاعتبارى و کاهش اقبال به آنها منجر شده متمرکز است. یکى از عمدهترین این دلایل قصور یا ناتوانى نظریهپردازان جهانىشدن در درک نیروها و عوامل اصلى تغییرات تعیینکننده در جهان حاضر است. نظریههاى جهانىشدن بدوا در چارچوب سرمشق سنتى جامعهشناختى بر پایه نقش کانونى عوامل سخت یا فنى و اقتصادى جهانىشدن را با جریانها و ساختارهاى وحدتبخش و همگونساز تعریف و معنا مىکردند. این نظریهها در حقیقت دید یا رویکرد موجود در نظریههاى مابعدصنعتى را که توضیحى براى وضعیت نظامات و جوامع سرمایهدارى بود براى درک وضعیت کلى تاریخ بشرى به کار مىگرفتند. اما نظریههاى جهانىشدن که بر پایه نظریههاى مابعدصنعتى و در چارچوب سرمشق سنتى جامعهشناختى شکل گرفته بودند از نقصانى مشابه نقصان نظریههاى پایه خود رنج مىبردند. نظریههاى مابعدصنعتى که در غفلت از عوامل نرم یا فرهنگى و اجتماعى شکل گرفته بودند و نمىتوانستند توضیحى سازگار با عوامل سخت از وضع فرهنگى جوامع سرمایهدارى ارائه کنند، در بسط و گسترش به جهان و شرایط کلى بشرى با مشکلات حادترى مواجه شدند. نظریههاى جهانىشدن در تلاش براى تبدیل به کلانـ روایت تاریخى وضع بشرى با گسترش حوزه خود از اقتصاد به سیاست، اجتماع و سپس فرهنگ ناآگاهانه تناقضى را در خود جا دادند که از ادغام دو دسته نظریه متناقض جامعه مابعدصنعتى و مابعدتجدد در طرح نظرى واحد ناشى مىشد. بررسى مسئله فوق و تدقیق در ابعاد مختلف آن و پیامدهایى که بر نظریه جهانىشدن داشته است. گام اول این کار در مسیر درک چرایى افول یا کاهش اقبال نظریه جهانىشدن است. با این حال همانگونه که از این مجمل مىتوان دریافت، در نهایت مشکل اصلى نظریههاى جهانىشدن از مواجهه با فرهنگ و نحوه صورتبندى پدیدهها و وضعیت فرهنگى جهان در درون طرح نظرى آنها ناشى شده است. از اینرو گامهاى بعدى در مسیر درک مشکلات نظریههاى جهانىشدن با پرداخت به آنچه معضله فرهنگ نامیده مىشود برداشته شده است. نظریههاى جهانىشدن نهتنها در حوزه فرهنگ بلکه در درک پدیدههاى سیاسى و اجتماعى با مشکلات مشابهى روبهرو بودهاند. از آنجایى که وجهى از نقصان نظرى یا عدم کفایت مفهومى این نظریهها به نحوه تعامل آنها با این پدیدهها یا اوضاع سیاسى و اجتماعى جهان مربوط مىشود، این مجموعه براى کاملشدن قاعدتا مىبایستى گامهایى در مسیر درک معضلات ناشى از پدیدههاى اجتماعى و سیاسى براى جهانىشدن برمىداشت. با اذعان به این نقصان در جهت تخفیف آن تذکر این نکته لازم است که عدم پرداخت مستقل و تفصیلى به این پدیدهها در این کار به معناى غفلت تام و تمام از آنها نبوده است. مرور بر مقالات مربوط به معضله فرهنگ و حتى اولین گام نشان خواهد داد که نقصانهاى نظریههاى جهانىشدن در فهم پدیدههاى سیاسى و اجتماعى در ضمن پرداخت به معضلات ناشى از پدیدههاى فرهنگى مورد توجه قرار گرفته است.
یکى دیگر از مشکلات یا نقصانهاى مفهومى نظریههاى جهانىشدن به نوع مواجهه آنها با پدیدههاى دینى و وضعیت دین در جهان کنونى برمىگردد. در بحث از رویکرد نظریههاى جهانىشدن به دین روشن خواهد شد که این نظریهها چیزى جز نظریههاى دنیایىشدن در شکل مبدل یا با تغییر قیافه نیستند. این نظریهها نهتنها از این حیث که در درک وضعیت جدید دین در عصر کنونى همان مسیر نظریههاى دنیایىشدن را دنبال مىکنند متفاوت نیستند، بلکه از جهت غفلت تام یا جزئى نسبت به اهمیت دین در اکثر موارد نظریهپردازى موضوع سنت نظریههاى جامعهشناختى دینگرایانه را منعکس نمودهاند.
خطاى آشکار نظریههاى جهانىشدن به دین که از گرایشهاى ایدئولوژیک و علایق دنیاگرایانه نظریهپردازان این نظریهها و چارچوبهاى شناختى نظریاتشان ناشى مىشود، تنها خطایى نیست که در این زمینه وجود دارد. یک خطاى بسیار جدّى که به شرایط خاص جامعه خودِ ما مربوط مىشود یکىگرفتن بهغایت اشتباه نظریههاى جهانىشدن با نظریه مهدویت و نظام جهانى اسلام مىباشد. در آخرین بخش این کار ضمن بحثى کاملاً نظرى تفاوت عمیق این دو دسته نظریات با تمرکز بر تمایز بنیانهاى فلسفى آنها مورد توجه قرار داده شده است. در این بخش بهویژه به این مسئله توجهى دقیق و عمیق شده است که مشخص گردد تا چه پایه این دو دسته نظریات از حیث فلسفههاى تاریخ بنیانى خود متفاوتاند. این بحث که در حد آگاهى کاملاً جدید است خطاى یکىگرفتن نظریه مهدویت با نظریههاى جهانىشدن را بهروشنى آشکار مىکند. اما درعینحال در انتها به نسبت اجتماعى این نظریات و بهطور دقیقتر نسبت اوضاع کنونى با آنچه در نظریه مهدویت در مورد مراحل پایانى تاریخ بشرى بیان گردیده پرداخته خواهد شد.
در پایان این بحث ابتدایى لازم است از زحمات تمامى کسانىکه در مراحل مختلف در چاپ و انتشار این کار نقش داشتهاند تشکر کنم. در این زمینه بهویژه نقش دو دسته از دانشجویان محترم و عزیز اینجانب کاملاً برجسته بوده است. این کار در مرحله اول توسط آقاى قاسم زائرى و خانم طبرى مورد بازبینى قرار گرفته و از پیشنهادات آنها در مورد تصحیح اغلاط یا رفع ابهامات استفاده کرده است. آنها همچنین در کار نمایهنویسى نیز نقش اصلى را به عهده داشتهاند. در مرحله دوم آقاى پاپلى یزدى بههمراه همسر محترمشان خانم عالمزاده با بازبینى مجدد در رفع بعضى نقصانها و خطاهاى جدّى باقىمانده در این کار کمک شایانى به ارائه نسخهاى قابل قبول به خوانندگان داشتهاند. آنها بهعلاوه در کار تکمیل یا تصحیح ارجاعات و کتابنامه نیز نقش عمده داشتهاند. ضمن تشکر از زحمات این دوستان عزیز و سایر افرادى که سهوا یا بهغفلت یادى از آنان نیامده است بهطور طبیعى مسئولیت خطاها یا مشکلات باقىمانده را شخصا پذیرا و منتظر نقدهاى عالمانه خوانندگان فرهیخته هستم.
فهرست مطالب
۱. نظریه جهانىشدن: ترکیب مسئله سازِ دو روایت از وضع تاریخى غرب معاصر
غرب از تاریخ ترقى تا بحران: تجدد در روایتهاى ماقبلِ روایت جهانىشدن
تاریخ تجدد در مصاف با تاریخهاى «غیر»: از نظریه پردازى در باب توسعه
تا پایان سراب توسعه طلبى
تجدد در کنکاش درک موقعیت تاریخى تازه: فروپاشى یا جهانىشدن تجدد؟
از نظریه جامعه مابعدصنعتى تا نظریه بعدتجددگرایى
غرب در تلاش براى بازسازى خود پس از درک بحران: تجدد در روایت جهانىشدن
غلبه بر تناقضهاى نظرى و عینى
راه حلهاى ممکن براى ایهام زدایى از یک مفهوم:رهاکردن رؤیاى جهانىشدن تجدد
۲. جهانىشدن و فرهنگ: فرهنگ، معضلهاى حلناشدنى؟
معضله فرهنگ: حدود و ابعاد
چیستى معضله فرهنگ بر پایه معانى مختلف جهانىشدن
وضع فرهنگ در جهانىشدن بهمعناى آزادسازى
وضع فرهنگ در جهانىشدن بهمعناى بین المللىشدن
معانى معضلهساز از جهانىشدن
صورتبندى اولیه نظریه جهانىشدن در مورد فرهنگ
۳. معضله هویت، فرهنگ و جهانىشدن: از رویکردها تا واقعیت
نظریه ارتدوکسى جهانىشدن: صورت کلاسیک نظریه تجدد در هیئت جدید
نظریه متؤخر جهانىشدن در باب فرهنگ: نظریه «نوارتدوکسى»
اما واقعیت چیست؟
۴. نظریههاى جهانىشدن و دین: تداوم یک سنت یا تداوم یک غفلت؟
رویکرد نظریههاى جهانىشدن به دین: تداوم تجدد روشنگرى
رویکرد جناح چپ تجدد نسبت به رابطه جهانىشدن و دین:
رویکرد جناح راست تجدد نسبت به رابطه جهانىشدن و دین:
نظریه اجتماعى تجدد از اندیشه ترقى تا جهانىشدن:
تداوم یک سنت یا تداوم یک غفلت؟
۵. نظریه جهانىشدن و نظریه مهدویت: تقابل فلسفه تاریخ
دنیایى و فلسفه تاریخ دینى
تقابلى بنیانى میان جهانىشدنهاى دینى و دنیایى:
جهانىشدن: یک وعده الهى یا یک نتیجه ضرورى درون ـ دنیایى
معنا و مفهوم جهانىشدن: ساختاریابى جهانى زمان و مکان
یا شکلگیرى نظام عام جهانى
سازوکارهاى درونـ دنیایى یا طرح و اقدامى الهى؟
تحولى قیامتگونه یا دگرگونى تکاملى؟
۶. جهانىشدن و حکومت مهدى (عج): بسترسازى براى قیام آخر