بخش اول
اگرچه هنر نیز همچون بسیاری از شاخه ها در آغاز آکادمیک رشته انسان شناسی، در قالب انسان شناسی هنر بررسی نشده است، ولی از همان دوران در میان آثار بزرگان انسان شناسی می توان بخش هایی را که به هنر اختصاص داده اند یافت و یا اگر چنین هم نباشد می توان از خلال مباحث گوناگون شان خصوصاً در موضوعاتی مانند دین، مناسک و اسطوه ها به شکل های مختلف هنر جوامع ابتدایی برخورد کرد. البته بایستی تأکید کرد که متأسفانه هنر و فرهنگ مادی چنانکه می بایست بعداً نیز جایگاه مهمی نیافت و در نیمه دوم قرن بیستم است که به صورت شاخه ای تخصصی با عنوان انسان شناسی هنر شاهد تولید ادبیات آن هستیم. در میان نسل اول انسان شناسان، ادوراد برنت تایلور، جیمز فریزر و خصوصاً فرانتس بوآس از این نظر بسیار اهمیت دارند. اما ما این نوشتارها را از آثار بوآس آغاز می کنیم چون وی سهم بسیار اساسی تر و بنیانگذارتری نسبت به مابقی در تاریخ انسان شناسی هنر داشته است.
نوشتههای مرتبط
در ادبیات تخصصی انسان شناسی هنر ، همواره از فرانتس بوآس (۱۸۵۸-۱۹۴۲) به عنوان یکی از مهم ترین افرادی که اولین متن درباره هنر بومیان یا به اصطلاح اقوام بدوی را به نگارش درآورده است یاد می شود. منظور کتاب هنر ابتدایی (Primitive Art) است که در سال ۱۹۲۷ منتشر شده است. اما بوآس علاوه بر این کتاب و در واقع بسیار پیشتر از این تاریخ است که فرهنگ مادی و هنرهای تزئینی بومیان امریکای شمالی را مورد توجه جدی قرار داده و چندین مقاله مفصل و بسیار دقیق درباره آنها در مجلات مختلف به انتشار رسانده است. فرانتس بوآس به عنوان پدر انسان شناسی امریکا، در مکتب اشاعه گرایی کار کرده و از خلال پژوهش های میدانی ای که در خصوص بومیان امریکای شمالی و اسکیموها نظریات خود را درباره ابعاد مختلف جوامع ابتدایی همچون نژاد، زبان، ذهن، هنرهای دیداری و اجرایی، ادبیات (اساطیر و افسانه-ها) و … بیان کرده است.
از میان آثاری که وی به طور مستقیم به کار تجربی در خصوص هنرهای بومیان پرداخته (به جز کتاب هنر ابتدایی) می-توان به آثار زیر به ترتیب زمانی اشاره کرد: هنر بازنمودی انسان های ابتدایی (۱۹۱۶)؛ هنر تزئینی بومیان امریکای شمالی (۱۹۰۳)؛ طرح های تزئینی جاسوزنی های آلاسکایی (۱۹۰۸)؛ بررسی ماکوردی، مطالعه آثار باستانی چیریکویی (۱۹۱۱)؛ روایت ها و اسطوره های بومیان امریکای شمالی (۱۹۱۴)؛ پیدایش روایت ها و اسطوره ها (۱۹۱۶)؛ ابعاد سبکی ادبیات ابتدایی (۱۹۲۵)؛ ادبیات، موسیقی و رقص (۱۹۳۸)؛ رقص و آواز در زندگی بومیان ساحل شمال غربی امریکای شمالی (۱۹۴۴).
دوره اولیه آثار بوآس در زمینه هنر، عمدتاً بررسی هنرهای دیداری است و از میان هنرهای دیداری، هنرهای تزئینی بیشتر جای دارند: انواع اشکال و طرح هایی که در صنایع مختلفی به کار می روند که هم در مصنوعات معمولی و روزمره همچون شکل های تزئینی در پتوها، لباس ها، سر در خانه ها، اشیاء تزینی بدنی و …. و هم آثار مقدس و آئینی همچون اشکال لباس های شمن ها یا ماسک های رقاصان مراسم های جادویی و یا کنده کاری تیرهای چوبی توتمی قابل مشاهده هستند. اما دوره دوم آثار وی به طرف هنرهای اجرایی همچون ادبیات، رقص و موسیقی کشانده می شود؛ پرداختن به هنرهای اجرایی یکی از وجوه متمایزکننده وی در میان دیگر انسان شناسان هنر است؛ چراکه همچنانکه خواهیم دید انسان شناسان هنر اغلب به بررسی هنرهای دیداری (طراحی، نقاشی، مجسمه سازی، و معماری) پرداخته و در موارد معدودی تنها به رقص ولی آن هم در زمینه مناسک توجه نشان داده اند.
مقاله هنر تزئینی بومیان امریکای شمالی (The Decorative Art of North American Indians):
این مقاله در اکتبر ۱۹۰۳ در ماهنامه علم عام (The Popular Science Monthly) منتشر شد که بعداً یکی از مقالات دیگر کتاب مهم بوآس نژاد، زبان و فرهنگ (Race, Language and Culture) تجدید چاپ شد. در این مقاله بوآس پس از ذکر سه نظریه غالب در بررسی منشأ طرح های تزئینی، با اتخاذ یکی از آنها به نمونه هایی از هنرهای بومیان امریکا پرداخته و منشأ پیدایش طرح های آنها را توضیح می دهد.
۱) نظریه منشأ واقع گرا: پژوهش هایی که در طول دهه های ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ صورت گرفته اند در پی آن بودند که نشان دهند طرح های تزئینی انسان ابتدایی، به خاطر داشتن خصوصیت زیبایی شناختی خلق نمی شوند، بلکه این طرح ها در بر دارنده «مفاهیم خاصی» هستند. بنابراین انسان ابتدایی برای آفرینش اصولی همچون تقارن، تکرار، کلیت، و … که ویژگیهای زیبایی شناختی به اثر هنری می بخشند دست به خلق طرح های تزئینی نمی زند؛ بلکه به دنبال آن است که با آفرینش این طرح ها، مفاهیم و به طور کلی نظام های ذهنی خویش را بیان کند. از این رو طرح های تزئینی به عنوان بخشی از فرهنگ مادی نه هدف در خود (یعنی صرفاً به خاطر ویژگیهای زیبایی) که وسیله ای برای بیان فرهنگ معنوی به کار می روند. این نظریه از آن رو بسیار پیشرو است که هنرهای تزئینی یکی از اصلی ترین نوع هنرهایی هستند که بیشترین فرصت و نیز امکان را برای خلق قواعدی (قواعد ریاضی، هندسی) می دهند که توسط آنها لذت روانشناختی برای هنرمند و مخاطب به دست می آید. این دیدگاه بر آن است که طرح های تزئینی، تزئین نیستند بلکه «نمادهای ایده های معینی» (symbols of definite ideas) می باشند. عناصر همچون خطوط، شکل ها، رنگ ها هر یک نمادی هستند که بیان کننده اندیشه ای خاص به حساب می آیند که در مجموع و در کلیت ساختاری طرح-های یک اثر یا آثار مختلف، نظام باورهای جامعه تولیدکننده اثر هنری را بازنمود می کنند: بازنمود محتوای فرهنگ در شکلِ هنر. هر تزئینی که به عنوان بازنمود چیزی خاص تبیین می شود، منشأ آن تزئین در بازنمایی واقع گرای آن چیز قرار دارد؛ اما این بازنمایی واقع گرا به طورتدریجی به سوی شکل قراردادی حرکت کرده و اغلب تبدیل به موتیف یا نقش مایه محض هندسی می گردد.
لذا طرح های تزئینی تطوری را از بازنمایی واقع گرای یک موضوع یا مفهوم به بازنمایی قراردادی و سپس به بازنمایی هندسی طی می کند. این دگردیسی های شکلی یکی از عللی است که باعث می شود تا نسل های بعدی، یعنی کسانی که از زمانیکه طرح های بازنمود واقع گرا هستند دورند، تدریجاً از بعد معنایی شکل ها فاصله گرفته و در نهایت هرچه که این فاصله زمانی بیشتر می شود، جدایی معنا یا محتوا از شکل بیشتر شده و آنچه که باقی می ماند صرفاً اشکال است. برای بازیابی دوباره پیوند اولیه معنا و شکل، کار انسان شناس آغاز می-گردد تا با قراردادن آثار مادی در زمینه معنوی صورت بندی آغازین را دریابد.
۲) نظریه تأثیر ماده و فن: در مقابل دیدگاه فوق، کوشینگ، هولمز و سمپر بر اهمیت نوع ماده (material) اثر هنری و سطح پیشرفت تکنیک (technique) ساختن اثر تأکید می ورزند. طرفداران این نظریه بر تغییراتی در طرح های تزئینی توجه دارند که در اثر تغییر ماده و تکنیک هنری خاص به وجود می-آید؛ به عنوان مثال، در مورد ماده، طرح های تزئینی آثاری که با خاک یا چوب و یا سنگ ساخته می شوند متفاوتند و در درون هر یک از این مواد، نوع تکنیکی که به کار می رود یا شناخت نسبت بدان در مرحله ای از تاریخ وجود دارد علت تفاوت در طرح هاست.
۳) نظریه منشأ شکل های تکنیکی: این نریه منشأ طرح های خاص را متأثر از شکل های تکنیکی یا فنی می پندارد و در بسیاری موارد تفسیرها را مبتنی بر طرح می سازد. این دیدگاه توسط شورتز و به ویژه هاملین طرح شد. زمانی که شکل های هندسی آغاز می شوند کاربرد عادتی دارند و بنابراین مسیر تبدیل نقش مایه های واقع گرا به نقش مایه های قراردادی و طرح های هندسی با عادت یا انتظار شکل هندسی معین می گردد؛ یعنی از تزئین اسکومورفیک (شکلی که از نقش مایه های تکنیکی به وجود آمده) نشأت می گیرند. چنین دگرگونی یا انحطاط طرح های واقع-گرا به طرح های هندسی در محیط جامعه تولیدکننده اثر هنری رخ می دهد. سپس از طریق انتقال یا اشاعه، طرح های تزئینی هندسی در رویدادهایی چون تجارت یا جنگ به دیگر جوامع گسترش می یابد. اما چیزی که منتقل می گردد تنها شکل است نه معنا. طرح های انتقال یافته دیگر نمادی برای بیان چیزی نیستند بلکه تنها عنصر زیبایی شناختی دارند و صرفاً به عنوان تزئین استفاده می شوند. این گسست شکل و معنا از یک طرف در اثر شبیه سازی آثار به آثار بومیان اصلی و از طرف دیگر در اثر انطباق آنها با ذائقه و سبک هنری جامعه قرض گیرنده به وجود می آید.
بوآس با برگرفتن این مدل از انتقال و اشاعه طرح های تزئینی به بررسی هنر بومیان امریکای شمالی می پردازد که ما در اینجا به نکات اصلی نظریه های وی در خصوص طرح های تزئینی اشاره می کنیم.
سبک واقع گرای آثار مناسکی در مقابل سبک هندسی آثار روزمره
بوآس معتقد است که نقش مایه های واقع گرا (که عناصر طبیعت هستند و مواردی از قبیل شکل های انسان ها، حیوانات، گیاهان، اجرام آسمانی و … را شامل می شوند) در آثار مناسکی یا آثاری که در زمینه مراسم مقدس استفاده می شوند جنبه غالب دارند؛ مثلاً طرح لباس های رقص های مناسکی شکل نگار حیوانی است. در مقابل نقش مایه های هندسی در آثار روزمره و عادی رایج است همچون شکل ها و طرح های پتوها. بوآس این تقسیم بندی سبکی را به جامعه مدرن نیز گسترش می دهد: تزئین خانه های مسکونی با سبک هندسی و بناهای عمومی جمعی با سبک واقع گرا. وجود همزمان هر دو سبک واقع گرا و هندسی نشان می-دهد که منشأ طرح ها نمی تواند به بعد تکنیکی و رشد سطح آن وابسته باشد بلکه علت در امری فرهنگی است. بدین معنا که در آثار مناسکی ایده مهمتر از شکل است و لذا طرح ها بیشتر به سمت طرح های واقع گرایی گرایش دارند که بتوانند به صورت مستقیم (و نه از طریق شکل های قراردادی واسط) ارتباطی واقعی با مخاطب برقرار کنند و فضایی واقعی با شکل هایی واقعی بسازند. مناسک از آنجاییکه در پی تکرار مناسک آغازین و اصلی است، واقعی است و لذا بایستی از طرح ها و شکل هایی استفاده شود که این دنیای واقعی را بازنمود کنند.
قراردادی شدن طرح های واقع گرا در اثر ارزش های تزئینی و توصیفی
بوآس معتقد است که تبدیل طرح ها یا سبک های واقع گرا به قراردادی به صورت یکسانی در میان قبایل گوناگون و حتی در درون یک قبیله رخ می دهد. عامل تأثیرگذار در این میان ارزش های تزئینی و یا ارزش های توصیفی است: یعنی آیا فرهنگ قبیله تمایل به برجسته کردن جنبه تزئینی و زیبایی شناختی آثار دارد و یا جنبه های توصیفی و یا بازنمودی برایشان مهم است. ممکن است که ترکیبی از ارزش های تزئین و توصیفی نیز وجود داشته باشد. شناختن و تمایزبخشی به جنبه های تزئینی و توصیفی طرح های قراردادی شده به فهم بهتر و واقعی تری از آثار منتهی می گردد. به این معنا که بدین طریق می توان سهم زیبایی شناختی و سهم معنایی را از یکدیگر تفکیک کرده و نقش هر یک را بیان نمود.
تفوق عمومی بعد نمادین در طرح های تزئینی آثار روزمره یا عادی.
از نظر بوآس در تزئینات آثار و اشیاء عادی معنای نمادین غالب است و این پدیده نشان می دهد که این بعد نمادین جنبه بسیار مهمی از هنر تزئینی است. از این نظر بایستی طرح ها و شکل های مصنوعات عادی را در بر گیرنده معانی و بازنمودهایی گرفت که به صورت نمادین خلق شده اند.
پایان بخش اول- ادامه دارد