انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نظریه‌های بدن (۲): نظریه‌های باستان (بخش دوم)

بدن / درسگفتار/ نظریه‌های باستان/ بخش دوم[۱]

از خود می‌پرسیم که چرا زندگی فرایندی است که با سازوکار و احساس درد آغاز می‌شود؟ عمل زایمان آمیخته با درد است و درد مهم‌ترین سازوکار محافظت‌کننده از زندگی است؟ زیرا امکان می‌دهد زندگی تداوم یابد: هشداری است برای مواجه با پیشامد‌ها و ترس‌ها. ترس نیز مانند درد یک سازوکار بدنی است. فرایندی است از ترشح غدد داخلی که ایجاد یک حس می‌کند و کاملاً بدنی یا جسمانی (سوماتیک) است. تمام این موارد سازوکارهایی هستند که ما را به بدن خودمان و بدن دیگران مرتبط می‌کنند. البته هیچ یک از این موارد را نمی‌توان با قطعیت صد در صد گفت زیرا اسناد مادی در این زمینه چندان موجود نیست، اما با میزان بالایی از اطمینان می‌توان گفت که انسان بسیار زود به بدن خود و بدن دیگری‌، حتی زودتر از فرایند زبان در مفهوم امروزی، پی برده است. انسان‌ها قبل از اینکه بتوانند سخن بگویند، بدن خود را می‌شناسند؛ و در مورد بدن خود و بدن دیگری فکر می‌کنند. نشانه‌ها و شواهد مادی موجود در این زمینه، به نخستین ساخته‌های انسانی که هنوز باقی مانده بر می‌گردند. برای مثال در پارینه‌انسانشناسی نمونه‌های استخوانی نشان‌دهنده دخالت انسان‌ها روی بدن است. دخالت‌های درمانی در حدود ۱۰۰ الی ۱۵۰ هزار سال است که شروع به بسط و گسترش کرده‌اند، یعنی حرکتی ازپایان آخر پارینه سنگی تا انقلاب نوسنگی.اما در همین دوران نمونه‌هایی از دخالت‌های شبیه به گونه‌ای جراحی بر بدن نیز یافته‌ایم. انسان از زمان پارینه‌سنگی، توان درک نسبی بدن و محدودیت‌های آن را داشته است. و ابتدا باید بدن فهمیده می‌شد تا یکی از ویژگی‌های آن بتواند گسترش یابد. ابزارهای پارینه‌ سنگی تداوم نظام بدنی کنونی ما هستند. بدن ما قابلیت‌ها کالبدی نظیر کوبش مانند چکش؛ برش، مانند قیچی؛ و یا پرتاب مانند تیروکمان نداشته است. به عبارت دیگر انسان به تدریج در می‌یابد با بدن خود نمی‌تواند ضربات سختی وارد کند، نمی‌تواند با سرعت بیش از حد مشخص جا به جا شود و نمی‌تواند با جانوران وحشی درگیر شود. اما برای جبران این محدودیت‌ها، از زمانی خاص شروع به ساختن ابزارهایی می‌کند که در ادامه کارکردهای بدنی‌اش باشند. یکی از قدیمی‌ترین شواهدی که اهمیت پی‌بردن به بدن خود و دیگری و آگاهی نسبت به بدن را نشان می‌دهد، گورها هستند. گورها یکی از قدیمی‌ترین ساختارهایی‌اند که دخالت‌های استخوانی-بدنی در آن‌ها یافت شده است. بدنی که باید بعد از مرگ پنهان و دفن شود، به زیر خاک رود یا سوزانده و یا به شکلی تخریب شود. بنابراین عمل تدفین نشان دهنده آگاهی نسبتا گسترده‌ای از بدن است. نظام‌های مختلف عملیات متفاوتی برای این کار داشته‌اند و فرآیند تخریب بدن و یا واگذار کردن بدن به زمین و خاک و تدفین، به شکل جهان‌شمول تبدیل شده است. در تمام نظام‌های اسطوره‌شناسی ارتباط بین رابطه‌ای بین دو مفهوم زمین و مادر را می بینیم. این ارتباط از خلا نظام‌های کشاورزی به شکل گسترده‌ای شکل می‌گیرد. کنش کشاورزی؛ فرو کردن یک دانه در داخل زمین و جوانه زدن و سبز شدن آن یک بازتولید انسانی است. بنابر این در بسیاری از اسطوره‌شناسی‌ها زمین با مادر یکی است. برگرداندن بدن به زمین نوعی بازگشت به رحم؛ بازگشت به زهدان مادری. این نکته را ما از طریق یافتن استخوان‌ها و فسیل‌هایی مفروض می‌دانیم که در آن‌ها شکلی که بدن درون گور قرار داده شده، گویای یک نطفه دررحم است که درون خود جمع شده است: پاهای جسد را به سمت شکم خمیده و دفن می‌کردند. حتی این شیوه در گورهای جمعی هم رواج داشته است. اما دلیل این شیوه از دفن جسد چه می‌تواند باشد؟ یکی ازفرضیاتی که وجود دارد شکلی است که کودک درون رحم دارد و این شکل را انسان ها می‌توانستند به صورت‌های مختلف مشاهده کنند. از جمله وقتی که کودک از رحم خارج می‌شود.

اشکال دیگر حرکتی را نیز در این گونه بدن‌ها می‌بینیم (که امروز به آن‌ها نام «هنر» می‌دهند، اما در آن زمان چنین معنایی نداشته‌اند) مثل ایزدبانوان کوچک گلی که نشان می‌دهد یک ارجاع به بدن و بدن دیگری، یک استناد به رابطه جنسی و بازتولید وجود داشته است. در این ایزد بانوان کوچک گلی اندام‌های جنسیتی زنانه به صورت اغراق آمیزی بزرگ‌اند و این ممکن است نشان‌دهنده اهمیت آن‌ اندام‌ها در ذه انسان‌هایی باشد که سازنده‌شان بوده‌اند. نشانه دیگر بر درک و اهمیت بدن در «نقاشی‌های باستانی» بر روی دیواره‌های غارها و به صورت صحنه‌هایی از شکار است. در این نقاشی‌ها هم کالبد جانوران و هم بدن انسان وجود دارد. انسان‌ها در این نقاشی‌های دیواری با یک خط و نماد حضور دارند. در حالی که جانوران به شکلی بسیار واقع‌گرایانه‌تر نشان داده می‌شوند. چگونه است انسان‌هایی که می‌توانستند با مهارت یک گاو را به صورت فیگوراتیو ترسیم کنند، انسان و آدم ها را به شکل انتزاعی نشان می‌دادند؟ یکی از فرضیه های مطرح‌شده، این است که هویت جانوری اهمیت بیشتری از هویت انسان داشته است. انسان‌ها خود را به عنوان یک موجود قابل نمایش نمی‌پنداشتند. دلیل دیگر می‌تواند عدم شکل‌گیری هویت فردی باشد. قدیمی‌ترین تمدن‌ها، مثل تمدن آشور، تمدن مصر و غیره …عمری حداکثر هفت یا هشت هزار ساله دارند. در حالی که عمردیوارنگاری‌ها و نقاشی‌های دیواری تا ۳۰ هزار سال یا بیشتر هم می‌رسد و اولین تصاویر باقی مانده از دوران بعد از نوسنگی است. وقتی انسان شروع به ترسیم خود کرد، این رسم بسیار دیرتر از کالبد حیوانی بود و در بسیاری از فرهنگ‌ها محوریت شکل انسان و فیکوراتیو شدن آن بسیار دیرتر شکل می‌گیرد. در برخی از تمدن‌ها است که انسان به محوری برای یک فیگوراتیسم نقاشی در می آید. برای مثال بعد از مسیحیت ما هنوز با یک آمنتروپومورفیسم (انسان‌شکل‌انگاری) مواجه‌ایم. یعنی شباهت انسان به خدا که در سرزمینی چون ایران وجود نداشت. هنگامی که در این فرهنگ ایرانی تصویر انسان به وجود می‌آید، تمام چهره‌ها کاملا شبیه یکدیگرند. بنای تخت جمشید و مجسمه‌های سربازانی که در آنجا هستند تا مرز غیرقابل تشخیص بودن انسان‌ها پیش رفته‌اهد و نشانه‌ها و لباس‌ها و حرکات هستند که انسان‌ها را از هم جدا می کنند نه نکات شاخصی در کالبدها و به ویژه چهره‌ها. در حقیقت ما با تصویر یک آدم روبرو نیستیم بلکه این تصویر، یک سرنمونه (archetype) است: از سیما و صورت و لباس‌ها، همه در حقیقت بازتولید یک تصویر نشانه‌ای هستند به سان همان تصاویری که ما از نقاشی‌های غارها در دست داریم.

بنابراین از ابتدا این تفکر را در موجودات انسانی و بر آن‌ها وجود دارد که از منظر مادی خود را در تعداد محدودی از ساخت‌ها نشان می‌دهد. گورها، نقاشی‌های روی دیوارغار و دخالت‌های استخوانی. پس از آن نشانه‌های قابل توجهی در کار نیست تا دوره نو‌سنگی و ظاهر شدن اولین تمدن‌ها در منطقه بین‌النهرین و نیل و هند و چین و امریکای لاتین، امریکای مرکزی یعنی تمدن ازتک و تمدن‌های مایایی و امریکای جنوبی ، اینکاها و میکستک‌ها و غیره. این تمدن‌ها از تقریبا هفت یا هشت هزار سال پیش تا حدود هزارسال بعد میلاد مسیح در نقاط مختلف ظاهر می‌شوند. یکی از این نظام‌ها تمدنی، نظام هندو‌اروپایی است . یعنی تمدن‌ها و زبان‌هایی که از شمال هند شروع و به طرف افغانستان امروزی و ایران گسترش می‌‌یابند وسپس تا شمال اروپا و اسکاندیناوی پیش می‌روند و تا پس از چندین هزار سال به امریکا برسند. این گروه از تمدن‌ها به دلایلی تاریخی به تمدن‌های مرکزی و تمدن‌هایی که بر اساس خود محوری‌شان و از خلال فرایند استعماری به درک همه انسان‌های کنونی از هستی شکل می‌دهند. جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم یک جهان هندواروپایی و بر پایه زاویه دید هندو‌اروپایی است. درست است که امروزه تمدن‌های دیگری نظیر تمدن چین و اقیانوسیه داریم که ارتباطی مستقیم به تمدن هندو‌اروپایی نداشته‌اند، اما واقعیت این است که هیچ تمدنی امروزه نمی‌تواند خود را جدای از تمدن هندواروپایی تعریف کند. بر اساس این نظام است که زبان ساخته شده و دایره واژگانی امروزه ما بر اساس دایره واژگان تمدن هندو‌اروپایی تعریف شده‌اند: از حرکات روزمره، تغذیه و پوشش گرفته تا بسیاری از سلایق و سازمان یافتگی اقتصادی و سیاسی زندگی. حتی نظام‌های آموزش و پرورش: مثلا نگاه کنیم به برنامه‌های تحصیلی که تقلیدی و تکراری هزاران ساله از یونان باستان و ایران باستان هستند. به موقعیت تفکیک شده و در همان حال مکمل بودن ِ بدن مادی و ذهن و روح در این تمدن‌ها.

ادامه دارد…

[۱] نظریه‌های بدن/ بخش دوم / نظریه‌های باستانی / ۱۷ دی ۱۳۹۷ /درسگفتار ناصر فکوهی / آماده‌سازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی ـ شهریور ماه ۱۴۰۲