کاربرد فراوان واژه نخبگان میتواند مبین مشکلات فرهنگی وساختاری در هر کشوری باشد.اصولا نخبه پروری حکایت از چندین مشکله میتواند باشد که به شرح مطروحه قابل ردیابی است.نخبه به فرد یا افرادی گفته میشود که فاصله معناداری ازسایراشخاص اجتماع در حیطه های مختلف دارد.هرچه فاصله قاعده اجتماع از قله ترسیم شده نخبگانی بیشترشوداین واژه خودراپررنگ تر نشان خواهدشد.دراین میان آنچه درارتباط این واژه وافراد اجتماع و ربط و نسبت وکنشگری بین آنها برجسته میشود را میتوان به صورت زیر توصیف کرد.
الف.برجستگی این واژه ها درجوامعی بیشتر به چشم می آید که جامعه روز به روز از ویژگیهای منتسب به نخبگی تهی تر شده است ودر زیرپوست خود و ناخود آگاه جمعی خود آرزوی داشتن چنان خصایصی رادارد ولی به علل مختلف دررسیدن و یاداشتن این خصایص ناکام مانده است.جامعه این ناکامی خودرادربرگزاری مراسم یادبود ویا تظاهرات نمایشی برای چنین افرادی نشان میدهد.برای مثال اسطوره ای چون پوریای ولی درقرن های پیش ویا غلامرضا تختی که مدت زیادی از فوت او نمیگذرد و همچنان نزد اذهان مردم خودرابه صورت یک قله دست نیافتنی اخلاقی نشان میدهند ،حاکی از اختلاف اخلاقی واقعی موجوددرجامعه با خصوصیات اخلاقی نامبردگان دارد.حتی شهدای جنگ تحمیلی و گذشت وایثار آنان که درذهن بسیاری خودرابه صورت امری خارق العاده نشان میدهدوزمان زیادی از آن نمیگذرد به معنای فاصله گرفتن عمیق اخلاقی اجتماع از اصول اخلاقی دودهه پیش است واین امر مبارکی برای استانداردهای اخلاقی جامعه نیست.
نوشتههای مرتبط
ب.نخبگان علمی که در جوامعی بیشتر به چشم می آیند که جامعه خود به اعتبار نهادهای آموزشی خود واقف است و کیفیت پایین سطح آموزش را درسطوح مختلف حس میکند.هرچند به دلایلی که خواهم گفت از اجرای راهکار جهت بهبود ناتوان است.این نخبگان علمی که بیشتر در سطوح علوم فنی وپزشکی مطرح میشوند نشان از درک ناصحیح اجتماعی از پدیده ای علم به طور عام داردوآنرا با تکنولوژی اشتباه گرفته است.متاسفانه این برداشت نادرست دربین مسیولان نیز به دلیل نااشنایی مدیریت میانی کشور باپدیده ای به نام علم به طور کلی واشتیاق زاید الوصف به صنعتی و تکنولوژیک شدن نمایان میشود.علم وتکنولوژی هردو درزمره برساخته های بشری ومحصول حیث های التفاتی جمعی آدمیان هستندوالبته تفاوتهایی باهم دارند.مهمترین وجه تفاوت این دو برساخته اجتماعی و بشری دراهدافی است که ازبرساختن آنها دنبال میشود.”درحالی که هدف علوم (ازهرسنخ که باشند ،خواه علوم طبیعی خواه زیستی خواه انسانی و اجتماعی )،شناخت واقعیتی است که مستقل از آدمی فرض میشود،هدف از تکنولوژی ها از هرسنخ که باشند (خواه فناوری هایی که بامهندسی و علوم طبیعی مرتبط است،خواه فناوری های زیستی ،خواه فناوری های اجتماعی )اساسا کسب شناخت و معرفت نیست بلکه رفع نیازهای عمدتا غیر معرفتی انسان هاست.در جوامعی که به واژه نخبه اهمیت فراوان داده میشود به دلیل ناکامی در برآورده شدن استانداردهای صحیح تربیتی همواره بخش علوم مغفول باقی میماند.این غفلت به دلیل ریشه نداشتن تمرینهای عمیق فکری تبدیل به راحت طلبی وراه میان برشده است ومجموع این مسایل به ظاهربینی و زود بازدهی خواهی ختم شده است و یکی از عواملی میشود که تکنولوژی را به علم دراین جوامع ترجیح داده میشود.نتیجه استقبال جامعه ازرشته های فنی و پزشکی ودرنتیجه کم مایه بودن رشته های علوم انسانی به لحاظ استقبال و تنک مایه شدن زیست بوم علوم انسانی است.و درنتیجه برجسته شدن نهادهای صرفا تکنولوژیک ویاافراد تکنسین میباشد.در غیاب علوم انسانی کارآمد و توانمد علوم فیزیکی وزیستی به مرتبه تکنولوژی تنزل پیدا میکنندیعنی صرفا به ابزاری برای رفع نیازهای عمدتا غیر معرفتی انسان ها بدل میشوندودراین میان نهادهای تکنولوژیک و افراد تکنسین برجستگی می یابند.درادامه ودرازمدت این کم مایگی علوم انسانی به ضعف مفرط محصولات تکنولوژیک خواهد انجامید. .بنیاد نخبگان مثال عینی این مدعا و دکتر مجید سمیعی نمونه مصداقی شخصی آن است که از سوی جامعه به عنوان قله نخبگی مورد توجه قرار گرفته اند.
ج.نخبه و نخبگی ومصداقهای آنان در قوالبی متصلب و لایتغیر خودرابروز میدهند که بصورت یک برداشت غیرقابل انعطاف در ذهن اکثریت جامعه نقش می بندد.نقادی از چنین نخبگانی و یا شیوه نخبگی با تنبیه نقاد ازسوی جامعه همراه است ونمیتوان ویژگیهای این نخبگی رابه نقد کشید.علت عمده این امر در فقدان آموزش و پرورش نقادانه و تفکرمحوراست که تنها به حفظ قوالب مشخص درعرصه های آموزشی پرداخته میشودوفقدان خلاقیت و پرسش به شدت احساس میشود.پدیده تست زنی به صورت امری مکانیکی به جهت تشخیص استعدادهای گوناگون در انتخاب رشته های مختلف در می آید ومقیاس و ملاک تحصیل دررشته های مختلف میگردد.این ویژگیهای آموزشی به عنوان حقلیق ثابت خودرا به دانش آموز و دانشجو نشان میدهد و قدرت تحلیل و خلاقیت از اوستانده میشود.تمام این مسایل درصورت نبودپدیده پارتی بازی و رانت در آموزش است که اینها نیز به نوبه خود قصه ای پرغصه دارند.
د. نادیده گرفتن علوم و معرفت های انسانی ازیکطرف و چشم دوزی به معرفت به عنوان اپیستمه (تعریف متقن از علم)ونه امری حدسی و گمانه ای از طرف دیگر به تنک مایگی عقلانیت در سطح جامعه می انجامدو قدرت پویندگی و پایایی و بالندگی و حل معضلات مشکلات اجتماعی و فنی را از آن سلب میکند.این ضعف در نظر و تیوری به تشویش در عمل و اتفاقابه تکنولوژی های با ساخت ضعیف و رانتی منتج خواهد شد که با یارانه دولتی و بستن بازار رقلبت با کالاهای مرغوب سر پا می ماند وآنان را به موقعیت شکنندگی و بحران نزدیک میکند.وضعیت نزار صنعت خودروسازی در کشور ما خود شاهدی براین مدعاست. همینطور در عرصه فرهنگی و اجتماعی نیز معضلات عدیده و صعب العلاج وآمار بالای بزه های اجتماعی خودرانمایان خواهد کرد.راه حل های کلیشه ای به دلیل مورد نقد قرار نگرفتن در سطوح آموزشی به صورت دستورالعمل وبخشنامه در خواهند آمد که نهایت کاربرد خود را به صورت امور نمایشی وتظاهرات بوروکراتیک فرساینده ومستهلک نشان خواهدداد.
ه.برای فایق آمدن برمعضلات فوق میتوان به موارد زیربه عنوان راهکارهای کلان پرداخت که هرکدام اجزاوجزییات خاص خودراداراهستند:
۱-کمک به رشد طبقه کاگنیتاریا(اصطلاح اتخاذ شده توسط دکتر علی پایا)یعنی طبقه ای که سرمایه اصلی شان نیروی اندیشه شان است .رشد این طبقه به ایجادآموزش و پروش نقادوخلاق باتوجه به استانداردهای سخت افزاری و نرم افزاری مطابق با شاخص های توسعه ای نیازدارد.رشد هر چه بیشتراین طبقه به کمرنگ ترشدن واژه نخبه در ذهنیت اجتماعی وپرشدن فاصله بینشی بین قاعده اجتماعی و نخبگان واقعی خواهد انجامید.
۲-رشد شبکه های مجازی وایجاد معرفت شبکه ای به جهت غنی تر شدن تفکر وایجاد متافیزیک های پیچیده وبا محتوای تحلیلی قوی تر.
۳-ایجادآموزش و پرورش خصوصی بانظارت کامل علمی از سوی نهادهای فکری وقطع دست اندرکاران دولتی برای ایجاد مراکز غیرانتفاعی.
۴-ارتباط موثر وگفت وگوی نقادانه بین مراکز آموزشی و دانشگاهی بامراکز سنتی همچون حوزه های علمیه به جهت غنی ترشدن نگاههای معرفتی هردو سو و ارتباط با مراکز علمی مختلف در جهان توسعه یافته.
۵-واگذاری بخشهای اقتصادی و کشاورزی و صنعتی به بخشهای خصوصی واقعی وارتباط بادانشگاهها و متولیان رسمی و غیررسمی علم کشور.
۶-تحول در دروس مدارس و دانشگاهها بامحوریت عقلانیت خلاق ونقاد وخروج از وضعیت فعلی.
۷-تعبیه مکانیسم های مستمر به جهت امتحان معلمان و اساتیددانشگاهها به جهت علمی وآشنایی بامباحث روز دنیا.
۸-تامین معیشتی و اقتصادی معلمان و اساتید در عرصه های مختلف و حذف اقتصاد سیاسی از عرصه آموزش.
۹-تعبیه مکانیسمی به جهت گفت وگوی مستمرروشنفکران حاکمیت وروشنفکران بدنه اجتماعی.
۱۰-تشکیل تشکل های مردم نهاد معطوف به مشکلات فرهنگی واجتماعی در همه سطوح ولایه های فکری.
۱۱-شناسایی جمعیت بی سواد کودک و نوجوان واجبار به تحصیل وملزم کردن نهادهای قانونی و مسیول به انجام این کار.
۱۲-بررسی جدی کودکان کار وحل این معضل .
۱۳-ارتباط نهادهای مختلف والزام آنها به داشتن اطاقهای فکر معرفی شده ازسوی دانشگاهها.
۱۴-تشویق وواعطای حق انتشار نشریات فرهنگی و اجتماعی بارویکردهای گوناگون آموزش محور.
۱۵-نوسازی سریع مدارس فرسوده وساخت آنان بافضا ومعماری مناسب در کوتاهترین زمان ممکن.
۱۶-انحلال مدارس کپری در تمام کشوروساخت هرچه سریعتر مدارس باکیفیت استاندارد جهانی.
۱۷-فکر عاجل وعلمی برای کنکور وانحلال مراکز به اصطلاح علمی که به تقویت روحیه میان بری وراه حلهای بی زحمت همچون تست زنی میپردازند.
۱۸-قطع سریع برنامه های آموزشی کنکورازصداوسیما که تنها به وجه تجاری آموزش میپردازندوتشکیل شورای عالی آموزش به جهت کنترل علمی برنامه های علمی صداوسیما.
۱۹-تشویق وپرداخت هزینه های کمک آموزشی به دانش آموزان ودانشجویان مناطق محروم و همچنین پرداخت کمک هزینه های زندگی به والدین آنها.
مجموع عوامل فوق که هریک رامیتوان در وجیزه ای مجزا مورد بررسی قراردادمیتواند به ایجاد امنیت روانی وایجاد حس هویت مستقل و قابل احترام در کنشگران اجتماعی کمک نماید و به ایجاد تثبیت و نظر به خود به جای نظر به قله نخبگانی کمک کند ووزن و ثقل این واژه را در اذهان کم رنگ تر بنماید وافرادرابه سمت آرامش روانی و مسیولیت پذیری بیشتر اجتماعی رهنمون سازد.
علیرضا محمدی