انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نتیجه پیوستن به اتحادیه اروپا: وداع کروآسی با ناوهایش (لوموند دیپلماتیک: ژوئیه ۲۰۱۳)

برگردان منوچهر مرزبانیان

نویسنده: OLIVIER ZAJECمدرس علوم سیاسی در دانشگاه ”ژان مولن“ ـ لیون ۳/ آقای ”ولادیمیر پوتین“، رئیس جمهور روسیه که تازگی ها به میدان نبرد سوریه پا نهاده، با یک تیر دو نشان زده است: هم خبر داده که پرزیدنت ”اسد“ را در کاخ کرملین به حضور پذیرفته؛ و هم همزمان، گردهمائی چهار جانبه ای (مرکب از ایالات متحده، روسیه، عربستان سعودی، ترکیه) را درباره «پویش سیاسی» محتمل به دنبال ضربات نظامی، سازمان داده. به نظر می رسد که فرانسه باز از بازی عقب افتاده باشد.

«آیا وقت آن است که ایران را دوست و عربستان سعودی را دشمن خود سازیم؟» در ماه ژانویه ۲۰۱۲، مایکل اکسورثی گزارشگر بریتانیائی، در مقاله ای با این عنوان آشوبنده، نوشته بود که «اکنون پنداشتن اینکه ایران به نیروی ثبات بخشی در منطقه خلیج فارس مبدل گردیده، دیگر در ضُمره بدیهیات است (۱)». حالا دیگر از لفظ پردازی «محور شرارت»ی بسیار دور گشته ایم که پس از ۱۱ سپتامبر، بی هیچ ظرافتی برمی گرفتند و سپس با شور و حرارتی پیگیر به تأکید در گوش ها فرو می کردند. سخنرانی آتش افروزانه ”بنیامین نتانیاهو“ در روز ۳ مارس ۲۰۱۵، خطاب به کنگره آمریکا و پیکارهای مذبوحانه مریدان نومحافظه کار ترز دلپش در مقر وزارت خارجه فرانسه (۲) هیچکدام نتوانسته اند از تغییر ذهنیت ها جلوگیری کنند.

ایران، پشتگرم به یک توافق هسته ای که با مهارت در مذاکره بدان دست یافته و به لطف همپیمانی عملی با واشنگتن در عراق به قصد شکست دادن داعش، اینک از نقش یک «هیولا» به بازیگر اصلی منطقه، در قلب کارزار ستیزه با داعشی ها گذر کرده است. [تغییر نگرش به] این کشور نمونه ای منزوی نیست. دگرگونی دریافت هائی از این دست رو به فزونی دارد.

با افزایش تهدیدات تروریستی در داخل و بحران هجوم مهاجران که تعادل سیاسی اتحادیه اروپا را به هم ریخته است، ناگزیر به نظر نمی آید که هیچکدام از عالی جنابانی که تفاسیر مسلط را برمی ساختند، دیگر بتوانند کوچکترین قوام و استحکامی [در ملاحظات خویش] عرضه دارند. ناتوانی مطبوعات فرانسوی در تحلیل شاید بهت آورترین نمونه چنین تزلزلی باشد: از خطرناک بودن ایران آخوندها تا وظیفه اخلاقی «گوشمالی» آقای ”بشار اسد“، از عدم امکان [تحقق] خلافت «جهادی» تا تقدیر «الگوی دموکراتیک ترکیه (۳)» در پیوستن به اتحادیه اروپا، از لزوم سرنگون کردن آقای ”ولادیمیر پوتین“ تا اضطرار مشارکتی متضمن بُرد همگان در کانون و گره گاه جهانی شده امارات خلیج فارس، از استواری زوج فرانسه ــ آلمان تا التذاذهای هرزه درایانه در پی پخش مستقیم به دارآویختن ”صدام حسین“، در اینگونه تحلیل ها، تعلل جای یقین، تفرعن جای طفره رفتن، انکار جای لاف زدن را گرفته اند.

بدتر: در حالی که حق مداخله به زور، سرنوشت همسو و مشترک دو کناره اقیانوس اطلس [اروپای غربی ـ ایالات متحده] و جنگ های مسلحانه بی امان علیه «این حق حاکمیت لعنتی» (به کلام مؤکد ”برنار هانری لوی“ (۴)) را همواره با پشتکاری ستایش انگیز، [با مراجعه به] افکار عمومی، [از طریق]-نظرخواهی در پی نظرخواهی می پراکنند، اکنون مُصرند که سقوط رژیم سوریه، تقویت رشته های پیوند با عربستان سعودی، مهار روسیه، یا امضای عهدنامه تجارت آزاد دو سوی اقیانوس اطلس شاید مبرم ترین اولویت های کنونی نباشند.

این گردش صد و هشتاد درجه ای ایدئولوژیک، که به شکل واقع گرائی سختگیرانهٔ مفرطی در واکنش به کارنامه ارزیابی های تقریبی پس از ۱۱ سپتامبر درآمده که رسالتی موعود و مداخله جو را برخود می شناختند، آنقدر هست که مسئولان سیاست خارجی فرانسه دوران ”سارکوزی ــ اولاند“ را نگران سازد. با این حال، [در این رویکرد جدید] از بازشناسی فروتنانه شکست نقشه های کجروانه تغییر رژیم سال های اخیر نشانی نمی بینیم. ناگزیر برای توجیه ناروا، یگانه چاره، انداحتن مسئولیت درغلتیدن به گرداب بر دوش کسی است که به ارتکاب جرم وی باور توان بست. ناگزیر به چشم رهبران کنونی جهان، چه کسی بهتر از ”باراک اوباما“ می توان یافت که با ضعف و تزلزلی که در اوست، به گناه آشوب و آشفتگی خاورمیانه درخور ملامت باشد؟

به نظر آقای ”رجب طیب اردوغان“، رئیس جمهور ترکیه، آقای ”اوباما“ آدم ضعیفی است. از شیوخ خلیج فارس هم بگوئیم که فقط به زحمت فراوان می توانند نفرت خود از آقای ”اوباما“ ــ و گاه خوارشمردن نژادپرستانه ــ رئیس جمهوری را پنهان سازند که اینک طرف «ابلیس» عجم را گرفته است. به زعم آقای ”جان مک کین“ رقیب جمهوریخواه او در انتخابات سال ۲۰۰۸، که همواره آماده است در ایران یا اوکرائین سلاح ها را به غرش وادارد، آقای ”اوباما“ رهبری آمریکا را «تباه می سازد» (۵). و آقای ”دونالد ترامپ“ ستاره رسانه ای کنونی همان حزب هم با برداشت آقای ”جان مک کین“ همنوا گشته است. آقای ”فرانسوا اولاند“ نیز یکریز تکرار می کند که دلیل اصلی تقویت سازمان خلافت اسلامی را در «وادادگی» آمریکا باید جست که در «شنبه سیاهی در پایان ماه اوت ۲۰۱۳»، نگذاشت پاریس رژیم آقای ”الاسد“ را بمباران کند.

با این حال سیاست خارجی آقای ”اوباما“ را نمی توان تنها به زنجیره ای ازتعلل ها تقلیل داد. با وجود برخی شکست ها وامور فیصله نایافته چندی، کمتر چیزی که می توان گفت آن است که تدابیر او در راهبرد سیاست خارجی، حتی جایگاه بسیار برتری از کنش شرکای بریتانیائی، سعودی، فرانسوی یا اسرائیلی داشته. به جای زیاده روی در استفاده از نظرخواهی های زورافزا که همواره خفتان «جنگ» بر یک «رئیس جمهور» توانند پوشاند، ”اوباما“، پس از سلطان مآبی فاجعه بار ”جورج دبلیو بوش“، از همان لحظه قبول وظائف خود، به رعایت خویشتن داری در دیپلماسی جهانی که خود را مدافع آن ساخته بود همت گماشت. توافق های ۳۰ ژوئن ۲۰۱۵ با کوبا، و ۱۴ ژوئیه در باره برنامه هسته ای ایران، احتیاط نسبی در اوکرائین با همه خصومت شخصی که او را به مخالفت با آقای ”پوتین“ کشانده و خصوصا به رغم افسار گسیختگی جنون آمیز مخالفان پارینه ”ریگان“ی، همه شاخص سلوکی به شمارند که او تسلطی نسبی بر آنها دارد. تمایز خط مشی وی با ماجراجوئی سال ۲۰۱۱ آقای ”نیکلا سارکوزی“ در لیبی، در خود ماندگی پرخاشگر آقای ”نتانیاهو“ یا یکدندگی آقای ”اولاند“ در پرونده سوریه از سال ۲۰۱۲ کم تکان دهنده نیست.

در کُنه آقای ”اوباما“ موجب نومیدی کسی جز خوابگردهائی نیست که از رهسپاری آقایان ”دونالد رامسفلد“ و ”آنتونی بلر“ یا خانم ”کندولیزا رایس“ (۷)، به فراموشخانه دیپلوماسی جهانی تسلی نمی یابند. جهت گیری خردمندانه او، تن ندادن به ماجراجوئی تغییر رژیم به زور، خصوصا در خاورمیانه، بدون راه حلی پایدار و برخوردار از تداوم و استمرار است. مطلب همان است که می توان به نام وزیر دفاع آمریکا میان سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱، «آموزه ”گیت“» خواند. آقای ”رابرت گیت“ هنگام جنگ لیبی معتقد بود که «واپسین چیزی که [آمریکا] به آن نیاز دارد، اعمال مجدد ملت سازی است (۸)»: او این حکم موجز را که به طور نمادینی به عصر مداخله پایان داد، خطاب به کنگره ای بر زبان آورد که در آن آقای ”اوباما“ را به سبب راهکار هدایت از پشت صحنه، ملامت می کردند.

پس از سرگشتگی های بسیار، کاخ سفید انگار به قصد کشف مجدد معنای گفت و شنود استراتژیک، جزوه اوراد ”نورمن پودهورتس“ و ”ایروینگ کریستُل“، نویسندگان نومحافظه کار، را بسته و کتاب اخلاق ”نیکوماخوسی“ ارسطو را گشوده: «هیچکس از اهالی ”لاسه دمون“ در باره اینکه بهترین شکل حکومت برای”سکا“ها کدام است به مذاکره نمی نشنید (…). ما در باره چیزهائی بحث می کنیم که به ما بستگی دارند و توان تحقق بخشیدن به آنها را داریم (…). ما نه در باره مقاصد به خودی خود، بلکه راجع به وسائل نیل به اهداف بحث می کنیم (۹).»

آقای ”اوباما“ را به دلائل بسیاری می توان سرزنش کرد، پیش از همه به واسطه ضعفی که در برابر حکومت ترکیه، گستاخ ترین و ترفندساز ترین بازیگر این ستیزه نشان داده است. بدبختانه، فرانسه آخرین کشوری است که بتواند از این بابت به نکوهش او برآید. از آنجا که چربزبانی پرده پوشی ابدی بر پوچی و بی محتوائی استراتژیک نتواند بود، رواست بپذیریم که قصه گوئی به سبک و سیاق فرانسوی، که به مناسبت تراژدی سوریه سرداده اند، با هیچ تحلیلی جور در نمی آید. طی ماه ها، زمامداران فرانسه برآن بودند تا داعش را بمباران نکنند، زیرا ابدا قصدی در میان نبود که به تقویت رژیم دمشق برآیند که آنرا دشمنی مقدم بر دیگران بر می شمردند. زعمای دولت فرانسه بدینگونه تا انتهای منطق خود پیش رفتند و تسلیحاتی را در طبیعت برای استفاده مخالفان میانه روئی رها کرد که تعریف درستی از آنها به دست نمی دادند. لختی برنیامده این تسلیحات به زرادخانه «جهادیون» راه یافتند و آن را پر زورتر کردند (لوموند، ۲۱ اوت ۲۰۱۴).

روز ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۵، با وخیم شدن موقعیت، فرانسه سرانجام تصمیم به بمباران «داعش» گرفت. در کاخ ”الیره“ موضوع «تحولی راهبردی» را پیش کشیدند، بازی متهورانه ای با کلام، تا ناظرانی با تیزبینی و نکته سنجی اندک هم به صرافت نیافتند که نبود کامل استراتژی را در آن تشخیص دهند. آقای ”اولاند“ که روز ۴ اکتبر ۲۰۱۵ آقای ”پوتین“ را به حضور پذیرفت، به میهمانش «یادآور شد» که «خلافت اسلامی دشمنی است که باید از پا دراندازیم (۱۰)».

صورت بندی مسئله بدین شکل نمودار اعتماد به نفسی کاملا ستایش انگیزست. اما بدبختانه بر کسی جز فراموشکاران اثر نمی کند. از آغاز شورش در سوریه در سال ۲۰۱۱، که جناح های «اسلامگرای» بیش از پیش خشن آنرا رفته رفته به گروگان گرفتند، آقای ”پوتین“ که می دانیم آدم یکدنده ای است، مدافع همان طرح دو رُویه بوده: حمایت از آقای ”اسد“ در وهله نخست، به قصد درهم شکستن القاعده و داعش، تهدیداتی که رفع آنها در اولویت است، پیش از آنکه در مرحله دوم چاره سیاسی مذاکره شده ای به شکل تحول رژیم دمشق یافته شود. نیات پنهان کرملین هرچه باشد، درمیان زمامداران مسکو کسی به واقع به ابقاء ابدی آقای ”اسد“ در مسند قدرت نمی اندیشد (مقاله «قمار مسکو در سوریه» را در همین شماره بخوانید). از همین رو ”سرگی لاوروف“ وزیر امور خارجه روسیه، در سال ۲۰۱۵، فرستادگان مختلفی را از میان مخالفان سوری، مانند آقای ”خالد خواجه“ یا آقای ”هیثم مناع“ به حضور پذیرفت. هر ایرادی که به استراتژی مسکو بتوان گرفت، دستکم ثابت و روشن است: «”قذافی“ دیگری در کار نخواهد بود.» این سیاست چیزی نیست جز فروکاستن بیش از پیش گستاخی آنکارا، تشویش و هیجانزدگی ریاض و یا تغییر جهت های پیاپی پاریس که تمایز بارزی با گزینه های عملیاتی و دیپلماتیک فرانسه در کشورهای ”مالی“ و ”افریقای مرکزی“ دارد که در ۲۰۱۴ ــ ۲۰۱۳ استقبال فراوانی از آن شد.

تاوان این درماندگی اخلاق انگار و ناکارآمد آنکه شاهد افزایش ابتکارات دیپلوماتیک در روابط بین الملل هستیم که دیگر تنها به تصمیمات کشورهای غرب تکیه ندارند. این تحول جهش راهبردی بنیادینی است. زیرا باید پرسید که امروز تغییر دهندگان قواعد بازی (game changers) (۱۱) در خاورمیانه چه کسانی هستند؟ به یقین آقای ”اوباما“ دیگر این نقش را بر عهده ندارد، زیرا هر چند زیر فشار وابستگانش در اروپای شرقی و بر کناره های ”فرات“ است تا وارد عمل شود، اما او خود اکراه فزاینده ای در ایفای چنین نقشی دارد زیرا همچنان بر «محور اقیانوس آرام» که اولویت واقعی اوست تمرکز یافته. آقای ”اولاند“ را هم بیش از وی ایفاگر این نقش نمی توان دانست که از دویدن پشت سر برلین در اروپا و واشنگتن در همه جای دیگر از نفس افتاده و برای حفظ توهم استقلالی سخت برباد رفته آندو را به باد انتقاد می گیرد (سرمقاله ”سرژ حلیمی“: انحطاط فرانسه را در همین شماره بخوانید). آیا قدرت های منطقه ای از پس چنین نقشی برمی آیند؟ تل آویو از همگرائی واشنگتن و تهران، همانند سرگیری مجدد شورش فلسطینی ها در جا خشکش زده؛ ریاض با کاهش بهای نفت رو در روست و در منجلاب مداخله خود در یمن گیرافتاده؛ آنکارا، باز درگیر جنگ با حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) است و چون دیری سازمان خلافت اسلامی را علیه کُردها آلت دست کرده بود، دیگر تا مدتها اعتباری برای وی متصور نتوان بود.

تا روزی که چین که تاکنون خود را از ستیزه دور نگهداشته، فرصت یابد به سهم خود با راه حل دیپلماتیکی قدم به پیش بگذارد، آزادی عمل امروز به دست روسیه و ایران افتاده است. مسکو قبلا در سال ۲۰۱۳ به لطف خنثی کردن زرادخانه شمیائی سوریه با پیشنهاد راه برونرفتی به همه نقش آفرینان این ستیزه، حربه های بازیگران را عوض کرده بود. در حال حاضر، آقای ”پوتین“ نخست با طرح ائتلاف تازه ضد تروریستی در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۵ در سازمان ملل متحد، و سپس با مداخله نظامی ــ به درخواست دولت سوریه ــ از طریق بمباران ها، بار دیگر بر روی صفحه شطرنج سوریه به قلعه رفته است (۱۲)؛ بمباران هائی سازگار با خوانش وی از ستیزه که، به گفته او، همانقدر مواضع سازمان خلافت اسلامی را آماج خود گرفته که ”جیش الفتح“، نهضتی که عربستان سعودی، ترکیه و قطر حامیان آنند و عمدتا سلفی های ”احرار الشام“ و جبهه النصره، شاخه سوری القاعده را گرد یکدیگر آورده است.

همین یگانه ابتکار روسیه کارت های جدیدی را به دست بازیگران درگیر در بین النهرین داده است. پس از یک سال عملیات هوائی و ۷ هزار«ضربه» علیه سازمان مقاوم خلافت اسلامی، پیداست که ائتلاف غربی که ایالات متحده گردآورده، در استراتژی خود که از سال ۲۰۱۳ دنبال کرده شکست خورده. ”جان کری“، وزیر امور خارجه آمریکا پذیرفته که زمان خروج آقای ”اسد“ از قدرت، قابل مذاکره و همکاری با روسیه و ایران ضروری است (۱۳). از اینرو تفسیر روزنامه نگاران باز پشت و رو می شود: «اگر هدف نهائی عزیمت ”اسد“، شکست سازمان خلافت اسلامی و آینده ای مسالمت آمیز برای سوریه است، نکوشیم همه را یکجا به انجام رسانیم (۱۴).»

همراه با بسیارانی دیگر، ”متهو رویانسکی“ متخصص آمریکائی ”مرکز ویلسون“ نیز که مجله ”له زکو“ گفته او را نقل کرده، آنچه را که می پنداشتیم از ”سان زو“ در قرن ششم پیش از میلاد آموخته ایم، تر و تازه کشف کرده است: بهتر آنست که در یک جبهه به نبرد برخاست تا در دو جبهه. آقای ”هنری کیسینجر“ هم کمابیش همان ملاحظه را بر زبان آورده (۱۵). وردخوانی همنوای مکرر آقایان ”اردوغان“ و”فابیوس“ که: « میان ”بشار اسد“ و تروریست ها همپیمانی عینی (۱۶)» وجود دارد، همه برندگی خود را از دست داده است. در چشم انداز بحث و گفتگوهای انتخاباتی سال ۲۰۱۷، عزم فرانسه را در حفظ کارنامه ای نیم بند در امور خارجی خوب می شناسیم. اما این «نه این و نه آن» تحمل ناکردنی، علاوه بر آنکه از چشم انداز استراتژیکی نابارور می نماید، دیری نخواهد پائید که از دریچه رسانه ها هم ناشنیدنی گردد، و حتی خودکشی سیاسی است اگر ”پالمیر“ را نیروهای روسی و سوری باز پس گیرند؛ [تسخیر آن شهر] که کسی نمی داند آیا ممکن خواهد شد یا نه، گزینه درخشانی خواهد بود، اما شگفتی زاست اگر آقایان ”لاورف“ و ”پوتین“ بدان نیاندیشیده باشند. در حال حاضر ایران آشکارا پشتیبان استراتژی کنونی روسیه است… و عراق از آن حمایت (۱۷) می کند. مصر به مخالفت با آن برنخاسته. پکن ناظری است که آنرا رد نمی کند.

بدینسان، هرچند هم که غیر منتظره و شگفت آور باشد، امروز محرک اقدام استراتژیک در میدان بسته بین النهرین را بازیگرانی بیرون از «جهان غرب» در دست دارند. در گرداب خاورمیانه، آمریکائی تضعیف شده، و روسیه ای فرصت طلب به دفاع از منافع خود ادامه خواهند داد. این منافع هرگز کاملا همسو با مصالح اروپا نخواهند بود، و طرفداری کامل از واشنگتن یا مسکو بر چنین بستری، نشان از شکلی از تسلیم روشنفکرانه دارد. اگرامروز می توانستیم به جای اذعان به برتری تاکتیکی آقای ”پوتین“ به تقدیر از دیپلوماسی فرانسه بپردازیم رضایت خاطر بیشتری می داشتیم. نو محافظه کاری چونان ستاره ای مرده پرتو خود را همچنان بر کناره های رود ”سن“ [مقر وزارت خارجه فرانسه] خواهد تاباند، و اتحادیه اروپا هم ــ جدا از استثنای عملیات فرانسه در آفریقا ــ امنیت خارجی خود را [با آن] همسو کرده است. اینکه از ورای شکاف های سیاسی، کسانی که از این موقعیت متأسف باشند هروز بیشتر شوند، فقط خشنودی بسیار ناکافی و ناچیزی می بخشد.

پی نوشت:

۱ ـ Michael Axworthy، «آیا وقت آن است که ایران را دوست و عربستان سعودی را دشمن خود سازیم»، روزنامه گاردین، ۲۸ ژانویه ۲۰۱۵.

۲ ـ Thérèse Delpech (۲۰۱۲ ـ ۱۹۴۸)، متخصص امور هسته ای و سوق الجیشی، مشخصا نویسنده ”آشوبگر بزرگ، تأملاتی در باره مسٌله ایران“ (۲۰۰۷)، مدیر امور سوق الجیشی ”کمیساریای انرژی هسته“ ای بود.

۳ ـ «حزب اسلامی”عدالت و توسعه“ ترکیه، الگوئی برای جهان مسلمان برمی سازد»، لاکروآ، پاریس، اول اکتبر ۲۰۱۲.

۴) Bernard-Henri Lévy, La Guerre sans l’aimer. Journal d’un écrivain au cœur du printemps libyen, Grasset, Paris, 2011.

۵ ـ Sandy Fitzgerald، «”مک کین“: عملیات ”پوتین“ در سوزیه تقصیر ضعف ”اوباما“ست»، ”نیوزمکس“، وست پالم بیچ (فلوریدا)، ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۵.

۶ ـ اصطلاح ”برنار هانری لوی“، برگرفته از یاداشت او در هفته نامه ”لوپوئن“، پاریس، ۱۵ اکتبر ۲۰۱۵.

۷ ـ خانم ”کُوندالیزا رایس“ و آقای ”دونالد رامزفلد“ به ترتیب وزیر امور خارجه ایالات متحده از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ و وزیر دفاع از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ در دولت آقای ”جورج دبلیو بوش“ بودند.

۸ ـ سخنرانی در برابر کمیسیون نیروهای مسلح سنا، مارس ۲۰۱۱.

۹ ـ ارسطو، اخلاق نیکوماخوسی III ، ۴.

۱۰ ـ Benoît Vitkine، «”اولاند“ به ”پوتین“ یادآور شد که ”خلافت اسلامی“ دشمنی است که باید از پا درآوریم»، سامانه lemonde.fr، ۲ اکتبر ۲۰۱۵.

۱۱ ـ در واژگان سوق الجیشی به بازیگری می گویند که قادر باشد به تنهائی سمت و سوی دیگری به جریان درگیری دهد.

۱۲ ـ در بازی شطرنج، عمل قلعه رفتن، مهره شاه را مجاز می دارد که پس از برداشتن مهره های اسب و فیل از سر راه در حرکتی دوگانه در پناه مهره رخی قرار گیرد که به ستون مرکز صفحه رانده می شود.

۱۳ ـ Karen De Young، «در حالی که روسیه می کوشد که ابتکار را در سوریه به دست گیرد، دولت ”اوباما“ به دست و پا افتاده»، واشنگتن پست، ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۵.

۱۴ ـ «سوریه: ”اوباما“ با مسکو راه می آید و خود را با ”اسد“ سازگار می سازد» ، له زکو، پاریس، ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۵.

۱۵ ـ Henry Kissinger، «راهی برای خروج از فروپاشی خاور میانه»، وال استریت جورنال، نیویورک، ۱۷ اکتبر ۲۰۱۵.

۱۶ ـ آقای Laurent Fabius در جمع خبرنگاران در پایان کنفرانس ”مونترو“، کنفرانس ژنو II، ۲۲ ژانویه ۲۰۱۴.

۱۷ـ Hélène Sallon، «وسوسه روسیه در بغداد»، روزنامه لوموند، ۱۷ اکتبر ۲۰۱۵.

این مطلب در لوموند دیپلماتیک نوامبر ۲۰۱۵ منتشر شده است.