انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نام‌ها و یادها

نام‌ها و یادها: چگونه با قصه‌ها شهرهایمان را بهیادتر ، آگاه تر و آبادتر کنیم؟

قدرت و جاودانگی، کهنترین آرزو و آرمان بشر بوده اند. گریز از فراموشی و نبرد با از یادرفتگی، کشمکشی به درازنای تاریخ و تقلایی گیلگمش وار  دارد. فرد و جامعه در طول حیات خویش، کوشش ها کرده اند تا فراموش نشوند. بلکه  به تارکِ صحنه تاریخ و رواقِ منظرِ چشمان، اذهان و دلهای اکنونیان و آیندگان درآیند. واین خواست بوده و خواهد بود، اما دوام و بقای نشستن وماندن بر قله تاریخ و اجتماع برای همه میسر نخواهد بود و شانیت و شایستگیِ ذاتی و گاه ازلی و هر زمان  وهر مکانی لازم دارد. حال که نامجویی و نامداری  چنین مهم است، بد نیست به خود نام بپردازیم.

هرچند با لوح سفید محفوظ به دنیا می اییم اما با نام و اسمی قراردادی است که هویت می یابیم و متشخص و رسما و اسما، انسان قلمداد  می شویم و در جرگه جامعه انسانی قرار می گیریم.بشر که ورودی نه به خود داشته، خروج و رفتنش نیز انی است وبی اختیار،چراکه مرگ او را  به خاک گل کوزه گران بدل خواهد کرد. انگار در هستی، جاودانگی و فراموشی دو رقیب اصلی اند که صحنه گیتی را با حضورتوامانشان  همیشه نخواهیم آراست. درمقابلِ نیستی  وفراموشیِ دنیای دنی و کوته-عمرهای ما که خیام اندیشی نهایتش را خاک بر میشمرد، تناسخ اندیشی سویه جاودان آن را بازتاب می دهد. کارما ،ما را در چرخه های خاک به اشکالی و در دوران هایی باز اوری می کند تا نهایت تکامل معنوی (سمساره)را طی کنیم واز خاک به افلاک یا ابدیت رسیم.  اما در عالم مادی اندیشی از ما در نهایت جز نام نخواهد ماند. نام نیک یا بد و نام آثار و اعمال . بعبارتی نیت وعمل یا بعد نظری و عملی ما متجلی در نام ها شده و بعد مرگ در سیمای کردارهای مختلف متبلور بر نام و واژه و از جمله  کتب و نوشته ها یا نهادها و رسوم بر جای گدشته، به حیات خود ادامه خواهد داد.

بشر  خاک نشینِ مادی اندیش و در چمبره  نیستی و فراموشی، به جز یاد  و بقا و ماندنِ پس از مرگ، به یاد و باز-یاد هم  متکی است. از یاداوری نام های گذشته و گذشتگان یا برای خود تشفی خاطر یا هویت( وحتی بت!)، یا تصفیه و بازسازی و میراث برداری را انتخاب کرده یا بازهم ان را به مرده ریگ قدرت و استحکام بدل می کند. اصرار  وتاکید  دولتها  و حاکمان در سیر وگذرِ تاریخ برای محو رقیبِ قبلی و اثار و نامهایش و بسط نام ها و یاد های نظام مستقر، امری همیشگی و سازنده یا گاه ویرانگر تاریخ مکتوب و رسمی جهان بوده است. تاریخ زیر خروارها نام و مرگ و زندگی  انها مدفون است وبه روز میشود.اگر نام ها و یادها و نحوه یاداوری نامهایِ تاریخی شده ،هم برای زندگان و معاصرین وهم دولتهای معاصر مهم باشد که هست، برای استفاده بهتر ، بدان از دو زاویه میتوان نگریست: دولت ها  و افراد.

دولتها از نام ها برای تثبیت وضع موجود، یکپارچه سازی و ایجاد و بسط هویت مطلوب ومالوف خود بهره میجویند. این هویت و قوام سازی  به نوع ایدئولوژی و مشروعیت طلبی انها برمیگردد و امروزه ملیت قوام بخش ان است. اماکن ومعابر  و ایامِ خاص،یا یعبارتی فرد، زمان و مکانِ مدیریت پذیر، سه حیطه ورود یا  دست اندازی انها برای حذف ، اضافه  و تغییر دادن نام های ماضی و باقی یا عمدتا، تصرف جهان گذشتگان و طلبیدن یادهای اکنونیان و ایندگان هستند. محور سه بعدی زمان و مکان و فرد(یا عمدتا قهرمانان)دایره مانور وپویشِ دولتها برای نامگذاری ویادطلبی یا کسبِ وفاداری است. نام هایی که انتخاب میشوند و نوع معبر و مکان  وزمان گزینش شده معرف دلبستگی و اهمیت آنها نزد حکومتهاست. معمولا خاستگاه چالش گروه های ذینفع یا مهم برای تعیین وزن و نقطه ثقل و دقیق نام مربوطه در این محور مختصات است.اینکه نام مثلا سعدی یا حافظ برای کدام خیابان و مکان یا روز  نهاده شود هرچند شاخص بردار و وزن پذیر نیزهست اما کشمکش و وزن نیروهای قدرت و فهم شان از اهمیت و اثرگذاری شخصیت، از یک سو در تاریخ  گذشته و ازسویی برای خویشِ اکنون، درنهایت بازی را تمام خواهد کرد. ورنه میتوان به نظر اهل فن هم گوش سپرد تا دریافت قرابت نام ویاد درهمه جا میسر و تداعی افرین نیست. وگزینه «هرچه بزرگتر بهتر» درهمه جا چاره نیست. و مثلا ازماندلا و گاندی، درهرجا و هررزمگاه و بیابان نمیتوان سرمایه اجتماعی وزمینه  صلح ومدارا  ساخت. عناصر مادی و معنوی بازاوری در نامگذاری دخیل هستند. نامگذاری اماکن و  مواضع عموما ناظر به بازاوری یا احیای  اشخاص ،رویدادها یابطور خلاصه زمان ،مکان و شخصیت است و یک مکان، قدرتِ تداعیگر خود را یا از مجاورتِ معنایی یا واقعی با این عناصر می گیرد. مثلا نام میدان یا محلی می تواند به تناسب محل زندگی جغرافیایی و حضور مادی  فردباشد یا به تناسب حضور معنوی و غیرمادی در انجا . در این حالت نامگذاری های غیرمادی(معنوی) قدرت و پیوستار تداعیگر  راکم می کند(مانند قراردادن مجسمه فردوسی در محلی غیرفرهنگی یا بالعکس ).

از سویی نامها مسیر و مفصلِ تداوم تاریخ و ارتباط نسلی هستند و نام های جدید را بجای قدیم  به زور، در ذهن ها نمیتوان جابجا کرد مگر خود مردم اول ان را طرد نکرده باشند.  بعبارتی عامل دوم ماندگاری نام،  افراد جامعه هستند. انها مهمترین کاربران ویاد اوران نام هایند. اگر  روح و جان به  نامی ندهند ان را در پستوی ذهن و حتی زبان  وعمل روزمره نخواهند فرستاد. عموما نامها برای توده مردم گزیده و انتخاب میشوند اما ماندگاریشان را علاوه بر سرمایه نام، خواست ونگاه و همراهیِِ مصرف کنندگان که همان مردمند، تعیین می کند. لذابا این دو عامل،اینکه ما اکنونیان و معاصران چگونه از میراث نام بهره  بریم و از یادشان  نکاهیم و نوتر بآفرینیم. چگونه گردِ فراموشی وروزمرگی را از یاد نام ها بزداییم و هر روز در شان وکار و«یاد نوی» باشیم، بسیار کلیدی می شود.

بطور خلاصه، نام ها را باید واجد چند ویژگی دانست. نخست اعتباریند. یعنی وضع میشوند و بر اشیا حمل می گردند و با قرارداد رایج شده و بین الاذهانی توسط افراد بر اشیا نامیده می شوند. دوم از انبان واژه ها و کلام درامده و تا مقام گوهر سفتیده  بالا می روند و تراش میخورند تا ورد زبان و بیان و کلام عالم و عامی و مردم کوچه و بازار شوند. جادوی کلمات  به انها جان می دهد و روح می بخشد. بعبارتی نام ها دربردارنده نگاه و ارزش و نگرش مردم، ادبیات آنها  و همان  شرایط و زمانه انتخاب و تولد نام هستند. لذا در گذر زمان و عوض شدنِ مردم و زمینه، این نام ها نیز معنا و ارزش و مدلولیت خود را ممکن است از دست بدهند و صرفا واژه و شی ای باستانشناسی شوند که در خود واژه گرانبار از معنای رسوب شده( اما ناشناخته) است.لذا اهمیت نام از همه اشیا دیرینه شناسانه بیشتر است. کمااینکه کهن ترین  میراث بشریت از جنس کلام و کتاب است و این کلام تقدس هم یافته است. چرا که در خود  دی ان ای کل بشر را دارد. واژگانی است که کل ابنای بشر در ان نمایان است. جام جهان بین   ادم و حوای والد ماست زیرا گفتیم نامها رسوب تاریخ و حیات کل بشرند. سوم اینکه نامها هویت سازند. وهویت با دو بعد شباهت و افتراق، همراهی و جدایی، ودر نهایت ما و دیگر سازی، بوجود می اید و تداوم می یابد. نامها از همان بدو پیدایش که به نوعی اعتباری و قراردادی اند، برخی را در مقابل خود قرار می دهند و برخی را با خود  میسازند. انها هویت سازِ مدلول و شیِ  نام گرفته، هستند.شاید بدون یک نام، ایجاد هویت ممکن نباشد. اما به هر روی، خود واژه، معرف نوع هویت انتخابی هم هست. از این روست که زندانیان و کارمندان و کلا دیوانیانِ انبوه را با عدد و شماره منضبط و مهار می کنیم(شماره پرسنلی! ). جنس اعداد بیشتر از کلمات، مدیریت پذیر، قابل کنترل و دسته بندی هستند. لذا نامها از بعد هویتی، مهار کننده خوی وحشی و رهای واقعیت و رام کننده حقیقت  سر به هوا تلقی میشوند وبعد از مدتی  ازلیت و کلیت یک موضوع را به جزییت و اقلیت همان نام تقلیل می دهند . اخرین ویژگی نام ها، معرف و مدلول بودن است. انها سر واژه، تیتر و سردرِ ورود به یک قصه هستند. ورود به منزل و خانه و کاشانه نام ، یعنی گذشتن از زیر سردر و طاق نصرت نام. انها دربردارنده داستان و روایت رویداد های رفته بر نامند. هرچه این رویداد کهن تر باشد، قصه اش طولانی تر و قطورتر. لذا مانند همه قصه ها، پشت انها هم راویان، نقالان، قصه گویان و مجریان و قصه سازان و سیاسگذاران و حاکمانی هم وجود دارد.

اما مهمترین و موثرترین ویژگی نام ها، ارتباط شان با یاد هاست. نام ها عامل اصلی به خاطر سپردن و یاداوری بشریت است. بعبارتی به جز نقش هویت سازی، اعتبار و قراردادی بودن و… نام ها به بشر کمک میکنند به خاطر اورند، تداعی کنند و مقارنت بیافرینند و فهم انباشتی ودانش تجمعی ما را بیشتر کنند . بدون اینکه  نیازمند به فضا و مکان و عینیت سازی باشد، در نهان  و خلوت ذهن و هر زمان و هرکجا، بی مدد و یاری کمتر چیزی، با واژه و نام می توان غول تاریخ  را احضار کرد و براحتی و دست خالی، اندیشید. واین شدیدترین توان و قدرت کلماتی است که بی نیاز از مدلول و شی و گذشته اش، خیال را پرواز می دهند و برای ما جهان ها و روح ها و روان ها  را به صحنه(نمایش زندگی) می آورند. اما همین توان یاداورنده نام هاست که اعتبار و اهمیت انها را هر روز بیشتر می کند و در دوران جدید فزون تر از قبل.

در عصری از انقیاد و نفوذ و کنترل و انظباط که مدیریت به دانش و دیسیپلین مستقل و پر هوادار و هواخواه بدل شده، نام ها هم مورد توجه و عنایت و در نتیجه کنترل و در حوزه  مدیریت قدرتها قرار می گیرند. پس ممنوعیت یا شیوع و رواج هر نام نیز بسان سابق، جزیی مهم در حوزه مدیریت زیست  وحیات بشر قرار  می گیرد. نامگذاری، خود رژیم و قواعد خاصی می پذیرد و رها و خارج از نظارت نهادی  دولتها نیست. کنترل نام ها تلاشی است برای کنترل و جهت دهی یادها، شکل دهی اذهان، ودر نهایت ساختن پیکرها ی راهوار و مطیع و منقاد به و در راه های مفروض، مقبول و مشروع دانسته شده.

پس نام ها و نامگذاری ها چه بصورت فردی و چه نهادی، تلاشی است برای گریز از فر اموشی و درنهایت کنترل یادها، خاطره ها وحافظه ها.  نامگذاری،طلب قدرت (اعمال قدرت بر/کسب قدرت  از)هم هست. هم با یک نام قدرت را از بقیه سوژه ها سلب می کنیم و انها را به انقیاد در می اوریم و هم  قدرت را جذب و متمرکز می کنیم. زیرا با یک نام بزرگ همه  عوامل ریز دیگر  یا رها و فاقد نام ،را کانونی کرده و به سوی نام خود جهت می دهیم. دیالکتیک قدرت،زیر تمام نام ها پر پر  و سو سو می زند.اگر نام ها معرف و دروازه ورود به قصه ها باشند، قدرتی عظیم و فوق العاده در انها جاخوش کرده و لانه گزیده است. پس تامل بر نقش انها و دموکراتیک  کردن و بردن کنترل این قدرت بسوی مردم، بجای صرفِ  دولتها و قدرتهای سیاسیِ انحصاری  بجا خواهد بود.

 

چگونه می توان قدرت نامگذاری  را عمومی و همگانی کرد و از آن برای کل جامعه بهره ساخت؟ 

به موازات مثلث نامها، یادها و قصه ها می توان، مثلث زمان، مکان و شخصیت را برای هر رویداد  تاریخی درنظر گرفت. اگر این رویداد، در قالب و روان-آبِ روایت قرار گیرد و جاری شود و بنقل دراید، قصه شکل می گیرد. این قصه ها در گذر زمان صرفا به یک نام خلاصه، منجمد و استحاله می یابند و کم فروغ میشوند. درست مانند یک سیاه چاله که از، شدت گران باری به نقطه چگال تبدیل میشود. چگالی نام ها و نامگذاری را در عصر نو شاید بتوان بصورت نرمال و عمومی، ونه صرفا با چولگی بسو و رو و قبله  وبت های خاص، پراکنده و توزیع کرد.

در اینجا می توان برای برنامه ریزی شهری و زیست بهتر  ما در کنار انها، از ظرفیت میراث دارانه  و میراث سالارانه نامها و نامگذاری بهره گرفت.

از انجایی که  فرایند نام نهادن و نامگذاری، توقف ناپذیر است و هم بصورت فردی(نام ما و فرزندانمان  بعنوان حداقل دو نسل در بدو زایش) وهم نهادی و جمعی (نامگذاری اماکن، اسباب، و زیست جهان ما)  پیوسته وجود دارد. در اینجا به بعد فردی( که معرف نگرش ها و رویکرد های مردم هر زمانه است)  نمی پردازیم. بلکه سویه جمعی نامگذاری را مورد توجه قرار میدهیم. چگونه  می توان ابعاد وآثار  اجتماعی بهتر و بیشتری از نامگذاری فراچنگ آورد؟

استفاده از رویکرد قصه ای در در نامگذاری، پیشنهاد این جستار است. در زندگی شهری جدید دو مسیر طبیعی و نهادی در نام گذاری و ثبات نام و درنهایت بخاطر سپاری دخیل اند. یا نامها در جریان طبیعی رشد و دگرگونی جامعه شکل میگیرند و هویدا میشوند(بی مانند یا استحاله یافته دگرگون میشوند) یا از سوی نهادها، دولت  و مدیریت شهری، برگزیده والزام میشوند. معمولا قدرت، دوام و بیاد ماندگیِ« نام آفرینی های طبیعی» و برامده از متن اجتماع، محل و موقعیت؛، پذیرش بیشتری دارد و بعبارتی زایمان و رشدی عادی را می پیماید. در مقابل،«نام افرینی نهادی»، از بالا و رستمزاد است. لذا کودکِ ان گاه نارس متولد میشود و در جریان کار  و رشد ممکن است بمیرد یا پدر و مادر دیگر یابد.

برای تلفیق این دو جریان، که در شرایط مدرن قابل حذف نیستند می توان  این راهبردها را  ارایه کرد.

اسامی کهن و تاریخی  که جای خود را در شهرها یافته اند،بطور کامل حفظ شوند و یا هیچ نام و نامچه ای از ایشان به حکم وجود سند تاریخی، مگر به اضطرار تعویض نشوند. حفظ انها به منزله حفظ میراث ناملموس  شهرها تلقی شود و برای یاداوری و شکوفاندن انها  در نسلهای بعد تلاش شود. این اسامی درگذر زمان و از دل نیروهای جامعه سربر می اورند و چون ریشه در کل جامعه دارند، تغییر شان یا ممکن نیست یا اگر هم قهری و قانونی باشد، همه گیر نخواهد شد و ما شاهد یک دو گانه  انگاری و دو نامی(رسمی/غیررسمی) اماکن خواهیم بود. مانند میدان اعدام، ساعت،توپخانه، مدرسه سپهسالار ،تالار رودکی و… پس بهتر است نهادها به مردم اقتدا کنند و دراندیشه بسط  و گسترشِ قصه حول این نامها در بخشهای کهن هر شهر هم باشند.

از انجا که نامهای نو از سه محور  رویدادهای جدید یعنی زمان، مکان و شخصیت های جدید هر زمانه  پدید می ایند، استفاده از انهاگریزناپذیر است، اما برای اینکه جایِ نامهای گذشته را نگیرند وحذفشان نکنند، بهتراست در اماکن جدید و درحال رشد تدارک دیده شوند. از انجایی که هدف از نامهای جدید، یاداوری  و بخاطر سپاری  و هویت سازی دوباره و جدید است، بهتر است رویکرد قصه ای انتخاب شود. اماکن و کوچه و خیابانهای شهر و خاصه نقشه جامع نقاط جدید را محل خیزش و روایت قصه های ایندگان برنامه ریزی کنیم. معابر  اینده را برای قصه ها و خرد قصه هایشان پیش بینی کنیم  و خیابانهای اصلی را برای قهرمانان، خیابانهای فرعی و کوچه ها را برای شخصیتها و عناصر مهم انها در نظر بگیریم. با این رویکرد در اینده، شهرهای ما مجهز به میراث فرهنگی نام محور وقصه ای خواهند شد، بعلاوه مدیریت شهری اسانتر و در پیوند چند نسلی و هویت بار خواهد بود. هر بخشِ شهر، ایینه قصه های تولید شده در ان شهرند که از گزند زمان در امان مانده اند  و سرمایه بزرگ تاریخی برای ان بوجود اورده اند. سیاحان بعدی بجای اعداد و نامهای مندرس، کم رمق، بیقدرت شده، جعل حاکمان وکم معنی، در شهر قصه های  روان و جاری در زیست جهان مردم ان شهر، وارد خواهند شد  و با رفتن  ذهنی و عینی،واقعی و خیالی، به کوچه هر شخصیت و همذات پنداری  با انها، علاوه بر تجربه زندگانی های جدید، از لذت گشتن در شهر قصه ها، هویت خواهند گرفت و هویت خواهند افرید وپراکنده خواهند کرد. لذا شهرهای ما با قصه های جاودان شناسایی میشوند و ما هم با شخصیتها و افراد دیگر همزیستی خواهیم کرد.

پس میتوان  رویکرد قصه پردازی با نامها را در بخشهای کهن و نو شهر  برای توسعه معنوی و ایجاد میراث فرهنگی شهرها بکار گرفت. میدانیم که قصه های بخش قدیم هر مکان وشهر ساخته شده و شکل گرفته اند. پس بر جای جای اماکن نقش بسته اند وبهتراست اسامی در بخش کهن  تغییر نکنند.بلکه، داستان انها با بررسی امکان افزودن شخصیتها ی مکمل و مشبه و تداعی گر کامل شوند و ساختار قصه ای شهر  با ژانری تاریخی در این بخش، باز افرینی وغنی تر شود . نواحی جدید و درحال توسعه، را با ساختار  وپازلی از قصه های ان شهر بهتر می توان درنظر گرفت و برای اینده توسعه داد تا شهرها در قصه ها رشد و توسعه یابند.

لذا بهترین اعضای نهاد نامگذار هر شهر داستان نویسان و قصه گویان حرفه ای و مبرز آن شهرند(از روزناهه نگار و انسان شناس تا محقق و قصه نویس و…). زیرا شخصیت ها  و نام ها را به فراخور پلات و کلیت قصه در مکان درست خود می نشانند و به همین دلیل کمتر در معرض سوگیری سیاسی و عاطفی که آفت نامگذاریند، خواهند بود. بعلاوه رویکرد قصه ای به نامگذاری، در خود نگرشی چندصدایی، متنوع و متکثر دارد.یعنی همه شخصیت ها و تیپ ها مثبت و حتی منفی  اما دارای اثر و عملکرد بر کل قصه  را مد نظردارد(گاه قهرمانان مثبت و نیک با شرارت و اشخاص منفی مهم و در تقابل با آنها شناخته و تمیز نهاده می شوند).

انچه در پایان می ماند، خاطره و حافظه است. نامها چگونه باید به جنگ فر اموشی روند. یا چگونه می توان شهرها و اماکن و نام هایشان را از گزند فراموشی، رهانید؟

از انجایی که امروز ساختار اندیشگی ویادسپاری وفهم ما را گشتالتی و کل نگرانه  میدانند، نامهایی که در قالب یک مجموعه وبه شکل منظومه‌ای به ذهن وارد شوند بیشتر  و بهتر جا باز می کنند. اینک میتوان اهمیت قصه و ساختار  درختی و کل گرایانه ان را جهت یادسپاری شهروندان  وبازآوری خاطرات دریافت.

 نام-گهرها  و یاد-آورها

اصولا یکی از دلایل بی توجهی عمومی به میراث فرهنگی (که یکی از انها  نام قهرمانان/شخصیت های تاریخی فرهنگی درج شده بر نام کوی و برزن هاست) یا تاثیر نپذیرفتن بازدید کنندگان  از انها  و اسامی حول انهاست، یا عدم التفات قصه ای و گشتالتی به کل رویداد  و نامگذاری یا تابلو سازی نامناسب است. اسامی بی ربط، بی توجه به تاریخ و رویدادها ی قرین شده با مکان و بعبارتی وحدت زمان، مکان و شخصیت، به منزله بی اثر کردن ، نامگذاری ها هستند. مقارنه، سادگی، همکناری و تداعی سازی واژه ها و اشیا و اماکن، وحدت  ذهن و عین(استفاده از نام در محل رویداد و قصه) عامل مهم دیگر باز افرینی ذهنی رویدادهای پیرامون نام اماکن است. مثلا بهتراست نام شخصیت تاریخی نویسنده یا دارای شغل بازاری، با همان رویکرد قصه ای درست در جای خودش در داستان شهر قصه ها قرار گیرد تا هم پذیرش یابد و هم بیاد سپاری ان اسان شود.بعبارتی مجموعه ای از اسامی بتوانند در کنار هم قصه خاص و منسجم و ارگانیکی را باهم تشکیل دهند و روایت کنند.لذا هنر «نامگذاریِ قصه گویانه» به بازاوری و حفظ خاطره جمعی و شهری و در کل رشد دانش و میراث هم کمک و یاری خواهد رساند.

نام-گهر ها یا نام هایی که واجد قدرتند،اگر  دموکراتیک شوند و به جمهور مردم فرو نهاده شوند، بهتر و موثر در یادها و حافظه‌ها خواهند ماند. واین امر زمانی کاراتر میشود که بتوان در میان انواع رویکردها، رویکرد قصه ای را در نامگذاری شهرهای مدرن و کلانشهر ها بکار گرفت و فضا و عرصه هایی را نیز به روایت قصه ها اختصاص داد.