به مناسبت دهم ژوئن سالروز تولد مارسل پروست
زدیگ عزیزم
نوشتههای مرتبط
من تو را خیلی دوست دارم، چون من و تو هردو سرشار از عشق و اندوه به یک نفر هستیم و تو نخواهی توانست کسی بهتر از او در این دنیا بیابی. اما من حسادت نمیکنم که او با تو بیشتر وقت میگذرانَد، زیرا این را عادلانه میدانم، چون تو از من شوربختتر و دوستداشتنیتری.
هاپوی عزیزِ من! بگذار برایت بگویم چطور این موضوع را فهمیدم.
وقتی که کوچک بودم و مواقعی که از نبودن مامان رنج میبردم، یا موقع سفر یا وقت خواب و یا زمانی که از عشق دخترکی در اندوه بودم، خیلی بینواتر از اکنون بودم، نخست به خاطر اینکه درست مثل تو، و همان طور که الآن هم همان گونه هستم، نمیتوانستم به آزادی بیرون بروم و با سرگرم کردن، خودم را از رنج برهانم، درنتیجه مثل تو به این اندوه، زنجیر شده بودم.
اما دلیل ِ دیگر، این بود که ذهنم نیز بسته و محدود بود و هیچ فکر و اندیشهای نداشتم، هیچ خاطرهای از خواندن ِ کتابی نداشتم و هیچ طرحی برای گریز از آن وضعیت نیز در سرم نبود.
زدیگ! تو هم همینطور هستی. تو تا به حال کتابی نخواندهای و اندیشهای نداری. پس وقتی غمگینی باید خیلی نگونبخت باشی.
اما زدیگ خوب و کوچک ِ من! بدان که این را یک هاپوکوچولو مثل خودت دارد به تو میگوید که در عین حال تجربهی انسان بودن دارد و تو نداری!
بدان که هوش ِ انسانها، تنها زمانی به کار میآید که جانشین و تقلید ِ ضعیفی از دریافتهایی باشد که تو را وادار به دوست داشتن و رنج بردن میکند و نتیجهاش نیز رنج و مهری بسیار ضعیفتر از آنیست که تو احساس میکنی.
من در لحظات ِ نادری که با تمام وجود احساس ِ مهر و رنج میکنم، احساساتم ناشی از ایدههای کاذب نیست، بلکه از تجربهای میآید که بین من و تو مشترک است و به نظرم هیچ چیز از این شباهت ِ بین ِ من و تو، با ارزشتر نیست. در چنین حالتی است که آغاز به نوشتن میکنم و تنها کتابهایی را دوست دارم که اینچنین نگاشته شده باشند.
دوست ِ قدیمی ِ من! کتابی که هم نام ِ توست [زدیگ (صادق) نوشتهی ولتر] ، به هیچ وجه از این دسته نیست. هر چند که در این مورد با صاحب و سَرورت که سرورِ من نیز هست، بحث و جدلی داشتهایم. اما تو با او دعوا نخواهی کرد، چون تو فکر نمیکنی.
زدیگ عزیزم! من و تو هردو پیر و دردمندیم. دلم میخواست بیشتر بیایم و به تو سر بزنم،
چون تو مرا از صاحب کوچولوی خودت دور نمیکنی و برعکس مرا به او نزدیکتر میکنی.
با تمام وجود می بوسمت و برای دوست کوچکت رنالدو هم یادداشتی خواهم فرستاد.
دوست تو – بونشت (مارسل پروست)
از مجموعهی نامه های مارسل پروست به رنالدو آن
عکس: استاکر، آندری تارکوفسکی