انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نابرابری در خانواده و ایجاد استرس در زنان

استرس عبارت است از عامل تنش­زایی که فرد با آن مواجه می­شود و ادراک فرد از آن، به مثابه­ی تهدید یا رویدادی ناخوشایند در چهارچوب زمینه­ی اجتماعی معنادار می­شود. در بسیاری از مواقع این تنش­زاها از موجودیت فرد تولید نمی­شوند، بلکه می­توان آن­ها را در ساختارهای اجتماعی و جایگاه­های افراد دنبال کرد. فراگیرترین این ساختارها نظام­های قشربندی متعددی هستند که جوامع را به بخش­هایی نابرابر تقسیم می­کنند؛ مانند نظام­های اقتصادی، نژادی و قومیتی، جنسیتی و سنی. این نظام­ها تجسم بخشنده­ی توزیع نابرابرانه­ی منابع، فرصت­ها و ارزش­ها هستند. قرار گرفتن در برخی از این بخش­ها، می­تواند به خودی خود منبع دریافت استرس اجتماعی باشد (پرلین، ۱۹۸۹: ۲۴۲). از این منظر خانواده می­تواند با ایجاد روابط قدرت نابرابرانه میان زن و مرد، سبب تولید استرس باشد. ضمن این که روابط قدرت نابرابرانه میان والدین و فرزندان نیز موجب تولید در گروه فرودست می­شود.

یک زمینه­ ی ساختاری مهم دیگر، نهادهای اجتماعی و جای­گیری افراد در پایگاه­ها و نقش­های اجتماعی است. عهده­دار شدن یک نقش نهادین دربرگیرنده­ی برخوردهای مداوم با شرایط و انتظارات بسیاری است. زمانی که نقش­ها تهدیدآمیز و مشکل­زا باشند، فرد عهده­دار در شرایط استرس­زا قرار می­گیرد. شواهد بسیاری وجود دارد مبنی بر این که این نوع استرس­ها در نقش های شغلی و خانوادگی فراوانند. به علاوه یک فرد به عنوان عهده ­دار شده­ی یک وظیفه به تنهایی عمل نمی­کند. بلکه هر نقش بخشی از خوشه­های نقشی یا مجموعه­ی نقشی بزرگ­تری است که پیرامون آن روابط بین شخصی دیگری شکل گرفته­اند (همان: ۲۴۳). روابط شکل گرفته در این مجموعه­ ها ممتد و ایستا هستند و معمولا برای طرفین رابطه اهمیت بسیاری دارند. بنابراین زمینه­های ساختاری زندگی انسان ها، بیگانه از فرایند استرس نیستند بلکه به نوعی بنیان آن را تشکیل می دهند. این زمینه­ها منبع مشقت و مزیت، امنیت و تهدید، تضاد یا هماهنگی هستند.

اطلاعات درباره­ی زمینه­های ساختاری و روابط افراد به آن زمینه­ ها باید در هر گام از فرایند تولید استرس تحلیل شود. جنسیت در خانواده یکی از این متغیرهاست، جنسیت متغیری است که بر تنش­زاهایی که افراد در معرض آن­ها قرار دارند تاثیر می­گذارد: زنان و مردان عموما شرایط استرس­زای متفاوتی را متحمل می­شوند. درون نهاد خانواده، زمانی که زنان و مردان تحت تاثیر استرس­های مشابهی قرار داشته باشند، تاثیر این استرس­ها بسته به جنسیت آنان متمایز است. برای نمونه،‌ سختی کار تاثیر متفاوتی بر زنان و مردان می­گذارد که ناشی از نقش­های متفاوتی است که آن­ها عهده­دار شده­اند. زنان به دلیل هویت­یابی و جامعه­ پذیری برای انجام مشاغل خانگی، در صورت انجام مشاغل خارج از خانه، دچار تضاد هویتی شده و بیش از مردان در معرض استرس قرار می­گیرند (اویزون، مک­لیود و پسکوسولیدو، ۲۰۰۶).

شرایط و منابع میانجی که می­توانند برای مقابله با سختی مورد استفاده قرار گیرند، ممکن است درون خانواده به شکل متفاوتی توزیع شده باشند. جنسیت یک ویژگی است که  بر روش­های ابراز استرس تاثیر­گذار است. بنابراین، بروز نشانه­ های افسردگی یک روش معمول نشان دادن استرس در زنان است در حالی که نشانه­های رفتاری مانند استعمال الکل در مردان رخ می­دهد (اویزون و ترنر، ۱۹۸۸).

به علاوه مطالعات انجام شده در حوزه نابرابری و قشربندی اجتماعی نشان داده است که تنش­زاهای مزمن و موقتی زمانی که در کنار نابرابری اجتماعی ظهور می­کنند رابطه­ی محکم­تری با بیماری­های روانی دارند نسبت به زمانی که به تنهایی ظهور می­کنند (هورویتز، ۲۰۰۶: ۸۲). بنابراین عوامل تنش­زای بیرونی، مانند مشقت اقتصادی، علی­رغم این که بر کل خانواده تاثیرگذار هستند، به دلیل قرار گرفتن در موقعیت نابرابر، تاثیر بیشتری بر زنان در محیط خانواده می­گذارند. در نظام­های خانوادگی که قدرت و منابع در دسترس یک نفر (زن یا مرد یا فرزند) قرار گرفته باشد، فردی که منابع بیشتری در اختیار دارد، با ایجاد تنش و استرس در جامعه چیز کمتری از دست می­دهد و شکست کمتری را تجربه می­کند، بنابراین او قدرت چانه­زنی بالاتری نسبت به دیگران خواهد داشت و استرس کمتری را تحمل خواهد کرد (بلاد و ولف، ۱۹۶۰).

راس میروفسکی و هوبر (۱۹۸۳) با مطالعه­ی الگوهای خانوادگی چهار الگوی مسلط زناشویی را شناسایی کرده­اند:

الگوی اول ازدواج سنتی است که در آن مرد نقش نان­اوری و زن نقش خانگی را برعهده دارد و هر دو از وضعیت خود رضایت دارند. خانواده­ی سنتی در این معنا کمترین میزان استرس را در زن و مرد ایجاد می­کند.

الگوی دوم، زن و مرد هر دو نقش نان­آوری را برعهده دارند ولی زن هویت خود را با نقش خانگی نزدیک­تر می­داند. در این الگو مرد و زن استرس بالایی را تحمل می­کند چرا که هویت زن را در نقش او بازنمی­شناسند.

در الگوی سوم زن و مرد هر دو نقش نان­اوری را دارند و هر دو هویت خود را پذیرفته­اند ولی زن نقش­های خانگی را در کنار نقش نان­اوری انجام می­دهد. در الگوی سوم زنان در معرض استرس و آسیب روانی قرار دارند.

در الگوی نهایی که خانواده­ی مدرن نامیده می­شود، هم زن و هم شوهر هم نقش نان­آوری و هم نقش خانگی را پذیرفته­اند و از این رو استرس کمتری برای هر دوی آن وجود دارد. با توجه به مطالعه­ی راس، میروفسکی و هوبر، تولید استرس در خانواده­های کاملا مدرن و کاملا سنتی کمتر از خانواده­هایی است که از این دو الگو پیروی نمی­کنند. بنابراین الگوی تقسیم قدرت در خانواده می­تواند تعیین­کننده­ی کمیت و کیفیت تولید استرس در زنان و مردان باشد (تاسیگ،۱۳۸۶: ۱۲۱-۱۲۰).

ایمیل نویسنده:
rahbari.ladan@gmail.com