انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

میراث حدید

محمدیاسر موسی پور

بیشتر به دروغ اول آوریل شبیه بود: زها حدید از دنیا رفت! کمی بعد اما مشخص شد که این شوک خبری حقیقت دارد. حدید در اوج شهرتی که یک معمار می تواند تجربه کند در سن ۶۵ سالگی از ماراتن کنار کشید. تقریبا تمام دوندگان سرسخت و رقیبانش در این هماورد، مردان بودند. می توان گفت معماری کردن مرد و زن ندارد و این ارزشی افزوده بر موفقیت های حدید نیست. شاید بشود گفت؛ به شرطی که چشممان را به روی پیش پنداشته های تحدید کننده و کلیشه های جنسیتی روزگارمان ببندیم و به شرطی که معماری را در پرانتزی محدود کنیم که یک کران آن ذهن معمار و کران دیگرش صفحه نمایشگر کامپیوتر باشد. اگر چنین نباشد باید به نابرابری های این ماراتن و ارزش کار حدید به عنوان یک فرد اعتراف کرد. هرچند توقف اندیشه در چارچوب دوگانه زن/مرد نیز ممکن است بزرگترین دستاوردش، کشف چندین وچندباره این گزاره که “زن ها هرگز از مردان کمتر نیستند” باشد.

مرگ حدید رخدادی فرا دیسسپلین بود. تمام رسانه های مطرح دنیا، آن را در حد خبری فوری پوشش دادند. حدید شهرتی ورای جامعه معماری داشت. او در حد یک سلبریتی در همه جا نفوذ کرده بود. اتفاقی که آن را کمتر میان معماران سراغ داریم. برای توضیح چرایی این پدیده چند آلترناتیو وجود دارد. آلترناتیو بدبینانه و تا حدی چپ گرا، پاسخی سرراست دارد: حدید سوپراستاری حادْواقعی است که نظام سرمایه داری آن را متورم کرده تا همچون یک برند، به تولید انبوه رسانده و بفروشد. او قرار است فرمْ کالاهای خود را به ما جهان سومی ها قالب کند تا به شکلی کاذب از مصرف مصادیق پیشرفت سرمست شویم. آلترناتیو خوشبینانه هم این است که زها حدید محصول امر سربسته ای به نام “نبوغ” دانسته شود. همان جعبه سیاهی که هر آدمی لزوما از آن بهره مند نیست. او با تکیه بر نبوغ و البته پشتکارش توانسته این مقدار نفوذ و تاثیرش را در میان مسابقه ای نابرابر با مردان به دست آورد.

اما اگر بنا را بر این بگذاریم که هیچ کدام از این زوایه ها خالی از حقیقت نیستند، همچنان می توان در مسیری دیالکتیکی اندیشیدن به آن را پی گرفت. بی شک سرمایه داری برای پیدا کردن ستاره های پول ساز خود قرعه کشی نمی کند. حدید در یک مسابقه بخت آزمایی ستاره شدن و حمایت های رسانه ای را برنده نشده. چه چیزی در او هست که در دیگران نیست؟ نمی توان انکار کرد که امروز حدید، یک هویت غلظت یافته است. شاید بیش از هر معمار مطرح دیگری، کار او را می توان در نگاه اول بازشناسی کرد. کارهای متاخر زها حدید بود که او را با اوج خودش پیوند داد. او دیگر زها حدید ایستگاه آتش نشانی ویترا نبود. از زبان دیکانستراکتیویست ها عبور کرده و زبان اختصاصی خودش را در خلال خطوط منحنی کشف کرده بود. البته این کشفی قابل تامل و آموزنده است. به نظر می رسد معماران در برهه های مختلف تاریخ در نگاه اول با این احساس روبرو شده اند که: تمام فرم های نو تولید شده و دیگر جایی برای خلاقیت باقی نمانده. نمی دانیم زها حدید چقدر این لحظه را تجربه کرده اما می دانیم که در نقطه ای که او ایستاده بود، پیچیدگی های زیادی وجود داشت. از گائودی ها و ساختمان های باروکِ تاریخ معماری که بگذریم، در همان سالها معماران سبک فولدینگ به طور مفصل با هندسه های منحنی، دست و پنجه نرم کرده بودند. در این شرایط پیدا کردن تکانه ای منحصر بفرد در این هندسه، که همچون یک امضا بار یک برند را بر دوش بکشد، ابدا کار ساده ای نبوده است. مسئله مهم تر این است که “خلق یک زبان برای تولید فرم” با “خلق یک فرم” به غایت متفاوت است. نمی توان به فرم های موجود اندیشید و با کج و راست کردن آن ها “یک زبان” تازه پیدا کرد. برای این کار باید به ماده محض و نقطه صفر فرم برگشت. به لحظه بی شکلی ماده. و گویی حدید در همین نقطه گوهر خود را یافته: دینامیسمی در ماده که آن را به صورتی خاص به تکاپو در میآورد. کشف اصلی، کشف آن دینامیسم است و نه کشف یک فرم! این دینامیسم است که به جای فرم، یک متاْفرم را در اختیار حدید می گذارد. متاْفرمی که چیزی جز همین ارتعاش و تکاپو در ماده نیست. بعد از این لحظه رخدادگونه، حدید می تواند همچون جادوگری افسون کننده، ماده را در سطوح و مقیاس های مختلف و با یک دینامیسم مشترک، به رقص در بیاورد؛ یک مرکز فرهنگی غول پیکر، یک خانه، یک مبل راحتی، یک جفت کش و حتی یک دست قاشق و چنگال و می توان در مواجهه با تمام این اشیا در نگاه اول این آنِ مشترک را بازشناسی کرد.

 

چه چیزی برای سرمایه داری از این دلفریب تر؟ زبانی برای تولید بی نهایت ابژه در مقیاس های بی پایان! اما وسوسه های سرمایه داری، باب اندیشیدن به نبوغی که قدرت روبرو شدن با ماده در یک آنِ منحصربفرد را دارد، نمی بندد. در دنیایی که تمام سلبریتی های آن سینماگران و ورزشکاران و اهالی موسیقی هستند، ظهور یک معمار که نامش سر از محفل غیرمعماران در آورده، هر چه نباشد، بهانه ای برای بازاندیشیدن به ظرفیت های پنهان معماری هست. می توان نشست و به میراث حدید برای بازماندگان اندیشید. میراثی از استثمار، نبوغی سربسته و یا پرسشی باز برای اندیشیدن؟

مطلب در همکاری مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و سایت معماری تخصصی اتوود بازنشر می شود.