انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

میان محدودیت و امید: مادری دختران جوان در نگاه برادران داردن‌

نگاهی به مادران جوان، ساختۀ ژان پیر داردن و لوک داردن

در دل جامعه‌ای که محدودیت‌ها را بر دوش دختران نوجوان می‌گذارد، «مادرانِ جوان» روایت تلاش برای انتخاب، مقاومت و بازتعریف مادری است.

این فیلم تنها روایت بحران مادری نوجوان نیست؛ پنجره‌ای است به دنیایی که دختران در آن، میانِ انتظار و محدودیت محبوس‌اند. دوربین با سکوت و قاب‌های نزدیک، ما را به لحظه‌های زندگی آن‌ها می‌برد؛ لحظه‌هایی که خستگی، تردید و گاه لحظه‌های کوچک شادی با نگاه‌هایشان حرف می‌زند.

از منظر جودیت باتلر، مادری و حتی زنانگی، عملی است که اجرا می‌شود؛ نه صرفاً وضعیت زیستی، بلکه بازی‌ای که هنجارهای اجتماعی آن را تعریف می‌کنند و جنسیت را بازتولید می‌کنند. این دیدگاه اجازه می‌دهد تا رفتارها و انتخاب‌های زنان، از جمله مادران نوجوان برادران داردن، نه صرفاً واکنشی به محدودیت‌ها بلکه نمونه‌هایی از مقاومت در برابر آن هنجارها دیده شود.

فیلم نشان می‌دهد که حتی در دل محدودیت‌ها امکان مقاومت وجود دارد: تصمیم به فرزندخواندگی، یا استفاده از مراکز مراقبت، شکافی در چرخهٔ تحمیل‌شده ایجاد می‌کند و مادری را دوباره تعریف می‌کند.

نگاه سینمایی برادران داردن در «مادرانِ جوان» با شیوه‌ای مستندگونه به واقعیت نزدیک می‌شود؛ بازی طبیعی، قاب‌های محدود و سکوت‌های طولانی، حس حضور واقعی در موقعیت شخصیت‌ها را منتقل می‌کند. این رویکرد تحولی نسبت به آثار پیشین آن‌هاست: در «رزیتا»، تنهایی و سرکشی یک دختر نوجوان با تمرکز بر تجربهٔ فردی روایت می‌شود و قاب‌ها بیشتر شاعرانه و درونی هستند؛ «پسر»، به پرواز ذهن و احساسات شخصیت نزدیک است و دراماتیک و روایی است، با فاصله‌ای بیشتر از واقعیت ملموس؛ و در «پسری با دوچرخه»، نوسان میان روایت داستانی و مستندگونه وجود دارد اما حضور محدودیت‌های اجتماعی و نگاه جامعه کمتر برجسته بود. حال، با «مادرانِ جوان»، نگاه داردن‌ها به واقعیت ملموس‌تر و مستندگونه‌تر شده است.

در آثار دیگر برادران داردن نیز می‌توان این حساسیت اجتماعی و جنسیتی را مشاهده کرد. در «دو روز و یک شب»، داستان ساندرا و تلاش او برای حفظ شغلش، تصویری از فشارهای اقتصادی و اجتماعی بر زنان ارائه می‌دهد؛ ساندرا، در مواجهه با هنجارهای کاری و مردسالاری، مجبور است دوباره خود را اجرا کند و از خود هویت و انتخاب مستقل بسازد. هر تصمیم او، هر گفت‌وگو و هر لحظه سکوت، جنبه‌ای از «اجرای زنانگی» را به نمایش می‌گذارد، جایی که توانایی مقاومت و تأثیرگذاری در ساختارهای تحمیلی نیز دیده می‌شود.

در «سکوت لورنا»، تمرکز روی زنی است که سعی می‌کند در میان فقر، خشونت و محدودیت‌های اجتماعی مسیر زندگی خود و خانواده‌اش را پیدا کند. لورنا نه تنها با قوانین بیرونی بلکه با نقش‌های تحمیلی جنسیتی مواجه است؛ فیلم با قاب‌های محدود و ریتم سکوت‌آمیز، فشار و اضطراب این نقش‌ها را به تماشاگر منتقل می‌کند. نگاه فیلمسازان در این فیلم‌ها نیز، مشابه «مادرانِ جوان»، اجرای هنجارهای اجتماعی را برجسته می‌کند و در عین حال امکان مقاومت را نشان می‌دهد.

این آثار نشان می‌دهد که فرم و روایت، خود ابزار تأکید بر فشارهای اجتماعی هستند؛ قاب‌های تنگ و سکوت‌های طولانی، بار نقش‌های تحمیلی را سنگین‌تر می‌کنند، اما روشنایی لحظه‌ها و انتخاب‌های کوچک، امید را پررنگ می‌سازد؛ امیدی محتاطانه، اما واقعی.

فیلم «مادرانِ جوان» ما را با پرسشی تنها می‌گذارد: چگونه می‌توان فضایی ساخت که مادران نوجوان از نقش‌های تحمیلی آزاد شوند و مادری را نه به عنوان وظیفه، بلکه به عنوان انتخاب تجربه کنند؟ سینما، در اینجا، نه تنها بازتاب بحران، بلکه ابزار بازنمایی امکان و مقاومت است. پایان فیلم، با همان سکوت و نگاه دختران، مسیر متفاوتی را نوید می‌دهد؛ مسیری که جنسیت و مادری را بازمی‌سازد و امیدی محتاطانه در دل روایت می‌کارد.