(با نگاهی برگروه های آموزش دانشگاهی آمریکا)
چکیده :
نوشتههای مرتبط
دراین مقاله که ماهیت ترویجی دارد، به مطالعه میان رشته ای های جدید انسان شناسی بعد از ۱۹۸۰ گروه های دانشگاهی آمریکا پرداخته شده و روش پژوهش مبتنی بربررسی سایت دانشگاه ها وکاراسنادی بوده است. با تاثیرپذیری ازنظریه پردازی های بدیع این رشته و رشته های مجاورآن چون فلسفه ، روان شناسی، تاریخ، پزشکی وباستان شناسی، درکنار زمینه سازی های مکتب فرانکفورت و آنال، آکادمی های آمریکا توانسته اند نقدهای جدی نسبت به رویکردهای تخصص گرایانه دررشته ها را سامان دادند. به این ترتیب نه تنها رشته های علوم انسانی با یکدیگر بلکه با علوم طبیعی پیوند اجتناب ناپذیری پیدا کردند.
منظوراز “میان رشته ای های مشهور” در این مقاله، مواردی است که درنتیجه برهم کنش های بحث شده درقالب انسان شناسی های پزشکی، تاریخی، علم، روان شناسی وتحلیل روان شناختی، دولت وشهروندی، بوم شناسی، بصری ورسانه قرار گرفته اند.
“حوزه های جدید مطالعاتی” عنوان دیگری است که خلاقیت های اساتید درحوزه های مزبور درزمینه پدیدآوردن بدیع ترین موضوعات که مورد علاقه خاص آن ها است را به تصویرمی کشد؛ به گونه ای که این موضوعات جدید همچنان زیرنفوذ میان رشته ای های مزبور باشند. حوزه هایی نظیراجرا،بازنمایی، مردم شناسی گیاهی، انسان شناسی های غذا ونوشیدنی، سالخوردگی،بچه ها وجوانان، والدین، ورزش، پزشکی قانونی، خود وشخص وتعلیم وتربیت.
میان رشته ای های استحاله شده در این مقاله به مواردی اطلاق می شود که امروز با تقسیم به زیرشاخه های جدید ومتناسب با ویژگی های علم پست مدرن، به حیات خود ادامه می دهند. این حوزه های قدیمی مواردی چون انسان شناسی های حقوقی، سیاسی، فلسفی، اقتصادی، شهری وخویشاوندی را دربرمی گیرد.
دربخش نتیجه گیری به نفوذ ابعاد اساسی، متکثرومستمرجهانی شدن وفراملی گرایی برتحول انسان شناسی به خصوص درآمریکا اشاره می شود وتبادلات دامنه دار میان رشته های آکادمیک وبه همان اندازه میان مناطق جغرافیایی گوناگون مورد بحث قرار می گیرد.
واژگان کلیدی : دوره پست مدرن ، میان رشته ای های مشهور،حوزه های جدید، میان رشته ای های استحاله شده، گروه دانشگاهی های انسان شناسی، آمریکا
گروه های دانشگاهی انسان شناسی درعصرپست مدرن درآمریکا
به گفته انجمن انسان شناسی آمریکا ،بزرگترین انجمن انسان شناسی درجهان، این مجمع درحال حاضرده هزارعضودارد وبراساس پیمایشی که درسال۱۹۹۷انجام شده ، ۷۰ درصد کسانی که خود را به عنوان انسان شناس تعریف کرده اند، علاقه مند به شاخه فرهنگی-اجتماعی، ۱۴ درصد باستان شناختی،۶.۵ درصد زیستی و ۴.۲ درصد گرایش زبان شناختی داشتند. هرچند درمورد شاخه زبان شناسی این رقم ممکن است گمراه کننده به نظربرسد زیرا تعداد قابل توجهی ازفعالان در این شاخه به طور مشترک درحوزه فرهنگی-اجتماعی نیز حضور دارند. در نهایت حدود ۵ درصد انسان شناسان مجمع، دیگرحوزه ها را انتخاب کرده اند که عموما همان انسان شناسان کاربردی هستند وتعداد آن ها گروه های دانشگاهی آمریکا بسیارکمترازدیگرشاخه ها است.
حدود نیمی از کسانی که دراین رشته درآمریکا دکترا می گیرند، جذب گروه دانشگاهی انسان شناسی ونسبت کمتری ازاین شمار، وارد مراکزمطالعات منطقه ای چون خاورمیانه، جنوب شرق آسیا، آمریکای لاتین، جنوب آسیا وهمچنین دیگرمراکز نظیرمطالعات زنان، مطالعات شهری، مطالعات فرهنگی،مطالعات رسانه، مطالعات ادیان وحوزه نسبتا جدید مطالعات علم وتکنولوژی می شوند. اما ازجمله بخش های غیرآکادمیکی که انسان شناسان پس ازاخذ دکترا جذب آن ها می شوند، می توان به ادارات دولتی فدرال یا منطقه ای برای مدیریت پروژه های شهرسازی، آموزشی، درمانی، ارتش واطلاعات، سازمان های تحت سیطره سازمان ملل مانند مراکز درمانی به خصوص برای علاقه مندان انسان شناسی پزشکی واخیرا مراکز بازاریابی وخصوصی مانند مایکروسافت، آی.بی.ام وریکو (شرکت سازنده پرینتر) که رشد بسیار خوبی داشته وازانسان شناسان برای بررسی میزان استقبال و نحوه استفاده ازازکالاهایشان درمیان مردم استفاده می کنند. به علاوه شرکت هایی به عنوان میانجی(کارآفرین) به استخدام انسان شناس می پردازند تا به موقع توسط شرکت ها به کارگرفته شوند.
ساختارانسان شناسی درآمریکا ازالگوی معروف چهاررشته ای تبعیت می کند که سابقه ای درحدود کمی بیش از صد سال دارد. این الگو به نقاط دیگر دنیا مانند انگلیس نیز صادر شده است؛ چه انگلیس پیشترشاهد جدایی چهار رشته درگروه دانشگاهی های خود بود. این شاخه ها عبارت اند از انسان شناسی فرهنگی-اجتماعی، انسان شناسی زیستی، انسان شناسی زبان شناختی وانسان شناسی باستان شناختی. طراحی این الگو به دیدگاه کل گرایانه بوآس برمی گردد که به موجب آن، انسان شناس باید فرهنگ ها را درتمام ابعاد آن ها مطالعه کند. جرج استاکینگ ازمورخان برجسته انسان شناسی آمریکا این نوع نگرش بوآز را ملهم از تاریخ گرایی می داند که در ذات شاخه زیستی با رویکردهای تطورگرایانه، باستان شناسی وحتی انسان شناسی فرهنگی-اجتماعی وجود دارد که درآن زمان به دنبال یافتن ریشه های تحول و تکامل ماسک ها، ابزارشکار و..بوده اند. هرچند این الگو امروز دچار شکاف هایی شده است ودلیل آن، تخصصی شدن هریک ازشاخه ها در طول صد سال اخیراست که بر این اساس، آن ها موضوعات وروش های مورد علاقه خود را دنبال کرده وتدریجا ازهم جدا شده اند.
روش ما در این بررسی مبتنی برالگوی چاپ مقاله درنشریه امریکن انتروپولوژیست بوده وشامل دو مرحله است. درقدم اول بررسی دقیق سایت های دانشگاه های میشیگان، شیکاگو، هاروارد، کلمبیا، ان.وای.یو، کرنل، دوک، استنفورد، پرینستون، پنسیلوانیا، مونتانا، رایس، کالیفرنیا-برکلی، کالیفرنیا-لس آنجلس، کالیفرنیا-سن دیگو، ویسکانسین، یل، جان هاپکینز، مینه سوتا، نرث کارولینا، سان فرانسیسکو، تگزاس و ایلی نویز. در میان این دانشگاه ها تعداد کمتری وجود دارند که ازالگوی چهاررشته ای تبعیت نکرده وصرفا گرایش اجتماعی-فرهنگی دارند؛ مانند کلمبیا، دوک، یل، جان هاپکینزو…. در این روند، گروه دانشگاهی ها وعلائق آکادمیک اساتید ونیزشرح برنامه های تحصیلات تکمیلی به عنوان ملاک بررسی علائق خاص آن گروه دانشگاهی به یک میان رشته ای انسان شناسی مدنظربوده است. در قدم دوم، با استفاده از منابعی درحوزه جهانی شدن ، فراملی گرایی وتنوع فزاینده پست ها چون پست سوسیالیسم، پسا استعمارگرایی وپسا ساختارگرایی درنظر وعمل وتاثیرآن ها برانسان شناسی آمریکا در عصر پست مدرن مورد استناد قرار گرفته است. همچنین در معرفی میان رشته ای ها ازمنابع اینترنتی استفاده شده است.
پیش از ارائه بحث اصلی توجه به ملاحظاتی چند ضروری است: اول این که این مطالعه تاکید اصلی خود را بر بررسی شاخه انسان شناسی فرهنگی گذاشته است وصرفا بر بررسی گروه دانشگاهی های آمریکا محدود می شود. همچنین گرچه بیست وسه گروه دانشگاهی مورد مطالعه قرار گرفته اند که بازنمایی نسبتا قابل قبولی ازآن چه درانسان شناسی آمریکا می گذرد را ارائه می کند، اما باید توجه داشت دراین کشورپهناور حدود ۳۵۰موسسه درسطوح مختلف این رشته را ارائه می کنند که ۹۰ مورد آن ها دکترا هم دارند و تنوعات وتفاوت ها می تواند فراتر نیز باشد. دراین بررسی مقدماتی به ارائه تعریف وعلائق مطالعاتی خاص هرحوزه وذکر تعدادی ازدانشگاه های فعال در آن ها پرداخته شده وبحث درباره زمینه تاریخی-اجتماعی شکل گیری آن ها به قسمت طرح مسئله که در زیر ازنظرمی گذرد موکول شده است.
جهانی شدن، فراملی گرایی وتنوع فزاینده پست ها در دوران پسا جنگ جهانی شدن به باوربرخی متخصصان آن پدیده جدیدی نیست. این امر وقتی بیشترخود رانشان می دهد که نگاهی برآثارانسان شناسان جهانی شدن بیاندازیم؛ به ویژه کسانی مثل انسنگ هو استاد انسان شناسی تاریخی دانشگاه دوک وعضومرکز مطالعات اسلامی این دانشگاه که به تاسی ازساختارزدایی ها وقالب شکنی های انجام شده درتاریخ وتاریخ نگاری توسط زمینه ساز آن، مکتب آنال، این پدیده را به قرن ها پیش بسط می دهد.
انسنگ هو درکتابی با عنوان “قبرهای تریم: شجره شناسی وتحرک جمعیتی در اقیانوس هند” به جهانی شدن وشهرهای چندفرهنگی در قرن های اخیر می پردازد وازمهاجرت های سیدهای یمنی به مالزی درطول اقیانوس هند وانتقال فرهنگی ایشان به این منطقه ورشد طبقه ای ازنخبگان یمنی درصنوف مختلف درآن دیارمی پردازد وقصد دارد نشان دهد این مهاجرت ها وتبادلات فرهنگی که امروز درذیل جهانی شدن بحث می شود پدیده جدیدی نیست. (هو،۲۰۰۵)
این درحالی است که گیدنز قدمت جهانی شدن را به اندازه دوران مدرنیته می داند: برای درک درست جهانی شدن باید به نحوه گسست ازجامعه سنتی به جامعه مدرن پی برد. گیدنز ابزار دست یابی به چنین درکی را توجه به جایگاه فضا وزمان وفرآیند تحول می داند. نخستین عامل مخرب نظم سنتی عبارت است ازجدایی زمان وفضا… فرآیند جهانی شدن هم به نظام های گسترده جهانی معطوف است وهم به بسترهای محلی وشخصی تجربه اجتماعی. نکته دیگر این که جهانی شدن نه یک فرآیند، بلکه ترکیب پیچیده ای ازفرآیندها است. (گل محمدی، ۱۳۸۱: ۴۸)
جالب آن که اریک هابسبام وتوماس رنجر درکتابی با عنوان”اختراع سنت” ایده سنت ومدرنیته را تماما به چالش کشیده وسنت را در هم بافته ای می دانند که به عنوان برچسبی برای مجموعه ای ازنگرش ها، ارزش ها ورفتارها به کار می رود ونیزتاکید براین که سنت خلق شده تا مدرنیته معنا پیدا کند واین دو لزوما ازهم جدا نیستند. (هابسبام ورنجر، ۱۹۸۳)
بنابراین همان طور که مشاهده می شود، تاریخ تحول مفهوم جهانی شدن، سیری را ازتمایز،بداعت وتازگی به پدیده ای آشنا ومسبوق به سابقه طی کرده که دارای رفت وبرگشت به گذشته وحال وهمچنین واجد ابعاد محلی وجهانی توامان است. چنان که انسنگ هوبه خوبی بحث می کند: فراملی گرایی به این معنی است که روابط خارجی دیگر دلمشغولی یک دولت نیست، بلکه همه مردم درآن شریکند. دردهه ۱۹۹۰،اجماعی ناگهانی وبرجسته دراین خصوص حاصل شد که جهان به طور بنیادی تغییرکرده است. این که چرا، دقیقا معلوم نبود اما به نظر می رسید این تغییر تحت تاثیراینترنت، سقوط دیوار برلین، رشد بازارسهام، پیروزی سرمایه داری، سرعت گرفتن فضا وزمان، یورش مهاجران به غرب وحتی پایان دولت-ملت ها است. همه این امورجدید وبعضی غافل گیرکننده بود. یازده سپتامبر۲۰۰۱، به این نوشدگی پیچیدگی پرابهام وفوریتی دست نیافتنی افزود.(اما) امروزتصور آشکاری وجود دارد مبنی براین که تاریخ درحال تولید شدن است وبه طرز متناقضی این امرتمرکزانسان شناسی برزمان حال را تشدید می کند.(هو،نشریه مرکز مطالعات خاورمیانه: ۱۷۵)
ازجمله مهم ترین روش پردازان پس از ۱۹۸۰(دوره پست مدرن) درآمریکا جرج مارکوس است. وی سابقا استاد دانشگاه رایس در ایالت تگزاس واکنون در دانشگاه کلیفرنیا-ایرواین مشغول به تدریس است. دغدغه اصلی مارکوس، آموزه های کتاب قبرهای تریم اثر انسنگ هو را به یاد می آورد؛ بیان رابطه میان نظریه های کلان و یافته های تحقیق میدانی به مثابه نمونه های خرد ومحلی. در شرحی که برنظریه های مارکوس دروبلاگ انسان شناسی علم توسط دانشجوی سابق او، نهال نفیسی ارائه شده، می خوانیم : برای او وانسان شناسان هم نسل وهم فکراو واضح است که چیزی به نام “جهان مجزا” اگر هم زمانی وجود داشته امروز دیگر وجود ندارد وآن چه ممکن است “فرهنگ محلی” بنامیم درجلوه ها، بازتولیدها وچرخش های امروزی اش جدا ازآن چه درسایرنقاط جهان، یعنی دردنیای ماورای آن قبیله یا آن روستا یا آن آزمایشگاه یا جزیره یا آن کشورمی گذرد، نیست.(نفیسی، ۱۳۸۸، مطلب پستی بلندی های انسان شناسی).
نکته مهم دیگر آن که بعد از اتمام جنگ جهانی دوم و استقلال مستعمرات وهمچنین اتمام دوران باشکوه سوسیالیم، پسا سوسیالیسم و نیزپسا استعمارگرایی البته با تاخیری بیشتردر بعد عمل، ونظریه پردازی پسا ساختاگرایانه دلوز، گوتاری، فوکو ودریدا در بعد نظری، وضعیت پست مدرن را هرچه بیشترملموس ساختند. درمقاله ای با عنوان “تاملی میان پست ها” که نسخه اولیه آن توسط کاترین وردری و نسخه نهایی توسط شاراد چری برای سمینار دانشجویی مطالعات پسا سوسیال وپسا استعماری در دانشگاه میشیگان تهیه شده بود می خوانیم: پسا سوسیالیسم ناظربر خصوصی سازی ابزار تولید وتخریب انحصارگرایی سیاسی حزب سوسیالیست است وپسا استعمارگرایی که هم نوع پسا سوسیالیسم است برمطالعه جوامع مستعمره پس از استقلال آن ها در دهه های چهل وشصت تاکید داشت؛ هرچند مطالعات پسا استعمارگرایی با تاخیری نسبتا طولانی و با اثر درخشان ادوارد سعید، شرق شناسی، در دهه هشتاد بسط وگسترش یافت (چری، ۲۰۰۹: ۱۱-۱۰). او همچنین درباره تاثیر این پست ها برمجموعه دانش تولید شده درقرن بیستم می گوید: ایدئولوژی سه جهان (جهان اول،دوم وسوم) یک نوع فراتئوری ایجاد می کند تا ازاین رهگذر رشته های مختلف را قلم زند مثل این که جهان اول عمدتا توسط جریان عمده اقتصاد وجامعه شناسی، جهان دوم عمدتا توسط علوم سیاسی وجهان سوم اصولا توسط انسان شناسی ومطالعات توسعه مورد پژوهش قرار گیرند. (همان : ۱۸)
میان رشته ای های انسان شناسی درآمریکا
الف) میان رشته ای های مشهور و تعیین کننده
انسان شناسی پزشکی : این شاخه که ادامه دهنده راه گرایش کم دامنه انسان شناسی زیستی درگروه دانشگاهی های امروزآمریکا است، طبق بررسی های نگارنده به نظر می رسدامروزه برسه حوزه تاکید بیشتری دارد. یکی مباحث مربوط به بهداشت، درمان وسلامت عمومی که با انسان شناسی بوم شناختی، محیط زیست ،آب ،خاک وتغذیه وبه ویژه با پرسمان سازی نسبت به عملکرد نهادهای پزشکی وشیوه های درمانی آن ها تبادل اطلاعات دارد. چنان که جامعه شناسانی چون ایلیچ برنقش تهدیدآفرین برخی معاینات ودرمان ها برسلامت افراد تاکید دارند.(عینی زاده، ۱۳۸۷، مطلب انسان شناسی پزشکی). شاخه بیماری های جهانی با تاکید برایدز وبالاخره شاخه جالب انسان شناسی پزشکی قانونی که با حوزه زیستی، اسکلت شناسی وانسان شناسی حقوقی تعامل می کند. در این حوزه دانشگاه های هاروارد، جان هاپکینز واموری فعال هستند.
انسان شناسی تاریخی : این حوزه که به دنبال گفتمان سازی فوکو وتاریخی تلقی کردن تحولات علم در اندیشه او رخ داده، برآمده ازچالش های درونی ونقدی است که متخصصان هریک از دوحوزه برکمبودهای دستاوردهای خود دارند. ساختار زدایی وبرهم زدن نظم زمانی شناخته شده درباره سیر تحولات سنت، مدرنیته وپست مدرنیته، به چالش کشیدن مفهوم سنت ومدرنیته، نقد مراکز شرق شناسی وبه دنبال آن اعتراض به رویکردهای درزمانی و تطورگرایانه در بررسی جوامع بومی وبه اصطلاح وحشی درمقایسه با زمان پیشرفته غربی وهم عصر ندانستن بومیان وغربیان، تاریخی ونسبی دانستن قرائت های اتنوگرافیک از میدان، رابطه جدید میان فرهنگ وقدرت، امپراطوری ودولت ازجمله دغدغه های این حوزه است. انسان شناسی تاریخی امروز آمریکا خود به حوزه های علاقه خاص چون ملی گرایی وبقای فرهنگی، موزه ومیراث فرهنگی، تاریخ شفاهی وداستان های زندگی وبالاخره حافظه وبازنمایی تقسیم می شود. این حوزه دردانشگاه های میشیگان وشیکاگومورد تاکید ویژه است.
انسان شناسی علم وتکنولوژی : جزو جدیدترین حوزه های انسان شناسی که شدیدا بر این گزاره معتقد است که مسائل علمی به ویژه علوم طبیعی وآزمایشگاهی نباید همچون سال های دهه هشتاد و تحت تاثیر رویکرد جدید به زبان شناسی ونقد ادبی،محل رسواسازی های متخصصان انسان شناسی درباره ماهیت استعماری( وپوزیتویستی) علوم طبیعی باشند. بلکه همچون استعاره ای که مایکل فیشر، استاد دانشگاه ام.آی.تی ازعلوم ژنتیک ودی.ان.ای نوترکیب برداشت می کند، هنر انسان شناسی علم نوترکیب آن است که دانشمندان علوم پایه وزیستی را به همکاری درزمینه درک واقعیت های پیچیده،چندگانه وغیرقابل پیش بینی دنیای امروز فراخواند و… نشان دهد که مسائل علمی، مسائل مدنی هستند وزیست شناسی ازمدنیت جدا نیست بلکه عین مدنیت است.(نفیسی، ۱۳۸۸: مطلب چهارپیشینه برای یک انسان شناسی نوترکیب علم وفناوری ). جدی ترین فعالان این حوزه درآمریکا دانشگاه های ام.آی.تی و کالیفرنیا-ایرواین هستند.
انسان شناسی روان شناختی وتحلیل روان شناختی : این حوزه به تعامل میان فرهنگ وفرآیندهای ذهنی پرداخته وبه دنبال بررسی روش هایی است که درآن تحول وفرهنگ پذیری افراد دریک تاریخ،زبان،عمل ومقوله های مفهومی خاص آن فرهنگ ها چگونه فرآیندهای شناخت، عاطفه، تلقی، انگیزش وسلامت روان آن ها را شکل می دهد. انسان شناسی عشق، امید، همدردی،اراده،انگیزه،هویت وحافظه ازجمله علائق خاص این انسان شناسان است.
تحلیل روان شناختی نیزبدوا تحت تاثیر مکتب فروید بوده وهمواره دراین مسیر،انسان شناسان وروان تحلیل گران چیزهایی را به کار یکدیگرافزوده اند. مکتب فرهنگ وشخصیت درانسان شناسی دراین زمینه پیشتاز بوده است. دراین حوزه برنقش تربیت فرزند برشخصیت ونمادهای فرهنگی، مصاحبه های بالینی ومطالعات موردی برمصاحبه شوندگان ضمن مردم نگاری ها، برتاثیرسرکوب اقلیت ها درسلامت روان آن ها، کانیسم های دفاعی نهادهای فرهنگی و یا برتحلیل کار انسان شناسان با استفاده ازتکنیک های روان-تحلیل گری توجه می شود. در این حوزه دانشگاه های هاروارد ویو.سی.ال.ای فعالیت چشمگیرتری دارند.
انسان شناسی دولت وشهروندی : این حوزه جدید وپرطرفدار درانسان شناسی آمریکا که ریشه درانسان شناسی سیاسی دارد به تحلیل مردم نگارانه رابطه مردم ودولت ونیز مردم وقانون می پردازد که دراین میان می تواند براقلیت ها واقوام تمرکز خاص داشته باشد. شهروندی مفهومی است که می تواند صفات زیستی، روستایی، متمایز، رسمی، منعطف،جهان شهری به خود بگیرد. همچنین این حوزه انسان شناختی ازطریق تعامل با نظریه های سیاسی شهروندی، جامعه سیاسی به عنوان یک سطح ملی را زیر سوال برده وتحت تاثیر امواج جهانی شدن ومهاجرت ها، ازشهروندی های جهانی، فراملی وجهان شهری ونیز شهروندی های محلی ونظام مندی های شهر-محور سخن می گوید.
انسان شناسی بوم شناختی و بوم شناسی سیاسی : این حوزه از انسان شناسی به مطالعه رابطه انسان ومحیط زیست، هویت های زیستی افراد ونحوه تطبیق وهمگونی آن ها با شرایط محیطی اعم ازآب وخاک می پردازد. درحالی که بوم شناسی سیاسی با بهره گیری ازعلوم اجتماعی، اقتصاد سیاسی وعلوم سیاسی به بحث تنش های زیست محیطی وتحمل نابرابر پیامدهای زیست محیطی توسط کشورهای شرقی وغربی، حاشیه سازی ها، محافظت و نظارت برمحیط زیست وجنبش های اجتماعی مرتبط باآن می پردازد وبر نقش اقتصاد سیاسی به عنوان نیروی برهم زننده ثبات وانطباق یاد می کند. اصطلاح” بوم شناسی سیاسی” را اولین بار اریک ولف در ۱۹۷۲ در مقاله ای باعنوان “مالکیت وبوم شناسی سیاسی” به کار برد. در این حوزه دانشگاه استنفورد برنامه وسیعی را جهت تربیت دانشجو دارد.
انسان شناسی بصری ورسانه : ابعاد نظری انسان شناسی رسانه ازانسان شناسی بصری ونظریه فیلم تغذیه می شود. در انسان شناسی رسانه برمطالعه مردم نگارانه- هرچند نه ازنوع مشاهده مشارکتی وحضوردراز مدت درمیدان- به عنوان ابزار فهم فرآیندها، مخاطبان وابعاد اجتماعی وفرهنگی رسانه توده استفاده می شود. موضوع مردم نگاری ها شامل اتاق های خبر، روزنامه نگاران درمیدان، تولید فیلم و…است که مخاطبان را درواکنش به رسانه دنبال می کند. حوزه مشتق شده جدید رسانه، یعنی انسان شناسی سایبرهمراه با مردم نگاری هایی درحوزه جنبش های اجتماعی، آموزش سلامت وامور توسعه ای که به طریقی رسانه را نیزشامل شوند در دستورکارقرار دارند. دراین حوزه دانشگاه های سان فرانسیسکو ومینه سوتا فعال هستند.
انسان شناسی بصری به مطالعه وتولید عکس وفیلم مردم نگاری پرداخته واین کار را ازمیانه دهه ۱۹۹۰ آغازکرده است. این حوزه همچنین به بازنمایی های بصری مانند اجرا، موزه، هنر وتلقی سازی دررسانه علاقه مند بوده ونیزدرتمام فرهنگ ها ابعاد بصری چون نقاشی روی شن، روی دیواره غار، هیروگلیف، جواهرآلات و…را مورد توجه قرار می دهد. فعالیت دراین حوزه دردانشگاه هاروارد و نیویورک جلوه بیشتری دارد.
ب) حوزه های جدید
مطالعات جنسیت : این حوزه امروزبه جای انسان شناسی جنسیت یا فمینیسم به مثابه یک میان رشته ای مورد توجه قرار گرفته ومطالعات مربوط به طبقه، نژاد، قومیت، جنسیت وموقعیت را به هم پیوند می دهد. ازجمله گرایش های امروز این حوزه، ظهور آن درعلائق برخی باستان شناسان و متخصصان پیش ازتاریخ است. بر اساس آن چه سیمون دوبوآر درباره “نه زن به دنیا آمدن بلکه زن شدن” می گوید، مطالعات جنسیت به ساخت فرهنگی واجتماعی مردبودگی وزن بودگی می پردازد و ازجامعه شناسی، تحلیل روان، تاریخ هنر، نظریه اجرا، نظریه فیلم، نمایش ونظریه ادبی بهره می گیرد. ازحوزه های متاخری که تحت تاثیرمطالعات جنسیت پدید آمده مطالعات مردان وجنبش های مردان با تاکید برمباحثی چون حقوق مردان درنگهداری ازفرزند، بهداشت جسم وسلامت روان آن ها است. دانشگاه های کلمبیا، دوک وهاروارد واصولا غالب دانشگاه های آمریکا دغدغه این حوزه ازدانش را به طوربنیادین دارند.
مطالعات شهری : همچون مطالعات فرهنگی یا مطالعات جنسیت، مطالعات شهری نیز با انسان شناسی شهری تفاوت هایی داشته واخیرا جای انسان شناسی شهری را گرفته وبه میان رشته ای مطرح ومتداول تبدیل شده است که از ابزارهای جامعه شناسی، اقتصاد، جغرافیای انسانی، طراحی شهری و…بهره می گیرد تاشهر،زندگی،دولت وخدمات را مطالعه کند. دراین حوزه سوالات زیرمطرح است: چه چیزی فرهنگ شهر را منحصربه فرد می سازد وشهرچگونه با مسائل وحوادث مواجه می شود. چطورمحله های مختلف هویت خود را تحول می بخشند.چطورساختمان ها وخیابان بندی ها برمردم شهراثرمی گذارند.چه اتفاقی می افتد وقتی نیاز به توسعه با نیازبه حفاظت ازتاریخ درشهر برخورد می کند.چطورمسئله زندگی کردن درفواصل نزدیک بایکدیگر، تعامل شهرنشینان را شکل می دهد.
(پسا) استعمارگرایی : یکی ازگفتمان های پست مدرن است که شامل میراث فرهنگی،واکنش های شکل گرفته نسبت به استعمارگرایی وتحلیل آن است که ازتلفیق نظریات فلسفه، فیلم، علوم سیاسی، جغرافیای انسانی، جامعه شناسی وادبیات استفاده می کند. این گفتمان غالبا به متزلزل کردن شیوه اندیشیدن غربی وخلق فضا برای سخن گفتن گروه های حاشیه ای وجایگزین وگفتمان سازی آن ها است. درنتیجه وازرهگذر مطالعات پسا استعماری وچنان که جرج مارکز درکتاب پستی بلندی های انسان شناسی مطرح می کند، با به رسمیت شناختن پاره پارگی واقعیت واذعان به نسبی بودن آن چه دربعد روش وچه شیوه نگارش متن وحرکت میان فضاهای ذهنی گوناگون اتفاقا می توان به “واقعیت”نزدیک شد(مارکز، ۱۹۹۸). ؛واقعیتی که نه یکپارچه است ونه تماما درانحصارغرب. دراین حوزه کتاب ادوارد سعید با اثرپذیری ازبحث گفتمان های فوکو ومفهوم هژمونی گرامشی(عضدانلو، ۱۳۸۳: ۲۸) توانست بعد ازمدت ها بایکوت اثردرخشان شرق شناسی، معادلات قدرت را درنسبت شرق وغرب برملا کرده وتوجه انسان شناسان را به روایت های اقلیت ها، بومیان، قومیت ها، جهان سومی ها و… جلب کند. نظربه دامنه داربودن تاثیراین دوره تاریخی برتفکر ودانش امروز، متفکران پسا استعمار به دنبال یافتن راه های کمرنگ کردن تاثیر اندیشه استعمارگرایی برجهان امروز هستند.
(پسا) سوسیالیسم: پسا سوسیالیسم اروپا به طرز معنا داری به دوران پس از سال های طلایی سوسیالیسم وجنگ سرد اشاره دارد که به موجب آن، سرمایه داری یک بار دیگر پیروز میدان می شود ودراین زمینه شکل گیری تاریخی وتدریجی دولت-ملت ها که ازهمان سال های گسترش امواج سوسیالیسم دراروپا آغازشده بود وهدفش ایجاد کمربندی درمقابل نفوذ بلشویک ها ودورماندن ازانتقام متفقین بود، نقش تعیین کننده داشت. هابسباوم مورخ مارکسیست دانشگاه نیواسکول درکتاب عصرنهایت ها به اوضاع دوره جنگ دوم جهانی چنین اشاره می کند: عجیب نیست که سانسورچی های امپراطوری اتریش-هنگری که مکاتبات سربازان خود را زیر نظر داشتند، متوجه تغییری درلحن نامه شده بودند: از” ای کاش خدای مهربان صلح را به ارمغان آورد” به” به تنگ آمده ایم” ویا حتی “می گویند سوسیالیست ها صلح می آورند” تبدیل شده بودند…طبعا احساسات ضدجنگ اهمیت سیاسی سوسیالیست ها را مطرح کرد که به نحو فزاینده ای ازنو دست به ایجاد جنبش های ضدجنگ پیش از۱۹۱۴زدند(هابسباوم، ۱۳۸۳، ۸۴-۸۳). همان طورکه اشاره شد سوسیالیست ها دردوره ای پیام آوران صلح ومبارزان علیه سرمایه داری وامپریالیسم بودند که تصور می شد عامل اصلی این جنگ خانمان سوزباشند. امواج سوسیالیسم به سرعت درکوبا،چین، آرژانتین، اسپانیا، هند(تحت تاثیر ام.ان.روی ناسیونالیست هندی)، اندونزی، مکزیک ودرمیان فنلاندی های آمریکا ومعدن کاران مینه سوتا نیزبسط یافت وبرمواجهه های قومی، اقلیت ها، طبقات اجتماعی، ساختاراقتصادی وسیاسی آن ها تاثیرگذاشت. اما پسا سوسیالیسم دوران زوال وبرهم پاشیدگی این جنبش وطرد انحصارگرایی حزب مذکور وخصوصی سازی ابزارتولید را که نشانه پیروزی مجدد سرمایه داری وگفتمان جهانی شدن است را به ویژه درکشورهای تاثرازسوسیالیسم موضوع خود قرار می دهد. دراین حوزه مطالعات روستائیان ونظام های کشاورزی نیزهنوزبه چشم می خورد.
(فرا) ملی گرایی : چنان که هابسباوم درکتاب ملت وملی گرایی می گوید: پس از۱۹۹۰ ما شاهد تولد بی سابقه دولت-ملت های نوینی بوده ایم که یا شکل گرفته ویا درحال شکل گیری هستند. فروپاشی اتحاد شوروی ویوگسلاوی تا کنون به پیدایش ۱۶حکومت جدید که همگی ازسوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده اند…امروزه تمامی دولت ها رسما ملت هستند وهمگی درتبلیغات سیاسی خود آمادگی مقابله با بیگانگانی را دارند که دولت ها را به ستوه آورده اند (هابسبام، ۱۳۸۲، ۲۱۷). چنان که ذکرشد ملی گرایی درچند مرحله رشد پیدا کرد. یکی دردوران پسا استعمار، دیگری همزمان با ایدئولوژی آزادی بخش سوسیالیستی ونهایتا بعدازاتمام جنگ سرد دردهه ۱۹۹۰. اما نفوذ حوزه سایبر وتوسعه سرسام آور ارتباطات درمقیاس جهانی آن مرزهای فرهنگی، تجاری، اعتقادی وحتی سیاسی را شدیدا متحول کرد وبه تکثرگرایی درهویت ملی وقومی، مهاجرت ها ازشرق به غرب، برهم کنش های اعتقادی و… شدیدا دامن زد به گونه ای که فراملی گرایی-هرچند به زعم انسنگ هومطلقا پدیده جدیدی نبود- ابعاد محلی وجهانی را به گونه ای به هم پیوند دارد که امروزه به تعبیر جرج مارکز درکتاب پستی بلندی های انسان شناسی برای مطالعه یک روایت، شی یا پدیده چاره ای جزمردم نگاری چند سایتی وهمزمان نداریم وجهان، فرهنگ، تجارت، ایدئولوژی وهویت مجزا وایزوله حتی دیگردرروستاها وقبایل نیزیافت نمی شود. یکی ازنمونه های مورد بحث درباره گذارازملی گرایی، شرکت های چندملیتی هستند. دراین حوزه دانشگاه دوک وهاروارد حضورجدی تری دارند.
سرمایه داری : این حوزه که مورد علاقه بعضی انسان شناسان است سرمایه داری به عنوان امری اقتصادی، تاریخی، سیاسی وفرهنگی همراه با فراز وفرودها، بحران ها، شکست ها دردوره جنگ های جهانی، پیروزی پس اززوال جنگ سرد وابعاد تازه آن بعد ازحملات ۱۱ سپتامبر راهمگی مدنظر داشته ودرگفتگوی نزدیک با جهانی شدن، مصرف گرایی، شرکت های چند ملیتی، اشکال بومی ومحلی سرمایه داری، سبک زندگی، صادارات و واردات، بحران های اقتصادی، کمپانی های تکنولوژیک گوناگون و… قرار دارد. درمجموع باید توجه کرد اساتیدی که مباحثی چون سرمایه داری، فراملی گرایی ویا پسا استعمار وپسا سوسیالسم را به عنوان علائق خود یاد می کنند آن ها را نه به طورمجزا بلکه درپیوند با دیگرعلائق آکادمیکشان نظیر قومیت ها، اقلیت ها، روستاها و…قرار داده ومطالعه می کنند
اجرا : این حوزه اصولا تعاملات گسترده ای با دین، هنروحرکات بدنی ورقص وموسیقی، زبان، ورزش(به ویژه ژیمناستیک) وفرهنگ به طور عام دارد. اما حضور جدی اجرا درهنرو با توجه به چهار عنصر همیشگی زمان، مکان، بدن اجرا کننده ورابطه او با مخاطب است. اخیرا هنراجرا علاوه برانسان به روبات ها وماشین ها نیزتوجه می کند.
بازنمایی : چنان که اشاره شد، بازنمایی جایگاه مرکزی را درانسان شناسی بصری و ادبیات وتحلیل متن وهمچنین درمباحثی چون حافظه ملی وتاریخی وهنر ایفا می کند. هرچند حوزه ای انحصاری به نام انسان شناسی بازنمایی تقریبا درگروه دانشگاهی ها وجود ندارد.
مردم شناسی گیاهی : این حوزه به دنبال مستندسازی، توصیف وتحلیل رابطه فرهنگ ها واستفاده ازگیاهان درزمینه نحوه کاربرد، مدیریت وتلقی ازآن ها درفرهنگ ها را دنبال می کند. مانند کاربرد آن ها به مثابه غذا،دارو،فالگیری،روغن های زیبایی،رنگرزی، منسوجات، ساخت ابزار،پول،لباس ودرادبیات وآیین ها وزندگی اجتماعی. این واژه اولین بارتوسط یک گیاهشناس به نام هارشبرگر استاد دانشگاه پنسیلوانیا به کارگرفته شد. این حوزه امروزبه آموزش گیاه شناسان وانسان شناسان درزمینه آشنایی با مفاهیم فرهنگی حول گیاهان، زبان شناسی فرهنگی اصطلاحات علمی گیاهان، زبان شناسی وتوصیف اصطلاحات محلی ،ریخت شناسی بومی، نحو ومعناشناسی واستفاده ازدانش درمان گران بومی مشغول است. دانشگاه برکلی به طورمحدود به این حوزه علاقه نشان داده است.
انسان شناسی غذا ونوشیدنی : این حوزه به طورعام تحت عنوان انسان شناسی تغذیه شناخته می شود وازحوزه های جدیدی است که به دنبال تحول انسان شناسی زیستی به سمت انسان شناسی پزشکی شکل گرفته ورابطه غذاها و نوشیدنی ها را با آیین ها وادیان، سلامت، فرهنگ مصرف وسبک زندگی، درمان و اقتصاد خانوارمطاله کرده وبه مسائلی مانند فست فودها، رستوران های زنجیره ای درسطح ملی وجهانی، غذا وسلامت، غذا، تولید زباله ومحیط زیست وتنوعات غذایی درمیان فرهنگ ها وبازتولید چرخه های حیات گیاهی وجانوری مرتبط با انداع غذا علاقه مند است. دانشگاه برکلی دراین زمینه فعالیت هایی دارد.
انسان شناسی سالخوردگی : این حوزه ازانسان شناسی مانند انسان شناسی بچه ها وجوانان گروه های سنی را که پیشتر درحاشیه قرار داشته ویا صرفا پیش ازاین درروان شناسی به آن ها پرداخته می شد را به سوی خود کشیده ومسئله پیری را به صورت میان فرهنگی در دستور کارقرارمی دهد.دراین حوزه مسائل مربوط به بهداشت وسلامت جسمانی وروانی سالمندان، روابط نسلی وخویشاوندی، روان شناسی سالمندی، درمان وفراغت سالمندان ونهادهای خدماتی وکاربردی ومددکاری فعال درزمینه نگهداری و سلامت بخشی و توانمندسازی یا دفاع ازحقوق ایشان مورد توجه هستند.
انسان شناسی بچه ها و جوانان : دراین حوزه بچه ها وجوانان به عنوان گروه سنی ویژه ای مورد مطالعه قرار می گیرند که پیشترمورد توجه خاص نبوده اند. این حوزه با انسان شناسی والدین، خویشاوندی، تعلیم وتربیت وسیاست فرهنگی درتعامل است تا ازاین رهگذر آموزش، تربیت فرزند، هویت وشخصیت،سلامت روان، فراغت، جرم وجنایت، تبعیض وخشونت وسیاست های جمعیت شناختی وبرنامه ریزی اجتماعی را درمورد ایشان بررسی کند. دراین حوزه نیزهمچون حوزه سالخوردگی وغذا دانشگاه برکلی فعال است. اصولا این دانشگاه درزمینه تنوع بخشیدن به حوزه های جدید مطالعاتی بسیارفعال بوده ویکی ازبهترین گروه دانشگاهی های انسان شناسی آمریکا را دارد که با هاروارد دررقابت است.
انسان شناسی والدین : این حوزه به طرز انتقادی به گونه ای به والدین توجه می کند که توجه به جوانان وبچه ها مانع پرداخت به مسئله مهم والدیت نشود. این حوزه با انسان شناسی خانواده، تعلیم وتربیت، حقوقی وروان شناختی درتعامل نزدیک است وبه مسائلی چون خانواده های تک سرپرست، تربیت فرزند، مشارکت درتربیت مدرسه ای، مادربودگی وپدربودگی، فرزندپذیری، مسئله فرزند درخانوارهای هم جنس باز، حقوق نگهداری ازفرزند و… علاقه مند است.
ورزش : حوزه ورزش به طرزجالبی با حوزه اجرا درارتباط است. این امر به خصوص درتحلیل حرکات بدنی ورزشکاران به ویژه درژیمناستیک وازنظر زیبایی شناختی محل علاقه فراوان است. همچنین آسیب های جسمانی، روان شناسی ورزش کاران، سیاست های ورزشی وحقوقی نهادهای خرد وکلان، اجرای تماشاچیان وطرفداران تیم ها مورد مطالعه قرار می گیرند. اما درکل این حوزه درمیان انسان شناسان پرطرفدار نیست مگرآن که ذیل مقوله اجرا بحث شود.
پزشکی قانونی : کاربردعلم انسان شناسی فیزیکی واستخوان شناسی انسانی درجایگاه حقوقی واغلب درموارد جنایی که باقیمانده های بدن قربانی درمراحل پیشرفته تجزیه است. این حوزه می تواند به تعیین هویت متوفا که باقیمانده بدن آن ها تجزیه،سوخته، بریده یا غیرقابل شناسایی است کمک کند. تکنیک های این حوزه به بازسازی باقیمانده ها وسنجش سن،جنس، قد ودودمان وتحلیل آسیب وبیماری می پردازد.این انسان شناسان با آسیب شناسان پزشکی قانونی وبازپرسان دایره قتل همکاری کرده تا مدرک آسیب و مدت زمان گذشته ازمرگ را تعیین کنند. این مطالعات به ویژه درمواقعی که پرونده به لحاظ حقوقی و درزمینه کشف علت فوت دچارنقص باشد، توسط معاینه کننده پزشکی مورد ملاحظه قرار می گیرد.
خود وشخص : به عنوان زیرمجموعه ای ازانسان شناسی روان شناختی وهویت، کاملا درپاسخ به بحران های فردگرایی ودرارتباط با چالش های حریم شخصی دردوره پست مدرن و با توجه به رشد پردامنه تکنولوژیی های ارتباطات ومسئله ساختن، حفظ وانتقال هویت فردی وتشخص درعصرپست مدرن شکل گرفته است.
تعلیم وتربیت: انسان شناسان دراین حوزه، بااستفاده ارروش های استقرایی، مشارکتی وخودآموزبه مطالعه باورهای اجتماعی ورفتارانسانی در زمینه تعلیم وتربیت پرداخته ودر گرایش هایی چون دستاوردهای اقلیت ها، مطالعات جنسیت، مطالعات منطقه ای وتحول سیاست های آموزشی مرتبط با تعلیم وتربیت متخصص می شوند. دراین حوزه می توان به موضوعات جالبی چون تحصیل دانش آموزان مهاجر، مدارس به مثابه ایده آل های سازنده دموکراسی ازطریق مشارکت والدین وسیاست های جنسیتی درمدارس دولتی ودرزمینه مشارکت والدین پرداخت.
پایان بخش اول – ادامه دارد.