مقدمه
دوستی نسبت به وضعیت فرش ایرانی گله می کرد و می گفت که فرش ایرانی را گرفته اند و حالا همان نقشه را با صنایعی راه می اندازند که دست بر قضا آن صنایع توسط خودمان تولید نمی شود و هزینه بر هم هست، حال، آنکه در تولید سنتی فرش، دستگاه ها و دوک های خاص خودمان را داشتیم و یک چرخه ی تولید و تقسیم کار ابتدایی می توانستیم داشته باشیم، اما چه شده؟ همان اتفاقی که در تولید پارچه های پشمی هم تکرار شد، سالیان سال این شغل ادامه داشت و پشم یکی از صادرات دیرین ایرانیان بوده، تا این که امروز به جای پشم واقعی، بافت تزئینی آن را با کاموا می بافند. امروز، به این صورت ما از تولید خودمان جا مانده و وابسته به احداث کارخانجات صنعتی با تولید مهندسان و نظارت مستشاران شده ایم.
نوشتههای مرتبط
بسیاری وقتی در مورد ایران و هستی وضعیتی آن صحبت می کنند، از واژه های مدرنیته و پست مدرنیته استفاده می کنند، یعنی سوال شان این است که آیا ما وارد عقلانیت مدرنیته شده ایم؟ آیا ساختارهای جدیدی در این خصوص داریم، یا این که آن چه ما با آن مواجهیم، یک وجهه ی پست مدرنیستی خاص دارد؟ البته در بررسی این وضعیت، باید بر انطباق وضعیت خود با ویژگی های این دو شیوه ی فرهنگی توجه کنیم، لذا اگر نتوانیم متوجه وَجه مدرنیستی حال حاضر باشیم، می توانیم آن را، با قید ملاحظاتی، در ذیل تنوع و تکثر فرهنگی که در وضعیت پست مدرن قابل قبول است، جای دهیم. اما چه تفاوتی با مدرنیته داریم و چطور حالتی خواهیم داشت؟ و چطور امکان دارد بدون این که مدرن باشیم، نسبتی با مفهوم پست¬مدرن یا مدرنیته ی متأخر داشته باشیم؟
مدرنیّت ما
مدرنیته، فرایندی فکری دارد که آن را در خردمحوری، تولیدگرایی، عقلانیت اجتماعی، تمایز، تقسیم کار یا صنعتی شدن جوامع دانسته اند. تعاریف متعددی که یکی از مشخص ترین آن را می توان در چهار متغیرهایی الگویی پارسونز دید؛ «اکتساب نقش»، «عام گرایی»، «تخصص محوری» و «بی-عاطفگی» که در جوامع نوین چهار ویژگی عملِ انسانی ذیل نظم اجتماعی اند. حال باید ملاحظه کرد که چنین بخش هایی چقدر در جامعه ی ایرانی محقق شده تا ما در خصوص استنباط موضوعیت مان نسبت به آن قضاوت کنیم؟ آیا نظم جامعه ی ایرانی، مبتنی بر تولید اقتصادی، عقلانیت هدفمند و عام گرایی اداره می شود؟
امروز، طبقه به موضوع مهم بحث اجتماعی ایران تبدیل شده و در آن مدت ها است که از «آقازاده» و اخیراً «ژن ناب» صحبت می شود، چیزی که در دست رسی به نقش و حتی تخصص نقش اساسی داشته و در جهت زدودن نظم اجتماعی عمل می کند. در فرهنگ اداری، سخن از «آشنا» به میان می آید و چنین عمل می کند. تخصص محوری، موضوع اساسی ای است که ماحَصَل این مسائل در آن دیده می شود. این همان مجرایی است که برای ایده فرصت ظهور و نمونه ای شدن می دهد، البته بعد از این که طرحی درباره ی آن زده شود. اما چگونه می توان در جامعه ای که قدرت و طبقه، بر اساس خانواده و ویژگی های انتسابی شکل می گیرد، سخن از ایده گفت، آیا ایده ی دیگری جز قدرت و منزلت خویشی وجود دارد؟
بسیاری از اعضای جامعه ی ایرانی، برای همین منزلت اجتماعی از کت و شلوار/دامن مختلفی استفاده می کنند، در حالی که در تولید این لباس و حتی پوشش آن هم چالش وجود دارد. تولید به معنای ذاتی آن که شامل ایده-پروری، طراحی، نمونه سازی و تکثیر باشد و نه صرفاً تکثیر تکراری کالا که از دیگران آموخته شده است. این ایده پروری، طراحی، نمونه سازی و تکثیر در پایان نامه ی تحصیلی هم وجود دارد، اما این وضعیت هم خودش را از اصالت انداخته و امروزه نسبت به گذر دوره ی مدرسه ای رشد شائبه دارد، روش های سوداگرانه ی پیشین، تحت عنوان تقلب، زیرکی و توهم، ذات آن را پر کرده اند، و نه صرفاً تلاش های فردی که به سواد و خلاقیت بیانجامد.
در واقع ما به جای مدرن شدن از درون و توسط خودمان، توسط دست آوردهای مدرنیته با آن آشنا شده ایم و اگرچه مدرک، کارخانه و شغل داریم، نه به خاطر رعایت نظم و ترتیب جامعه در رسیدن به آن، بلکه از محل راه حل های حاضری ای است که می توانیم آنها را تکثیر کرده و سوداگری کنیم. پس ایده-ها، طراحی ها و نمونه سازی ها در جای دیگر انجام گرفته و در جامعه ی ما تکثیر و سوداگری می شوند. اما تکثیر و سوداگری بخش های حاشیه ای از مدرنیته هستند و آن چه که ظرفیت اصلی عقلانیت و درک مدرنیته بوده است، در توسعه ی ایده، فهم، کشف و شهود زندگی و ابزارهای آن بوده و سپس از طریق طراحی و نمونه سازی آزمون شده و به بازار می آید.
در جامعه ی ما طراحی هم اگر وجود داشته باشد، ناشی از بازارهای ایده ای است که در غرب راه می افتد و نتیجه ی نهایی آن این است که میدان های طراحی نه چندان دقیق و متقن هستند، بلکه دچار نوعی سلطه ی بازاری از ناحیه ی ایده، طراحی و نمونه سازی بوده و صرفا در زمینه ی تکثیر و سوداگری کالا موفق عمل می کنیم. در نتیجه، اقشاری که کار طراحی و نمونه سازی انجام دهند، ایده های نو داشته و از صورت های قدیم نقادی کنند، در میان اکثر جماعات وجود نداشته یا ضعیف اند. اما در عوض گروه های اقتصادی در میان تولیدات کارخانه ای و بازاریان توزیع کننده و خرده فروش بسیار موفق اند. در نتیجه، ما از مدرنیته، تولید و مصرف صورت های ظاهری آن را دریافته و حتی از ایده های که این فرایند را بتوانند کنترل کنند، محرومیم.
موود تشخص
اما در عوض، تشخصی که ویژگی اصلی تولید فرهنگ در جهان مدرن است، نیز به میان ما می آید. از این رو ما بدون این که دارای ذهن مدرن باشیم، از تشخص مدرن استفاده می کنیم. از مُد، بدون آن که در اقتصاد سیاسی تولید آن سهیم باشیم، استفاده می کنیم. به جای این که اقشاری قدرتمند در زمینه ی تولیدات فکری و هنری داشته باشیم، و در واقع این بخش را وابسته به محصولات کشورهای پیشرو هستیم، دارای اقشار قدرتمندی در زمینه ی تولید انبوه و تجارت کالاهای آن می باشیم. چه بسا در زمینه ی تولید انبوه نیز روز به روز تهی شده، به طور کامل به سوی اقماری شدن کالاهای مصرفی پیش می رویم. اما این که ما را در این حد از انحطاطِ وابستگی «مدرن» هم بنامند، حتی اگر ژست و صورت مدرن داشته باشیم، روا نمی باشد.
روز به روز شاهد آن هستیم که در میان طبقات اجتماعی، تنها و عمده ی اقشاری که در بازار، شرکت ها و کارخانه جات جزئی قدرت بالایی در نظامات اجتماعی دارند، به مدد تسلط نسبی در استفاده از کالا در جامعه پررنگ تر و متشخص تراند. حتی کارگران ماهر آنها، به عنوان رایزنان و نصابان کالاهایی که قدرت بازار را به دست دارند، می توانند از این تشخص بهره مند شوند. از این رو، تولید اجتماعی تشخص، نه برای اقشار ضعیف دارای ایده، طراح و نمونه¬ساز، که برای گروه های فعال تولید انبوه، توزیع و خدمات، کارگران ماهر و گاه ساده ی بخش تجاری موثرتر بوده و صورت های جدید و سبک زندگی مدرن را عینی سازی می کند. در نتیجه، به جای جریان ایده، طرح و نمونه سازی، در این جامعه دنیای نمادین، فرصت های تشخص جدید را برای گروه های تجاری و تولیدی ای که تحت کنترل ایده ی بیرونی هستند، دنیای عینی را ساماندهی و بازسازی می کنند.
«تشخص» در جامعه ی ایرانی، محصولی است که در غیاب ایده، طراحی و نمونه-سازی رخ می گیرد، اگر چه در سال های اخیر، تولیدات و طراحی هایی برای لباس های سنتی و هنرهای بومی صورت گرفته، اما همچنان تحت سیطره ی مد یا حالت های جدید تولید شده از جهان هایی است که محوریت مدرنیته را به دست گرفته و در این راه با هم رقابت هم می کنند. «موود-یته»، فرهنگ مدرن-گرایی ظاهری ای است که در جامعه ی ما رخ می دهد و طبقات تجاری و کارگران صنایع کوچک، تحت این شکل می توانند بیشتر و بیشتر علنی شده و دارای تشخص مدرن شوند، در حالی که این گروه هیچ صبغه ی متعالی از ایده و طراحی را نداشته و اکثریت مطلب جامعه و موودهای آن را به دست می-گیرند.
مدرنیته ی ایرانی، یا وضعیت کج مردن یا تهی شدگی از امر محلی است، اما می توان گفت این وضعیت، «موود-یته» یعنی مدرنیته ی بدون مدرنیته است، حالتی که در آن، بدون ایده، طرح و نمونه، دگرگونی آغاز شده و مردم میهمان تولیدات مدرن یا دست آخر، مشغول به تکثیر آن اند. جامعه ای که در آن به جای ایده، منابع زیرزمینی عامل اصلی پوشش و منزلت اند. یعنی به جای این که فلسفه اش سازنده ی ابزاری چون سیاست باشد، تابع آن است. به جای این که هنر در خدمت ایده باشد، در برابر ایده می ایستد. صورت-های نمادین انسان، ورزش و سیبرنتیک، به جای این که محصول باشند، برای جامعه تکلیف تعیین می کنند. از این رو ممکن است هر ابزاری به زودی متورم شده و به ذات و جوهر زندگی روزمره ی مردم تبدیل شود. زیبایی و قدرت، جای استدلال را بگیرد و جامعه به جای این که فرایند فکری چون مدرنیته را طی کند، دچار موود یا نمایش شود.