درآمد: شعاری که امسال شورای بین المللی موزه ها برای روز جهانی موزه ها برگزیده است، مجموعه های موزه ای را پدید آور پیوندها می خواند. در مقابل این شعار این پرسش پدی می آید که آیا موزه به مثابه پدیده ای فرهنگی پیوند و ارتباط را در ذات خود دارد؟ پیوند فرهنگی در چه سطحی در موزه ها انجام می گیرد؟ و آیا پیوندی که برای موزه ها بیان می شود درون فرهنگی است و یا برون فرهنگی؟ و موزه ها آیا می توانند پیوند میان فرهنگها محور سیاستها و چشم اندازهای خود قرار دهند؟ اینگونه است که این شعار می تواند بهانه ای برای بررسی رابطه موزه و ارتباطات فرهنگی شود. برای پاسخ به پرسش های یاد شده لازم است که با شناخت از فرهنگ و زمینه های تمایز و ارتباط فرهنگی به نسبت موزه با این موضوعات پرداخت.
فرهنگ و هویت
نوشتههای مرتبط
اگر موزه را به مثابه پدیده فرهنگی نگاه کنیم باید این نکته را در نظر داشته باشیم که همه شاخصها و ویژگیهای فرهنگ در پدیدههای فرهنگی مستتر است. از منظری دیگر اگر نگاهمان به موزههای فرهنگی معطوف باشد با در نظر گرفتن فرهنگ به مثابه موضوع این موزهها باز باید در نظر داشت که این موزهها نمیتوانند بیتأثیر از موضوع خود باشند. از اینرو شناخت فرهنگ در شناخت موزه و نگرشهایش موثر است.
برای فرهنگ تعریفهای مختلفی بیان شده اما با وجود برداشتهای مختلف از فرهنگ میتوان شاخصهای مشترکی را در میان این دیدگاهها در نظر گرفت. فرهنگ موضوعی بسیط و انتزاعی است که خود دارای مرز مشخص نیست و تعین آن تنها با محدودسازی آن به بخشهایی از کلیت فرهنگ صورت میپذیرد، چنانکه با بیان هر یک از انواع فرهنگ ملی، قومی، دینی و… آنرا محدود و مشخص میسازیم. از سویی دیگر قرهنگ خود پدیدهای سیال و انتزاعی است که دارای شکل خاصی نیست و درک و دریافت آن از طریق تجلی اش و آثارش صورت میپذیرد. همانند زبان، هنر، آداب، رسوم و…
مهمترین عملکرد فرهنگ چه در ساحت فردی و چه در ساحت اجتماعی آن، هویت سازی است.هویت و چیستی آن با فرهنگ و بنیادها ارتباط وثیقی دارد، هنگامی که از هویت خویش سخن میگوییم به ساز و کار فرهنگ، باورها، نمادها، آداب و رسوم، سنن، ارزشها و آرمانهای موجود در آن، شدت و ضعف استحکام آن، چگونگی دوام و قوام و پویندگی و بالندگی آن توجه داریم.(صفایی،۱۳۸۰: ۲۳۵) هویت…رابطه نزدیک و تنگاتنگی با مقوله فرهنگ دارد. چه این که فرهنگ مجموعهای است از ارزشها، سنتها، آداب و رسوم، میراث و تاریخ مشترک که در طول زمان از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.(معظم پور،۱۳۸۰ :۳۴) فرهنگ برای یک فرد و یا یک جامعه با حدود مشخص ایجاد هویت میکند. همانگونه که شناخت یک فرهنگ از طریق تمایزش با فرهنگ دیگر میسر میشود، یک هویت هم در تمایزش با هویتی دیگر معنا پیدا میکند. اینجاست که فرهنگ و هویت به هم وابسته میشوند. بیگمان فرهنگ را باید مهمترین و غنیترین منبع هویت دانست. افراد و گروهها همواره با توسل به اجزاء و عناصر فرهنگی گوناگون هویت مییابند، زیرا این اجزاء و عناصر توانایی چشمگیری در تأمین نیاز انسانها به متمایز بودن و ادغام شدن در جمع دارند. به بیان دیگر فرهنگ هم تفاوتآفرین است، و هم انسجامبخش (گل محمدی،۱۳۸۱: ۲۳۹) همانگونه که فرهنگ با تجلیاتش ادراک میشود، هویت هم با نشانههای فرهنگی که شاخصهای هویتی هستند معین میگردد. این نشانههای فرهنگی یا شاخصهای هویتی میتوانند زبان، تاریخ، هنر، دین، باورها و… باشند.اجزاء و عناصر لازم برای ساخت هویت و مرز قومی توسط فرهنگ تعیین میشود. به بیان دیگر ساخت مرز قومی مانند تعیین شکلگاری دستی خرید (ظرفیت، تعداد چرخها و از این قبیل) است و فرهنگ قومی ترکیبی از چیزهایی است که در داخل گاری میریزیم (هنر، موسیقی، لباس، دین، نُرمها، باورها و نمادها) (گل محمدی،۱۳۸۱: ۱۶۱)
دیگری فرهنگی زمینه شناخت خود
همانطور که پیشتر گفته شد فرهنگ بر آن است که ایجاد هویت کند و با هویت سازی در یک جامعه، به فرهنگ آن ایجاد تعلق می کند. با این هویت سازی یک «خود» شکل میگیرد که این خود در حریم یک فرهنگ احساس و باور میشود، شناخت و درک این «خود» با تمایزش در برابر «دیگری» تحقق مییابد. اینگونه است که فرهنگ در گفتمان هویتسازی با دوگانه «خود» در برابر «دیگری» روبرو است. اما همه هدف تقویت «خود» و مرزبندی «خود» است که این مرز هم در حدود آن با «دیگری» صورت میگیرد.از نظر لغوی، واژۀ هویت(identity) به دو معنای ظاهراً متناقض به کار میرود: ۱ــ همسانی و یکنواختی مطلق؛ ۲ــ تمایز، که دربرگیرندۀ ثبات یا تداوم طی زمان است. معنای اول دربرگیرندۀ همسانی بین خودیها و معنای دوم، تمایز میان خودیها و غیر خودیهاست. هویت در تماس با دیگران ساخته میشود؛ یعنی وقتی غیر خودی مطرح باشد، خودیها به همسانیها و شباهتها پی میبرند.(گل محمدی،۱۳۸۱: ۲۲۴)
از آنجا که فرهنگ مجموعه ای متنوع و متکثر است، از اینرو «خود»های مختلف و متنوعی در فرهنگ شکل میگیرد و هر «خود» در برابر بک «دیگری» قرار ندارد بلکه هر «خود» با «دیگری» های متعددی روبروست که تمایزش هم در تمایز با همه «دیگری»ها معنا پیدا میکند. بنابراین گفتمان فرهنگی را میتوان مبتنی بر هویتسازی، تقویت و تبیین «خود فرهنگی» دانست. این “خود” به طور معمول زاویه دیدی قوم مدارانه دارد. وجود نوعی قوم مداری ذاتی در انسان ها سبب می شود که هیچ کاری، چه برای هندی ها، چه برای اعراب، چه برای فرانسوی ها و حتی برای لاپون های فنلاندی ، ساده تر از بد گفتن از دیگران نباشد. هر کس با توجه به زبان، صورت ظاهر و رفتارهای روزمره، خود را به اجتماعی متعلق می داند که ارزش های آن را پذیرفته است. و برعکس، همین فرد گرایش به آن دارد که دیگرانی را که شبیه به او نیستند، پس بزند، به زیر انتقاد بگیرد و به آن ها کم بها بدهد.(ریویر،۱۳۹۰: ۲۳) چنانکه هویت یک قوم در تمایزش با اقوام دیگر شکل میگیرد، حتا شاخصهای فرهنگی آن قوم وقتی مرز فرهنگی محسوب میشود که در برابر بدیلش در قوم دیگر قرار داشته باشد. هویت یک ملت هم در برابر ملل دیگر معنا مییابد، و افراد آن ملت بهم پیوند میخورند و اگر ملل مختلف نباشند نمیتوان به فرهنگ ملی دست یافت.
از آنجا که فرآیند کارکردی فرهنگ نیز انتزاعی، درونی و غیر مستقیم است، هر پدیده یا نهاد فرهنگی نیز به همین محورهای فرهنگی یعنی هویت سازی و تقویت مرزهای خود در برابر دیگری میپردازد. در واقع پدیدههای فرهنگی به برجستهسازی شاخصهای فرهنگی میپردازند و از طریق برجسته کردن شاخصها به برجستهسازی تمایزها و تفاوتهای یک فرهنگ از دیگران فرهنگی حرکت میکنند.
موزه نمایش خود فرهنگی
پدیدهای مانند موزه نیز در ساحت اجتماعی و فرهنگی خود در همان جهتی حرکت کرده است که فرهنگ به آن تمایل داشته است، بعنی مهمترین کارکرد موزه در فرآیند فرهنگی و یا کارکرد موزههای فرهنگی را میتوان هویتسازی و ایجاد یک خود فرهنگی دانست. این خود و هویت به تناسب منظر نگاه و حریم موضوعی و فرهنگی یک موزه شکل میگیرد. اگر موزه حریم موضوعی خود را در حوزه یک شهر یا یک قوم و یا یک کشور وملت معین ساخته باشد، خود و یا هویتی که موزه معرفی میکند و یا میسازد یک هویت شهری، قومی و ملی است. هر موزه با تأکید بر یکی از شاخصها و جلوههای فرهنگی تعین فرهنگی را از منظر دانشی خود محقق میسازد. چنانکه وقتی موزهای تاریخ، باستانشناسی، مردمشناسی و یا دیگر دانشها را زاویه دید خود قرار می دهد هویت فرهنگی و بالتبع آن تمایز خود را از منظر تاریخی، باستانشناختی و انسانشناختی نشان میدهد.
یک موزه در بیان دانشی خود به گونه ای به تمایزسازی ساخت «خودفرهنگی» میپردازد، تمایز در قدمتسازی، یا تمایز در تمدنسازی و یا تمایز در پیوستگی فرهنگی و همچنین تصاحب شاخصهای فرهنگی برای تمایزسازی هر کدام میتواند روشی برای رسیدن به مقصد فرهنگی که همان هویت است باشد. مقصدی که به دیگر بودگی هم می انجامد. این دیگر بودگی لبتدا به عنوان یک امر تاریخی( ابتدایی بودن) و جغرافیایی(برون بودن از اروپا) درک می شد که به یاری واژگانی مسخ شده به بیان در می آمد: استبدا شرقی، ناعقلانیت آفریقایی، توحش سرخپوستان از واژگانی به شمار می آمدند که به سرسختی از قرن شانزدهم تداوم یافته بودند.(ریویر،۱۳۹۰: ۲۰)
ریشهیابی و یا آنچه که به عنوان اصالت نام برده میشود، خود یک نوع مرزبندی یا تمایزی است که به اصطلاح اصیل را از غیر اصیل جدا میسازد و اصیل را برتری میدهد. در این نگاه “خود” به مثابه نگرنده ای که برای خویشتن اصالت قائل است تبدیل به اصیل میشود و “دیگری” که خارج از اصالت “ما”ی قوم گرایانه فرض می شود غیر اصیل خوانده میشود. بسیاری از دانش های علوم انسانی در چند قرن گذشته با چنین رویکرد قوم مدارانه به مطالعه و پژوهش پرداخته اند. ریشهیابیها و قدمتیابی برای نمودهای فرهنگی دلیلی بر اصالت فرض میشود. حتا پیوستگی فرهنگی راهی برای شاخصسازی خود است که مرزی برای جدایی از دیگری میسازد. این تمایز فرهنگی گاه از طریق پیوند خود با یک فرهنگ باستانی و یا مذهبی صورت میگیرد تا دلیلی برای جداسازی خود موجود از دیگری معاصر باشد اگر چه این دیگری به لحاظ زمانی نزدیکتر است. نمودهای تاریخی نیز دلیلی برای ریشهیابی و یا پیوستگی و گاه تقابلی است که هر کدام به نوعی زمینه تشخیص خود است. تلاش در مطالعات تاریخی هنرها و صنایع نیز همین نقش را ایفا میکند چرا که هنری از دیگرها جدا میشود و این هنر متمایز دلیلی برای شناخت خود است. هنر دیگر هم دلیل بر وجود و شناخت دیگری است. دیگری اگر نباشد خود معنا ندارد و همواره خود برای حیات خود نیازمند دیگری یا دیگری های متعدد است.
یک موزه همچنان که به خود فرهنگی و هویت میپردازد و از طریق قرار دادن آدمیان در یک حوزه از آنها یک خود مشترک میسازد، از سوی دیگر به تمایز فرهنگی و در واقع تفکیک فرهنگی میپردازد و در این تفکیک گروهی را از گروهی جدا میسازد. یک موزه همانگونه که برای مردمان شهری و یا کشوری هویت سازی میکند مردمان شهری را از شهری دیگر و مردمان کشوری را از ملتی دیگر جدا میکند.
این رویکردیست که در منظر ملیت سازی و قومیتسازی با موزه و دانشهای مرتبط با آن از آغاز بوده است و موزهها هم به طور ناخودآگاه بر همین منوال پیش آمدهاند. پیدایش موزهها از آغاز نیز با همین نگرش فرهنگی شکل گرفتهاند. مهمترین نمود موزهها در طبقهبندی و ساماندهی آثار و مجموعههایشان نیز بر اساس همین رویکرد تمایز و تفکیکسازی شکل گرفته است. نخستین موزه های عصر جدید در جوامعی ایجاد شدند که پیشتر از سایر جوامع به مفهوم ملت و ملت گرایی دست یافتند، موزه نیز در این مرحله به اماکنی از دیروز که مفهوم قدرت در گذشته بوده اند تبدیل شد.(ساماران،۱۳۷۵: ۲۶۴) ایجاد موزههای ملی و منطفهای از مهمترین زمینههای ایجاد بوده است و در بسیاری کشورها همچون ایران نخستین موزهها موزههای ملی بودهاند. موزههایی که در پی حفاریهای باستانشناختی در بسیاری مناطق ایجاد شدهاند در تداوم همین نگاه بوده است. پس از موزههای ملی، موزههای شهرها و یا موزههای اقوام هم که تصویر کوچکتر موزههای ملی را میسازند با تکیه بر هویتهای کوچکتر شاخته میشوند. موزههای فرهنگی که نسل نخست موزهها را میسازند در همین گرایشهای موزهسازی یعنی موزههای ملی یا شبه موزههای ملی قرار دارند. این گرایش اگرچه در برخی مواقع با خواست سیاسی همخوان میشوند همانند اوایل قرن جاری در کشور ایران که دولت حاکم که با یک منظر تبلیغی ناسیونالیستی به ایجاد موزههای ملی و باستانشناختی اقدام میکنند. این جریان به یک تفکر تاریخخواهی و هویتخواهی در جامعه رسوخ میکند. بعدها این هویتخواهی که در موزهخواهی تجلی یافته است به یک خواست عمومی و اجتماعی تبدیل میشود چنانکه مردمان شهرها و اقوام مختلف از حکومتها میخواهند برای هر شهر و منطقه موزهای بسازند. موزه برای مردمان تبدیل به یک نشانه هویتی و تجلی قدمت، ریشه و شاخصهای فرهنگیشان شده است. موزه در کنار نشان دادن هویت و پیوندهای درون جامعهشان به طور غیرمستقیم بیانگر تمایزهایشان از دیگران نیز هست. در شرایطی که جوامع، شهرها و در سطحی بزرگتر کشورها در معرض مهاجرت ها و تقابل گروههای مختلف غیر بومی قرار گرفتهاند، جوامع با دیگری و دیگریهای متعدد روبرو میشوند و نیازمند تا خود را معرفی کنند. از اینرو به شدت نیاز به هویت و استقلال هویتی میشود و موزههای میتوانند ویترینی برای ساخت و معرفی هویت جوامع باشند تا در مقابل دیگرانی که از راهها و یا رسانهها میآیند خود را تثبیت و حفظ کنند.
موزههای بزرگ دنیا که مجموعههایشان معطوف و محدود به یک فرهنگ نیست در دستهبندی و چیدمان مجموعههایشان با رویکرد تفکیک و تمایز ملتها و فرهنگ اقدام کردهاند گویی چند موزه ملی مختلف در همسایگی هم قرار گرفتهاند. این موزهها در ساختار خود به مطالعاتی همچون شرقشناسی، چینشناسی، هندشناسی و یا آفریقاشناسی شباهت دارند. شرقشناسانی که میخواهند هویت غرب را در آینه دیگری یعنی شرق، آفریقا و یا فرهنگهای غیر خودشان بیابند.(زرشناس،۱۳۹۱: ۵) از منظری دیگر این گونه موزههای باستانشناختی و یا مردمشناختی برآنست که در تمایزسازی انسان معاصر و مدرن به مثابه خود هویتش را در برابر دیگری باستانی و غیرمدرن جستجو کند.
بیان موزهای در کل مجموعهای از عناصر را شامل میشود که اگر چه به بیان موضوعاتی جزیی را دربر میگیرد اما از گفتمانی تبعیت میکند که همان گفتمان نهفته در دل فرهنگ است از اینرو گفتمان موزهای هم به طور خواسته و ناخواسته به هویتسازی تکیه دارد. در این گفتمان هم ممکن است اشاره به تأثیرگذاری، تمدنسازی، قدرتمندی، برتری و یا دانشسازی باشد که در نهایت هر کدام از نشانهها و اشارهها میتواند بیانی از شاخصهای هویتی یک فرهنگ محسوب شود و به شکل غیرمستقیم معکوس هر کدام از این شاخصها به دیگران فرهنگی نسبت داده شود. این گفتمان موزهای بر محور تمایز قرار دارد و ماهیت خود را در تمایز و تفکیک مییابد.
البته این نیازی بود که متأثر از شرایط اجتماعی – سیاسی دوره مدرن بر جوامع و پدیدههای مدرن همانند موزهها حاکم بود و موزههای متأثر از شرایط اجتماعی و تاریخی خود نمیتوانستند گونه ای دیگر باشند و یا رفتار کنند.
شعار شورای جهانی موزهها – ایکوم- برای سال۲۰۱۴ بر محور پیوندسازی موزهها و مجموعههایشان تأکید میکند و میگوید که مجموعههای موزهای میتوانند پدیدآور پیوندها و ارتباطات باشند. این پیوند میتواند میان مجموعهها، جوامع، نسلها، نگرشها و بسیاری چیزهای دیگر باشد. حال این پرسش پدید میآید موزههایی که بر محور تفکیک و جداسازی (فرهنگها) قرار دارند و به تجلی این انفکاک میپردازند چگونه میتوانند پدیدآور پیوند باشند؟
از گفتمان تفکیک ساز تا گفتمان پیوندی
در شرایطی که تکثر گروهها و نگرشهای مختلف در قالبهای ملیتی، قومی، سیاسی، مذهبی و.. که با تکیه بر تفاوتها و شاخصهای اصالت، قدرت، پیوستگی و تأثیرگذاری به سوی تقابل و تضارب پیش رفتهاند و حتا رویکرد جهانی شدن که با منظر یکسانسازی فرهنگی در برابر تنوع فرهنگی قرار گرفته است، نیاز به حفظ فرهنگهای مختلف و ارتباط بین فرهنگها را افزایش داده است تا جوامع به سمت ثبات، پویایی و آرامش حرکت کنند. در چنین شرایطی نگرش فرهنگی تفکیک محور و تمایز ساز به جای کمک به اهداف انسانی مسبب افزایش بحرانها میشود. از اینرو فرهنگها در حالیکه نیازمند حفظ هویت خود هستند نیاز دارند تا به گفتگو و همزیستی با فرهنگهای دیگری نیز بپردازند. با چنین نیازی کارکرد پدیدههای فرهنگی اجتماعی نیز تغییر میکند و آنها باید براساس روشها و قالبهای خود به تحقق اهداف جدید فرهنگی جامه عمل بپوشانند. اما موزهها چگونه میتوانند مسبب پیوند فرهنگها شوند؟
موزهها اگر بخواهند با همان منظر و نگرش متداول به بیان و تعبیر داشتههایشان یعنی مجموعههایشان بپردازند همچنان به همان دستاوردهای قبلی میرسند و نمیتوانند پیوندساز باشند اما برای رسیدن به اهداف و نیازهای تازه نگرش و گفتمان خود را تغییر دهند. از اینرو باید گفتمان پیوند ساز را جایگزین تفکیکسازی نمایند که مبتنی بر اصالت، برتری و دیوارکشی فرهنگی است. گفتمان جدید هم روشهای جدید را میطلبد. روشهای پیشین که با مبتنی بر مطالعات تک رشتهای و بنیانهای فکری چون شرقشناسی غرب محور بود نمیتواند کارساز باشد. از اینرو باید از روشها و دانشهای جدیدی که در قالبهای چند رشتهای و بین رشتهای قرار دارند استفاده کنند. دانشهایی که میان فرهنگهای مختلف پیوند میسازند و زمینههای تعامل، گفتگو و همزیستی فرهنگی را جستجو میکنند. دانشهایی همانند مطالعات فرهنگی، انسانشناسی فرهنگی، و دانشهای دیگر میتوانند بستر نگاه به مجموعه و تحلیل منابع موجود در موزهها با هدف گفتمانسازی پیوند محور باشند.
منابع:
ریویر، کلود(۱۳۹۰)، درآمدی بر انسان شناسی، ترجمه: ناصر فکوهی، تهران، نشر نی.
زرشناس،زهره(۱۳۹۱)، درآمدی بر ایران شناسی، تهران، پژ وهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ساماران، شارل (۱۳۷۵)، روشهای پژوهش در تاریخ ۳و۴، ترجمه: ابوالقاسم بیگناه و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی ، چاپ ۲ .
صفایی، سهیلا(۱۳۸۰)، هویت فرهنگی و نسبت آن با زن ایرانی، نشریه: نامه پژوهش، تهران.
گل محمدی، احمد(۱۳۸۱)، جهانی شدن ، فرهنگ، هویت، تهران، نشر نی.
معظمپور، اسماعیل(۱۳۸۰)، هویت فرهنگی در عصر رضا شاه، نشریه: نامه پژوهش،تهران.