ایجاد هر موزه در واقع ارائه یک تعریف است، تعریفی از موزه و تعریفی از یک موضوع، موضوعی که در قاب آن موزه قرار گرفته است. اینگونه است که به همان میزان که موضوع روایت شده محدود می گردد و در حریمی و منظری جای می گیرد اما به همان میزان موزه با تصاحب یک موضوع خود را گسترش می دهد و بر وسعت موضوعی خود می افزاید. در واقع ایجاد هر موزه به ویژه اگر از گونه ای جدید باشد توسعه دادن نگاه موزه ای است و نگاه موضوعی تا آنجا که دانش بشری دست به شناخت پدیده ها می زند و آنها را موضوع مطالعات خود قرار می دهد پیش می رود و از آن خود می سازد. اینگونه است که موزه بستر نگاه و تصاحب دستاوردهای بشری و تبدیل آنها به گونه ای از روایت یعنی روایت موزه ای است.
حالا با گشایش موزه خیابان ولیعصر می توان پرسید که این موزه چه نعریفی را در پیش گرفته است و چه موضوعی را تصاحب کرده است؟ موزه خیابان ولیعصر چه پرسش هایی را مطرح می کند و چگونه در پی پاسخ است؟ اینکه خیابانی موضوع موزه قرار می گیرد با خود می تواند همراه با پرسش هایی باشد. این خیابان به چه معناست و در قاب موزه چه معنایی می یابد؟ گویی خیابانی به گنجینه یا میراثی تبدیل شده است اما یک خیابان چگونه یک میراث پنداشته می شود و چه ویژگی در آن هست که آن را از خیابان های دیگر متمایز می سازد؟ همین پاسخ ها خود دلیل انتخاب موضوع را برای موزه عیان می کند و برای پاسخ باید دید که موزه چگونه خیابان ولیعصر را بازنموده است و برساختگی خیابان ولیعصر در ژانر موزه چگونه اتفاق افتاده است؟
نوشتههای مرتبط
موزه خیابان ولیعصر در هفت روایت تقسیم شده است در روایت نخست به روایت تاریخی و شکل گیری خیابان پرداخته شده است در روایت دوم که هفتخوان نام دارد هفت نقطه از خیابان ولیعصر در قالبی تجربی و روایی برای مخاطب بیان می شوند و در روایت سوم که تک مکان نام دارد امکانی سیال است که هر بار مکان رویدادی از خیابان ولیعصر را به تماشا می گذارد از این رو موزه نقطه پایان یک روایت نیست بلکه مدام مکان های تازه ای را شناسایی و معرفی می کند از این رو با یک مجموعه کامل روبرو نیستیم بلکه مجموعه رو به گسترش است که مدام داده های خود را افزایش می دهد، بر همین اساس ولیعصر مجموعه ای در حال شناسایی پیوسته است. روایت چهارم به تطبیق تصویری دیروز و امروز ولیعصر می پردازد، در روایت پنج به بازگویی داستان خانه مینایی پرداخته شده است که در جوار خیابان ولیعصر است و محل موزه شده است. روایت ششم به شهروندان ولیعصر می پردازد و در آغاز اسناد و خاطرات چند خیاط قدیمی عرضه شده اند، شهروندانی که هنوز هستند و خود بخشی از حاملان و خاطره سازان خیابان ولیعصر را شامل می شوند. روایت هفتم به خیابان ولیعصر در هنر و ادبیات می پردازد که هم شامل آثار گذشته می شود و هم آثار تولیدی جدید را در بر می گیرد.
مجموعه برساخته خیابان ولیعصر در هفت روایت موزه نشان می دهد که تنها محدود به داده های تاریخی و حتا محدود به آثار مادی نیست ، در واقع بیش از آنکه اشیایی وجود داشته باشد که بخواهد برای آن روایتی ساخته شود در اینجا مساله خود روایت است و برای موضوع روایاتی وجود دارد و موضوع با این روایت معنا می یابد. اینگونه است که خیابان ولیعصر برابرنهادی با مجموعه ای روایت هاست. میراث خیابان ولیعصر را می توان همین روایت ها دانست. روایت هایی که محدود به یک بازه تاریخی نیستند بازه ای که تمام شده است، چنان که خیابان تمام نشده است، هنوز هست و در فردا هم امتداد دارد. از اینرو میراث آن هم امتداد دارد و اگر مجموعه این خیتبان را مجموعه ای خاطره ها و روایتها بدانیم این خاطره ها و روایت ها مدام در حال تولید و برساختن است از اینرو موزه هم وقتی خیابانی را موضوع خود قرار می دهد نمی تواند خود را در جایی و حدی نگه دارد. موزه خیابان ولیعصر مواجهه با یک مجموعه میراثی زنده، جاری و در حال امتداد است و همین ویژگی ها وجه تمایز میراث این خیابان است و اگر قرار است این میراث معرفی و تعریف شود باید به تمایزها و ویژگی های آن پرداخته و توجه شود.
موزه خیابان ولیعصر هم روایتی جاری از میراث یک شهر را عرضه می کند هم نمایش می دهد که این میراث تجلی های مختلف دارد، از خاطره ها و روایت ها فردی تا جمعی از یک خانه تا یک میدان، از یک سند تا یک نقل قول همگی تجلی ها و بخش هایی از این مجموعه اند. مجموعه ای که باید مدام قیاس شود تا درک شود از اینرو تطبیق و قیاس زمانی بخشی از ویژگی روایی آن است، از سوی دیگر گستردگی داده ها سبب می شود نتوان حد کفایتی برای آن متصور بود از این رو تنها می توان به موضوع اشارتی کرد بر همین اساس موزه خیابان ولیعصر یک منبع کامل نیست بلکه آغازی ست که تلاش دارد به یک ارزش و مجموعه موجود اما تعین نیافته میراثی اشاره داشته باشد . این اشاره و تلنگر مهمترین کار موزه است، تذکری که می تواند سبب آگاهی از یک موضوع و تعین یک تعریف باشد. تعیم یک میراث شهری، میراثی برای یک خیابان که مسأله آن خیابان نیست که بتوان آن را به هر خیابانی تعمیم داد و تصور کرد هر خیابانی می تواند صاحب موزه شود، بلکه قابلیت هایی روایی، خاطره سازی مشترک و داده های فرهنگی آنست که در کنار هم یک گنجینه تاریخی فرهنگی را شکل می دهد. وجود این گنجینه با داده های چند وجهی آن است که آن را از خیابان ها و مکان های دیگر متمایز می سازد و به آن ساحتی فرامکانی می دهد، ساحت فرهنگی خیابان است که آن را به نشانه ای از هویت تهران تبدیل می سازد و می توان آن را بهانه ای برای بازگویی روایت و تجربه زیسته یک شهر قرار داد. تجربه ای که آنقدر ارزش دارد که حفظ و معرفی شود. حال ما با یک مجموعه مادی یا منقل روبرو نیستیم بلکه با مجموعه ای زنده و روایی روبرو هتیم که موزه می تواند با روایت خود آن را ثبت و نگهداری کند و با معرفی آن سبب تعریف و تعین آن شود.
موزه خیابان ولیعصر به مثابه یک مرکز فرهنگی و یک نهاد شهری می تواند باشد که فرهنگ را در ساحت اکنونی و معاصر آن می بیند و برای داده های معاصر ارزش تاریخی قائل می شود و تلاش دارد در همان حال معاصر آنها را دریابد و به کار بگیرد. این گنجینه معاصر تنها به مدد روایت در ؤانر موزه ای ارزشی افزوده می یابد و سعی می کند با روایت خود دست به تصاحب بزند. موزه خیابان ولیعصر بیش از هر چیز طرح این مسأله است که موزه چگونه می خواهد به اکنون معاصر اعتبار میراثی بدهد و مرز میراث فرهنگی با امروز کاسته شود و موزه تنها مرحله ای پس از پایان نباشد بلکه با شهر زنده و حاضر همراه شود و به یادآوری موجودیت اکنونی شهر معاصر بپردازد و همراه با تجربه زنده معاصر پیش برود. موزه خیابان ولیعصر بیش از دگرگونی فرم تجربه ای در مواجهه با مفهوم میراث و میراث شهر است. اما هر موزه ای باید به تناسب محتوای خود فرم خود را بیابد، مواجهه با میراث معاصر شهر و جنبه های روایی و زنده آن سبب می شود که به تناسب تمایز موضوع تمایز شکلی خود را هم جستجو کند، فرمی که باید بنا بر تجربه تصویری تازه از موزه را شکل دهد که هر تمایزی چالش های خود را هم به همراه دارد اما شهر نیازمند تجربه های تازه ای است تا ظرفیت های خود را دریابد و به نیازهای امروزیش پاسخ دهد. موزه ها نیز در این یافتن ها و پاسخ دادن ها دگرگون می شوند تا خود را دوباره بیابند و قواره همسان بر تن کنند.