مارینا سیبیسا برگردان زهرا خلجی
در صحبت های روزمره ما برخی اوقات «فقط گفتن» چیزی را در مقابل «انجام دادن» کاری در نظر میگیریم. اما اگر به روی چگونگی استفاده از زبان تامل کنیم، نمیتوان این را کتمان کرد که زبان اغلب (اگر نه همیشه) وسیلهای برای به انجام رساندن است: زبان ما را قادر میسازد تا به روی افرادی که با آن ها صحبت میکنیم تاثیر بگذاریم، نقش مهمی در فعالیت های اشتراکی دارد و به برقراری و مدیریت ارتباطات اجتماعی کمک میکند. بنابراین منطقی است اگر بخواهیم فکر کنیم آیا ایده «انجام دادن کاری» به زبان مربوط است و اگر هست چگونه؟
نوشتههای مرتبط
چنین رویهای در فلسفه زبان و پژوهش های کاربرد زبان به نام نظریهی کنش گفتاری شناخته میشود، طبق این نظریه ۱) گفته هایی از هر نوع را می توان به عنوان کنش در نظر گرفت، همچنین این نظریه تلاش میکند تا بین منظور های مختلف به زبان آوردن یک پاره گفتار که اجرای یک کنش را می سازد یا دربر میگیرد، تفاوت قائل شوند؛ با این ادعا که ۲) باید مرزی بین چیزی که یک گفته نشان میدهد و چیزی که با استفاده از آن به آن میانجامد، وجود داشته باشد. («نیروی» آن)
اولین بار این نکته در کار های متاخر لودیگ ویتگنشتاین، به طور مبسوط در طرحی آورده شده بود که او زبان را به دید فعالیت های قاعده مند یا «بازی های زبانی» نگاه کرده بود. جان لانگشاو آستین به روی ویژگی عملگرای زبان تاکید داشت و عبارت «کنش» زبانی را معرفی کرد و با اشاره به جمله های اخباری که اگر در زمان درستی به کار بروند، گزارش یا توصیف نیستند بلکه اجرای کنش هایی هستند، مانند قسل تعمید (من این کشتی را ملکه الیزابت مینامم) یا وعده ها (من قول میدهم که فردا بیایم). آستین هم چنین ادعا میکرد که تمام پاره گفتار های ما میتوانند دوباره به صورتی کنشی تدوین شوند، و چنین تدوین های دوبارهای برای ما آشکار می سازد که چه کنشی با بیان پاره گفتار ها به انجام میرسد. جالب توجه است که برای نظریه کنش های گفتاری نه تنها پاره گفتار های آیینی مانند قسل تعمید یا وعده ملاقات یا معذرت خواهی و نه تنها جمله های غیر اخباری که نمیتوان آنها درست یا غلط شمارد مانند دستور ها، نصیحت ها و وعده ها بلکه اظهارهای قطعی و اعلانی نیز کنش هستند.
دومین ادعا از تمایز گتلب فرگه بین گزاره (فکری که توسط جمله سوالی یا خبری ابراز میشود) و قضاوت درباره اینکه آن گزاره صدق است (که گزاره را به یک اظهار قطعی بدل میسازد) یا به عبارتی دیگر نیروی قطعی الهام گرفته شده است. آستین تصور وجود یک نیرو را به همه پاره گفتار های دیگر گسترانید، تمایزی بین «معنای بیانی» یک پاره گفتار (چیزی که میگوید) و شیوهای که پاره گفتار بدان استفاده میشود، یعنی نیروی غیربیانی قائل شد که توسط وسیله های زبانی از جمله فعل های کنشی، وجه، وجه نما، قید ها و اتصال دهنده ها، آهنگ یا تلفظ معلوم میشوند. جان سرل این تمایز را دوباره به عنوان تمایزی بین نیروی غیربیانی یک پاره گفتار و مفهوم گزارهای آن تدوین کرد. باید توجه شود که عبارت «غیربیانی» را آستین از (در) in + (بیانی) locutionary : illocutionary ساخته است: نیروی غیر بیانی یک پاره گفتار با عملی که «در» بیان آن اجرا میشود مطابقت دارد.
همانند سازی نیرو به یک سطح مشخصی از معنای کلی کنش گفتاری، تحلیل اصولی که ما در گفتار انجام میدهیم را ممکن ساخته است.
گویشوران کنش غیربیانی را با بیان پاره گفتار ها انجام میدهند تا آن جایی که شیوه های متداول اجتماعی پذیرفته شدهای برای رسیدن به اثرهای قراردادی تعیین شدهای شامل استفاده از انواع مشخص از پاره گفتار ها در موقعیت های مناسبی میشود.
بنابراین نوع اولیه تحلیل که ممکن میشود کشف شرایط لازم برای انجام رساندن کنش های غیربیانی است، اگر بخواهیم جزئی تر بگوییم در اصل از «خوش بیانی» یا «میزان موفقیت» شرایط به علاوه اتفاقاتی که میافتد و باعث میشود این شرایط مهیا نشوند (عدم موفقیت). نوع دوم تحلیل ها که در سطح وسیع تری انجام میشود مربوط به طبقه بندی یا گونه شناسی کنش های غیربیانی است. در میان دسته هایی که مطرح شده اند، که بعضی اوقات در چهارچوب دسته بندی ها معمولا در رقابت با یکدیگر هستند، میتوان از چنین مواردی نام برد، داوری ها (قضاوت)، اعلانیها (گوینده را در موضع صحت یک گزاره قرار میدهد)، اعمال کردنی ها (عمل به اختیارات را در بر دارد) دستوری ها ( که مخاطب را وادار به انجام کاری میکند)، تعهدی ها (که گوینده را به یک سری از کنش ها متعهد می کند) و بیانی ها ( که حالت درونی را بیان میکنند). لازم به ذکر است که طبقه بندی کنش های غیربیانی فرض را بر این قرار میدهد که آن ها را هم از فعالیت های زبانی مربوط به سطح زبانی یا گزاره ای و هم از کنش های انجام شده «توسط» صحبت کردن (در مقابل «با» صحبت کردن) یا به عبارت دیگ کنش های بیانی فرازبانی (مانند قانع کردن فردی به انجام کاری، هشدار دادن، منصرف کردن و غیره) که نتیجه تاثیر های مادی در مقابل تاثیر های قراردادی هستند. حوزه سوم مورد بحث در استراتژی های زبان شناسی در انجام دادن کنش های غیربیانی از یک نوع مشخص در همبافت های فرهنگی و موقعیتی مختلف میباشد.
تکامل نظریه کنش های گفتاری وارد کردن قرارداد ها به تحلیل کنش های گفتاری را کاهش داده است و نقش منظور گوینده را بالا برده است. منظور گوینده معمولا تعیین میکنند که چه کنش گفتاری انجام میشود و نقش شنونده به دریافت درست این منظور تقلیل پیدا میکند. به عقیده من از آنجایی که برای دست آورد های مشترک و مذاکرات فرصتی باقی نمیگذارد، برای این نظریه محدودیت ایجاد میکند. بر خلاف این اگر ما نقش فعالی برای شنونده قرار بدهیم متوجه میشویم این ادعا که کنش های غیربیانی اثرات «قراردادی» دارند به چه معناست: گوینده و شنونده توافق ناگفتهای به روی اینکه از نظر گوینده چه چیزی باید انجام شود، میکنند.
محدودیت مهم دیگری که بر این نظریه سایه میاندازد دغدغه اساسی آن ها درباره گفتار هایی که اندازه یک جمله کامل هستند و دشواری های که در پیامد آن با نوبت های قراردادی، توالی های قراردادی و متون سروکار دارد. آیا گویندگان واقعا چیز ثابتی در هرکدام از جمله هایی که ادا میکنند «انجام میدهند» و قصد دارند انجام دهند، و همه این ها تنها هنگامی برقرار است اگر جملهای کامل بگویند؟ این به نظر صحیح نمیآید. اما این نکته هنوز درست است که همانطور که گفتمان ادامه پیدا کند، وضعیت شرکت کنندگان تا حدی تایید میشود و تا حدی تغییر پیدا میکند.
گستره فعالیت های انسانی که با مدیریت و تنظیم کردن روابط بینافردی مرتبط است، وجود دارد و با خلق تحسین ها، نسبت دادن یا حذف کردن حق و حقوق یا وظایف، مشروعیت انتظارات و از این دسته مرتبط است. من معتقدم که این حوزه میتواند با الهام گرفتن از نظریه کنش گفتاری در چهارچوب درک زبان که زبان را به کنش متصل میکند اما از ساده سازی های افراطی فلسفی جلوگیری میکند با موفقیت بررسی شود.