مقوله
وارد گودایناف برگردان زهرا خلجی پیربلوطی
نوشتههای مرتبط
مقوله بندی کردن تجربیات امری اساسی در تمام یادگیریها و در نتیجه در فرهنگ است. درون داد حسی به غیر ازینکه یک واکنش غیرارادی را تحریک میکند باید با درون داد حسی گذشته برابر باشد تا بتوانند ارزش انگیزشی داشته باشد.واکنش های اکتسابی متعلق به مقوله انگیزشی هستند و نه به درونداد های منحصر به فردحسی. رفتار عامدانه چه در انسانها و چه در حیواناتبر اساس یادگیری است که مقولههای ابزاری را به مقولههای اهداف مرتبط کند. برای اینکه درون داد حسی ارزشی به عنوان یک انگیزه با واکنش اکتسابی مرتبط باشد باید به عنوان یک نمونه یا عضوی ازمجموعهی مقوله بندی شده باشد.
مقولهها اساسا فردی هستند. مردم آنها را به وسیله زبان و دیگر صورت های بازنمایی نمادین برونی میکنند. ما تمایل داریمبه مقولهها به صورت چیزهایی نگاه کنیم که واژهها آنها را مشخص میکنند. واژهها در حقیقت ابزاری هستند که ما میتوانیم با استفاده از آنها ازمقولههاو نقششان در شناخت انسان آگاه باشیم. اما مقولههایی که واژهها مشخص میکنند تنهانوک قابل رویت برونی شدهی دامنه بزرگتر مقولهها در فرآیند فردی شناخت هستند.
مانند دیگر حیوانات، انسانها هم به صورت ژنتیکی برنامهریزی شده اند تا درون داد های مشخصی را بر خلاف دیگران بسیار برجسته ببینند. بخشهای مشخصی در طیف رنگی به عنوان مثال مرکز ارجاع غیرمتغیر برایمشخص کردن رنگها به صورت کلامی اند، بدون توجه به تفاوت های بین زبانی که در تعداد عبارت های رنگ های پایه و دامنه طیفی که آنها شامل میشوند. (عبارت های پایهای به اشیا طبیعی اشاره نمیکنند مانند «رنگ چمن» و مصداق هایشان نیز به عنوان زیر مجموعه آنچه که دیگر عبارت مشخص میکنند درک نمیشوند.) تفاوت در اصطلاحات رنگ، تفاوت چگونگی دسته بندی مردم را از برونی کردن کلامی دامنه گسترده مقولههای فردی رنگها که به وسیله ادراک تمایز داده میشوند، نشان میدهد.
مقولههای رنگ نشان دهندهی انواع مختلف مقولهها هستند، به خصوص آنهایی که بر اساس درون داد مستقیم حسی شکل گرفتهاند که به عنوان «تعریف شده» از مصداق های پیش نمونهای شناخته شده اند. این پیش نمونهها شاید بر اساس تمایلات ژنتیکی،(مانند رنگ)، اولویت تجربه یا شدت و بسامد تجربه یا ترکیبی از اینهادر نظر گرفته شده اند. چنین مقولههایی مرز غیردقیقیا گنگی دارند که معنی ضمنی آن از توصیف چیزی با «زرد-قهوهای» معلوم است. نواحی نام گذاری شده (مقولههای فضایی) در بعضی از جوامع به شکل نواحی در اطراف مکانهای دیدنی کانونی تعریف میشوند، نه به عنوان فضایی بین مرزها؛ که باعث میشود نواحی نامعلومی بین آن ها به وجود بیاید.
مقولههای اساسی به شکل ترکیبی از مقولههای دیگر درکنمیشوند. آنها فقط با اشاره به مثالهای گویا تعریف میشوند و بسیاری از آنها هیچ بازنمود کلامی در آن زبان ندارند. بیشتر مقولههایی که مردم بر حسب آنها دنیا و اتفاقات درون آن را درک میکنند، پیچیده هستند و از ترکیب دیگر مقولهها تشکیل شدهاند. مقولههایپیچیده را که به مجموعههای تکمیلی غیرهمپوشان تعلق دارند، میتوان بر حسب زیرمقولههای سازنده آنها تعریف کرد که میتوان به این ترتیب آنها را از هم دیگر تشخیص داد. (مختصههای ممیزشان) بنابراین مقولههای آوایی که بین واژههای متفاوت یک زبان تمایز قائل میشوند (واجهای آن زبان) را میتوان بر حسب مقولههای واجی که بین آنها تمایز ایجاد میکنند تعریفکرد، مانند واکدار/بی واک، شیوه تولید، جایگاه تولید و غیره. این مقولهها اساسی هستند و بر اساس وجوه مشترک کانونی تعریف میشوند، اما واجهایی که بر حسب آنها تعریف میشوند به صورت مفهومی مجزا هستند حتی اگر تولید عینی آنها در مواردی کمی گنگ و با ابهام باشد. مقولههای کاملا مفهومی روابط که به صورت گوناگون در زبان های مختلف با عبارتهای خویشاوندی مشخص شدهاند را تنها بر حسب دیگر مقولههای مفهومی میتوان تعریف کرد. بنابراین آنها از طریق تحلیلهای اجزا سازنده بر حسب مقولههایی که نقش مختصههای ممیز که موجب تمایز میشوند، تعریفپذیر هستند. بعضی از زیرمقولههای روابط که درون مجموعهی زیرمقولههای مشخص شده با عبارتهای خویشاوندی هستند شاید کانونیتر از بقیه مجموعه به نظر بیایند و برای بقیه نقش پیشنمونهای ایفا کنند. بنابراین جایی که «مادر» میتوانند هم چنین علاوه بر والد مونث یک فرد به خاله/عمه ها هم برگردد، پس مورد اول به عنوان «مادر اصلی» توصیف میشود که آن را به کانون زیرمقوله تبدیل میکند. مجموعه زیرمقولهها را میتوانبر حسب قوانین گسترشی باشد که به اولین مورد کانونی اعمال شده است و به این صورت این نمونه از بقیه نمونه های کانونی زیرمقوله های دیگر مجموعهها با ترکیب مختصه های متمایز تمایز داده میشود.
تحلیل ها نشان میدهند که بیش از یک مجموعه از مختصههای ممیز میتوانند بین مقولههای مشخص شدهی کلامی به طور قابل اعتماد تمایز ایجاد کنند. بنابراین مردم از واژهای با معنای ضمنی به یک شکل استفاده میکنند اگرچه اساس شناختی متفاوتی برای کارشان دارند. بیشتر رانندهها ممکن است در مقابل چراغ قرمز راهنمایی توقف کنند به خاطر این که آن را به رنگ قرمز میبینند، اما وقتییک فرد کور رنگ این کار را میکند به خاطر این است که آن را در بالای قسمت چراغها مشاهده میکند. برای این که مردم حسی داشته باشند که درک مشترکی درباره مفاهیم و ادراکها متعلق به یک مقوله دارند، اطلاعات اضافه از اینکه چه گونه میشود آن را به طور قابل اطمینان تعریف کرد، بسیار مفید است.مقولهها تمایل دارند که به صورت سلسه مراتبی منظم شوند. مقولههای اساسی که در بالا ذکر شده است، آنهایی هستند که ترکیبی از آنها مقولههای دیگری را تولید میکنند و هم چنین ایجاد کننده تمایز بین بقیه است.
ترکیب بین مقولههایی که ایجاد کننده تمایز هستند با یکدیگر منجر به ایجاد مقولههای رده بالاتر میشود و به همین ترتیب الی آخر. رده بندی جانوران نمونهای از سلسله مراتبهای مقولهای پرجزئیات و بی طرفانه را نشان میدهند که شامل گوناگونیها، دسته بندی شده در زیرگونهها و بعد گونهها، تیرهها، خانوادهها، ترتیبها، زمرهها و شاخه ها میشوند. تحقیقات نشان میدهد که مشخص کردن کلامی مقولهها تمایل دارد که ۱) در یک سطح کاربردی سهل الاستفاده باشند (مانند تیرهها): بلوط، نارون، پرندهی سینه سرخ، قناری، است، فیل، ماهی تن، ماهی سفید، زنبور، مورچه، صندلی، میز و غیره. ۲) در یک سطح بالاتر که مقیاس وسیع تری را شامل میشود: درخت، درختچه، پرنده، حیوان، ماهی، حشره، اسباب اثاثیه و غیره. سطوح پایین تر، وقتی که نیاز است درباره سطوح پایین تر صحبت شود، معمولا با جملات توصیفی شناخته میشوند و معمولا هم دوبندی هستند مثل بلوط سفید، بید مجنون، ماهی خاردار راه راه، بز کوهی، مورچه قرمز، صندلی دسته دار و غیره. این تمایل در سطح بین زبانها مشاهده میشود.
شواهد تجربی نشان میدهند که کودکان تمایل دارند که واژهها را به عنوان مقولههای شناخته شده درک کنند کهدو به دو ناسازگار باشند. آنها از واژه ها توقع ندارند که مقولههای مشابه یا دارای فصل مشترک را نشان بدهند. آنها یاد میگیرند که واژهها میتوانند به مقولههای وسیع تر در سلسه مراتب رده بندی اشاره کنند، «اسباب بازی» هم «عروسک» و هم «آجر خانهسازی» را در بر میگیرد. این نکته که افراد بعضی از مقولهها را به نسبت به دیگر مقوله ها شبیه تر به هم میپندارند، اگر چه واژهای برای این مجموعهی سلسه مراتبی ندارند نیز به صورت تجربی ثابت شده است.
از آنجاییکه یادگیری انسان بر حسب پیوند دادن مقولههای چیزها، کنشها، افراد، حیوانها و احساسات بیان میکند که مردم در مقولههای گوناگون روابط مثل، روش و ،هدفسلسه مراتبی، پشتیبانی ارزش های متمایز کنندهای به آنها میدهند. مقولهها بنابراین فقط موجودیت متمایز شونده ندارند، آنها خوب، بد، مطلوب و نامطلوب و .. هستند، بسته به این که مردم چه گونه آن ها را تجربه کردهاند. آزمایش ها نشان داده است که مردم پیوند هایی قوی تری با واژه هایی دارند که مقولههای اسمی را نشان میدهند (چیزها، افراد و غیره) تا با مقوله هایی که صفت ها را نکشخص می کنند.
برقرار کردن پیوند در همبافت مقولههای چیز ها یا کنش ها مردم را وا میدارد که روابط سببی را استنباط کنندکه هنگامی که با واژه ها بیان شود به شکل یک گزاره در میآید. این پیوند ها منجر به دستور العمل هایی برای رفتار با هدف میشود. افراد مدیریت کنش ها را بر حسب مقولههای موقعیت، هویت اجتماعی و همبافت ترتیب بندی میکنند. به طور مثال چگونگی تعامل یک خانواده با ورودیک مهمان در خانه شان، مقوله «مهمان» یک همبافت ساز مهم فرهنگی است در شیوه انجام کار ها، شیوه استفاده از زبان و چیز هایی که ممکن است تابو باشند. به خاطر این که همهی انواع درکها مقولهای هستند به علاوه تغییراتی در این که یک فرد چه گونه یک حس یا اطلاعات مشابهی را مقوله بندی میکند، آنچه که درک میشود را نیز تغییر میکند. چیزی که معلمان مذهبی، سیاستمداران و وکیلان محاکمه در میان دیگر افراد تلاش دارند تا با هدف های مختلف خودشان از آن بهره ببرند.
مردم مقولههای خودشان را از راه های پیچیدهای منظم میکنند،که باعث میشود بعضی از آن ها در کنار هم اتفاق بیوفتند و بعضی نه (مانند غذا) و بعضی از مقولههای انسانی وارد روابط به خصوص اجتماعی شود در حالیکه دیگران را از این کار باز میدارد (مانند تجرد کشیش ها) راه های دستوری و غیر دستوری برای به هم پیوند زدن مقولهها وجود دارد و بعضی مقوله ها به عنوان علامت های همبافتسازییا نشان هایی هستند که این پیوند ها را مهار میکنند.مقولهها اگرچه تنها با واژه ها بلکه با علائم دیگر مانند زبان بدن نیز مشخص میشوند.هرچیزی که باعث ایجاد تغییری در چگونگی درک مردم یا واکنششان به چیز ها بشود یک تمایز مقولهای بزرگ را ایجاد میکند. دانش انسان و باور ها و سازماندهی فعالیت های انسان و روابط اجتماعییا به راستی تمام فرهنگ بر اساس مقولههایی است که انسان ها از تجربیات خود و راه هایی که با آن ها متقابل در ارتباط هستند، ساختهاند.