فردیناند تونیس برگردان مهرداد امامی
تمامی زندگیهای دسته جمعی، خصوصی، شخصی و صمیمانه بهعنوان زندگی در گماینشافت (اجتماع) درک شدهاند. گزلشافت (جامعه) زندگی عمومی است- جامعه بهتنهایی یک جهان است. در گماینشافت (اجتماع) یک فرد همراه با خانواده از لحظهی تولد تا {لحظهی} خوشبتی و بدبختیاش زندگی میکند. فردی که بهسمت {زندگی در} یک گزلشافت (جامعه) میرود مانند فردی است که وارد یک کشور بیگانه میشود. به یک مرد جوان در برابر گزلشافتی (جامعهای) بد هشدار داده میشود، اما اصطلاح گزلشافت (جامعهی) بد معنای واژه را مختل میکند. وکیلان ممکن است دربارهی تفکر گزلشافت (جامعهی) داخلی تنها از نظر مفهوم درک قانونی همکاری اجتماعی صحبت کنند، اما گماینشافت (اجتماع) داخلی یا حیات خانگی را، با تاثیر بیاندازهی آن بر روح انسان، هر شخصی که در آن همواره شرکت کرده احساس میکند. علاوه بر این, هر عضوی از زوجها میداند که او بهعنوان گماینشافت (اجتماع) کاملی از زندگی بهطرف ازدواج میرود. گزلشافت (جامعهی) زندگی، میبایست تناقضی در خود باشد. یک نفر گزلشافت (جامعه یا شرکت) دیگری را محترم میشمارد یا از آن بهرهمند میشود، نه گماینشافت (اجتماع) خود را در این معنی. فرد عضوی از یک گماینشافت (اجتماع) مذهبی میشود؛ گزلشافتهای مذهبی ( انجمنها یا جوامع) مانند هر گروه دیگری که برای اهداف مشخص شده شکل گرفتهاست، تنها تا جایی که آن گروهها هستند، وجود دارند، با نگاهی بیرونی درک شدهاند و مقامشان را میان نهادهای مربوط به پیکرهی سیاسی در نظر میگیرند همچنان که اصول مفهومی یک نظریه را بازنمایی میکنند؛ همینطورگزلشافتهای مذهبی به گماینشافتهای مذهبی اشاره نمیکنند. یک گماینشافت (اجتماع) زبان، عرف همگانی، آداب و رسوم یا اعتقادات وجود دارد، اما در مقابل، گزلشافت (جامعه یا شرکت) در حیطهی بازرگانی، جهانگردی یا علوم موجودیت مییابد. بنابراین اهمیت ویژه با گزلشافتها (جوامع یا شرکتهای) تجاری است، از سوی دیگر ولو اینکه همکاری نزدیک مشخص و گماینشافت (اجتماع) ممکن است در میان شریکان تجاری وجود داشته باشد، یک شخص در واقع بهسختی میتواند دربارهی گماینشافت (اجتماعی) تجاری صحبت کند. بهمنظور ساختن ترکیبی واژگانی، {اصطلاح} “گماینشافت سهامی” {اندکی} ناخوشایند خواهد بود. از سوی دیگر، گماینشافت (اجتماعی) از مالکیت بر زمینها، جنگل و مراتع وجود دارد. گماینشافت (اجتماع) دارایی {مالکیت} میان مرد و همسرش نمیتواند گزلشافت (جامعهی) دارایی نامیده شود. بنابراین {در اینجا} بسیاری از تفاوتها ظاهر میشوند…
نوشتههای مرتبط
گماینشافت (اجتماع) قدیمی (old) است؛ گزلشافت (جامعه) بهعنوان یک نام و بهخوبی یک پدیده، نوین (new) است… تمامی تحسین مربوط به زندگی روستایی چنین بیان میکند که گماینشافت (اجتماع) در میان مردم نیرومندتر و سرزندهتر است؛ این فرم اصلی و بادوام زندگی جمعی است. در برابر گماینشافت, گزلشافت (جامعه) ناپایدار و سطحی است. بنابراین، گماینشافت (اجتماع) باید بهعنوان ارگانیسمی زنده و گزلشافت (جامعه) بهعنوان تراکمی مکانیکی و مصنوع درک شود.
ب) مکلِور و چارلز پیج
“نشانهی اجتماع این است که زندگی یک فرد ممکن است کاملا در آن زیسته شود”.
گزیدهای از:
R. M. Maclver and Charles H. Page, Society: An Introductory Analysis, Macmillan Co., 1961, pp. 8-10. First Published in 1949. Revised version of R. M. Maclver, Society: A Textbook of Society, Macmillan Co., 1937.
اجتماع واژهای است که آنرا برای یک زیستگاه قدیمی، دهکده، شهر، قبیله یا یک ملت بهکار میبریم. هر جا که اعضای تمام گروهها {اعم از} بزرگ یا کوچک, بهصورت اشتراکیف نه با این یا آن علاقهی مشخص بلکه {با} وضعیتهای بنیادین یک حیات جمعی، با یکدیگر زندگی میکنند، آن گروه را یک اجتماع مینامیم. نشانهی اجتماع این است که زندگی یک فرد ممکن است کاملا در آن زیسته شود. یک فرد نمیتواند کاملا درون یک سازمان تجاری یا کلیسا زندگی کند؛ {اما} میتواند تماما درون یک قبیله یا شهر زندگی کند. بنابراین معیار اساسی یک اجتماع این است که تمام روابط اجتماعی یک فرد ممکن است درون آن شکل بگیرد.
بعضی از اجتماعها کامل و مستقل از سایرین هستند. در میان مردمان ابتدایی گاهی اوقات بهوجود اجتماعهایی پی میبریم که بیشتر از صد نفر نیستند، بهطور مثال در میان قبایل یوروک (Yurok) در کالیفرنیا که تقریبا یا رویهم رفته دور افتاده (isolated) هستند. اما اجتماعهای مدرن، حتی یکی از بزرگترین آنها، بسیار کمتر { از اجتماعهای پیشین} خودکفا هستند. اقتصاد و بهطور فزایندهای استقلال سیاسی، ویژگی عمدهی اجتماعهای مدرن و بزرگ ما هستند.
ممکن است که ما در یک کلانشهر زندگی کنیم و بدین علت که علائق ما درون یک فضای محدود احاطه شدهاند هنوز اعضای یک اجتماع بسیار کوچک باشیم، یا ممکن است در یک دهکده زندگی کنیم و با این حال به اجتماعی بهبزرگی همهی وسعت تمدن ما یا حتی گستردهتر از آن، تعلق داشته باشیم. هیچ اجتماع متمدنی دیوارهایی در اطرافش نیست که آنرا بهطور کامل از اجتماعی بزرگتر جدا کند, {اما} ممکن است هر گونه “پردهی آهنین” را حکمرانان این یا آن ملت کشیده باشند. اجتماعها درون اجتماعهایی بزرگتر وجود دارند: شهر درون یک منطقه، منطقه درون یک کشور و کشور درون اجتماع جهانی، که شاید {این امر} در فراگرد توسعه جای دارد.
بنابراین اجتماع، پهنهای از حیات اجتماعی است که آنرا درجاتی از انسجام اجتماعی تعیین میکند. پایههای اجتماع، محلیت (locality) و عواطف (sentiment) اجتماع هستند.
یک اجتماع همواره فضایی محلی (territorial) را تصرف میکند. حتی یک اجتماع کوچگر (nomad) بهعنوان مثال گروهی از کولیها سکونتگاهی محلی هر چند متغیر دارند و در هر لحظه اعضای آن همراه یکدیگر یک مکان مشخص را در سطح زمین اشغال میکنند. اکثر اجتماعها ثابت هستند و از شرایط محلی بودنشان و پیوند شدید {ناشی} از همبستگی مشتق میشوند. برای بعضی از فضاها، پیوند محلی در جهان مدرن توسط توسعهی امکانات ارتباطی تضعیف شده است؛ این امر بهویژه در نفوذ درون مناقط روستایی مربوط به الگوهای شهری غالب نمود مییابد. با این وجود, توسعهی ارتباطات فینفسه وضعیت یک اجتماع بزرگتر اما هنوز محلی است.
اهمیت مفهوم اجتماع در وسعتی بزرگ این است که مفهوم اجتماع رابطهی میان انسجام اجتماعی و منطقهی جغرافیایی را برجسته میسازد…
امروزه آنچه هرگز در جوامع ابتدایی وجود نداشته است را در مییابیم؛ افراد, مناطق محلی مشخصی را تصرف میکنند که فاقد انسجام اجتماعی لازم بهمنظور شخصیت اجتماع (community) بخشیدن به آنها است. بهطور مثال، ساکنان ناحیه یا بخشی از یک شهر بزرگ ممکن است فاقد ارتباط یا علائق مشترک کافی بهمنظور هویتیابی آگاه با منطقهی {خود} باشند. چنین “همسایه بودنی” یک اجتماع تلقی نمیشود زیرا احساس تعلق به یکدیگر را به همراه ندارد و فاقد عواطف اجتماع است… یک اجتماع فضایی مربوط به زیستن اشتراکی است. میبایست زیستنی اشتراکی با آگاهی آن از تسهیم شیوهی زندگی، بهخوبی زمین مشترک، وجود داشته باشد.
پ)لوئیس ویرث
بهسمت تعریفی از اجتماع محلی
گزیدهای از:
Louis Wirth, “The scope and problems of the community”, in A. J. Reiss, Jr (ed.), Louis Wirth on Cities and Social Life, University of Chicago Press, 1964, pp. 165-75. First Published in Publications of the Sociological Society of America, vol 27, 1933, pp. 61-73.
واژهی “اجتماع” مانند دیگر مفاهیم گرفته شده از کاربرد عام, با وفور بهیاد ماندهای از جواز شاعرانه (poetic license) بهکار رفته است. از نظر برخی نویسندگان، اجتماع بر پایهی روابط ارگانیکیای قرار دارد که در جهان حیوانی و گیاهی احراز میکند و ممکن است در روابط انسانی {نیز} بهخوبیِ روابط میان ارگانیسمهای مربوط به گونههای متفاوت یا یکسان باشد که با یکدیگر بر پایهی همزیگری زندگی میکنند. دیگر نویسندگان به اجتماع بیشتر بهعنوان رابطهای ذهنی (psychical) اشاره کردهاند تا رابطهای ارگانیک و در نتیجه بر اجماع بیش از همزیگری و بر کنش جمعی افزونتر از تقسیم کار تاکید کردهاند.
این امر بهنظر میرسد که تفاوت بنیادین میان دیدگاه هربرت اسپنسر و اگوست کنت باشد. در حالیکه اسپنسر بر جنبهای از همتافت اجتماعی (social complex) یعنی تقسیم کار، رقابت و وابستگی تاکید کرد، کنت اجماع یعنی فرهنگ، تجربیات، هدفها و فهم مشترک را بهعنوان نکاتی بنیادیتر در رابطه با انسجام اجتماعی مورد ملاحظه قرار داد. تاکید بر یکی یا دیگری در این صورتهای دوگانهی حیات گروهی انسان، شدیدا در تاریخ رشتهی ما دوباره نمودار میشود. این امر در تمایز میان وضعیت (status) و قرارداد (contract) سِرهنری مین و تفاوت میان دو نوع همبستگی متقابل یا solidarite، یکی ارگانیکی و دیگری مکانیکی امیل دورکیم نمایان است و {همچنین} در تفاوت معنایی میان اجتماع و جامعه که در آثار تونیس، ماکس وبر، پارک و بورکس و مکلور بیان شدهاند، تبلور یافته است…
در گذشته اجتماع اصطلاحی برای تاکید بر یکپارچگی حیات مشترک افراد یا نوع بشر بوده است. حتی با این وجود، نگاهی گذرا به گذشته آشکار میکند که حیات اشتراکی در خود تغییرات عمیقی را تحمل کرده است که بر تغییر علائق علمی در رابطه با اجتماع تأثیر داشتهاند. یکی از امور مهم در هر گروه انسانی، بهوجود آوردن حسی از تعلق همهجانبه به یکدیگر است. در مواجهه با افزایش مکانیزه کردن حیات، ایالتگرایی فرهنگی و ملی، تقطیع تمام و کمالتر زندگی و خلاصهتر ساختن تقسیم کار، این امر {ایجاد حس تعلق} همانطور که مکلور میگوید، «نه فاقد ضرورت بلکه دشوارتر» شده است. در گذار از گونهی سازمان اجتماعی مبتنی بر خویشاوندی، مقام و تقسیم کار ناپخته بهسمت گونهای از سازمان اجتماعی توصیف شده توسط پیشرفتهای تکنولوژیکی سریع، پویایی، ظهور گروههای منفعتی ویژه و کنترل اجتماعی رسمی, اجتماع معنایی نوین بهدست آورده و با مسائل جدیدی مواجه شده است.
زمانی روابط محلی, خویشاوندی و منفعتی ظاهرا هممرزتر از زمان حال بودند. اجتماع قومی بهظاهر بیش از گروهی ابتدایی, آنطور که کولی (Cooley) از واژه استفاده میکند و شکل غالب زندگی گروهی امروزی در تمدن غربی بوده است. همانطور که زندگی قومی در برابر تمدن تکنولوژیکی عقبنشینی میکند، چنانچه انسان میبایست توانایی کنش جمعی در مواجهه با علائق متفاوت و وابستگی در حال افزایش را حفظ کند، باید بنیانهای نوینی برای یکپارچگی اجتماعی ظاهر شوند. تغییر از وضعیت به قرارداد که بهصورت گرایشی از خانواده بهسمت دولت، بهعنوان شکلی غالب از سازمان اجتماعی، نمایشگر میشود و تغییر از میزان نسبتا بالایی از خودبسندگی محلی بهسمت وابستگی بینالمللی متعادل اما ناپایدار و ظریف، بهخوبی از طریق دگرگونی بازارهای داد و ستد {کالا} بهسوی تجارت, مالیه و سیاستهای بینالمللی، خبر از بنیانهای محلی گستردهتری برای حیات اجتماع و ویژگی نابسندهای از کنش و اندیشهی مدرن میدهد. محدودیتهای محلی اجتماعهای مدرن نمیتوانند بر پایهی یک معیار واحد ترسیم شوند. هر منفعت بااهمیتی در حیات اجتماع، ممکن است دامنهی مختلفی از تأثیرات را در بر داشته باشد و امکان دارد بهطور مناسب نهادی (subject) برای انعکاساتِ ناشی از {سطح} برون گونهایِ دوردست و غیرمستقیم باشد. تکثیر گروههای مشارکتی در زمان مدرن، پراکندگی پهن دامنهی عضویت درآنها و شمار روزافزون علاقههای مربوط به هویتیابی و پیوندهای فردی همراه با جوامع ناهمگون، اغلب این واقعیت را که هر جامعهای تا حدودی یک اجتماع است، پنهان میکند…
یکی از جنبههای هر اجتماع, بنیان محلی آن است. بنابراین، یافتن مرکز و مرزهای یک اجتماع امری مقدماتی در هر مطالعه محسوب میشود. در گذشته, پیش از آنکه علائق جامعهشناسان بهوضوح و مشخصی امروز باشد، وسعت یک اجتماع یا بهصورت مستبدانهای مشخص میشد و یا آنرا مرزهای حکومتی یا سیاسی تعیین میکردند. گرایش در حال حاضر, حتی در شیوههای رسمی مانند تعریف مناطق کلانشهری توسط سرشماری، بهنظر میرسد که بهمنظور مشخص کردن یک منطقه بر پایهی معیارهای معین بههمپیوستگی درونی اجتماع و همچنین تعیین مرزهای تاثیر اجتماعهای گوناگون با اشاره به دیگری باشد. دفتر سرشماری (Census Bureau) { تأسیس در سال ۱۹۰۲ در ایالات متحده} در تعیین حدود نواحی کلانشهری، چنین معیارهایی را بهعنوان مرزهایی حکومتی، مناطقی خردهفروش، منطقهی تبدیل (commutation)، منطقهی پستی یا نرخ حمل محلی بهکار گرفت. بیش از بیش خود را در فضاهایی مانند اجتماعها ذینفع میکنیم، بیشتر مایل به احتساب سایر عوامل هستیم، عواملی مانند انتشار روزنامهها، مناطق تجاری عمدهفروش، مناطق بانکی و مناطق فرهنگی گستردهتر که در سراسر آنها اجتماعی مفروض سلطهی خود را اعمال میکند…
رویکرد دیگر به اجتماع حاکی از این است که یک فرد آنرا بهعنوان منظومهای از نهادها در نظر میگیرد. این {نهادها} صرفا شامل ساختارهای اجتماعی مستقر و رسمی مانند مدارس، کلیساها، دادگاهها و موسسات و بنگاههای تجاری نمیشود، بلکه پدیدههایی از قبیل خانوادهها، سازمانهای محلهای، احزاب سیاسی، خانههای اجارهای (rooming houses)، گروههای خلافکاران، باشگاهها، روزنامهها و مراکز سرگرمی را در بر میگیرد. نهادها دارای تاریخ هستند، تاریخی طبیعی که قسمتی از اجتماعها و در ارتباط با اجتماعهایی است که نهادها در آن بهوجود میآیند. نهادها میبایست از نقطه نظر موقعیتشان مطالعه شوند، از نظر توزیع فضایی افرادی که در زندگی خود کنش انجام میدهند،{مانند} تغییر نقشهایی که در حیات اجتماع ایفا میکنند، در حالیکه به رقابت و نزاع با یکدیگر بهمنظور جذب علائق و وفاداری مردم میپردازند…
بهطور واضحتر, رویکرد اجتماعی- روانشناختی نسبت به اجتماع را دیدگاه اجتماع بهمثابهی منظومهای از انواع شخصیتها ارائه میدهد. دادههای ظاهری و ابژکتیوتر در مورد اجتماع که در بالا ذکر شد، بهطور آشکار نیاز دارند که بهوسیلهی مطالب سوبژکتیوتر تکمیل شوند که تنها از طریق رابطهی شخصی با انسانها و {یا} ملاکهای شخصی انسانها بهدست میآیند. دادههای آماری موجود در اشکال سرشماری، میتوانند تنها از طریق فهم فرهنگی که در آن شخصیتها بخشهای سازندهی پویا و فعال هستند, معنادار شوند. هر اجتماعی ممکن است محدودیتهای مشخصی را در راستای امکانات، بهمنظور پیشرفت فردی وضع کند؛ معمولا گسترهی وسیعی از انواع شخصیت برای تحلیل و طبقهبندی شدن در هر اجتماعی وجود دارد؛ و همانطور که آدام اسمیت مشاهده کرد، بعضی از انواع شخصیت تنها در شهرهای بزرگ میتوانند یافت شوند. توزیع صلاحیت {شایستگی}، استعداد و نبوغ ممکن است در مناطق گوناگون یک شهر, روستا و شهرک (town) بسیار نامتوازن باشد. در برخی از اجتماعها گونههای متفاوتی از شخصیت امکان دارد یافت شود که برای آن منطقه منحصر بهفرد و {همچنین} بازتاب دقیقی از زندگی {در آن منطقه} هستند. تراکم گونههای مشخصی از شخصیتها در مناطقی معین، {یعنی} جایی که آنها برای خود فرهنگی مطلوب مییابند یا بهوجود میآورند، یکی از عواملی است که رنگی متمایز به یک شهر داده است.
ت) ملوین وبر
بهسمت تعریفی از اجتماع منفعت (Interest)
گزیدهای از:
Melvin M. Webber, ‘The urban place and the nonplace urban realm’, in Melvin M. Webber, J. W. Dyckman, D. L. Foley, A. Z. Guttenberg, W. L. C. Wheaton and C. B. Wurster, Explorations into Urban Structure, University of Pennsylvania Press, 1964, pp. 108-11
هم انگارهی شهر و هم انگارهی منطقه (region) بهصورت سنتی با انگارهی فضا (place) ارتباط داشتهاند. خواه یک شهر یا یک منطقه بهعنوان ابژههایی فیزیکی درک شده باشند، خواه بهصورت سیستمهای بههمپیوستهی کنشها و یا بهمثابهی جمعیتهای برهمکنشگر یا قلمروهای حکومتی، {شهر یا منطقه} از شهر یا منطقهی دیگر توسط واقعیت تفکیک محلی، قابل تمیز شدهاند.
انگارهی اجتماع بهصورت متشابهی با انگارهی فضا در ارتباط بوده است. اگرچه وضعیتهای دیگر شامل “حس تعلق”, پیکرهای از ارزشهای مشترک و مجموعهای از سازمان و وابستگی اجتماعی در ارتباط با اجتماع هستند, {اما} مجاورت فضایی همچنان {بهعنوان} وضعیتی ناگزیر (necessary) ادامه پیدا میکند.
اما در حال حاضر آشکار میشود که وضعیت ناگزیر بیشتر از آنکه مجاورت “مکان” باشد، دستیابی پذیری “مکان” است. همانطور که دستیابی پذیری از مجاورت جدا میشود، زندگی جمعی یک مکان محلی – خواه همسایگی, حومهی شهر، کلانشهر، منطقه یا یک ملت باشد- برای حمایت از اجتماعهای اجتماعی (social communities) کماهمیتتر میشوند.
شاید شهرک مستقل (free-standing) آمریکای مستعمراتی تصوراتی که هنوز با ما هستند را تعیین کرده است. در آن زمان, هنگامیکه مشکلات و هزینههای مربوط به ارتباط و آمد و شد بالا بود، اغلب همکاریهای ساکنان شهرکها با سایر ساکنان شهرکی بود که در آن زندگی میکرد. متوالیا، معاملهی داخل شهرکی گرایش به تحکیم و تثبیت ارزشهای مشترک و سیستمهای سازمان اجتماعی داشت؛ مطمئنا باید “حس تعلق به شهرک” افراد را تقویت کرده باشند. اما حتی در روزهای مستعمراتی نیز، زمانیکه انسانها منحصرا با همسایگانشان سر و کار داشتند، افرادی وجود داشتند که بهصورت همزمان در ارتباط نزدیک با دیگران درشهرکهای دوردست بودند، کسانیکه اعضای اجتماعهای اجتماعیای بودند که محدود به قلمروهای میهنیشان نبودند. در حدود دویست سال پیش این اشخاصِ در تماس {با یکدیگر} از راه دور نادر بودند، زیرا گسترهی تخصصی کردن و دامنهی منافع در میان جمعیتهای مستعمراتی تا اندازهای محدود بود. اما امروزه، فردی که در چنان اجتماعهای از لحاظ فضایی گسترده مشارکت نمیکند کمیاب است.
اکنون, مشخصا حرفههای تخصصیشده از شبکههای ارتباط درونی با سایر حرفهها, هر کجا که ممکن است باشند, محافظت میکنند. حرفههای تخصصیشده پیکرهای ویژه از ارزشها را به اشتراک میگذارند؛ نقشهایشان را ساختارهای سازمانیافتهی مربوط به گروههایشان تعیین میکنند؛ بدونشک دارای حس تعلق به گروهها هستند؛ و بهوسیلهی طبیعت اتحادها (alliances) تماما در اجتماعی از منفعتها سهیم میشوند. ازاینرو گروههای مذکور تمام ویژگیهایی را که به اجتماعها نسبت میدهیم، بهجز مجاورت فیزیکی، نمایش میدهند.
توزیع فضایی تعیینکنندهی حیاتی عضویت در این جوامع تخصصی نیست، اما برهمکنش این ویژگی را دارد. این امر واضحا یک تصادف زبانشناختی نیست که “اجتماع” و “ارتباط” ریشهی لاتین communis بهمعنای “مشترک” را تسهیم میکنند. اجتماعها افرادی را با منافع مشترک در بر میگیرند که با یکدیگر ارتباط دارند.
اگرچه بیشک این امر درست است که اکثر برهمکنشهای پی در پی در میان اعضای اجتماعهای تخصصیای وجود دارد که در فواصل نزدیکی با یکدیگر زندگی و کار میکنند, {اما} ارتباطهای موثرتر- آنهایی که مضمون ارتباطات در آنها غنیترین است- نه لزوما آنهاییاند که تکراریترینها هستند و نه ارتباطهایی که با افراد مرتبطی که نزدیک یکدیگراند صورت گرفته است.
این امر بهصورت کلی شناخته شده است. تازگیای در مشاهده کردن اینکه اعضای گروههای شغلی، اعضایی در نتیجهی اصناف با منافع محدود هستند، وجود ندارد. عموما بهصورت متشابهی تشخیص داده شده است که اعضای کلیساها، کانونها، احزاب سیاسی، اتحادیهها و سازمانهای تجاری و علاقهمندان، ورزشکاران و مصرفکنندگان ادبیات و هنرهای نمایشی نیز در نتیجه، اعضای گروههای با منافع محدود هستند که محدودههای فضایی آنها فراتر از هر استقرارگاه شهری گسترش مییابد. از سوی دیگر، یک اجتماع “واقعی” معمولا بهعنوان گروهی چند-منفعتی در نظر گرفته میشود{گروهی} تا حدودی ناهمگن که یکپارچگی آن از وابستگیهایی ناشی میشود که در میان افراد، هنگامیکه منافع ویژهی متنوعشان را در یک مکان مشترک دنبال مینمایند بهظهور میرسد.
استفادهی این انگاره را برای اهداف مشخص بهچالش نمیکشم. یک کلانشهر حقیقتا مجموعهای پیچیده است که در آن گروههای وابسته به یکدیگر بهوسیلهی تولید و توزیع مجموعهی وسیعی از خدمات، کالاها، اطلاعات، آشناییها و سرمایهها یکدیگر را پشتیبانی میکنند. گروههای واقع در کلانشهری مفروض، جاییکه فعالیتهای مربوط به تمامی گروهها انجام میشود، بیشک ساختاری سیستماتیک را بهواسطهی کاری که انجام میدهند خلق میکنند؛ آنها بهراستی اجتماعی را شکل میدهند که منافع مشترک آن در ادامه دادن عملیاتهای مربوط به سیستم کلانشهری فضا-بنیان (place-based) قرار دارد.
با این وجود, یک اجتماع-فضا (place-community) تنها مورد محدود و ویژهای از نوع بزرگتری از اجتماعها را بازنمایی میکند که شالودهشان از منافع مشترکی مشتق میشود که تنها به مجاورت پیوند میخورد. افرادی که نزدیک به یکدیگر زندگی میکنند، منفعت کاستن از هزینههای اجتماعی مربوط به مجاورت را تسهیم مینمایند و {همچنین} منفعتِ در کیفیت خدمات و کالاهای مشخصی که تنها میتوانند بهصورت محلی تهیه شوند را تقسیم میکنند. این امر رشتهی منافع مشترک در جریان ترافیک در خیابانها، جمعآوری زبالهها، تسهیلات برای پرورش کودکان، محافظت در برابر همسایههای بیوجدان و عناصر نامهربان و چیزهایی از این قبیل است که دلیل بودن دولت شهری را فراهم میکند. این رشته همچنین مبنایی برای شرکتهای تجاری مشخص و نهادهای داوطلبانه است که کالاها و خدمات دیگری را فراهم مینمایند که ساکنان و شرکتها در اجتماع-فضا بهصورت مکرر آنها را درخواست میکنند. اما در طول زمان، منافع وابسته به فضا تناسب کاهندهای را مربوط به تمام مجموعهی منافع که هر یک از افراد آنرا تصاحب میکنند, بیان مینماید.
ث) بنسمن و ویدیچ
اشکال اجتماع اساسا تغییر یافتهاند
گزیدهای از:
Introduction to J. Bensman and A. J. Vidich (eds.), Metropolitan Communities- New Forms of Urban Sub-Communities, Franklin Watts Inc, 1975, pp. 1-2.
سنت غالب در مطالعهی اجتماع بر زوال یا افول آن تمرکز کرده است. جامعهشناسان کلاسیک به شیوههای گوناگونی تمایل به مفهومسازی دو گونهی اساسی و متقابل از اجتماع داشتند. این مفهومسازیها اجتماع در برابر جامعه، قوم در برابر اجتماعهای شهری، گماینشافت در برابر گزلشافت، جوامع مکانیکی در برابر جوامع ارگانیکی و جوامع مذهبی در برابر جوامع سکولار را در بر میگرفت. بدین ترتیب جامعهشناسان کلاسیک بر معنای عمیق تعهد احساسی شخص به شخص و معنای استوار هویت تاکید کردند، که در اجتماع روستایی کوچک و منزوی در مقایسه با عقلانیت، عدم شخصیت، انزوا و آنومی یعنی بیهنجاری مربوط به جامعهی شهری وجود داشت. علاوه بر این، جامعهشناسان کلاسیک به افول اشکال قدیمیتر بیان احساسی اشاره کردند زمانیکه شهرنشینی فراگیر، صنعتیشدن، نهادهای انبوه و بوروکراسیهای متمرکز بر اجتماع بومشناختیِ از لحاظ فضایی متمایز استیلا یافتند. در مقیاسی بزرگ، این تمرکز فراگیرنده یک واقعیت اساسی را انعکاس میدهد: نهادهای شهری و جامعهی صنعتی عمیقا به جامعهی روستایی نفوذ کردهاند. به هر طریق, این امر بدین معنا نیست که اجتماع ناپدید شده است.
در مقابل، بهدلیل بازسازی بنیادین ساختار اجتماعیای که پشتیبانی و تحمیلکنندهی زندگی اجتماعی و شخصی در جامعهی شهری است، اشکال اجتماع اساسا تغییر یافتهاند. جوامع قومی تاریخی خصایص مرکزی خود را بهدلیل اینکه از لحاظ فضایی از سایر جوامع منزوی بودند و به این علت که کوچک نیز بودند گسترش دادند. جدایی آنها از سایر جوامع و تراکم حاصله از روابط شخصی داخلی به آنها اجازه داد که فرهنگهای متمایز را گسترش دهند, فرهنگهایی که افراد را پشتیبانی و تقویت میکردند، حتی هنگامیکه فرد در و یا بهوسیلهی این فرهنگِ اجتماع غوطهور شده بود.
آنچه که در اینجا اهمیت دارد این است که انزوای فاصلهای اجتماع, به توسعهی اجتماعهای متمایز و محدودیتهای خلقشدهی فرهنگی، سازمانی، تشریفاتی و آیینی در رفتار اعضای اجتماع اجازهی ظهور میدهد. محدودیتهای مذکور پایههای فرهنگی و ابژکتیوی را برای فعالیت اعضای اجتماع فراهم کردند. از این رو افراد را مسئلهی انتخاب محدود نکرده است زیرا انتخابهای اندکی مجاز بود و تضادهای در ارزش بهعلت اینکه اجتماع ابتدایی گرایش به داشتن سلسله مراتب کاملی از ارزشها داشت، محدود بودند. در نتیجه، یک فرد مجاز به انتخابهای اندکی بود و بنابراین موقعیتهای معدودی برای “فرد” بودن و انتخاب کردن داشت. فرد نمیتوانست خود را بهعنوان دارندهی احساس قوی مربوط به فردیت و فاعلیت خود تجربه کند.
رشد کلانشهر و شهر عظیم، محدودیتهای منطقهای مبتنی بر افراد را از بین برد. محدودیتهای منطقهای در معرض متغیرهای بسیار بزرگ مربوط به محرکها، ارزشهاف انتخابها و فرهنگها قرار داده شدند و در حقیقت محدودیتهای بیرونی کمتری بر آنها قرار گرفت. در عالم فرض، عدم وجود چنان محدودیتهایی ( همانطور که در نظریههای کلاسیک گمان میرفت) ممکن است موجب حسی از بیهنجاری, تشویش، از خود بیگانگی و بیتصمیمی شود و بتواند برخی از افراد را بهدرجهی خودکشی یا سایر اشکال نابهنجاریهای شدید بکشاند. در زمانی یکسان، برای دیگرانی که بهاندازهی کافی برای سود بردن از تنوع ارزشها، فرهنگها و انتخابهایی که آنها را شهر پیشنهاد میدهد، قوی بودند عدم وجود محدودیتها میتواند به احساسی از آزادی، رهایی و فراغت رهنمون شود.
علیرغم نظریات منفی مربوط به شهرنشینی, و با وجود این واقعیت که شهرها و ساکنانشان مشکلات بسیاری دارند، واضح است که شهرها و مناطق شهری باقی ماندهاند و به رشد خود ادامه میدهند. حداقل تا کنون وجود مشکلات و ناهنجاریهای شهری، محدودیتی را برای رشد شهری ایجاد نکرده است. اظهار میکنیم چرایی اینکه شهرها رشد یافتهاند, ولو آنکه آنها احساس کمی از محدودیتها و ترتیب فضایی را برای شخصیت انسانی فراهم کنند، این است که درون منطقهی شهری، ساکنان شهر اجتماعهایی را ساختهاند که کارکردهای شخصی و روانشناختیای را که اجتماع روستایی منزوی آنها را تامین کرده است بهکار میگیرد.
اما این اجتماعهای شهری نوین در طبیعت خود {جنبهی} اختیاری دارند و بیشتر مبتنی بر انتخاب مسکن درون چارچوب ارزشها، نهادها و فرهنگهای انتخابشده هستند تا فینفسه مبتنی بر فضای مسکونی باشند. در اینجا، محل {مکان}، یعنی جاییکه یک فرد زندگی میکند{اهمیت} کمتری از واقعهی تولد در مقایسه با انتخاب فردی دارد. بنابراین انتخاب محل سکونت مبتنی بر خصایص شناختهشده مانند خصوصیتهای قومی، طبقهای، فرهنگی یا اجتماعیِ همسایه (neighborhood) است. البته، الگوهای درآمدی جداسازی مسکونی و احساس پذیرفته یا محروم شدن از طرف همسایه عواملی در انتخاب محل سکونت هستند، ولی این امر بدین معنی است که انتخابهایی که دیگران در یک قسمت انجام میدهند، انتخاب افراد را مشخص میکند. با این وجود، کسانی که چنین انتخابهایی میکنند، همسایههای خود، انتخابشان از فعالیتهای عمومی در شهر و الگوهای مصرف و ترجیحاتشان را ایجاد میکنند و {همچنین} تقریبا تنوع بیپایانی از اجتماعها را بهوجود میآورند.
ج) نورتون لانگ
اجتماع محلی بهمثابهی زیستبوم بازیها
گزیدهای از:
Norton E. Long, ‘The local community as an ecology of games’, American Journal of Sociology, vol. 64, 1958, pp. 251-5
اجتماع محلی چه بهعنوان یک سیاست در نظر گرفته شود, چه یک اقتصاد یا یک جامعه، خود را در نظمی که در آن انتظارات {با یکدیگر} برخورد میکنند و کارکردها صورت میپذیرند، بازنمایی میکند. در بعضی موارد، مانند مورد اخیر یعنی شهر معدنی شرکت راهبَر (company-planned mining town), نظم, محصولِ مطلوب کنترل متمرکز است، اما برای اکثر بخشها، نظم بیشتر محصول تاریخ است تا تاثیر تحمیلی هر مجموعهی متشنجِ عمدهی مربوط به اجتماع باشد. بنا بر دلایل تاریخی بهسهولت وظیفهی سنگین تغذیهی شهر نیویورک را درک میکنیم، که توسط مشارکت از لحاظ تاریخی پیشرفته و برنامهریزی نشدهی مربوط به هزاران کنشگر بهدست آمد که تا درجهی زیادی ناآگاه از همکاری خود با این پایان شخصا ناخواسته بودند. کارآیی این مجموعه را دشواریهای فوقالعادهی مربوط به هیئت تولیدی جنگ (War Production Board) و خدمت تامین (Service of Supply) در انجام اهداف لجستیکی یکسان از طریق مجموعهای شفاف از نظمها و رهنمودها تصدیق کرده است. تا آنجا که عقلانیت آگاه نقشی را ایفا میکند، بیشتر کارکردی مربوط به بخشها است تا کارکردی مربوط به کل. ساختارهای مشخص در حال کار درون یک کل ممکن است برای غایتشان اعضای خود را با اهداف، استراتژیها و نقشهایی که کنش عقلانی را پشتیبانی میکنند، تأمین نمایند. نتایج برهمکنش تلاشهای عقلانی بعد از پایانهای مشخص، مجموعا تا یک اندازه اگر برنامهریزی نشده باشند، کارکردی هستند. همهی این {موارد} دکترین کهنهی آدام اسمیت هستند، با این وجود، یک شخص نیاز به پذیرش کمتر دکترین منفعت، از آنچه که اقتصاد برنامهریزی نشده میتواند انجام دهد، دارد.
در حالیکه چنین رویکردی برای اقتصاد پذیرفته شده است، همین رویکرد بهصورت کلی برای سیاست نپذیرفته است. بدون پادشاه، تصور شده است که لویاتان بهطور کلی تجزیه میشود و از هم میپاشد. حتی اگر رویکرد امیدوارتر لاک از طبیعی بودن نظم اجتماعی در نظر گرفته شده است، بهنظر میرسد که سیاست بیشتر از اقتصاد یک مصنوع تعبیهشده باشد. از این گذشته، هر دو آثار پادشاهی آستینی و نگاه یونانی برتری اخلاقی برای ایجاد نهادهای سیاسی وجود دارد که بهنظر میآید متفاوت در نوع و نهایتا فراگیر در هدف است و بدین دلیل به هر دوی آنها رویهمرفته {با} دستوری اجتماعی پایان میبخشد. نگریستن به نهادهای سیاسی {بیشتر} بهعنوان نوع یکسانی از چیزها، مانند نهادهای دیگر در جامعه، تا بهعنوان {چیزهایی با} تفاوت، برتری و فراگیری ( در هر دو معنی پادشاه و از لحاظ اخلاقی با اهمیتتر بودن) شکلی از پلورالیسم نسبیتی است که بهمنظور تصور دشوار است. با این وجود، در سطح محلی, نگریستن به دولت شهری، دپارتمانهای آن و ادارههای دولتی و ملی دولت مانند بسیاری از نهادها، بانکهای متشابه، روزنامهها، اتحادیهی اصناف، اتاقهای بازرگانی، کلیساها و … که یک زمین محلی را تصرف میکنند و با یکدیگر به برهمکنش میپردازند، آسانتر است. این برهمکنش میتواند بهعنوان مجموعهای بدون تقلیلِ برهمکنش نهادها و افراد به عضویت در هر گروه واحد و جامعی مفهومپردازی شود…
مشاهدهی اجتماعهای محلیِ مشخص آشکار ساخت که سازمانِ رویهمرفته فراگیر برای بسیاری از هدفهای عمومی ضعیف یا ناموجود است. اغلب آنچه روی میدهد بهنظر میرسد که تنها با روندهای اتفاقیِ انباشتهشده در طول زمان رخ میدهد و نتایجی که هیچکس آنها را نمیخواهد بهوجود میآورد. حجم عظیمی از فعالیتهای اجتماع متشکل از مشارکتهای هدایتنشدهی مربوط به ساختارهای اجتماعی مشخص است که هر یک اهداف معینی را میجویند و بدان طریق با دیگران جور میشوند…
بحث نوشتار حاضر این است که کنشهای گروهی ساختارمند که در یک مجموعهی محلی مشخص با هم صورت میپذیرند, میتواند بهمثابهی بازیها نگریسته شوند. این بازیها، مجموعهای از اهداف را در اختیار بازیکنان میگذارد که به آنها احساس موفقیت یا شکست میدهد. بازیها برای افراد نقشهایی معین و استراتژیها و تاکتیکهای قابل اعتمادی تدارک میبینند. علاوه بر این، بازیها بازیکنان را از جمعیت نخبه و عمومیای فراهم میآورند که در درجات متنوعی قادر به برشمردن امتیاز هستند. شواهد خوبی وجود دارد که در عرف یافتشده است، این شواهد {اظهار میدارند که} بسیاری از شرکتکنندگان در ساختارهای گروهی معاصر، حداقل درمورد شغلهایشان شبیه به بازیها هستند, و حداقل در فرهنگ آمریکایی و نهتنها از زمان آیزنهاور، تصور در یک “تیم” بودن بهصورت مساعدی گسترده شده است…
بدین طریق در سیستم محلی بازی سیاسی, بانکداری, قراردادی, روزنامهای, تشکیلات مدنی, کلیسایی و بسیاری بازیهای دیگر وجود دارد. درون هر بازی، مجموعهی مورد اعتمادی از اهداف وجود دارد که موفقیت آنها نشاندهندهی موفقیت یا شکست بازیکنان است. مجموعهای از نقشهای اجتماعیشده، رفتار شرکتکننده را بهصورت زیادی قابل پیشبینی مینماید. مجموعهای از استراتژیها و تاکتیکها که از طریق تجربه و گاهی اوقات توسط فرد بهمنظور پیشرفت و تغییر به ارث رسیده است و جمعیت نخبهای که موافقت آنها بر ارزش یک چیز میافزاید و در نهایت، جمعیتی عمومیای که بهخاطر {قرار گرفتن} در مقام بازیکن متشکر است. درون بازی، بازیکنان تا درجات متنوعی که ساختار اجازه میدهد، میتوانند منطقی باشند. حداقل، بازیکنان چگونگی رفتار کردن را میدانند و از {وجود} امتیاز آگاهی دارند.
افراد ممکن است در تعدادی از بازیها شرکت جویند، اما، برای بیشترین بخش { از افراد}، تمایل اصلی به یک بازی است و احساس پیروزی عمدهی آنها از طریق موفقیت در یک بازی بهدست میآید. البته تغییر از یک بازی به بازی دیگر, ممکن است و ایفای نقشهای همزمان در دو بازی یا بازیهای بیشتر شیوهی بااهمیتی برای پیوند بازیهای مجزا است.
با تسهیم کردن زمین محلی مشترک و همکاری برای نتایج ویژه و گوناگون در تحقق کارکردهای اجتماعی فراگیرنده, بازیکنان یک بازی از بازیکنان بازی دیگر استفاده میکنند و در عوض بهوسیلهی آنها استفاده میشوند. بدینطریق بانکدار از روزنامهنگار، سیاستمدار، پیمانکار، کشیش، سردستهی کارگران و رهبران مدنی استفاده میکند که همهی آنها به موفقیت {فرد} بانکدار در بازی بانکداری کمک مینمایند، اما متقابلا از {فرد} بانکدار برای پیشرفت موفقیت دیگران در بازیهای روزنامهنگاری، سیاسی، پیمانکاری، کشیشی، کارگری و مدنی استفاده میشود. هر {بازی} بخشی از شطرنجِ بازی دیگر است، گاهی اوقات بخش حاضری از شطرنج است اما تا حدی که بازیها متفاوت هستند، با پایانی متفاوت در هدف…
بومشناسی بازیها در مجموعهی محلی و منطقهای نتایج کارکردی زیاد اما برنامهریزینشدهای بهدست میدهد. بازیها و بازیکنان آنها در فعالیتهای مشخصشان بهمنظور بهوجود آوردن نتایج فراگیرنده {با یکدیگر} تلفیق میشوند؛ مجموعهی محلی تغذیه و تنظیم شده است. ساکنان آن درون مناطق محدود، منطقی هستند و غایتهای این مناطق را دنبال میکنند و به نتایج از لحاظ اجتماعی, کارکردی نائل میآیند…
در بسیاری از موارد مجموعهی محلی در درجهی شدت بازیهای مشخص خود {مانند} بانکها، روزنامهنگاریها، مراکز تجاری شهر، شرکتهای صنعتی، پیمانکارها، کلیساها، سیاستمدارها و سایر فعالیتهای متمایز، ساختارمند و هدفگرای خود موثر است. بازیها درون قلمرو آغاز میشوند و اگرچه در مرکز آن قرار گرفتهاند، گاهی اوقات فراتر از آن گسترش مییابند. اما در حالیکه بازیهای خاص، شفافیت اهداف و شدت آنها را نشان میدهند، بازیهای کمی, اگر نه هیچ, با قلمرو بهعنوان هدف ویژهشان برخورد مینمایند…
فقدان نهادهای فراگیرنده در مجموعهی محلی و ضعف نهادهای موجود تضمین میکند که هماهنگی، بیشتر بومشناختی است تا موضوعی مربوط به ابداع عقلانی و آگاه باشد. در منطقهی کلانشهری، در اغلب موارد نهادهای اقتصادی یا اجتماعی فراگیرنده وجود ندارد. افراد بازیهای مخصوصی را انجام میدهند و زمینهای بازیشان کمتر یا بیشتر از منطقهی کلانشهری است. اما حتی در شهر، جاییکه شورای شهر دولت فراگیرندهی صوری را تدارک میبیند، نمایش فریبآمیز است. سیاستمدارانی که مسئولیتها را بر عهده دارند خود را بهمثابهی فرمانداران مربوط به منطقهی شهری نمینگرند اما عمدتا خود را بهعنوان میانجیها یا بازیکنان در بازی مشخصی در نظر میگیرند که از سایر ساکنان استفاده میکنند. نقشهای سیاستمداران همانطور که خود میاندیشند شبیه به نقشهای سرپرستان TVA{ انجمن فدرالی برای گسترش مناطق} گسترشدهندهی یک منطقه نیست. ایدئولوژی دولت محلی امری بسیار محدود است که در آن مسئولان به مطالبات و ستیزههای غیرمستقیم پاسخ میدهند. مسئولان سیاست را بازی میکنند و سیاست بهطور زیادی متفاوت از حکومت است اگر حکومت بهعنوان سامان عقلانی و پاسخگوی اجتماع درک شود.
منبع
Worsley, Peter, 1970, Modern Sociology, Harmondsworth, Middlesex, Penguin Books, pp.409-21
ایمیل مترجم
Me_ir_06@yahoo.com
این مطلب متعلق به ویژه نامه شهر و فرهنگ است.
http://anthropology.ir/publication/10240