انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معنی‌شناسی چارچوبی: بررسی معنی در سایه چارچوب های گریزناپذیر فرهنگی و اجتماعی

بنا به تعریف مینسکی (۱۹۷۵)، چارچوب[۱] اصطلاحی است برای معرفی “ساختمان داده­ هایی که موقعیت­های کلیشه ­ای را بازنمایی می­کند” (۱۹۷۵: ۲۱۲). وی در کتاب خود طبقه ­بندی جامعی از چارچوب­ها را ارائه می­دهد که بعدها پایه مطالعات گسترده ­ای در رشته­ های گوناگون علوم شناختی[۲] (مانند روان شناسی، زبان شناسی، انسان شناسی، علوم رایانه و هوش مصنوعی) می­شود. در این مقاله به بررسی مقوله معنی ازدیدگاه نظریه معنی­ شناسی چارچوبی چارلز فیلمور (۱۹۷۶) – زبا­ن­شناس امریکایی- پرداخته می­شود.

فیلمور در نخستین مقاله ­های خود بین دو مقوله “صحنه[۳]” و “چارچوب” تمایز قایل است، به نحوی که اولی را موجودیتی[۴] شناختی، مفهومی و تجربی می­داند و دومی را زبانی (فیلمور، ۱۹۷۵). اما در آثار بعدی­ اش (فیلمور، ۱۹۸۵) استفاده از واژه ” صحنه” را کنار می­­گذارد و “چارچوب” را دستگاهی از ساختارهای شناختی می­داند که بخشی از آن به واسطه واژگان مرتبطش مصداق بیرونی پیدا کرده و در خدمت درک قرار می­گیرد.

مفهوم معنی­ شناسی چارچوبی نخستین بار در سال ۱۹۷۶ توسط فیلمور معرفی شد (روجو، ۲۰۰۲). فیلمور بر این باور است که با استفاده از این مدل می­توان به چشم انداز تازه­ ای دست یافت و از طریق آن معنی کلمات را مورد مطالعه قرار داد. به علاوه، این مدل قوانینی را برای “ایجاد کلمات یا عبارات جدید، نسبت دادن معانی جدید به کلمات و نهایتاً جمع­ بندی عناصر یک متن به منظور درک معنای کلی آن ” ارائه می­دهد (فیلمور، ۱۹۹۸: ۳۷). به گفته فیلمور (۱۹۸۲، به نقل از کولسون، ۲۰۰۱: ۱۷) تمام تجربیاتی که هر گوینده از “سناریو­ها[۵] و نهادهای اجتماعی[۶]” در ذهن دارد، معنی یک واژه را مشخص می­کند.

این زبانشناس اصطلاح “چارچوب” را برای”نظامی متشکل از مفاهیم مرتبط” در نظر می­گیرد “بطوریکه برای درک هر یک از آنها باید کل ساختارهایی را که این مفاهیم در آن قالب می­شوند درک نمود ” (فیلمور، ۱۹۹۸: ۳۷). وی معتقد است که چارچوب می­تواند با اصطلاحات دیگری نظیر طرحواره[۷]، اسکریپت[۸]، سناریو[۹]، نظریه شناختی و نظریه عامیانه[۱۰] نیز جایگزین شود (فیلمور، ۱۹۸۲: ۱۱۱). همانطور که گفته شد فیلمور نخستین کسی که اصطلاح “چارچوب” را برای مقوله­ های شناختی گویش وران یک زبان بکار گرفته و معرفی می­کند. به باور وی یک چارچوب “نظامی از مقوله­ هاست که ساختارشان در برخی از موقعیت­های انگیزشی[۱۱] ریشه دارد” (۱۹۷۷، به نقل از کولسون، ۲۰۰۱، ص ۱۸). بنابراین، هر گوینده برای واژگانی که به کار می­برد مجموعه ­ای از مفروضات پس زمینه در ذهن دارد. او معتقد است که همین چارچوب­های ذهنی هستند که به تعریف معنای یک واژه کمک می­کنند. به عبارت دیگر، ما به واسطه این چارچوب­ها می­توانیم شباهت­ها و تفاوت­های موجود در تجریبات گوناگون خود از جهان خارج را نظام ­مند کنیم تا به عنوان کاربران یک زبان بتوانیم در موقعیت­های مختلف درست­ ترین واژه را برگزینیم؛ به نحوی که در ذهن مخاطبمان نیز شبیه­ ترین چارچوب ممکن برانگیخته شود. در چنین شرایطی گفته می­شود که ارتباط به درستی شکل گرفته و معنی از مجرای ارتباطی زبان منتقل شده است. شایان ذکر است که هر چارچوب شکاف­هایی دارد که با اطلاعات موجود در حوزه کاربردی­اش پُر می­شود. به طور کلی می­توان ادعا نمود که چارچوب­ها ” انتظاراتی در مورد جنبه­ های بیرونی یک موقعیت به وجود می­ آورند” (کولسون، ۲۰۰۱، ص ۱۹). نکته قابل توجه این است چارچوب­ها در جوامع و فرهنگ­های مختلف یکسان نبوده و شیوه شکل­ گیری و نیز بازنمایی آنها از ارزش­های فردی و گروهی افراد جامعه نشأت می­گیرد.

فیلمور معتقد است که ریشه معنی­شناسی چارچوبی بیش از آنکه در “معنی­ شناسی صورت­گرا[۱۲]” وجود داشته باشد در “معنی­ شناسی تجربه گرا[۱۳]” قابل مشاهده است (فیلمور، ۱۹۹۸، به نقل از کولسون، ۲۰۰۱ :۲۱). آنچه در معنی ­شناسی چارچوبی مورد تأکید قرار می­گیرد “پیوستگی[۱۴]” میان زبان و تجربه است؛ در حالی که در معنی­ شناسی صورت­گرا، بیشتر به “ناپیوستگی میان زبان و تجربه” توجه می­شود (فیلمور، ۱۹۹۸: ۳۷). نظریه معنی­ شناسی فیلمور معرف چارچوبی است که بر اساس آن موقعیت اجتماعی نیز در روند تجزیه و تحلیل زبان لحاظ می­شود (روجو، b2002: 34). فیلمور تأکید می­کند که معنی­ شناسی چارچوبی “برنامه تحقیقاتی گسترده­ ای است با اشاره به معنی­ شناسی واژگانی[۱۵]، تغییر معنای واژه، ساخت واژگان جدید، و حتی جمع ­بندی معنای کلی یک متن” (کولسون، ۲۰۰۱: ۱۸). کولسون توضیح می­دهد که چارچوب­های معرفی شده توسط زبان­شناسان برای تشریح و شفاف سازی”فعالیت­های شناختی[۱۶]، از جمله استدلال، حل مسئله وقضاوت در مورد رفتار دیگران” (۲۰۰۱: ۱۸) بسیار کارامد هستند.

با روش ارائه شده توسط فیلمور می­توان نظام زبان را با ارجاع به “چارچوب­های شناختی و تعاملی که گویش ­وران یک زبان استفاده می­کنند تا محیط خود را تفسیر کرده، پیام­ها را ساخته و درک کنند و انگاره[۱۷] خود ساخته ­ای از جهان داشته باشند” را تحلیل نمود (روجو، b2002: 35). اصطلاح “چارچوب” بر مبنای مفاهیمی نظیر “بافت موقعیتی” و “نمونه اعلا” است (فیلمور ، ۱۹۷۶). بنا به گفته فیلمور (۱۹۷۶، به نقل از روجو، b2002):

واژگان یا ساختاره ­های گفتاری [۱۸] معین، و یا گزینش های دستوری خاص، به چارچوب­های مشخصی در ذهن مربوط می­شوند؛ به گونه­ای که مواجهه با یک صورت زبانی خاص در یک موقعیت بافتی مناسب در ذهن مخاطب چارچوب معینی را فعال می­کند، و این فعالسازی، به نوبه خود، امکان دسترسی به سایر ساختارهای زبانی مربوط به آن چارچوب خاص را فراهم می­ آورد. (b2002: 36)

در دیدگاه فیلمور، واژگان “مقوله ­بندی تجربیات” (فیلمور ، ۱۹۹۸) هستند. بنابراین، معنی ­شناسی چارچوبی تلاشی­ است برای درک نظام فکری عمده گویش وران یک جامعه در تحلیل یک ساختار زبانی خاص. به این ترتیب می­توان گفت با شناخت درست چارچوب­های ذهنی افراد یک جامعه، که عمدتاً در عوامل فرهنگی و اجتماعی ریشه دارند، امکان برقراری ارتباط با ایشان تسهیل شده و موانع برقراری گفتمان­های بین­ فرهنگی برداشته می­شود. این نکته در حوزه مطالعات ترجمه از اهمیت ویژه­ای برخوردار است. به بیان دیگر، ترجمه زمانی می­تواند پیام نویسنده متن مبدأ را به درستی انتقال دهد که تا حد امکان چارچوب­های مشابه زبان مبدأ را در ذهن مخاطب زبان مقصد برانگیخته باشد.

همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، ” نمونه اعلا ” یکی از مفاهیم مهم در رویکرد معنی ­شناسی چارچوبی برای توصیف و تحلیل زبان است. مفهوم این اصطلاح عبارت است از “بخش قابل توجهی از فرهنگ احاطه­ گری که معنی یک واژه در آن تعریف و درک می­شود” (میریام، ۱۹۹۶). به عنوان مثال، واژه ” صبحانه ” مقوله ای از ذهن را به خود اختصاص داده است که با بافت­های موقعیتی متعددی در ارتباط است؛ اما معنی این واژه با نمونه اعلای آن در ذهن گویش­ وران یک جامعه زبانی تعریف و درک می­شود. به اعتقاد فیلمور، کاربرد اصلی یک واژه به موردی اطلاق می­شود که شرایط موقعیت پیش­ زمینه یک واژه با “نمونه اعلای تعریف شده همخوانی داشته باشد”(۱۹۸۲: ۱۳۲).

مفهوم دیگری که در معنی­ شناسی چارچوبی به آن پرداخته شده “منظر[۱۹]” است، به این معنا که “واژگان مختلف منظرها و طرح­واره­ های متفاوتی از یک صحنه مشابه را درنظر می­گیرند، درک چرایی انتخاب واژگان معین برای صحبت در مورد آن صحنه مستلزم آگاهی از تاریخچه وقایعی است که به گزینش آن واژگان منجر شده است” (میریام، ۱۹۹۶).

همانطور که اشاره شد، یکی از مسائلی که به عنوان بخش عملی رویکرد معنی­شناسی چارچوبی مطرح است، استفاده از نظریه فیلمور در حوزه مطالعات ترجمه می­باشد. روجو برای نخستین بار در زمینه استفاده از مدل فیلمور در بررسی ترجمه ادبیات طنز و نیز عناصر فرهنگی متون ادبی در سال ۲۰۰۲ تحقیقاتی به انجام رساند. وی هدف خود را “نشان دادن برخی از کاربردهای معنی­ شناسی چارچوبی برای ترجمه عناصر فرهنگی در متون روایی” (روجو، a2002: 311) مطرح کرد. وی با بکارگیری این نظریه معناشناسی، مشکلاتی را که در ترجمه میان فرهنگی متون ادبی بر سر راه مترجم قرار می­گیرد به تفصیل مورد تحلیل و بررسی قرار داد. روجو معتقد است که نظریه فیلمور می­تواند برای مترجمان در یافتن معادل­های مناسب راهگشا باشد:

در معنی­شناسی چارچوبی، واژه ­ها در ارتباط با یک ساختار زمینه، “چارچوب” (به نام­های دیگر “صحنه” و یا “طرح­واره”) درک می­شوند، که این چارچوب پیش ­زمینه لازم برای فهم معنی آنها را فراهم می­سازد. افعال[۲۰] مختلف بخش­های متفاوتی از یک چارچوب معین را برجسته می­کنند، حتی زمانی که از لحاظ معنایی نزدیک بوده و به یک چارچوب تعلق داشته باشند. بنابراین، توجه به این موضوع که چه عناصری از یک چارچوب با یک فعل خاص در یک بافت موقعیتی مشخص فعال می­شوند می­تواند ابزار مفیدی برای تشخیص تفاوت­های ظریف میان واژگان هم مترادف باشد. به همین طریق، می­تواند روش مفیدی برای یافتن معادل­های واژگانی بین زبان­های متفاوت باشد: دو واژه معادل باید به فعال­سازی چارچوب­های مرتبط در ذهن خوانندگانشان در هر دو زبان منجر شوند”(۲۰۰۴/۲۰۰۵: ۲۲۶).

آنچه از مطالعات انجام شده برمی ­آید فیلمور با معرفی مفهوم چارچوب­ها چشم­ انداز تازه ­ای در حوزه معنی­ شناسی گشوده است. با اتکا به این نظریه می­توان برداشت تازه­ ای از فرآیند درک معانی و برقراری ارتباط در جوامع گوناگون داشت. همانطور که گفته شد، این زبان­شناس معتقد است که تشخیص معنی در گرو فعال­ شدن چارچوب­هایی است که به صورت­های زبانی خاص اختصاص دارند و این چارچوب­ها از تجربیاتی فردی و اجتماعی انسان شکل­ می­گیرند. از آنجا که عوامل فرهنگی و اجتماعی همواره بر زندگی انسان سایه می­ افکند، درک معنی و نهایتاً انتقال آن مشروط به شناخت این چارچوب­های گریز ناپذیر می­باشد.

 

 

کتابنامه

Catford, J. C. (1965). A Linguistic Theory of Translation: An Essay in Applied Linguistics. Oxford University Press.

 

Coulson, S. (2001). Semantic Leaps. Cambridge: Cambridge University Press.

 

Fillmore, C. J. (1975). An alternative to checklist theories of meaning. Proceedings of the First Annual Meeting of the Berkeley Linguistics Society, ed. by Cathy Cogen et al., (pp. 79-98). Berkeley: Berkeley Linguistics Society.

 

Fillmore, C. J. (1977). “Scenes-and-frames semantics.” Linguistic Structures Processing. Ed. Antonio Zampolli. Amsterdam: New Holland. 55-81.

 

Fillmore, C. J. )1982(. “Frame Semantics”. In: Linguistics in the Morning Calm. The

Linguistic Society of Korea (ed.). Seoul: Hanshin Publishing Co, 111-37

 

Fillmore, C. J. )1985(. Frames and the semantics of understanding. Quaderni di Semantica, 6 (2), 222-254.

 

Fillmore, , C. J. (1988). The mechanisms of “Construction Grammar”. In Axmaker, S., Jaisser, A., & Singmeister, H. (Eds.), Proceedings of the Fourteenth Annual Meeting of the Berkeley Linguistics Society, pp. 35–۵۵ Berkeley, CA.

 

Katan, D. (2004). Translating Cultures. Manchester: St Jerome Publishing.

 

Minsky, M. (1975). A framework for representing knowledge. In P. Winston (Ed.). The Psychology of Computer Vision. McGraw-Hill.

 

Miriam R. L. Petruck. (1996). “Frame semantics”. In Jef Verschueren, Jan-Ola stman, Jan Blommaert, and Chris Bulcaen, editors, Handbook of Pragmatics. John Benjamins.

 

Rojo Lopez, A. M. (2002). Applying Frame Semantics to Translation. Meta, 47(3), 311-350.

 

Rojo Lopez, A. M. (2002). Frame Semantics and the Translation of Humor”. Babel. 34-77.

 

Rojo Lopez, A. M. & Valenzuela J. (2004-2005). Verbs of Sensory Perception: An English-Spanish Comparison. Languages in Contrast. 219-243.

 

Snell-Hornby, M. (1988). Translation Studies: An Integrated Approach.Amsterdam/Philadelphia: John Benjamins.

 

[۱] Frame

[۲] Cognitive Science

[۳] Scene

[۴] entity

[۵] scenarios

[۶] social institutions

[۷] schema

[۸] script

[۹] scenario

[۱۰] folk theory

[۱۱] motivating context

[۱۲] formal semantics

[۱۳] empirical semantics

[۱۴] continuity

[۱۵] lexical semantics

[۱۶] cognitive tasks

[۱۷] model

[۱۸] speech formulas

[۱۹] perspective

[۲۰] verbs

پرونده بدری سیدجلالی در انسان شناسی و فرهنگ:

http://anthropology.ir/node/25278