سدریک گیبونز
برگردان: کتایون یوسفی
نوشتههای مرتبط
در میان تمامی هنرمندانی که در طول عصر طلایی سینما دکورهایی را برای فیلمها آفریدند، سدریک گیبونز سرشناس ترین چهره بود. وی در مقام سرپرست واحد طراحی استودیوی متروگلدوین مایر، استانداردهای هنری هالیوود را چنان بالا برد که تماشاگران را بسرعت مجذوب تمایز بصری فیلمهای مترو کرده و در عین حال تحسین منتقدان را برانگیخت. به این ترتیب وی گامی مهم در جهت همه فهم کردن اندیشه های معمارانه برداشت. خود مجسمه اسکار برجسته ترین دستاورد اوست که در ۱۹۲۸ طراحی کرد.
فیلمهای گیبونز از نظر ژانر، سبک و مضمون بسیار متنوع بودند؛ از درام های معاصر و فیلمهایی در دورههای گوناگون تاریخی گرفته تا موزیکال و فیلمهای جنگی. اما با وجود کارنامه پربارش، اهمیت وی بیشتر بخاطر وارد کردن طراحی مدرن به هالیوود بود که نمونه آن را در درامهایی همچون گراند هتل (۱۹۳۲) و زنان (۱۹۳۹) می توان دید.
سالهای اولیه فعالیت گیبونز چندان روشن نیست. در ۱۹۱۸ به گلدوین پیکچرز پیوست؛ استودیوی کوچکی که دو سال پیش از آن در نیویورک تاسیس شده بود. گیبونز به سرعت به مقام نفر اول واحد طراحی رسید. گرچه امروز بسیاری از این فیلمهای طراحی شده در دسترس ما نیستند، اما عکسها نشان میدهند که زیبایی شناسی سینمایی گیبونز در این سالها متفاوت از طراحی معمول آن دوران نبوده است: فضاهای داخلی با مبلمان تیره، کاغذ دیواری طرحدار، چوبکاریهای پرتزئین، پردههای سنگین و بافتهای پرمایه.
در سال ۱۹۲۴ زندگی حرفه ای گیبونز از اساس متحول شد؛ او بعنوان رئیس واحد طراحی استودیوی متروگلدوین مایر به همه معرفی شد. با طراحی برای چندین فیلم بسرعت جایگاه خود را تثبیت نمود، از دکورهای عظیم برای حماسه سینمایی بن هور (۱۹۲۵) تا طراحی اتاقهای فاخر برای فیلمهای گرتا گاربو ( جسم و شیطان و بانوی مرموز به ترتیب در سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸)
گیبونز از همان ابتدا واحد طراحی مترو را به سبک و سیاق یک دفتر معماری بزرگ اداره میکرد. تا اواخر دهه ۱۹۳۰ او مجموعه ای مشتمل بر ۵۰ تا ۸۰ متخصص ماهر؛ از معمار، دکوراتور و طراح گرفته تا نقشه کش، نجار، نقاش، منشی و کارمندان جزء را اداره میکرد. واحد طراحی همچنین دارای بخشهای مجزایی برای ساخت وسایل صحنه، ماکت، مدلهای کوچک، مبلمان، پرده، آویزهای دیواری، فرش و کفپوش بود. تمامی این اسباب و اثاثیه به همراه وسایل و دکورهایی که قابل جدا شدن از هم بودند در انبارهای مترو نگهداری می شد. وسعت طراحی در این دوره نشان دهنده احتیاجاتی بود که استودیو برای پاسخگویی به نیازهایش داشت؛ یعنی تولید بیش از ۵۰ فیلم در سال که هر کدام مستلزم تولید ۱۵ تا ۴۰ صحنه متفاوت بودند. مترو برای ساخت این تعداد فیلم در طول سال، همیشه به طور همزمان چندین پروژه را پیش برد. وی برای اطمینان از کیفیت هنری هر فیلم، با تفکیک مراحل تولید به چند گام اصولی و روشمند، کار را میان کارمندانش تقسیم میکرد. کارگردان هنری ردهی اول یک استودیو در آن سالها فراتر از یک طراح صحنهی صرف بود. او باید مانند تاجری زیرک، توانایی این را میداشت که صحنه ها و مبلمان وابسته به آنها را با بودجه ثابتی تولید کند و مانند یک هنرمند می بایست اصول معمارانه را به نحوی بکار ببرد که همواره از نظر بصری در حد کمال بوده و روی پرده خودنمایی کنند. گیبونز مانند یک معمار موفق، بر روابط پر جدال میان مشتری (کارگردان و تهیه کننده) و مجریان زیردستش کنترل کامل داشت، ضمن اینکه هیچگاه از بالا نگاه داشتن کیفیت طراحی غافل نمیشد.
او در مترو معمولا اولین مدیری بود که فیلمنامه را دریافت میکرد تا نخستین اقدامات را برای تصویر کردن آن انجام دهد. گیبونز بعد از مرور فیلمنامه، شروع به کشیدن اسکیس هایی میکرد و در آنها ترکیب بندی پلان و زاویه دوربین در صحنه را مشخص میکرد که به گفته خودش نوعی “ملاحظات عملی” کار بود. بعد از تصمیم گیری در مورد جزئیات پلان، طراحی آغاز می شد.
گیبونز طی جلساتی با تهیه کننده ایده های کلی دربارهی صحنه ها را شرح داده و برآورد خود برای هزینه، تعداد صحنه ها و فضای مورد نیاز برای آنها را ارائه می نمود. علاوه بر آن او نشستهایی طولانی با کارگردان داشت تا از خواسته ها و احیانا ایده های آنها نیز آگاه شود. پس از آن گیبونز فیلم را به یک کارگردان هنری محول میکرد، یعنی طراحی که نظارتی هر روزه و تمام وقت بر کار داشت و روند پیشرفت کار را به گیبونز گزارش میداد.
گیبونز اغلب از فیلمها برای معرفی “مدرنترین فرمهای روز معماری” استفاده میکرد.منظور او از بکارگیری واژه “مدرن” آن مدرنیسم افراطی و متعصبانهای نبود که توسط باهاوس و معماران اروپایی پیرو آن ترویج میشد، بلکه مجموعهی متنوعی از سبک هایی را در نظر داشت که بخشی از آن از باهاوس میآمد. گیبونز گرایشهای آرت دکو در طراحی را برای اولین بار در فیلم پس از نیمه شب (۱۹۲۷) آزمود. دکوری که در این فیلم برای فضای داخلی یک فروشگاه لباس ساخت، با دیوارکوب های مثلثی و قفسه های شیشه ای، پس از آن دکوراسیون داخلی اغلب فروشگاه های زنجیرهای آن دوران شد؛ مکان هایی که اولین برخورد آمریکاییان با نهضت مدرن در آن اتفاق افتاد. دکورهایی که گیبونز برای فیلم صامت دختران رقصنده ما (۱۹۲۸) آفرید، موقعیت وی را به عنوان یکی از پیشروترین طراحان هالیوود تثبیت نمود. او خانه ای مدرن با پیشزمینه ای جسورانه و آبستره برای دایانا مدفورد (جون کرافورد) طراحی کرد که به اعتقاد خودش متناسب با شخصیت خستگی ناپذیر و پرشور او بود. سادگی دیوارهای برهنه و فاقد تزئینات سرسرای ورودی خانه با طرح پیچیده پلکانی زیگزاگی طولانی با هندسهای خشک و صراحتی ماشینی به تعادل میرسید. دو طرف اتاق را ردیف طاقهایی با گچبری و ابزارزنی های پرعمق گرفته بود. معماری مدرن اتاق با چراغهای دیواری سه گوش، صندلیها و یک میز شش ضلعی کامل میشد.
گرچه اولین دکورهای مدرن گیبونز همه برای فیلمهای صامت ساخته شده بودند، اما وی به سرعت این سبک را با دوره ی ناطق هم سازگار کرد. طراحی گیبونز برای گراند هتل (۱۹۳۲) همان چیزی را در خود داشت که بعدها ویلیام کامرون منزیس، کارگردان هنری بزرگ آمریکایی، آن را “طراحی صحنه ایدهآل برای فیلمهای ناطق” نامید: ترکیب صادقانه ای از هنر، معماری، درک نمایشی، مهندسی و مهارت فنی که با ظرافت به ما منتقل می شود. همانطور که عنوان فیلم نیز اشاره دارد، دکورها در گراند هتل عنصری کلیدی در طرح داستان هستند. تصاویر آغازین فیلم لابی پر تجمل هتل را نشان میدهد و به سرعت اهمیت فضای معماری را به عنوان عنصری پویا در طرح داستان مشخص میکند. در حالی که مهمانان در طبقه همکف هتل در رفت وآمدند، دید پرنده دوربین، فضای مرکزی وسیعی را که در واقع قلب ساختمان با بالکن هایی در اطراف است، نمایان میکند. برخلاف دکورهای گیبونز برای فیلم های صامت، که اغلب مانند دکورهای تئاتری دوبعدی بودند، در گراند هتل او به ترکیبی از فضاهای سه بعدی رسیده بود که می توانستند قابهای بصری دقیقی را برای شخصیت های متعدد فیلم فراهم کنند.
ابهت تاثیرگذار آن فضا در نماهای آغازین فیلم، همزمان در کنار تصاویر صمیمانه تری از شخصیتها هنگام عبور آنها از کنار یکدیگر قرار میگیرد. با تثبیت ترکیب کلی فضای مرکزی هتل، دوربین روی میز پذیرش که نقطه مرکزی لابی است متمرکز میشود. جزئیات فراوان دکورها، از میز گرد و نردههای براق فلزی آن گرفته تا طرح مدور کفپوش، متناسب با فرم کلی و نمای لابی است. بدنه های عمودی تیرهای که بخشهایی از دیوار را قاب میکند و چهارچوبهای نقره ای عمودی که تقسیم کننده پنجره های بزرگ است، خطوط عمودی پررنگی به وجود میآورند که باعث تعدیل فرمهای حلقوی لابی میشود. فضای معماری متقاعدکنندهی گراند هتل هم با واقعگرایی دیالوگها و هم تحرک فراوان دوربین همخوان است. این محیط ساختگی چنان واقعی بنظر می آمد که تماشاگر به راحتی میتوانست خود را در شکوه فضای اعیانی پیش رویش تصور کند. تدبیر نمایشی فیلم که باعث پیشبرد روایت آن میشود این است که افرادی با زمینههای متفاوت اجتماعی و اقتصادی (که لزوما ارتباطی با هم ندارند) درون مکانی تصویر شدهاند که نقش واسطه میانشان را بازی کرده و باعث نزدیک شدن آنها به هم میشود. در اوایل فیلم، منشی زیبارویی به دنبال اتاقی میگردد که برای تایپ کردن به آن احضار شده است. جستجوی او به موازات حرکت مردی مبتلا به یک بیماری لاعلاج تصویر میشود که به بهترین هتل برلین آمده تا تمام اندوختههایش را خرج کند و همانجا بمیرد. همانطور که آن دو در لابی هتل به سمت آسانسور و سپس یکی از بالکنهای طبقه بالا حرکت میکنند، دوربین چهره ی بهت زده آنها را در حال تماشای هتل ثبت میکند. گرچه آنان به دلایلی کاملا متفاوت به هتل آمدهاند اما طرح مدور هتل به زودی آنها را به هم میرساند و تصاویری این چنین اغلب با دیدهایی از لابی بزرگ مرکزی هتل ترکیب میشوند. همچنان که به مرور شخصیتها معرفی شده و طرح داستانی گشوده میشود، هتل بستر لازم را برای تبادل میان آنها فراهم میآورد.
گیبونز در گراند هتل از یک ساختمان، هم به عنوان پس زمینه داستان فیلم و هم به عنوان تحلیل کننده برای روابط میان شخصیت ها استفاده میکند. در زنان (۱۹۳۹) او نمونه هایی متنوع از معماری را به کار برده تا دامنه وسیعتری از گرایشهای طراحی دهه ی ۱۹۳۰ را نشان دهد. همه فضاها، از سالن آرایش مد روز گرفته تا فضای گرم و خودمانی نشیمن خانه، در نقش ابزاری هستند برای ارائه یک طرح داستانی که در گفتگوهای سریع پرهرج ومرج زنانه متبلور شده است. این دکورها و گفتگوهای پرشتاب عصاره سینمای دهه ۱۹۳۰ هستند. در طراحی صحنه فیلم زنان، بخصوص برای فضاهای درون خانه، فرمهای سنتی و عناصر مدرن چنان استادانه ترکیب شده بودند که تحسین منتقدین زمان خود را برانگیخت و گیبونز را در میان کارگردانان هنری هالیوود به مقام پادشاه بیهماورد امور هنری مترو رساند. فیلم با فضای اعیانی سالن آرایش سیدنی آغاز میشود؛ جایی که زنانی با ثروتهای بی حد و حصر، تمام روز مشغول مانیکور کردن و زدن ماسکهای زیبایی هستند. لابی این آرایشگاه با فضایی که فرمهای مدرن را با حالتی غریب و سرگرمکننده می آمیزد، به سرعت فضای خیال پردازانه فیلم را آشکار میکند. فضای این اتاق بزرگ تحتالشعاع پلکانی از جنس سخت و سفید قرار دارد که به یک بالکن معلق میرسد. همه این عناصر معماری بشکل خمیرهای مجزایی هستند که توسط قوسهایی بزرگ به هم متصل میشوند. در گوشهای به روی پایه شیشهای یک ستون شیاردار، دست غول پیکر زنانهای کار گذاشته شده که گوی شفافی را نگاه داشته و حالتی سوررئال به این فضا میدهد.
اتاق پذیرش این آرایشگاه نیز طرحهای غیر معمول دیگری از گیبونز دارد؛ دیوارهای پوشیده از کاغذ دیواریهای راه راه بافتدار، آینهها، ستونهای بلند شیاردار و قابهایی که گیبونز معمولا برای عمق بخشیدن به سطوح تخت از آنها استفاده میکرد. جذابیت اغواکننده رفاه در این سالن، در صحنه های بی نظیر داخل خانه نیز حضور دارد. این دکورهای واقعی به سرعت تبدیل به مدلهایی شدند که بینندگان زن سعی در پیاده کردن آنها در خانههایشان داشتند. خانه ییلاقی مری هینز در زنان، با محیط گرم خانوادگی که به نمایش میگذارد، از طرف مجله طراحی داخلی خانه زیبا، “خانه هالیوودی” نام گرفت و این مجله با تاکید بر فضای صمیمی حاکم بر آن، آن را به عنوان الگوی مناسبی برای خانههای مدرن پیشنهاد نمود. صندلیها و راحتی هایی که با زوایای قائمه حول یک میز قهوه خوری کوتاه چیده شده بودند، هم از فضا به خوبی استفاده کرده و هم کنج هایی خصوصی برای گفتگو به وجود می آوردند. به این شکل رویکردهای گیبونز به طراحی به عنوان عناصر ضروری برای رسیدن به “دستور زبان یک دکوراسیون مناسب آمریکایی” مورد توجه قرار گرفت.
سال ۱۹۳۹ که به عنوان یکی از غنی ترین سالهای تاریخ سینما شناخته میشود برای گیبونز نیز اوجی در دستاوردهای طراحی اش بود. دکورهای او برای فیلم از فضاهای گرم و صمیمی داخلی تا فضاهای عمومی پرتجمل مدرن، نهایت دستاوردهای خلاقانه او برای سینما بودند. با ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم مصالح ساختمانی و لوازم صحنه روز به روز کمیاب تر شد. کارهای گیبونز در این دوره، یعنی فیلمهایی مثل کابینی در آسمان (۱۹۴۳) و سی ثانیه بر فراز توکیو (۱۹۴۴) در مقایسه با فیلمهایی که تنها چند سال پیشتر طراحی کرده بود ساده تر و ضعیف ترند. این ضعف ها خود نشانگر محدودیت های فراوان دوران جنگ بودند. در حالیکه فیلمهای ساخته شده در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بر معماری، طراحی لباس و دیگر جلوههای فریبنده ظاهری تاکید داشتند، در آثار دوران جنگ، ایثار و تعهد به وطن پررنگتر بود. بنابراین عجیب نیست که دکورهای اوایل دهه ۱۹۴۰، از نظر بیان معمارانه عموما محدودتر از گذشته بودند.
ورود گیبونز به صنعت سینما در ۱۹۱۸، با جستجوی هالیوود برای یافتن هنرمندان و معماران حرفهای که بتوانند به سینما اعتبار بیشتری ببخشند همزمان شد. گیبونز در طول دهه ۱۹۲۰ فعالیت حرفهای خود را با ساخت دکورهایی ادامه داد که اساس ترکیب بندی تصویری فیلمهای صامت شدند. در دهه ۱۹۳۰ و با ورود به عصر ناطق گیبونز بعد فضایی جدیدی که بتواند مکمل واقع گرایی بیشتر گفتگوها و صدا باشد به فیلمها اضافه کرد. او هنر جدید سینما را برای ایجاد تغییر و دگرگونی در هنر کهن معماری به کار برد و در این میان فضاهایی فاخر، مترقی و مدرن خلق نمود. طرحهای او باعث شد تا دکورها به عاملی ضروری در تولید فیلمهای عصر هالیوود بدل شوند، دورانی که در آن فیلمهایی صاحب سبک، عالیترین تجربه بصری و هنری ممکن را به مخاطب عرضه میکردند.
منبع:
ویلسون، کریستینا. سدریک گیبونز: معمار طلایی عصر هالیوود (۲۰۰۶)، ترجمه کتایون یوسفی، رساله دکترای تاریخ معماری، دانشگاه ویرجینیا.