انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معلم من

معلم من دانشی مردی لوتی منش بود. فضایل اخلاقی و رفتاری لوتی های جوانمرد را به کمال داشت. دکتر مهدوی دامغانی با بهره گیری از این مثل عامیانه که می گوید: « ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!» معلم مرا «ملای آدم» می داند. آدم به معنای انسانی با کمالات و فضایل اخلاقی والا و راه و رفتاری رادمردانه. معلم من شخصیتی است که امشب بخارا به نام او «شب محمد جعفر محجوب» برگزار کرده است. در این جا اجازه می خواهم چند کلمه دربارۀ او بگویم. چند کلمه از خاطرۀ آشنایی با او، و چند کلمه دربارۀ مقوله ای از کارهای پژوهشی او.

الف. خاطره

نخستین دیدار و آشنائیم با محمد جعفر محجوب در سال های ۱۳۳۷-۱۳۳۸ بود. درکلاس درس فارسی و انشاء نگاری برای محصلان ششم ادبی در آموزشگاه خزائلی. این زمان ۵ سال از نشر کتاب فن نگارش و راهنمای انشاء نویسی، نوشتۀ او و همکارش علی اکبر فرزام پور می گذشت.

محجوب، جوانی سی و چند ساله و دانشجوی دورۀ دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. در این کلاس بود که او را معلمی ادیبِ سخندان و سخندانی ادیب یافتم. او تافته ای جدا بافته از سلک معلمان دیگر ادبیات فارسی و انشاء بود. بیان و سخن او در کلاس درس جذابیت و گرمی خاصی داشت. شیوۀ بیانش در القای سخن و مطلب همانند شیوۀ بیان سحر انگیز نقالان در نقل داستان در قهوه خانه ها بود. حافظۀ تیز و قوی و شگفت انگیزش، ورزیدگیش در هنر سخنوری، بهره گیری او از کلام و اشعار ادب فارسی، و به کاربردن لطایف، اصطلاحات و زبان و کنایات روزانۀ مردم کوچه و بازار به گیرایی و تنفید سخنان او می افزود.

روش محجوب در درس انشاء نگاری با همۀ معلمان زبان فارسی متفاوت بود. انتخاب موضوع انشاء را به خود محصلان وامی گذاشت و از آنها می خواست تا دربارۀ موضوع انتخابی خود چیزی بنویسند و در جلسات بعد بیاورند و بخوانند. معلم ما، بنا بر روش معمول خود، به هنگام انشاء خوانی در کنار دانش آموزان روی نیمکت می نشست و به نوشته های بچه ها گوش می داد. پس از پایان هر انشاء از جا برمی خاست و پای تخته می رفت و به توضیح دربارۀ نوشته ها می پرداخت. او پس از خواندن انشاء هر دانش آموز، چند دقیقه ای دربارۀ شکل و ساختار و محتوای نوشتۀ او سخن می گفت و چند نکتۀ دستوری و نگارشی را برای تکمیل و اصلاح انشاء بیان و دانش آموز را راهنمائی می کرد.

یکی از جلسات نوبت انشاء خوانی به من رسید. داستان کوتاهی را که به جای انشاء نوشته بودم، خواندم. عنوانش «گربه سفیده» بود. موضوع انشاء داستانی تخیلی و برداشتی از روابط مادرشوهر و عروس در فرهنگ سنتی ایران بود. گربه به مادر شوهر تعلق داشت و در زندگی انیس و مونس همیشگی او بود. گربه پس از مرگ صاحبش نقش خود را در وفاداری به او در حفظ تنها میراث بازمانده اش از دستبرد عروس که یک رختدان حاوی چند بقچه لباس و پارچه های نبریده و ندوخته بود، نشان داد.

پس از خواندن داستان، محجوب پرسید که قبلاً هم داستان می نوشته ای یا نه ؟ گفتم: نه، این اولین بار است. بعد با شنیدن پاسخ با تعجب گفت: موضوع و ساخت و پرداخت این داستان به لحاظ فنی و هنر داستان نویسی عیب و نقصی ندارد. آنگاه مرا به چاپ متن داستان، بدون دستکاری و کاستن یا افزودن مطلبی به آن در نشریه ای تشویق کرد. همان سال آن را در شمارۀ ۲، آبان ۱۳۳۸ ماهنانۀ اجتماعی – فرهنگی پیام نوین چاپ و منتشر کردم.

بعد از آن سال تحصیلی به مناسبت های گوناگون با معلم فرزانه ام که درجۀ دکتری در ادبیات فارسی گرفته و از اساتید دانشکدۀ ادبیات بود، نشست ها و دیدارها و گفتگوهایی داشتم. فقط به چند نمونه از این دیدارها اشاره می کنم:

۱۳۴۷. در بهمن و اسفند این سال یک دورۀ آموزشی ۲۰۰ ساعته برای تازه استخدامی ها در ادارۀ فرهنگ عامه گذاشته بودیم. گروه تازه استخدامی ۲۰ تن از دانشگاه دیده ها در رشته های مختلف علمی بودند. از چند متخصص در حوزه های علوم اجتماعی و انسانی مانند نادر افشار نادری، پرویز ورجاوند، فرخ غفاری، ابوالقاسم انجوی شیرازی، هرمز فرهت، یحیی ذکاء و محمد جعفر محجوب برای تدریس موضوعات مربوط به مردم شناسی و فرهنگ عامه و هنرهای نمایشی و موسیقی فولکلوریک در دورۀ آموزشی دعوت کردیم. استاد دکتر محجوب تدریس درس ادب عوام را برعهده گرفتند و دو ماه با حضور و بیانات خود فضای آموزشی ما را جلا بخشیدند .

۱۳۴۸. در کنار برنامۀ پژوهش های میدانی در ادارۀ فرهنگ عامه طرحی داشتیم در زمینۀ بررسی و تحقیق مردم شناسی و فرهنگ عامه ایران در متون تاریخی دورۀ اسلامی. برای تحقق بخشیدن به این فعالیت علمی باز از دکتر محمد جعفرمحجوب دعوت به همکاری کردیم. او این دعوت را با آغوش باز پذیرفت و به همراه چندتن از استادان دیگر، مانند عبدالحسین نوایی، احمد قاسمی، حسین لسان، علی غروی، محمد علی امام شوشتری، محمد حسن سمسار، مهدی پرتوی تحقیق روی متون اسلامی را برعهده گرفتند و هریک متونی را برای تحقیق و استخراج موضوعات مربوط به مردم شناسی و فرهنگ عامۀ برگزیدند.

۱۳۵۵. در این سال جشن هنر شیراز، همایش بین المللی تعزیه شناسی را همراه جشن در شیراز برگزار کرد. در این همایش فرصت یافتم تا چند روز از هم نشینی و مصاحبت معلم فرزانه ام که همراه همسرشان خانم دکتر زهرا اقبال در همایش شرکت کرده بودند، بهره ببرم. در این چند روز دربارۀ اهمیت فرهنگ عامه و ادب و هنر عامه و مسائل گوناگون دیگر، ازجمله خاستگاه و تاریخ پیدایی شبیه خوانی در ایران که در این زمینه با هم اندک اختلافی داشتیم، همچنین اهمیت تأثیر احساس مذهبی و شیفتگی مردم شیعۀ ایران به تاریخ و وقایع کربلا در شکل دادن مجالس مختلف تعزیه، گفتگو کردیم.

در این همایش و برخی همایش های دیگر که زنده یاد ایرج افشار به نام کنگرۀ تحقیقات ایرانی در شهرهای مختلف ایران برپا می کرد، از محضر پر فیض ایشان که گهگاه حضور داشت، استفاده می کردم و توشه ها می اندوختم.

ب. نگاهی گذرا به داستان های عامیانه

آثارعلمی- تحقیقی دکتر محجوب از چند جنبه قابل نگرش و بررسی و نقد و تحلیل است. در این جا تنها به کار پژوهشی او در زمینۀ ادبیات عامه، به ویژه داستان های عامیانۀ مکتوب نگاهی می افکنم و سخنی کوتاه خواهم گفت. محجوب از شمار نخستین ادیبان و دانش آموختگان ادبیات فارسی بود که با تسلط کامل بر ادبیات کهن و کلاسیک ایران به عرصۀ پژوهش های فرهنگ مردم ایران گام نهاد. محجوب همچون صادق هدایت هم با دانش نوین فولکلور در غرب و هم با نگاه غربیان به این دانش و قلمرو و اهمیت آن در جامعه آشنا بود. از طرفی دیگر محجوب یکی از اسوه های ادبیات کهن ما بود که با استعانت و بهره گیری از آگاهی هایش از ادبیات کلاسیک ایران و دانش فولکلور به مطالعۀ فرهنگ عامه به ویژه متون مکتوب داستان های عامیانه پرداخت. پیش از او چند تن از ادیبان و نویسندگان علاقه مند ایرانی مانند حسین کوهی کرمانی، صادق هدایت، فضل الله صبحی مهتدی و امیر قلی امینی به گردآوری قصه ها و افسانه های مردم اهتمام ورزیده بودند. کار آنها متفاوت با کار محجوب بود، چون این چند تن همّ خود را روی روایا ت قصه های شفاهی ایران گذاشته بودند و محجوب فقط روی قصه های مکتوب کار می کرد.

کوهی کرمانی با گردآوری و چاپ و نشر چهارده افسانه از افسانه های مردم نواحی کرمان، کاشان و اصفهان در ۱۳۱۴؛ هدایت با درج متل ها و قصه های شفاهی مانند آقاموشه، شنگول و منگول، سنگ صبور، لچک کوچولوی قرمزی از ۱۳۱۸ به بعد در ماهنامۀ موسیقی؛ صبحی با قصه گویی در رادیو بر اساس قصه هایی که مردم از اقصای نقاط ایران برایش می فرستادند، از بدو تأسیس رادیو در ۱۳۱۹ و بعد چاپ ونشر آنها در چند مجموعه، جملگی در اعتبار بخشیدن به این مجموعۀ فرهنگی از ذخایر هنری و تخیلی مردم سرزمین ایران نقش مهمی داشتند و از پیشگامان این راه به شمار می روند. نا گفته نماند که ابوالقاسم انجوی شیرازی نیز کار جمع آوری قصه های شفاهی مردم را از طریق رادیو ایران ادامه داد. او مجموعه ای از این قصه ها را در چند مجلد منتشرکرد. کار او پس از گردآورندگان پیشگام قصه های شفاهی و همزمان با دورۀ پژوهش های محجوب در زمینۀ قصه های مکتوب بود.

کار محجوب مستثنی از کار همۀ آنها بود. او به گنجینۀ داستان های نوشتاری دست یافته بود و با علاقه و کوشش بسیار به شناساندن این گونه آثار ذهنی از آفریده های مردم اهتمام ورزید. محجوب را می توان در این راه شهسوار یکه تاز میدان و پیشرو مردم نگاران داستان های عامیانۀ مکتوب به شمار آورد.

چه طور شد که استاد محجوب به این نوع پژوهش گرایش یافت. همان طور که خود می گوید: از کودکی با قصه ها و داستان های عامیانه انس و الفت گرفته بود. آشنایی او با قصه ابتدا با افسانه هایی بود که مادرش و آبجی فراش، پیرزن فراش مدرسۀ عمه اش برای او نقل می کردند. در ۱۲ سالگی داستان امیرارسلان به دستش رسید . این اولین بار بود که متن قصه ای به صورت مکتوب را می دید. خواندن داستان امیرارسلان نه یک بار بلکه چند بار شوق و رغبت او را به خواندن این نوع داستان ها برانگیخت. از آن پس هرچه پول توجیبی برای تنقلات می گرفت در خرید کتاب های قصه های عامیانه به پیرمردی که روبروی مسجد سپهسالار در میدان بهارستان دکه داشت، می داد. پیر مرد هم هرچه قصه در بساط داشت یا جمع می کرد و می آورد، به محجوب عرضه می کرد.

آشنایی محجوب با این نوع داستان ها و موضوعات و مضامین آنها، و عشق و علاقه اش به این قصه ها در کودکی ، او را در بزرگسالی به سمت و سوی این داستان ها و شناسایی نسخه های آنها در کتابخانه ها کشاند. تحقیقات محجوب در این زمینه گسترۀ گسترده ای یافت. او برای اولین بار متن کامل یکی از این داستان ها به نام امیرارسلان، نوشتۀ محمد عل نقیب الممالک، داستانگزار ناصرالدین شاه را تصحیح کرد و متن منقح و مهذبی از آن و با مقدمه ای جامع و عالمانه در سال ۱۳۴۰ ارائه داد. در مقالاتی هم این داستان ها را بر اساس محتوا، مضمون، حجم، راویان، شنوندگان، زبان و بیان، تأثیراجتماعی و روانی آنها طبقه بندی کرده است.

محجوب شمار نسخه های خطی، چاپ سنگی و سربی این داستان ها را بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ تا گمان زده است. از این مجموعۀ ناشناخته حدود ۵۰ داستان را بررسی و شناسایی و به تدریج در مجلات مختلف به ویژه مجلۀ سخن و مجلۀ دانشکدۀ ادبیات معرفی کرد. دکتر حسن ذوالفقاری این داستان ها را همراه با پاره ای از مقالات او در زمینۀ فرهنگ و هنر عامه در یک مجموعۀ دو جلدی با نام ادبیات عامیانۀ ایران جمع آوری و چاپ و منتشر کرده است.

محجوب نوعی از قصه ها مانند خضر و الیاس، عاق والدین، موش وگربه و طوطی نامه را که در زمرۀ کتاب های درسی مکتب روها بود و ملامکتبی ها و ملاباجی ها آنها را به نوآموزان در مکتب خانه ها تدریس می کردند، از داستان های عامیانۀ مکتوب به شمار آورده و عنوان « قصه های بچه خوانی» به آنها داده است. او اصطلاح « بچه خوانی» را از فهرست انتشاراتی کتابخانه های قدیمی و سنتی گرفته بود. در این فهرست ها بخشی از کتاب ها که مخصوص کودکان بود با عنوان « بچه خوانی » معرفی شده بودند. اصطلاح بچه خوانی درست همان اصطلاح « کتاب کودک» یا « کتاب های کودکان» است که امروزه در میان ما تداول دارد و مرادمان از آن مجموعۀ کتاب هایی است که برای کودکان نوشته شده اند.

مختصر بگویم که دکترمحجوب با معرفی مجموعه ای از داستان های عامیانۀ مکتوب و نوشتن مقالات تحقیقی- تحلیلی ارزشمند در مورد آنها پلی ارتباطی میان ادب شفاهی و ادب نوشتاری در فرهنگ مردم بر قرار کرد. او گسستی که میان تاریخ ادبیات شفاهی و ادبیات عامیانۀ نوشتاری بود، از میان برداشت و علمای حوزه های علوم اجتماعی و انسانی را به ارزش و اعتبار این میراث تخیلی و هنری غنی مردم ایران آگاه کرد. محجوب بدون شک نقش برجسته ای در شکل علمی دادن به فرهنگ عامۀ ایران و احیای ادب و هنر و آئین های عوام به ویژه داستان های عامیانۀ مکتوب، آئین سخنوری، نقالی، و زمینه های دیگری از فرهنگ عامه مانند کبوتربازی داشته است. او با پژوهش هایش در این مقولات به دانش فرهنگ مردم هویت و اعتبار بخشید و نوع نگرش تحقیر آمیز جامعۀ فرهیخته را به این گنجینۀ ارزشمند فرهنگی تغییر داد.

محجوب پروردۀ فرهنگ مردم و عاشق مردم کوچه بازار بود. زبان مردم عامه را پاک تر و مهذب تر از مردم خواص و فرهیختگان می دانست. در مقاله ای دربارۀ « فرهنگ پیشه ها» می نویسد معارف هریک از صنعت گران و پیشه وران جامعۀ سنتی ما در زمینۀ زبان فارسی بیش از دانشگاه دیده های ماست. نقل می کند که یک بار سماور نفتیشان که مخزن نفت و تنورۀ آن سوراخ شده بود و یکی نفت و دیگری آب پس می داده است، برای تعمیر نزد سماور ساز می برد. برای تعمیر آن چند جمله به کار می برد تا مقصودش را به او مفهوم کند. بعد از چند روز که برای گرفتن سماور می رود. از سماور ساز می پرسد: سماور را درست کردی؟ دیگر آب و نفت پس نمی دهد، خاطر جمع باشم! سمار ساز جوابش را با دو ترکیب « آّب بندی و نفت بندیش کردم» بیا ن می کند و سر و ته قضیه را به هم آورد.

محجوب نخستین ادیب دانشمند فولکلور شناسی بود که به فرهنگ عامه موجودیت علمی بخشید و آموزش ادب عوام را از میان تودۀ مردم کوچه و بازار به محیط دانشگاهی برد. در آغاز تأسیس دانشکدۀ هنرهای دراماتیک در سال ۱۳۴۳، دو واحد درس عمومی برای شناخت فرهنگ عامه، به ویژه ادب و هنر عامه در نظر گرفتند و تدریس آن را دکتر مهدی فروغ، رئیس دانشکده به استاد دکتر محجوب سپرد. پس از دعوت محجوب به عنوان استاد میهمان به دانشگاه آکسفورد و دانشگاه استراسبورک و رفتن او به کشورهای انگلیس و بعد فرانسه در سال های ۱۳۵۱-۱۳۵۳، دانشکدۀ هنرهای دراماتیک تدریس درس او را به اشارۀ محجوب به من واگذارد که تا چند سال تدریس آن را در دانشکده برعهده داشتم .

روانش پیوسته شاد و روحش با نیکان قرین باد

_____________________________________________

متن کامل سخنرانی که خلاصۀ آن در دویست و بیست و هشتمین نشست از شب های بخارا در « شب زنده یاد محمد جعفر محجوب »، به مناسبت بیستمین سال درگذشتش، در روز دوشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۴ در کانون زبان فارسی ارائه شد.

دکتر علی بلوکباشی عضو شورایعالی انسان شناسی و فرهنگ و مدیر گروه مردم شناسی دائره المعارف بزرگ اسلامی است