انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معقول‌های نامعمول، نگاهی به تعمیم مفهوم کالای گیفن

عکس: گری استنلی بِکِر/در مطلب پیشین با عنوان «کالای گیفن، ناقض عقلانی قانون تقاضا»[۱] به تفصیل تفاوت رفتار مصرف‌کننده این نوع کالا را در مقایسه با سایر کالاها شرح داده‌ایم. در مطلب حاضر که به نوعی بخش دوم آن مطلب نیز محسوب می‌شود؛ برآنیم تا با تعمیم رفتارِ اقتصادیِ خریدارِ کالایِ گیفن، بروز این وضعیت نامعمول را در سایر عرصه‌های انسانی بررسی کنیم. به بیان دیگر، هدف نهایی این بحث، از یک سو، آن است که تاکید کنیم تئوری اقتصاد خُرد در تحلیل رفتارهایِ انسانیِ عقلانی، توانمند است و از سوی دیگر با استفاده از این تئوری نشان دهیم برخی رفتارهای انسانی که ظاهری غیرعقلانی دارند نیز در زمره رفتارهای عقلانی قرار می‌گیرند.

مقدمه:

اگر چه سابقه نظری تعمیم تئوری اقتصاد خُرد به سایر عرصه‌های انسانی به تلاشهای اقتصاددانان و حقوقدانان دانشگاه شیکاگو در دهه ۱۹۵۰ باز می‌گردد.(بادینی، ۱۳۸۲: ۹۱) ولی در عمل، این تعمیم سابقه‌ای به درازای عمر بشر دارد. مثلا وقتی یک شخص با دادن پاداش به شخص دیگر سعی می‌کند او را به سوی انجام دادن یک رفتار بکشاند، در واقع بر همین اساس عمل کرده است. به زبان ساده،‌ بر اساس این تعمیم یک کنشگر عقلانی هنگام انجام رفتاری غیراقتصادی نیز، هزینه‌های انجام آن رفتار را در نظر می‌گیرد؛ دقیقا شبیه به زمانی که می‌خواهد رفتاری اقتصادی از خود بروز دهد.

گری استنلی بِکِر[۲] مشهورترین اقتصاددانی است که یافته‌های تئوری اقتصاد خُرد[۳] را به سایر عرصه‌های انسانی تعمیم داده‌است. وی به دلیل طرح همین موضوع توانست در سال ۱۹۹۲ جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کند.[۴] بر اساس این نگرش، دامنه تحلیل اقتصاد خُرد به پهنه‌ای وسیع از رفتارها و کنش‌های متقابل انسانی گسترش می‌یابد که رفتارهای غیربازاری را نیز شامل می‌شود و نگرش اقتصادی برای تحلیل موضوعاتی اجتماعی مورد استفاده قرار می‌گیرد که به صورت معمول، در محدوده مورد بررسی توسط اقتصاددانان قرار نمی‌گیرد. (Becker,1993:385) به عبارت دیگر در این نگرش، بکارگیری ابزار تحلیل اقتصادی به عنوان رویکرد و روش یا ابزاری قابل اِعمال در تمامی جنبه‌های زندگی اجتماعی لحاظ می‌شود که در آن انتخاب صورت می‌گیرد.(بابایی، ۱۶:۱۳۸۶)

البته اشاره مجدد به این نکته ضروری است که بر اساس این نگرش، تعمیم تئوری اقتصاد خُرد به سایر موضوعات انسانی، صرفا یک تمثیل نیست، بلکه تعمیمی واقعی است. به بیان دیگر همان عوامل و پارامترهایی که در عرصه اقتصاد، بر رفتار یک کنشگر اثر می‌گذارند، در سایر عرصه‌های انسانی و اجتماعی نیز وجود دارند و بر رفتار کنشگر در آن زمینه‌ها نیز تاثیر گذارند و رفتار او را شکل می‌دهند. در واقع اینکه تئوری اقتصاد خُرد می‌تواند رفتارهای یک کنشگر عقلانی را در عرصه‌های غیراقتصادی نیز تحلیل کند، اتفاقی نیست، بلکه از آنجا که این نظریه بر اساس تئوری انتخاب عقلانی[۵] بنا شده‌است، می‌تواند رفتارهای عقلانی انسان را در همه زمینه‌ها بررسی کند.

تعمیم قانون تقاضا و ناقض عقلانی آن

بر اساس قانون تقاضا، وقتی قیمت کالایی زیادتر می‌شود، تقاضا برای خرید آن کالا کاهش می‌یابد و هنگامی که قیمت کالایی کمتر می‌شود، تقاضا برای خرید آن کالا بیشتر می‌شود. معادل این وضعیت در سایر عرصه‌های انسانی نیز وجود دارد، زیرا یک کنشگر عقلانی وقتی با افزایش فشارهای حاصل از انجام یک رفتار مواجه می‌شود، از انجام آن رفتار می‌کاهد. همچنین اگر انجام یک رفتار برای یک کنشگر عقلانی تسهیل شود، تمایل او برای انجام آن رفتار افزایش می‌یابد.

اکنون به بررسی شرایطی می‌پردازیم که یک کنشگر عقلانی، قانون تقاضا را در عرصه‌های غیراقتصادی نقض می‌کند. همانگونه که خریدارِ کالایِ گیفن در عرصه اقتصاد، قانون تقاضا را نقض می‌کند و تئوری اقتصاد خُرد نیز عقلانی بودن رفتار او را تایید می‌کند، این امکان وجود دارد که در سایر عرصه‌ها نیز این وضعیت رخ دهد و یک کنشگر عقلانی، قانون تقاضا را در سایر زمینه‌های انسانی نقض کند.

به عبارت دیگر، همانطور که در نگاه اول، رفتار مصرف‌کننده کالای گیفن به عنوان ناقض قانون تقاضا ممکن است غیرعقلانی به نظر برسد، رفتار یک کنشگر نقض‌کننده این قانون در سایر عرصه‌ها نیز ممکن است برای یک ناظرِ خارجیِ ناآشنا با کالای گیفن، عقلانی تلقی نشود. البته اشاره به این نکته ضروری است که نقض این قانون در همه موارد، عقلانی نیست؛ بلکه در مواردی نقض قانون تقاضا عقلانی است که بر اساس الگوی رفتار مصرف‌کننده کالای گیفن رخ داده باشد.

واژه گزینی برای تعمیم

برای تعمیم یک رفتار یا کنش از عرصه اقتصادی به سایر عرصه‌های انسانی، نیازمند آنیم که برای اصطلاحات مورد نیاز معادل سازی کنیم. البته این معادل سازی باید به نحوی انجام شود که علاوه بر انتقال مفاهیم، جوانب انسانی آن نیز رعایت شده باشد. مثلا بکارگیری کلمات دارنده بارِ ارزشی، چندان مناسب به نظر نمی‌رسد. همچنین استفاده از اسم اشخاص کشف‌کننده یک رفتار انسانی ما را به مقصود نمی‌رساند؛ زیرا در این صورت درک یک موضوع به شناخت افکار یک شخص خاص وابسته می‌شود که در صورت ناآگاهی مخاطب در این زمینه، راه فهم مطلب برای او ناهموار خواهد ماند.

اکنون معادلهایی که برای تعمیم رفتار خریدار کالای گیفن نیازمندیم را پیشنهاد می‌کنیم. برای خریدار یا مصرف کننده، از واژه‌های کنشگر یا رفتارکننده استفاده می‌کنیم و البته منظور از تقاضا نیز در اینجا تقاضا برای انجام یک رفتار خواهد بود. هنگامی که یک شخص قصد خرید یک کالا را دارد، لازم است از درآمدی که در اختیار دارد استفاده کند. به همین صورت، یک کنشگر هنگامی که قصد انجام یک رفتار را دارد، از امکانات خود برای انجام آن بهره می‌گیرد. بنابراین برای درآمد نیز از واژه امکانات استفاده می‌کنیم. همچنین یک شخص برای خرید یک محصول باید قیمت آن را بپردازد و همانطور که یک رفتارکننده باید فشارهایی را تحمل کند تا بتواند رفتاری را انجام دهد، چنین کنشگری باید سختی‌ها و فشارهایی که پس از انجام این رفتار نیز بر او تحمیل می‌شود را نیز بر خود هموار سازد. بنابراین از اصطلاح فشار به‌ عنوان معادل قیمت در عرصه‌های غیراقتصادی استفاده می‌کنیم.

در زمینه انواع کالا نیز همانطور که قبلا اشاره شد، کالاها از دو دیدگاه طبقه‌بندی می‌شوند. دیدگاه تغییر درآمد و دیدگاه تغییر قیمت. در دیدگاه اول که کالاها از دیدگاه تغییر درآمد طبقه بندی می‌شوند، کالاها در دو دسته عادی و پَست قرار می‌گیرند. در دیدگاه دوم نیز، کالاها بر اساس تغییر قیمت در دو دسته قرار می‌گیرند؛ کالای معمولی و کالای گیفن.

در دیدگاه اول، برای تعمیم رفتارِ خریدارِ کالایِ عادی به سایر عرصه‌های انسانی، از اصطلاح رفتارِ عادی استفاده می‌کنیم. برای دیدگاه دوم نیز معادل اصطلاح رفتارِ خریدارِ کالایِ معمولی، رفتار معمولی در نظر می‌گیریم. البته همانگونه که مشاهده می‌شود در دو مورد اخیر با توجه به اینکه اصطلاح بکار رفته در عرصه اقتصاد بدون تغییر قابل تعمیم بودند، تغییری در آنها ایجاد نکردیم.

اکنون اما نوبت به دو اصطلاح کالای پَست و کالای گیفن می‌رسد. برای کالای پَست نمی‌توانیم از این واژه برای تعمیم استفاده کنیم زیرا این واژه بارِ ارزشی دارد و اگرچه در عرصه اقتصاد مصطلح است اما در سایر عرصه‌ها قابل استفاده نیست. با توجه به تعریف کالای پَست در عرصه اقتصاد که قبلا ارایه شد، برای معادل سازی رفتار مصرف‌کننده کالای پَست از اصطلاح رفتار ناچار[۶] استفاده می‌کنیم. زیرا با کاهش امکانات، یک کنشگر به سوی انجام این نوع رفتار کشیده می‌شود. اشاره به این نکته فراموش نشود که می‌توان به جای این اصطلاح از واژه‌هایی همچون تحمیلی[۷] یا آسان[۸] نیز استفاده کرد اما به نظر می‌رسد واژه ناچار، رساتر باشد.

برای معادل سازیِ رفتارِ خریدارِ کالای گیفن نیز عبارات مختلفی می‌تواند مدنظر باشد. شاید مشکل بودن استفاده از یک واژه برای انتقال این مفهوم موجب شده اقتصاددانان به جز استفاده از نام گیفن، از عبارت یا اصطلاح دیگری در این باره استفاده نکنند. جالب این است که برای توصیف رفتار خریدار کالای گیفن، از اصطلاح رفتار گیفنی نیز در بسیاری متون استفاده شده است. با این حال ما اصرار داریم که از واژه‌ای استفاده کنیم که برای مخاطبان قابل درک باشد، اگرچه نمی‌خواهیم که برای بکارگیری واژه‌ای خاص تعصب به خرج دهیم و واژه‌ها را صرفا پیشنهاد می‌کنیم.

برای معادل رفتار مصرف‌کننده کالای گیفن در همه عرصه‌ها به صورت کلی، استفاده از اصطلاح رفتار کمانه[۹] را پیشنهاد کرده‌ایم. دلیل بکارگیری این اصطلاح نیز استفاده از فعل کمانه‌کردن است. در واقع وقتی یک تیر به سطح سختی اصابت می‌کند و به‌جای اینکه در آن فرو رود، کمانه می‌کند، تغییر مسیرش در جهتی غیرمنتظره است. البته علاوه بر عنوان کلی کمانه، در زمینه بحث‌های مربوط به هویت،‌ این نوع رفتار را رفتار افراطی،‌ معادل سازی‌ کرده‌ایم.

علاوه بر اصطلاح کمانه که به عنوان صفتی برای رفتار بکار می‌گیریم، پیشنهاد ما این است که برای کنشگر چنین رفتاری نیز اصطلاح «کمانگر» را بکار ببریم. همچنین برای عامل یا شخصی که کمانگر را به سوی انجام رفتار کمانه کشانده‌است، پیشنهاد ما این است که از اصطلاح «کمانکش» استفاده کنیم؛ اگرچه می‌دانیم که معمولا کمتر نیازی برای بکارگیری این دو اصطلاح اخیر بوجود می‌آید. در واقع معادل کمانگر در عرصه اقتصاد، مصرف‌کننده کالای گیفن است و معادل کمانکش نیز، عرضه‌کننده این نوع کالاست.

اکنون شرایط بروز رفتار گیفنی در عرصه‌های غیراقتصادی را با استفاده از واژه‌های معادل، توضیح می‌دهیم. یک کنشگر هنگامی رفتار کمانه انجام می‌دهد که فشارهایی که به جهت انجام یک رفتار ناچار متحمل می‌شود،‌ افزایش یابد و این کنشگر جایگزینی برای این رفتار نداشته باشد. به عبارت دیگر فشار بر کنشگری که ناچار به انجام یک رفتار است، موجب بروز رفتار کمانه می‌شود. در واقع رفتار کمانه خود رفتاری ناچار است که کنشگر، جایگزینی برای آن ندارد و فشار بر چنین کنشگری او را به سوی انجام این رفتار می‌کشاند.

مثلا همانطور که در بحث‌های مربوط به هویتگرایی افراطی[۱۰] قبلا اشاره کرده‌ایم کسی که فقط سخن گفتن به یک لهجه را می‌داند، هرچه بیشتر به دلیل سخن گفتن به آن لهجه تحت فشار قرار گیرد، تمایل بیشتری به آن لهجه پیدا می‌کند. همچنین همانطور که در مطلبی که درباره انتخابات ترکیه[۱۱] نوشته‌ایم، اگر هزینه حکومت کردن یک حزب بر مردم افزایش پیدا کند در حالی که جایگزینی ناچارتر برای آن حزب متصور نباشد، فشار بیشتر بر مردم، موجب تمایل بیشتر مردم به آن حزب می‌شود. در زمینه رعایت قواعد حقوقی نیز قبلا اشاره کرده‌ایم که اگر کنشگری خود را ناچار به ارتکاب جرمی بداند، با کاهش مجازات[۱۲]، تمایل کمتری به انجام آن رفتار مجرمانه خواهد داشت و بالاخره در زمینه روابط بین‌الملل، در مطلبی با عنوان «تحریم مانع توسعه برنامه موشکی ایران می‌شود؟»[۱۳] نشان دادیم که تحریم و سایر اقدامات تحریک‌ آمیز، موجبات توسعه این برنامه را فراهم آورد‌ه است. البته موارد مهمی نیز وجود دارد که پیشتر فرصت پرداختن به آنها را نداشته‌ایم و در آینده به آنها پرداخته خواهد شد.

جمع بندی

هدف از نوشتن این مطلب و البته مطلب پیشین با عنوان «کالای گیفن، ناقض قانون تقاضا» که به نوعی بخش اول این مطلب محسوب می‌شود، روشن کردن چارچوب نظری موارد مختلفی از کنش‌های انسانی است که گرچه در نگاه اول عقلانی به نظر نمی‌رسند اما با استفاده از تئوری اقتصاد خُرد و تعمیم رفتار مصرف‌کننده کالای گیفن، عقلانی بودنشان اثبات می‌شود. از این روست که این دو مطلب به عنوان مرجع مباحث قبل و بعد خود خواهند بود و در مطالب بعدی در اشاره به چارچوب نظری بحث، مورد ارجاع قرار خواهند گرفت.

#

فهرست منابع و مآخذ:

– بابایی، دکتر ایرج (۱۳۸۶) «مبانی نظری رویکرد تحلیل اقتصادی حقوق»، فصلنامه پژوهش حقوق عمومی، سال۹، شماره۲۳: صص ۶۰-۱۳.

– بادینی، حسن (۱۳۸۲) «مبانی فلسفی نگرش اقتصادی به حقوق»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره۶۲، شماره۰: صص ۱۳۵-۹۱.

– Becker, Gary S. (1993). Nobel Lecture: The Economic Way of Looking at Behavior, The Journal of Political Economy, Vol. 101, No. 3, pp. 385-409

 

 

[۱] http://anthropology.ir/article/30885

[۲] Gary Stanley Becker

[۳] Microeconomics theory

[۴] http://www.nobelprize.org/nobel_prizes/economic-sciences/laureates/1992/becker-facts.html

[۵] Rational Choice Theory

[۶] Compelled behavior

[۷] Imposed

[۸] Easy

[۹] Ricochet behavior

[۱۰] http://anthropology.ir/article/30540

[۱۱] http://anthropology.ir/article/30588

[۱۲] http://anthropology.ir/article/30716

[۱۳] http://anthropology.ir/article/30813