علوف، ا.، ۱۳۸۹، هویتهای مرگبار، ترجمهی عبدالحسین نیکگهر، تهران: نشر نی
در این کتاب، امین معلوف به چگونگی هویتسازی از خلال حذف و طرد هویت دیگری میپردازد. پدیدهای که در روزگار حاضر امری فراگیر است. او بهویژه به مهاجران نظر دارد و چگونگی تعریف هویتشان در فرهنگی که برای تعلق و عدم تعلق به آن در نوساناند. امین معلوف از خودش آغاز میکند، مسیحی عربزبانی که بیست و اندی سال در لبنان زیستهاست و بیست و اندی سال در فرانسه. او توضیح میدهد که چگونه نمیتواند اجزای هویتبخشش را اجزایی متمایز در نظر بگیرد و چگونه هویتش در همین تکثر و در هم تنیدگی معنا میدهد و نه در تمایز گذاری میان جنبههای گوناگونش.
نوشتههای مرتبط
«تا اینجا من پیوسته روی این موضوع اصرار ورزیدهام که هویت از تعلقهای چندگانه ساخته شدهاست؛ اما لازم است همانقدر تآکید کرد که هویت یگانه است و ما آن را چونان یک کل یکپارچه زندگی میکنیم. هویت یک شخص چیدمانی از تعلقهای مستقل نیست؛ هویت یک [لحاف] «چهل تکه» (patechwork) نیست، بلکه طرحی روی یک پوست کشیده شده است که اگر تنها یک تعلق لمس شود، کل شخص مرتعش میشود.»
امین معلوف همچنان به شکلگیری هویتهای دینی توجه میکند، بر تاریخمندی اشکال بروز و ظهور یک دین در جوامع مختلف و برآمدن نحلههای گوناگون فکری و فرهنگی از آن. با این دیدگاه، سعی میکند بروز بنیادگرایی را بهعنوان جریانی هویتساز طی قرن جدید، در حالیکه نیاز به وجوه تمایزبخش هویتی احساس میشود، توضیح دهد. فرایندهای جهانیسازی و گسترش مشابهتهای جهانی، نیاز به عناصر هویتساز را تشدید میکند. چنانکه نویسنده میگوید، زمانیکه بخشی از هویت ما در معرض تهدید و نابودی قرار میگیرد بر آن تأکید میکنیم.
به این جهت گسترش اسلامگرایی رادیکال را پدیدهای میداند که نه با تأکید صرف بر ماهیت یک دین، که میباید با در نظر گرفتن مختصات تحولات جهانی و بحرانهای هویتی فهم شود. پدیدهای که علت آن را بیش از کشورهای اسلامی، میبایست در تاریخی سراغ گرفت که جهان غرب برای بسیاری از این کشورها رقم زدهاست.
سپس از مفهوم جهانیسازی سیمای هویتیِ نوینی را به تصویر میکشد و آن امکان باز تعریف هویتی بنا بر تعلقهای مشترک است، یعنی «همهویت» شدن؛ چرا بیش از هر زمان دیگری به یکدیگر مشابهت یافتهایم. البته امین معلوف به خطرات این همانندسازی هم توجه دارد، چنانکه میگوید :« به موازات مبارزه برای عامگرایی ارزشها، ضروری است که بر ضد هماهنگسازی فقیرکننده، بر ضد برتریجویی ایدئولوژیکی یا سیاسی یا اقتصادی یا رسانهای بر ضد هماهنگسازی تحمیقکننده، بر ضد هر آنچه که کثرت بیان زبانی، هنری، فکری را دهنبند میزند، بر ضد هر آنچه که در راستای دنیایی تکصدایی بچگانه است. یک نبرد برای دفاع از برخی رویهها، برخی سنتهای فرهنگی، اما نبردی هوشمندانه، سختگیر، گزینشی، بدون ترس مفرط و پیوسته باز به روی آینده.»
ماجرای اصلی کتاب در واقع یک کشمکش دو سویه است. از یک سو، طرد و حذف هویت به نفع همانند سازی و از دیگر سو، بازتعریفی مرگبار از هویتهایی که به حاشیه رانده شدهاند برای بازنمایاندن خویش. در این میان کتاب در پی یافتن راهیست که بتوان با پذیرش خرده فرهنگها و تکثر هویتی، درون فرایندهای جهانیسازی «پلنگ را رام کرد». عبارتی که عنوان فصل آخر کتاب است: «رام کردن پلنگ». «پلنگ اگر آزار ببیند، میکشد و اگر به حال خودش رها شود میکشد»، همانگونه که هویتی مرگبار میشود. از دیگر عناصری که روی آن تأکید میشود، مسألهی زبان است. زبان در کنار دین دو عنصر تأثیرگذار و شالودهی هویتی را تشکیل میدهند.
«بر مبنای این مقایسهی موجز میان دین و زبان در صدد آن نیستم که یک تقدم یا یک ترجیح برقرار کنم. بلکه میخواهم توجه را به این واقعیت جلب کنم که زبان از این ویژگی ممتاز برخوردار است که در عین حال هم عنصر هویتی است و هم ابزار ارتباطی. به این سبب و به خلاف آنچه که در مورد دین آرزو میکردم، جدا کردن عنصر زبانی از شاکلهی هویتی نه شدنی است و نه سودمند. زبان استعداد آن را دارد که محور اصلی هویت فرهنگی باشد و گوناگونی زبانی محور هر گوناگونی.»
در موقعیت کنونی تاریخی، ناگزیر از پذیرش تحولات اقتصادی و فناورانهای هستیم که خواهناخواه جنبههای گوناگون زندگیمان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. رأی معلوف نیز بازگشتی به گذشته و نادیده گرفتن تحولات نیست، بلکه با فهم و پذیرش واقعیات وضعیت کنونی، مخاطرات و امکاناتش، سعی در گستراندن جایگاهی دارد که پذیرای جهان انسانی باشد و علاوه بر زبان، ارزشها و تعلقات مشترک، منحصر به فرد بودن همهی ما را نیز در آغوش گیرد. زبان کتاب ،چنان که خود میگوید، نه چندان گرم و نه چندان سرد است و با حرکتی مدام میان وضعیات گوناگون تحولات جهانی، ما را برای اندیشیدن به مؤلفههای هویتیمان سوق میدهد؛ اینکه چگونه هویت خود و دیگران را میفهمیم، کدام مؤلفهها را با صدای فراتری فریاد میکنیم، از کدامها صرفنظر میکنیم و کدامشان مرگبار میشوند.
«هریک از ما باید شهامت آن را داشته باشد که چندگانگی هویتش را بر عهده بگیرد، و هویتش را چونان سر جمع تعلقهای گوناگونش ادراک کند، نه اینکه آن را تنها به یک تعلقاش که چونان تعلق برتر، چونان ابزار طرد و گاهی نیز چونان ابزار جنگ قد برافراشتهاست، یکی بداند. برای همهی آنهایی که بهویژه فرهنگ خاستگاهشان با فرهنگ کشوری که در آن زندگی میکنند تطبیق نمیکند، باید بدون گسیختگی عمیق بتوانند این تعلق دوگانه را عهده بگیرند، پیوستگی با فرهنگ خاستگاهشان را حفظ کنند و مجبور نباشند آن را چونان بیماری شرمآوری پنهان کنند و به موازات آن خود را به روی فرهنگ کشور میزبان باز کنند.»