نویسندگان: فاطمه گلابی و ابراهیم شهبازی قبچاق، ۱۳۹۳، تهران: تیسا، ۲۳۱ صفحه
نویسندگان این کتاب از آنجایی که معرفت شناسی رشته ای است که موضوع خود را روش دانش و خود شناخت قرار داده است وبه همین دلیل استفاده از بنیاد محکم معرفت شناختی می تواند رهنمودی اساسی برای روش شناسی در دانش اجتماعی تلقی شود؛ چون که با استفاده از بینش معرفت شناسانه، سوژه ار ابژه خود طرح کلی و منسجمی دارد و با نگاه از بالا تسلط بیشتری بر روی شناخت خود پیدا می کند، و به دلیل اهمیت یورگن هابرماس و کارل پوپر در زمینه روش شناسی دانش اجتماعی به معرفی و شرح دیدگاه معرفتشناختی دو فیلسوف مطرح قرن بیستم پرداخته اند. انگیزه مولفان از نوشتن این کتاب ارائه مبنای بهتری برای برنامه ها و طرح هایی که در پی کار بر روی فلسفه روش و چگونگی آن در علوم اجتماعی هستند و همچنین بحث درباره چیسیتی، روش، رسالت، کاربردی بودن دانش اجتماعی می باشد و مهمتر از آنها تلاشی است درجهت شناساندن آرای این دو متفکر و اختلافات این دو در عرصه فلسفه و جامعه شناسی.
نوشتههای مرتبط
نویسندگان کتاب حاضر با پذیرفتن این ایده که هستی انسان ها بنیادی برای شکلگیری معرفت شناسی می باشد و از طریق این معرفت شناسی است که به روش شناسی و در نهایت غایت شناسی می رسیم، به بررسی و مقایسه معرفت شناسی هابرماس و پوپر پرداخته اند. هابرماس به عنوان بزرگ ترین و پرنفوذترین فیلسوف و جامعه شناس قرن بیستم اهمیت زیادی در شکلگیری مباحث و مکاتب کنونی داشته است و پوپر بنا بر روش شناسی و عقل گرایی انتقادی ای که دارد، در فلسفه علم و روش آن، فیلسوف بی رقیبی می باشد.
کتاب حاضر شامل هفت فصل و یک پیش گفتار می باشد. فصل اول کتاب به بیان موضوع اصلی مورد نظر و علت کار بر روی این موضوع می پردازد و مباحثی مانند پرسش های پیش رو و واکاوی مفاهیم اساسی، معرفت شناسی، کاربرد پذیری، انواع دانش، معرفت شناسی در نگاه جامعه شناختی، معرفت شناسی، روش شناسی و روش، معرفت شناسی در نگاه انتقادی را مطرح می کند. مؤلفان در این فصل مطالبی درباره هابرماس که به عنوان مبدع نظریه کنش ارتباطی، با مقاله های مختلف درباره اخلاق گفتمان و میان وقایع و قواعد شناخته شده است و همچنین به عنوان چراغ راهنمای نسل دوم نظریه پردازان مکتب فرانکفورت و ثمره رویکرد های انتقادی نسل اول مکتب فرانکفورت به حساب می آید، آورده اند. همچنین در مورد پوپر که به جرأت می توان گفت که پرنفوذترین فیلسوف علم طبیعی قرن بیستم است که به دلیل انتقاد گرایی سیاسی اش معروف است. پوپر عمدتا با کتاب های جامعه باز و دشمنان آن و فقر تاریخی گری در کنار تأثیر گذاری بر علوم طبیعی و نظریه سیاسی، در علوم اجتماعی نیز توجه های فراوانی را به خود جلب کرده است. ویژگی اصلی تفکر پوپر فهم و مداقه وی بر روی عینیت و عقلانیت و همچنین سیاست و جامعه است. وی از فلسفه علم به سیاست و جامعه رسیده است.
در فصل دوم و سوم منابع و آثار هریک از متفکران یاد شده و نظریات معرفت شناسانه آنها به طور اجمالی بررسی می شود و دیدگاه های مربوط به معرفت شناسی هریک از آنها بیان می شود به طور دقیق تر فصل دوم ، به بررسی معرفت شناسی هابرماس که شامل : نظریه و عمل، در منطق علوم اجتماعی، دانش و علایق انسانی، دانش معطوف به کار، دانش عملی، دانش رهایی بخش و طرح کلی از معرفت شناسی هابرماس می باشد پرداخته است و در فصل سوم نویسندگان به معرفی معرفت شناسی پوپر که شامل: منطق اکتشاف عملی، مسئله استقرا، ابطال پذیری به عنوان جایگزین، فقر تاریخیگری، رئالیسم و هدف علم، جامعه باز و دشمنان آن، تحلیل موقعیتی و نظریه سه جهان دانش، می باشد، اشاره کرده اند.
در فصل چهارم تحت عنوان هابرماس و پوپر؛ به بررسی تطبیقی موضوعات مطرح در معرفت شناسی هر کدا م از متفکران پرداخته شده ، به عبارتی دیگر تحلیل های تبینی ـ مقایسه ای که در آن به تفاوت ها در زمینه تاریخی، گرایش های سیاسی، تفکرات غایت شناسانه و شباهت های این دو متفکر می باشد، مطرح شده است.
در فصل پنجم به مقایسه مکاتب و دیدگاه های موجود در آرای هابرماس و پوپر پرداخته شده است. در این فصل نویسندگان تحت تفاوت ها به مکتب فرانکفورت در مقابل مکتب اثبات گرایی، انتقاد گرایی هابرماس و پوپر، پایه های معرفت شناسی هابرماس و پوپر: پاسخ به پرسش نخست، رابطه نظریه با عمل در اندیشه هابرماس و پوپر، آرای هابرماس و پوپر درباره ارزش، تبیین گرایی پوپر در مقابل رهایی گرایی هابرماس: پاسخ به پرسش دوم، روش شناسی هابرماس و پوپر در علوم در علوم اجتماعی: پاسخ پرسش سوم را در قالب تفاوت های این دو متفکر تبیین کرده اند. در قسمت دوم به شباهت های این دو متفکر در شباهت های معرفت شناختی، تحلیل روابط روش شناختی- معرفت شناختی پرداخته شده است. در ادامه این مباحث از فصل پنج به بعد نویسندگان تلاش کرده اند تا به تدریج تا آخر فصل هفتم به پرسش های مطرح شده پاسخ داده شود و در حد پیشنهاد، با مقایسه میان معرفت شناسی این دو نظریه پرداز، کاربردپذیری روش های طرح شده به وسیله این دو اندیشمند در علوم اجتمای مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و در این راستا توسعه نظری لازم حاصل شود.