انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب شعله شمع

باشلار، گ.‌، شعله‌ی شمع، ۱۳۷۷، ترجمه‌ی جلال ستاری، تهران: نشر طوس

«باغ‌هایی هست

که در آن‌ها فواره‌ی تنهایی می‌سوزد

میان‌ سنگ‌ها

در شفق.»

ژان کوبر

کتابی همان‌گونه که از اسمش برمی‌آید در باب شعله شمع. آمیخته‌ای از شعر و فلسفه، گریزی به عرفان و روانکاوی، در باب چیزی که به شب، به تیرگی، به تنهایی، به خیال معنا می‌بخشد و به آن جان تازه‌ای می‌دمد. گویا زیست شعله، زیست اندیشه است. گرویدن و صعودش، سیر اعتلای روح است. شعله مداوم، استوار، مستقل، اما آرام پیش می‌رود، حتی هنگامی که خاموش می‌شود «… دنباله‌ی آرام تنهاییِ شمع، تنهایی در کنار شمع است. هر چیز در دنیا که به خاطر ارزشش دوستش داریم، حقاً زمانی دیگر نخواهد بود و نیست می‌شود (یا حق دارد که روزی بخواهد که نباشد)، اما هر وجود، اندکی از وجود خود، سایه‌ی وجود و بودش را در نبود و وجود عدمی خویش، باقی می‌گذارد.»

پیوند شعله‌ی خیال و شعله‌ی شمع ایده‌ی اصلی کتاب است. حیات شعله و حیات خیال، خیالی که با هیچ چیز جز شعله‌ی شمع این چنین هم‌زاد نیست. کوچک‌ترین و آرام‌ترین لرزش تاریکی است، می‌لرزد و می‌سوزاند، مدعی گرما و روشنایی آتش‌گونه نیست، متانت و تداومش به‌سان‌ خیال، که مسیری در میان جان آدمی می‌گشاید، در تاریکی و سکوت راه باز می‌کند. باشلار از صدای شمع سخن به میان می‍آورد و آن از طریق دست انداختن بر دنیای شعر است. گویا شعرا زبان گویای شعله‌هایند و زبان‌ ِ گویای تخیل! آن‌جا که خیال‌پردازی‌هایمان را با هم به اشتراک می‌گذاریم و از جهان تنهایی هم آگاه می‌شویم عالم شعر است.

« … مسأله‌ی شاعر، بیان واقعیت به یاری غیر واقعیت است. شاعر چنان‌که در فصل دیباچه خاطرنشان ساختیم، در سایه روشن وجودش، می‌زید و در آن قلمرو، به واقعیت روشنایی می‌بخشد و یا سایه می‌دهد و در این دو کار، هر پرده‌ی بیانش لحنی نامنتظر دارد.»

چیزی که به قلم درآورده جهان شعله است. موجودیتی تمام، نه یک شیء، نه یک رخداد، نه یک پدیده، نه حتی یک مفهوم؛ بلکه یک وجود که در جهان تنیده و به وسعت آن بسط داده‌ شده‌است. جهان به مثابه‌ی شعله‌ای که می‌اندیشد، می‌تپد، می‌جهد، می‌شنود، می‌گوید، می‌سوزاند، ایستادگی می‌کند، تمام می‌شود، از نو می‌رُوید، دود می‌شود و خیال می‌بافد. نویسنده گویی می‌خواهد شعله را بدان‌گونه که در ادراک شاعران فهم می‌شود دریابد و ویژگی‌هایش را برشمرد، که حاصلش عناوین فصول کتاب‌اند: تنهایی خیال‌پرداز شمع، راست‌قامتی شعله و تصاویر شاعرانه‌ی شعله در زندگانی گیاهی.

این‌که چگونه موجودیت یک شعله‌، ساختار معنایی و شکلی آن به‌عنوان عنصری زیر بنایی در پدیده‌های گوناگون متبلور می‌شود؛ از نکات اساسی کتاب است. آن‌جا که شعله‌ی وجود آدمی، شعله‌ی تنهایی، شعله‌ی درخت، شعله‌ی گل سرخ و مانند اینها معنا می‌گیرد. «شاعران خیال‌باف درباره‌ی کیهان، از میان دو تصویر بالاطلبی آتش و فرازجویی روشنایی، یکی را برمی‌گزینند. راشیلد (Rachilde)، به روزگار جوانی، می‌اندیشید نهال تاک، همه‌ی آتش خاک یعنی « آن عصاره‌ی شیطانی را که از صافی آتشفشانی سخت و هولناک گذشته»، با ساقه‌ی مردانه‌اش به خوشه‌ی انگور می‌رساند.

سکر و مخموری آدمی، پایان شیدایی و شوریدگی درخت رز است.»

نوعی مفهوم‌پردازی و ساختاریافتگی در بخش‌های کتاب وجود دارد، یک محور که می‌توان به کمک آن در هر بخش، علیرغم پراکندگی و انتزاعات بی‌شمار، حلقه‌ی اتصالی یافت که پیوستگی قطعات را تأمین می‌کند. به‌گونه‌ای اشعار و یا رمان‌هایی که در جای‌جای متن در زیر و بمشان غور می‌کند، مانند ساختار نظری عمل می‌کند که عملکردی وارونه دارد، یعنی برپایه‌ی مصداق‌هایی از شعر یا رمان، که آغازگر و قوام‌بخش ایده‌های نویسنده هستند، به سراغ صورت‌بندی ایده‌ها و تبیین‌های خود می‌رود که هر چه بیشتر رو به‌سوی فلسفه و نمادپردازی دارد.

فصل پایانی کتاب با نام « نور چراغ» خاطرات مربوط به زمانی را مرور می‌کند که هرگز فرا نرسیده‌است. خاطراتی که گرچه آشنا اما گریزانند. باشلار نمی‌خواهد لامپ‌ها و کلیدهایشان را ببیند، با اشاره‌ای از سر ناخشنودی، از آن‌ها می‌گذرد و باز درباب شعله‌ی چراغ سخن می‌گوید. چراغی یگانه که از آن تو باشد و نه دیگری و معنایش در همین یگانگی و معطوف بودنش به درون است.

« در دشت پوشیده از برف «چراغ را می‌دیدم: و آن چراغ بود که مرا در آن‌جا نگاه می‌داشت. اینک بدان با مهر و شفقتی زیرجلی می‌نگریستم. آن چراغ را به‌خاطر من افروخته بودند. پس چراغ من بود. تا آن‌که سرانجام تصور کردم انسانی که در شب، بسی دیر هنگام، در پرتو ولرم آن چراغ، شب زنده‌داری کرده، شبیه خود من است. و گاه از این شباهت فراتر رفته، می‌پنداشتم که آن‌کس منم که به فکری مشغولم که گزچه فکر و تأمل خود من است ولی برایم در نیافتنی است.» »
سرانجام کتابی که در سایه و روشن خیال و شعله پرورده شده‌است دود می‌شود اما آماده برای دوباره مشتعل شدن؛ هنگامی که روشنای روز پایان یابد و هجمه‌ی شب آغاز گردد، در ذهن هر خیال‌پردازی برافروخته می‌شود و تا سپیده دمی دیگر باب خیال‌ را پاسبانی خواهد داد، به بار خواهد نشست، سخن خواهد گفت، فضا را عطر آگین خواهد کرد و به سوی اندیشه‌ای بلندتر‌ خواهد گرایید.