کتاب «سواد: از نظریه تا عمل» نوشته برایان استریت انسان شناس، یک کتاب کلاسیک و مهم در حوزه سواد و انسان شناسی محسوب می شود که دیدگاه های رایج به سواد و مبتنی بر “شناخت” (cognition) و انتقال صرف اطلاعات را به چالش کشیده و با تاکید بر تاثیر بافت فرهنگی- اجتماعی فعالیت های سواد، پارادایم کلی این حوزه را تغییر داده است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۹۵ توسط انتشارات کمبریج منتشر شده است.
این کتاب در سه بخش و ۸ فصل به ارتباط سواد با مباحثی چون عقلانیت، زبان شناسی و شناخت، می پردازد و از این راه دو مدل سواد مستقل و ایدئولوژیک را معرفی می کند. در بخش دوم، به مشاهدات میدانی استریت و تبیین فعالیت های سواد در روستای چشمه پرداخته و در بخش آخر نگاهی به کمپین های سواد آموزی یونسکو، آمریکا و انگلیس در دهه ۸۰ میلادی دارد.
نوشتههای مرتبط
نویسنده این کتاب، برایان استریت، انسان شناس برجسته انگلیسی، مکانیسم های سواد مکتبی را در دهه ۱۹۷۰ میلادی در روستای چشمه، از توابع خراسان، مشاهده و بر مبنای آن چارچوب جدیدی را در مطالعات سواد بنیان گذاشته است. این چارچوب جدید، با به چالش کشیدن بنیان های نظری ماهیت و مفهوم سواد و دیدگاه های مرتبط با زبانشناسی و شناخت، کل فرآیندهای نظری حوزه سواد و مفاهیم مرتبط با آن را متاثر از یک مدل کلی تر می داند که آن را مستقل «autonomous model» می نامد. مدلی که به زعم وی در تاکید بیش از حد به سواد به عنوان یک امر بی طرف (neutral)، فناورانه و مبتنی بر مهارت خواندن و نوشتن بدون توجه به بافت اجتماعی و شیوه شکل گیری آن در جوامع مختلف، سواد را به یک امر «فناورانه» تقلیل داده است. «امر فناورانهای» که به زعم استریت در ایجاد مفاهیمی چون «شکاف عظیم سواد بین جوامع به اصطلاح پیشرفته و جهان سوم» از منظر «عقلانیت» و نیز در پیامدهای سواد نقش مهمی داشته اند.
وی با نقد دیدگاه های رایج، و شیوه بازنمایی سواد در آن ها که عموما سواد تنها مهارت های فنی خواندن و نوشتن است و رویکردی ضداجتماعی دارد، مدل «ایدئولوژیک» (ideological model) را به عنوان چارچوبی گسترده ارائه می دهد. چارچوبی که می تواند با در نظر گرفتن تفاوت های ساختاری اجتماعی و فرهنگی و بسته به بافت اجتماعی فرهنگی اقوام گوناگون تعریفی فراگیر از سواد ارائه دهد. استریت معتقد است که این مفهوم جدید، پیشرفت اجتماعی، عقب ماندگی، و یا عقلانیت اجتماعی را تنها در میزان دسترسی افراد اجتماع به سواد کتبی و نوشتار نمی بیند و در آن سواد نه تنها یک «مهارت» که «کنش اجتماعی» و «فعالیت» است.
مدل ایدئولوژیک سواد، و این کتاب به طور خاص، پایه ای استوار در شکل گیری بسیاری از مباحث مرتبط با سواد در طول دهه های گذشته بوده است. برایان استریت بر پایه این نظریه اولیه، مفهوم «مطالعات جدید سواد» (new literacy studies)، «سواد چندگانه» (multiliteracy)، « سواد چندزبانی/چند فرهنگی» (multicultural/multilingual literacy)، «سواد رسانه ای» (media literacy)،و سواد دانشگاهی (academic literacy) را برای توصیف و تبیین فعالیت های خواندن و نوشتن و به تبع آن راهکارهای کلاسی ارائه داده است.
مطالعه سواد با تاکید بر ماهیت ایدئولوژیک، بستری جامع را برای بررسی انواع مفاهیم مرتبط و تاثیرگذار بر سواد مثل قدرت (نهادی)، فرآیندهای نهادینه سازی (institutionalization processes)، اتوریته، هژمونی، هویت، و غیره را شکل می دهد.
از آنجا که این کتاب بستر مناسبی را جهت فهم و درک این دیدگاه [کمتر شناخته شده در ایران] ارائه می دهد، برخی مباحث مهم این کتاب را با توجه به عناوین و فصل های مختلف مرور می کنیم.
بخش اول، که کلیات نظری این بحث را با تاکید بر مدل های مختلف سواد و ارتباط آن با زبان شناسی، و عقلانیت ارائه می دهد. همچنین مدل بسیار مباحثه برانگیز جک گودی را نیز تحلیل می کند.
فصل اول: مدل مستقل: سواد و عقلانیت
در فصل اول، استریت به دنبال به چالش کشیدن مفاهیم دیرپا و شناخته شده سواد است و اینکه سواد به شکلی که هم اکنون در قالب های شفاهی و کتبی وجود دارد، نه تنها مظهر عقلانیت نیست که پیامدی با عنوان «عقلانیت» هم به دست نمی دهد. در این فصل مطالعات گرینفیلد و اولسون را که بسیار هم مورد استناد بوده، مورد نقد قرار می دهد. وی سواد را نه مهارت که مجموعه ای از کنش های اجتماعی مرتبط با خواندن و نوشتن می داند، و معتقد است که سواد ماهیتی ذاتی نداشته و نمی توان توانایی های خواندن و نوشتن را صرفا فنی و جدای از بافت جامعه تلقی کرد. برای مثال، وی دیدگاه های هیلدیارد و اولسون را در دفاع از مدل مستقل سواد مورد انتقاد قرار می دهد، و تاکید بر نوشتن به عنوان حالت برتر سواد و ارتباط آن با پیشرفت و عقلانیت و را به چالش می کشد.
اولسون و هیلدیارد معتقد بودند که شکلهای نوشتار کاربران را قادر میکند که میان کارکردهای منطقی و کارکردهای بین فردی زبان به شیوه ای که کمتر در گفتمان شفاهی امکان دارد تمایز قائل شوند (۱۹۷۸). و عقلانیت را به کیفیات درونی سواد و نوشتن نسبت دادند. استریت معتقد است که بحث «عقلانیت» به خودی خود ریشه در بافتهای ایدئولوژیک و سیاسی خاص دارد. به باور استریت ادعا درباره عینیت و بیطرفی «معنای جمله» (اولسون ۱۹۷۷) به خودی خود قرارداد برساخته اجتماعی است، که در درون سنتهای اجتماعی خاص شکل گرفتهاند. او معتقد است که مثالهای واقعی سواد در جوامع مختلف بسیار متفاوت از نوع مورد تاکید هیلیدیار و اولسون، یعنی سواد دانشگاهی، بیطرفانه غربی، و مبتنی بر نوشتار بوده و نشان میدهند که سواد بیشتر محدودکننده، و هژمونیک و مرتبط با القاء و اعمال کنترل اجتماعی است.
فصل دوم:مدل مستقل: جک گودی
به جرات می توان گفت که جک گودی اندیشمندی است که تندروآنه ترین نظریه ها را در ارتباط با مدل مستقل سواد ارائه کرده است. [گودی] به شکلی روشن نظریه «شکاف بزرگ» میان فرهنگهای «ابتدایی» و «مدرن» و تمایز میان «باسواد» و «بی سواد» را که از جمله نظریههای اولیه انسان شناسی و اکنون فاقد اعتبار است را جایگزین میکند. این، به ادعای وی به دلیل کیفیات درونی کلمه نوشته شده است: نوشتار ارتباطی میان یک کلمه و دال آن به صورت انتزاعی و کلیتر برقرار میکند؛ و کمتر با خصوصیات زمانی و مکانی در قیاس با زمان ارتباط شفاهی مرتبط است. نوشتار ارتباط نزدیکی با رشد منطق داشته و حتی آن را ارتقاء نیز میدهد، تمایز افسانه از تاریخ، تفصیل بوروکراسی، تغییر از جوامع کوچک به فرهنگهای پیچیده، ظهور تفکر و نهادهای علمی، و حتی رشد فرآیندهای سیاسی دموکراتیک مهم مظاهر و پیامدهای برتری سواد کتبی به شفاهی است. و این بحث را تا جایی ادامه می دهد که بیان می کند جوامعی که از سواد کتبی (به شکل سواد کتبی کشورهای پیشرفته) برخوردار نیستند، نمی توانند همگام با آن ها پیشزفت کنند، چرا که در وهله اول فاقد «عقلانیت» و «منطق» هستند.
استریت باور دارد که گودی درباره اهمیتی که میتوان برای سواد قائل شد اغراق میکند؛ و با نادیده گرفتن کیفیات ارتباط شفاهی را در جوامع برخوردار از سواد شفاهی نادیده می گیرد.
فصل سوم: سواد و زبان شناسی
بسیاری از زبانشناسان تاثیرگذار نسلهای پیشین، مثل بلوم فیلد و نحوشناسان و متخصصان تعلیم و تربیت فعالیتهای خود را از چنین نظریهپردازانی گرفتهاند، با این فرض که تفاوت معنادار کمی میان گفتار و نوشتار وجود دارد. این فرض که گفتار و نوشتار کارکردهایی را محقق میکنند و ناتوانی در شناسایی ویژگی جداگانه آنها، این امکان را فراهم آورده که یکی به عنوان مدلی برای دیگری به کار گرفته شود. در انگلستان، قوانین دستوری سنتی متون درسی مدارس از زبان نوشتار گرفته شده است که به عنوان استانداردی برای زبان گفتار تعیین شده است (کریستال ۱۹۷۶). زبان شناسان خود مدلهای زبان را بر مبنای آنچه که در واقع قراردادهای نوشتار در فرهنگ خود بوده، خلق کردهاند. شناخت این تنوع، با این حال، میتواند در حفظ سلسله مراتب زبانها، چه به صورت آشکار و چه ضمنی مفید باشد. استریت به روشنتی ادعاهای جان لیونز را به چالش می کشد. لیونز معتقد بود زبان انگلیسی، در ایجاد امکان برای کاربرانش در نزدیکی به زبانی بیطرف و توصیفات علمی با زبانهای بسیار دیگر متفاوت است، و در طول این فصل به این مسئله می پردازد که اصل این مبحث همان فرضیات مرتبط با سواد و ارتباط آن با «عینیت» و عقلانیت است که توجیه عقلانی ندارند (۱۹۸۲)، و به مطالعات جامعهشناسی زبان ارجاع می دهد (استابز ۱۹۸۰، رومتویت ۱۹۸۲) که نظریات معنای مستقل را به چالش کشیده است، نظریاتی که نقطه اتکاء مباحث لیونز، و بنابراین مدل «مستقل» سواد را نیز به چالش میکشد.
فصل چهارم: مدل ایدئولوژیک
چکیده فصل چهارم، معرفی المان های مدل ایدئولوژیک است که به اختصار در ذیل آورده شده اند:
۱ این مدل معنای سواد را بسته به نهادهایی که سواد در آن شکل میگیرند فرض میکند.
۲ سواد را تنها میتوان از طریق شکلهایی که برایمان از اهمیت سیاسی و ایدئولوژیک برخوردار بودهاند بشناسیم، و بنابراین، نمیتوان، به صورتی مفید از اهمیت آن مجزا دانسته و با آن به مثابه یک شئی یا مفهوم مستقل برخورد کنیم.
۳ فعالیتهای خاص نوشتن و خواندن که در هر بافتی تدریس میشوند به جنبههای ساخت اجتماعی به عنوان قشربندی (مثل جایی که در آن برخی گروههای اجتماعی خاص ممکن است خواندن را بیاموزند)، و نقش نهادهای آموزشی (مثل مثال گراف (۱۹۷۹) از کانادای قرن نوزدهم که به عنوان شکلی از کنترل اجتماعی عمل میکردند) بستگی دارند؛
۴ فرآیندهایی که نوشتار و خواندن از طریق آنها آموخته میشوند، آن چیزی هستند که معنی آن را برای کاربران خاص آن میسازند؛
۵ ما احتمالا به شکلی صحیح تر به «سوادها» ارجاع خواهیم داد تا هر نوع «سواد» واحد؛
۶ نویسندگانی که به دور از مدل مستقل به این مدل گرایش ، ارتباط میان تحلیل هر مدل مستقل، کیفیات قابل جداسازی سواد و تحلیل ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک فعالیت سوادآموزی را مسئله حل و فصل نشده میبینند.
من این مفاهیم را، همانطور که در مطالعات تعدادی نویسندگان بازنمایی شده، بررسی میکنم. نویسندگانی که من در اینجا بدانها ارجاع میدهم در رشتههای گوناگونی شناخته شدهاند، و بسیاری از آن ها، به طور خاص، به شکلی آگاهانه به دنبال عبور از مرزهای مطالعات رشتهای بودهاند.
فصل پنج: سواد مکتب (maktab literacy)
بخش دوم کتاب، به توصیف و تبیین فعالیت های سواد مکتبی در روستای چشمه می پردازد. در این فصل مکانیسم های این سواد با توصیف بافت فرهنگی اجتماعی کلی تر روستای چشمه، مثل نیروی کار، تقسیم آب، نقش میراب، و مکانیسم های باغداری که به زغم رکود تولیدات کشاورزی همگام با رشد درآمد نفتی، جهشی چشمگیر را تجربه کرده است، نقش ملا در فرآیندهای سواد مکتب، مطالب و شیوه ارائه آن، و زندگی اجتماعی روستا در شکل گیری سواد مکتبی را تفسیر می کند.
فصل شش: سواد تجاری (commercial Literacy)
در فصل شش نوع جدیدی از سواد را که با گسترش درآمد نفتی دهه ۷۰ میلادی، و تاثیر آن بر فروش میوه در این روستا و ایجاد طبقه نوظهور تاجران شهری و داد و ستد میوه شکل گرفته است را به همراه تمایزاتی میان مدارس سکولار دولتی و مکتب در روستا توضیح می دهد. به باور استریت، سواد مکتبی توانسته، سوادی را شکل دهد که وی آن را سواد اقتصادی می نامد. در سواد اقتصادی، افراد می توانستند با ارجاع به آموخته های اولیه خود در حساب، دفاتر محاسباتی محدودی ایجاد کنند و محاسبات دارایی های خودف خرید و فروش و فرآیندهای مالی فروش میوه را به روشنی ثبت و کنترل کنند. ار طرفی، سواد مکتبی آن ها را قادر ساخته بود که بتوانند با مراجعه به شعبه بانک در روستاف چک وصول کنند و سایر خدمات بانگی را انجام دهند.
به زعم استریت، زمانی اهمیت و تفاوت ماهیت این سواد اقتصادی روشن می شود، که همان افراد فرزندان خود را به مدارس شهری در مشهد می فرستند. در تابستان که این افراد باز می گردند و می خواهند در خرید و فروش و کارهای مرتبط با تولید میوه مشارکت کنند، سیستم محاسباتی و فرآیندهای داد و ستد مرسوم در روستا را درک نمی کنند، و نمی توانند دست کم علم حساب خود را برای محاسبات مختلف و روابط کاری ای که پدرانشان با دلال ها، تاجرها، فروشندگان در مشهد و تهران و دیگر روستاییان برقرار کرده اند، به کار بگیرند.
استریت معتقد است که این نه به دلیل تفاوت فرآیندهای خواندن و نوشتن مدارس سکولار نوظهور شهری و فرآیندهای سواد مکتبی است، بلکه به دلیل تفاوت ایدئولوژی های زیربنایی این فرآیند هاست.
در بخش سوم کتاب، فصول ۷ و ۸ فعالیت های یونسکو در امر سواد را با تکیه بر کمپین های سواد در انگلیس و آمریکا در خلال دهه ۱۹۸۰ میلادی، و در ایران و تانزانیا مورد مطالعه قرار می دهد.
گفتنی است که این کتاب هم اکنون در دست ترجمه می باشد، و قسمت هایی از این ترجمه خصوصا بخش های مرتبط با سواد و زبانشناسی و عقلانیت، و مشاهدات میدانی وی از فرآیندهای سواد مکتبی روستای چشمه متعاقبا منتشر خواهد شد.