انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب «دوران سیال: زندگی در عصر عدم قطعیت» نوشته زیگمونت باومن (بخش ۲)

فصل چهارم: با هم اما جدا

در فصل چهارم کتاب نویسنده به به بررسی تغییرات در زندگی شهری و تأثیرات آن بر تعاملات اجتماعی در دنیای مدرن سیال می‌پردازد. باومن استدلال می‌کند که شهرها، که زمانی به‌عنوان پناهگاه‌های امنیت و همبستگی شناخته می‌شدند، در مدرنیته سیال به منابع خطر و ناامنی تبدیل شده‌اند. او با تحلیل تأثیرات جهانی شدن و سیالیت اجتماعی، نشان می‌دهد که چگونه شهرها به مکان‌هایی برای جداسازی و طرد تبدیل شده‌اند، در حالی که همزمان تنوع فرهنگی و تعاملات چندفرهنگی را تجربه می‌کنند. او با اشاره به نقش تاریخی شهرها به‌عنوان فضاهایی برای همزیستی و همکاری آغاز می‌کند، اما استدلال می‌کند که در مدرنیته سیال، شهرها به دلیل تراکم جمعیت، تنوع فرهنگی و افزایش نابرابری‌ها، به‌عنوان منابع ترس و ناامنی دیده می‌شوند. او می‌نویسد که برخلاف گذشته، که شهرها نماد امنیت و پیشرفت بودند، امروز به دلیل حضور «غریبه‌ها» و تهدیدات خیالی، به مکان‌هایی پرخطر تبدیل شده‌اند. این تغییر به افزایش تمایل به جداسازی منجر شده، که در شکل‌هایی مانند شهرک‌های محصور، دیوارهای امنیتی و سیستم‌های نظارتی نمود پیدا کرده است. او دو نیروی متضاد در زندگی شهری را معرفی می‌کند: «میکسوفوبیا» (ترس از تنوع و غریبه‌ها) و «میکسوفیلیا» (جذابیت به تنوع و تفاوت‌ها). این دو نیرو به طور همزمان در شهرها عمل می‌کنند. میکسوفیلیا به تعاملات چندفرهنگی و جذب فرهنگ‌های جدید منجر می‌شود، مانند بازارهای چندفرهنگی یا جشنواره‌های شهری، اما میکسوفوبیا به تلاش برای جداسازی و طرد، مانند ایجاد محله‌های بسته یا افزایش نظارت، دامن می‌زند. باومن استدلال می‌کند که این تناقض به تنش‌های اجتماعی در شهرها منجر شده، جایی که افراد همزمان به سوی تنوع جذب می‌شوند و از آن می‌ترسند. باومن به «فضاهای بازدارنده» اشاره می‌کند، طراحی‌های شهری که برای جداسازی و طرد گروه‌های خاصی، مانند فقرا یا مهاجران، ایجاد شده‌اند. او مثال‌هایی مانند دیوارهای محله‌های اعیان‌نشین، دوربین‌های نظارتی و طراحی‌های معماری که برای حفظ «خلوص منطقه‌ای» ساخته شده‌اند، ارائه می‌دهد. این فضاها با هدف دفع «غریبه‌ها» و ایجاد احساس امنیت برای گروه‌های ممتاز طراحی شده‌اند، اما در واقع به تقویت میکسوفوبیا و افزایش احساس ناامنی در کل جامعه کمک می‌کنند. او می‌نویسد که این طراحی‌ها «دیگران را به‌عنوان تهدیدی دائمی» نشان می‌دهند و حس بی‌اعتمادی را در روابط اجتماعی تقویت می‌کنند. او همچنین به پارادوکس شهرهای جهانی‌شده اشاره می‌کند: جهانی شدن شهرها را چندفرهنگی‌تر کرده، اما همزمان تلاش برای جداسازی و کنترل تنوع افزایش یافته است. باومن با ارجاع به متفکرانی مانند ریچارد سنت، استدلال می‌کند که شهرهای مدرن به مکان‌هایی برای «همزیستی بدون تعامل» تبدیل شده‌اند، جایی که افراد در کنار هم زندگی می‌کنند، اما از طریق دیوارهای فیزیکی و اجتماعی از یکدیگر جدا شده‌اند. این جداسازی به تضعیف همبستگی اجتماعی و افزایش فردگرایی منجر شده، که افراد را در برابر خطرات اجتماعی و اقتصادی آسیب‌پذیرتر کرده است. باومن با استفاده از استعاره‌هایی مانند «دیوارهای نامرئی» و «جزایر شهری»، تصویری زنده از شهرهای مدرن سیال ترسیم می‌کند، که در آن روابط اجتماعی شکننده و موقت شده‌اند. او استدلال می‌کند که این تغییرات به کاهش حس تعلق و افزایش انزوای اجتماعی منجر شده، زیرا افراد دیگر نمی‌توانند به‌عنوان بخشی از یک جامعه شهری منسجم احساس امنیت کنند. با ارجاع به نمونه‌هایی مانند شهرک‌های محصور در آفریقای جنوبی یا برزیل، او نشان می‌دهد که چگونه این فضاها نه تنها نابرابری‌های اقتصادی، بلکه نابرابری‌های اجتماعی و فرهنگی را نیز تقویت می‌کنند. این فصل با تأکید بر این نکته پایان می‌یابد که شهرهای مدرن سیال، با وجود پتانسیل خود برای تقویت تعاملات چندفرهنگی، در معرض خطر تبدیل شدن به مکان‌هایی برای جداسازی و طرد هستند. باومن خواننده را به تأمل در مورد چگونگی بازسازی فضاهای شهری برای تقویت همبستگی و کاهش میکسوفوبیا دعوت می‌کند، در حالی که هشدار می‌دهد که بدون چنین تلاش‌هایی، شهرها به‌عنوان منابع ناامنی و تنش باقی خواهند ماند.

 

فصل پنجم: آرمان‌شهر در عصر عدم قطعیت

در فصل پنجم نویسنده به تغییر مفهوم آرمان‌شهر در مدرنیته سیال و تأثیرات آن بر زندگی فردی و جمعی می‌پردازد. او بیان می­کند که در دنیای مدرن سیال، آرمان‌شهر دیگر مقصدی ثابت و نهایی نیست، بلکه به فرآیند بی‌پایان تغییر، مصرف و بازسازی هویت‌های فردی تبدیل شده است. او با تحلیل تأثیرات جهانی شدن و فردگرایی، نشان می‌دهد که چگونه زندگی در مدرنیته سیال به یک بازی رقابتی و بی‌وقفه برای شکار فرصت‌ها تبدیل شده، که به احساس ناامنی و تعلیق دائمی منجر می‌شود. باومن با مقایسه آرمان‌شهرهای «جامد» و «سیال» آغاز می‌کند. در مدرنیته جامد، آرمان‌شهر به معنای یک جامعه ایده‌آل با ساختارهای ثابت و پایدار بود که مشکلات اجتماعی را حل می‌کرد. اما در مدرنیته سیال، آرمان‌شهر به خود فرآیند تغییر و تعقیب فرصت‌های جدید تبدیل شده است. او می‌نویسد که در این جهان، «آرمان‌شهر به معنای تعویض مداوم کالاها، هویت‌ها و سبک‌های زندگی است، نه رسیدن به یک مقصد نهایی». این تغییر به افزایش مصرف‌گرایی و فردگرایی منجر شده، جایی که افراد دائماً در حال جست‌وجوی «خود واقعی» یا نسخه بهتری از خود هستند، اما این جست‌وجو به دلیل سیالیت جهان هرگز به سرانجام نمی‌رسد. او زندگی در مدرنیته سیال را به شکار تشبیه می‌کند، که در آن افراد مانند شکارچیان دائماً در حال تعقیب فرصت‌ها و اجتناب از «شکار شدن» توسط رقبا یا تغییرات غیرمنتظره هستند. او با ارجاع به اسلاومیر مروزک، استدلال می‌کند که این فرآیند به یک «بازار لباس‌های فانتزی» شبیه است، جایی که افراد هویت‌های جدید را امتحان می‌کنند، اما هیچ‌گاه به یک هویت پایدار نمی‌رسند. این بازی بی‌پایان به احساس عدم قطعیت و ناامنی دامن می‌زند، زیرا هیچ مقصد نهایی وجود ندارد و موفقیت‌های موقت به سرعت جای خود را به چالش‌های جدید می‌دهند. باومن به نقش مصرف‌گرایی در این آرمان‌شهرهای سیال می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه بازارهای مدرن با ارائه کالاها و خدمات جدید، افراد را به تعویض مداوم هویت‌ها و سبک‌های زندگی تشویق می‌کنند. او مثال‌هایی مانند مد، طراحی داخلی و فناوری‌های جدید را مطرح می‌کند که به افراد وعده «پیشرفت شخصی» می‌دهند، اما در واقع آن‌ها را در چرخه‌ای از مصرف بی‌پایان گرفتار می‌کنند. او می‌نویسد که این تجاری‌سازی پیشرفت به «تله‌ای» تبدیل شده که افراد را به رقابت دائمی و احساس ناکافی بودن سوق می‌دهد. او همچنین به تأثیرات اجتماعی این تغییرات اشاره می‌کند. در مدرنیته سیال، همبستگی اجتماعی جای خود را به رقابت فردی داده است. او استدلال می‌کند که این تمرکز بر فردگرایی، افراد را در برابر خطرات جهانی، مانند بیکاری یا تغییرات اقتصادی، آسیب‌پذیرتر کرده است. او با ارجاع به متفکرانی مانند آنتونی گیدنز، نشان می‌دهد که جست‌وجوی «خود واقعی» در جهانی سیال به یک پروژه بی‌پایان تبدیل شده که به انزوای اجتماعی و کاهش حس تعلق منجر می‌شود. باومن با استفاده از استعاره‌هایی مانند «زندگی به‌عنوان شکار» و «جهان به‌عنوان بازار بزرگ»، تصویری زنده از زندگی در مدرنیته سیال ترسیم می‌کند، که در آن افراد دائماً در حال حرکت و تغییر هستند، اما هرگز به آرامش یا ثبات نمی‌رسند. او به نمونه‌هایی از فرهنگ عامه، مانند تبلیغات و رسانه‌ها، اشاره می‌کند که با ترویج ایده‌های «تازگی» و «خودسازی»، افراد را به این چرخه بی‌پایان مصرف و بازسازی هویت سوق می‌دهند. این فصل با تأکید بر این نکته پایان می‌یابد که آرمان‌شهرهای سیال، برخلاف وعده‌هایشان برای آزادی و پیشرفت، به افزایش ناامنی و بی‌ثباتی منجر شده‌اند. باومن خواننده را به تأمل در مورد پیامدهای این تغییرات دعوت می‌کند و هشدار می‌دهد که بدون بازسازی همبستگی اجتماعی و بازپس‌گیری کنترل بر نیروهای جهانی، زندگی در مدرنیته سیال به یک مبارزه دائمی برای بقا تبدیل خواهد شد. او استدلال می‌کند که این آرمان‌شهرهای سیال، با وجود ظاهر فریبنده‌شان، در نهایت به تقویت احساس تعلیق و ناپایداری در زندگی مدرن کمک می‌کنند.

 

نتیجه‌گیری

باومن در این بخش، با مرور موضوعات اصلی کتاب، استدلال می‌کند که جهانی شدن، جدایی قدرت و سیاست، افول دولت رفاه، و سیالیت روابط اجتماعی به افزایش ترس‌های وجودی، ناامنی و طرد اجتماعی منجر شده‌اند. او بدون ارائه راه‌حل‌های قطعی، خواننده را به تأمل در مورد ریشه‌های این چالش‌ها و ضرورت بازسازی همبستگی اجتماعی برای مواجهه با آن‌ها دعوت می‌کند. نتیجه‌گیری باومن تصویری پیچیده و چندوجهی از زندگی در جهانی سیال ارائه می‌دهد که در آن افراد در برابر تغییرات سریع و غیرقابل پیش‌بینی آسیب‌پذیر شده‌اند. او با مرور مفهوم مدرنیته سیال آغاز می‌کند، دوره‌ای که در آن ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از حالت جامد و پایدار به روابط موقت، شکننده و شبکه‌ای تبدیل شده‌اند. او استدلال می‌کند که این سیالیت به یک احساس ناامنی دائمی منجر شده، زیرا افراد دیگر نمی‌توانند به نهادهای سنتی مانند دولت‌های ملی یا جوامع محلی برای حمایت تکیه کنند. جهانی شدن، با آزادسازی جریان سرمایه و کالاها، قدرت را از دولت‌های ملی به فضاهای فراسرزمینی منتقل کرده، در حالی که سیاست همچنان در سطح محلی باقی مانده و ناتوان از تأثیرگذاری بر این نیروها است. این جدایی به احساس بی‌قدرتی در میان شهروندان دامن زده، که خود را در برابر تغییرات جهانی، مانند بیکاری یا مهاجرت، بی‌دفاع می‌بینند. او به ترس‌های وجودی ناشی از این سیالیت اشاره می‌کند، که برخلاف ترس‌های سنتی، به خطرات غیرملموس و غیرقابل پیش‌بینی وابسته‌اند. باومن با ارجاع به فصل‌های قبلی، نشان می‌دهد که چگونه این ترس‌ها توسط سیاست‌های دولت‌ها و رسانه‌ها تقویت می‌شوند. او مثال‌هایی مانند «جنگ علیه تروریسم» یا بزرگ‌نمایی تهدیدات خیالی را یادآوری می‌کند، که به جای کاهش ناامنی، به ایجاد چرخه‌ای خودتقویت‌شونده از ترس منجر شده‌اند. باومن استدلال می‌کند که این سیاست‌ها، که اغلب با منافع سیاسی و اقتصادی همراه هستند، به کاهش اعتماد به نهادهای اجتماعی و افزایش انزوای فردی کمک کرده‌اند. باومن همچنین به وضعیت مهاجران و پناهندگان، که در فصل دوم بررسی شدند، بازمی‌گردد و تأکید می‌کند که این «انسان‌های زائد» قربانیان اصلی مدرنیته سیال هستند. او با اشاره به اردوگاه‌های پناهندگان و سیاست‌های سخت‌گیرانه مهاجرتی، نشان می‌دهد که چگونه جهانی شدن به ایجاد یک سلسله‌مراتب جهانی منجر شده که در آن گروه‌های خاصی به حاشیه رانده می‌شوند. این طرد اجتماعی نه تنها نابرابری‌های اقتصادی، بلکه نابرابری‌های فرهنگی و سیاسی را نیز تقویت کرده، و افراد را در وضعیت «ترانزیت منجمد» گرفتار کرده است. او به تغییرات شهری، که در فصل چهارم تحلیل شدند، اشاره می‌کند و استدلال می‌کند که شهرهای مدرن، با وجود پتانسیل خود برای تقویت تعاملات چندفرهنگی، به مکان‌هایی برای جداسازی و طرد تبدیل شده‌اند. باومن با یادآوری مفاهیم میکسوفوبیا (ترس از تنوع) و میکسوفیلیا (جذابیت به تنوع)، نشان می‌دهد که این تناقض به تنش‌های اجتماعی در شهرها دامن زده است. او می‌نویسد که طراحی‌های شهری، مانند شهرک‌های محصور یا سیستم‌های نظارتی، با هدف حفظ «خلوص منطقه‌ای» به افزایش احساس ناامنی و بی‌اعتمادی کمک کرده‌اند. باومن با مرور مفهوم آرمان‌شهرهای سیال از فصل پنجم، تأکید می‌کند که در مدرنیته سیال، آرمان‌شهر به فرآیند بی‌پایان مصرف و بازسازی هویت تبدیل شده است. او استدلال می‌کند که این تمرکز بر فردگرایی و مصرف‌گرایی، افراد را در یک بازی رقابتی بی‌وقفه گرفتار کرده که به جای ایجاد رضایت، به احساس ناکافی بودن و ناامنی منجر شده است. باومن با استفاده از استعاره «زندگی به‌عنوان شکار»، تصویری زنده از جهانی ترسیم می‌کند که در آن افراد دائماً در حال تعقیب فرصت‌ها هستند، اما هرگز به ثبات یا آرامش نمی‌رسند. در پایان، باومن استدلال می‌کند که چالش‌های مدرنیته سیال نیازمند تأمل جمعی و اقدام برای بازپس‌گیری کنترل بر نیروهای جهانی است. او با ارجاع به متفکرانی مانند رابرت کاستل و ریچارد سنت، تأکید می‌کند که بازسازی همبستگی اجتماعی و تقویت نهادهای دموکراتیک تنها راه کاهش این ترس‌ها و ناامنی‌هاست. با این حال، او هشدار می‌دهد که بدون چنین تلاش‌هایی، زندگی در مدرنیته سیال به یک مبارزه دائمی برای بقا تبدیل خواهد شد، که در آن افراد در برابر تغییرات سریع و غیرقابل کنترل آسیب‌پذیر باقی می‌مانند. باومن با دعوت به تأمل در مورد این مسائل، خواننده را به جست‌وجوی راه‌هایی برای ایجاد جهانی عادلانه‌تر و پایدارتر تشویق می‌کند، در حالی که اذعان می‌کند که این مسیر پر از چالش است.

 

فهرست مطالب

مقدمه: شجاعانه به سوی کانون عدم قطعیت‌ها

فصل اول: زندگی مدرن سیال و ترس‌های آن

فصل دوم: بشریت در حرکت

فصل سوم: دولت، دموکراسی و مدیریت ترس‌ها

فصل چهارم: با هم اما جدا

فصل پنجم: آرمان‌شهر در عصر عدم قطعیت

یادداشت‌ها