ولیالله، رمضانی و موسیالرضا غربی(۱۳۹۵) درآمدی بر ساختارگرایی لوی استروس، تهران:سازمان جهاد دانشگاهی تهران،۲۴۸ص.
درآمدی بر ساختارگرایی لوی استروس عنوان کتابی است که توسط گروه انسانشناسی جهاد دانشگاهی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران در همکاری با انسانشناسی و فرهنگ توسط انتشارات سازمان جهاد دانشگاهی تهران منتشر شده است. این کتاب مشتمل بر شانزده مقاله و دو مقدمه است که توسط گروهی از پژوهشگران و محققان تألیف و ترجمه شدهاست. از این شانزده مقاله، یازده مقاله تالیف و مابقی ترجمه است. گردآوری و ویراستاری علمی این کتاب را دکتر ولیالله رمضانی و موسیالرضا غربی بر عهده داشتهاند. مقدمۀ اول کتاب درآمدی بر ساختارگرایی لوی استروس را دکتر ناصر فکوهی مدیر انسانشناسی و فرهنگ با عنوان “لوی استروس: راهی گشوده بهسوی اندیشهای پیچیده” و مقدمۀ دوم را گردآورندگان با عنوان “ساختارگرایی پیر، دست کودک کارکردگرا را تا کجا؟ کی؟ و چگونه به همراه میبرد؟” تهیه و تنظیم نمودهاند. این کتاب که در واقع مقدمهای بر شناخت و پرداخت تخصصیتر در مورد آرا و اندیشههای کلود لوی استروس است عمدتاً به بررسی تأثیرگذاری و سهم لوی استروس بر سایر حوزههای پژوهشی مانند شهرسازی، نشانهشناسی، نظریه مبادله، انسانشناسی تغذیه و غیره میپردازد. علاوه بر این، کتاب حاضر شناختهای قابل قبول و ارزشمندی در زمینۀ برخی حوزههای تخصص استروس نظیر اسطورشناسی، خویشاوندی و غیره نیز به دست میدهد. در ادامه فهرست کتاب و دو مقدمه آن آورده میشود.
نوشتههای مرتبط
فهرست مطالب
مقدمه ناشر ۵
پیش گفتار ۷
مقدمۀ دکتر ناصر فکوهی: ۱۱
لوی استروس: راهی گشوده بهسوی اندیشهای پیچیده ۱۱
مقدمۀ گردآورندگان ۱۵
ساختارگرایی پیر، دست کودک کارکردگرا را تا کجا؟ کی؟ و چگونه به همراه میبرد؟ ۱۵
فصل اول: روششناسی ساختارگرا ۲۱
واکاوی ردپای کلود لوی استروس در جریان شهرسازی ساختارگرا ۲۳
سید محسن حبیبی، مهرداد رحمانی
جریانها و شخصیتهای تأثیرگذار بر اندیشه لوی استروس ۳۵
ابراهیم فیاض، مجتبی باقری، بهروز روستاخیز
جامعه و زبان ۵۳
لوی استروس، ترجمۀ ناصر فکوهی
تحلیل ساختارگرایی با گذر از توصیف کارکردگرایی ۶۱
ولی الله رمضانی
کلود لوی استروس و نشانهشناسی ۹۳
رحیم محمدی
سهم کلود لوی استروس در نظریه مبادله ۱۰۳
موسیالرضا غربی، هاشم واعظی، محمد عاملی
از زبانشناسی ساختاری لوی استروس تا واقعگرایی ساختاری والتز ۱۱۹
مجید بهستانی
لوی استروس و فرآیند ساختیابی شناخت جوامع ابتدایی؛ درسهایی برای شناختشناسی و روششناسی علوم اجتماعی و سیاسی ۱۲۹
سید مجید حسینی، آرش بیدالله خانی
فصل دوم: فرهنگ ایستایی و پویایی ۱۴۳
خام و پخته: سهمِ لوی استروس در صورتبندی مردمشناسی غذا و تغذیه ۱۴۵
ابوعلی ودادهیر، سارا جوان
مکتب اصالت ساختار (استروکتورالیسم) انسانشناسی خانواده و خویشاوندی ۱۵۷
منیژه مقصودی
اسطورهشناسی کلود لوی استروس ۱۷۱
بهار مختاریان
کلود لوی استروس، انسانشناس «دیگری» (از نگاهی دور تا نگاهی مشترک) ۱۸۵
حسین میرزائی
کلود لوی استروس ۱۹۵
کریستوفر جانسون، ترجمۀ لیلا اردبیلی
اسطوره و اسطوره پرداز؛ برخی ارزیابیهای انسانشناشناسانه پیرامون مطالعات اسطورۀ لوی استروس ۲۱۳
دیوید جی. مندلباوم، ترجمۀ محمد رسولی
گرمسیریان اندوهبار، یک درس نوشتاری ۲۲۷
لوی استروس، ترجمۀ کمالالدین دعایی
ساختارگرایی کلود لوی استروس و هنرهای تجسمی ۲۳۷
آرت برنر، ترجمه محمد زرقی و سمیه کاظمی
مقدمۀ دکتر ناصر فکوهی:
لوی استروس: راهی گشوده بهسوی اندیشهای پیچیده
در تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی و فراتر از آن، علوم اجتماعی و انسانی فرانسه و جهان، تفکر و آثار کلود لوی استروس را باید بدون شک یک نقطه عطف به شمار آورد. لوی استروس از تحصیلات فلسفه بیرون آمده بود و سفرش به آمریکا در آستانه جنگ جهانی دوم که تا سالهای پس از جنگ ادامه یافت، برای خدمت بهعنوان مشاور فرهنگی فرانسه انجام گرفت اما از سر اتفاق به علوم اجتماعی کشیده شد و خود برای آموختن و سپس تجربه این علوم در میدانی به وسعت آمازون پیشقدم شد.
این حرکت ِ با تأخیر و ثانویه لوی استروس بهطرف علوم اجتماعی و بهویژه انسانشناسی شاید بتواند دیدگاههای گشوده او را بهسوی سایر علوم که خود سرچشمه خلاقیت بزرگی در نزد وی بود، برای ما روشن کند. استروس، برای درک مسائل پیچیدهای که در علوم اجتماعی با آنها برمیخورد و نمیتوانست برایشان در حوزه فلسفه پاسخی بیابد، تلاش کرد بهسوی شاخههایی دانشگاهی برود که هرچند در گستره علوم انسانی قرار میگرفتند، اما دارای روششناسی و تجربیات بسیار وسیعتر و دقیقتری بودند. در حقیقت از همان ابتدا استروس با مشکلی هستی شناسانه در رابطه با انسانشناسی روبرو شده بود: اینکه بهرغم پیچیدگی مطالعه بینرشتهای پدیده انسان، یعنی هدفی که انسانشناسی برای خود مطرح میکرد، ابزارهای نظری که برای این کار وجود داشتند، در سطحی نبودند که بتوانند به چنین خواستهای پاسخ دهند.
کتاب نخست لوی استروس، درباره نظام خویشاوندی، آنچنان پیچیده بود که بسیاری را از اینکه بتوان با چنین رویکردی هرگز بتوان به شناختی درباره جوامع انسانی دستیافت ناامید میکرد؛ اما زمانیکه جلد نخست «انسانشناسی ساختاری» در ابتدای دهه ۱۹۵۰ منتشر شد و بهویژه با انتشار «گرمسیریان اندوهبار» بسیاری از ابرهای نومیدی و سوءتفاهم کنار رفتند و چهره انسانی و انسان دوستانه لوی استروس و عمق اندیشههای او برای خوانندگان نمایان گشت. درواقع لوی استروس در پی ایجاد انقلابی اساسی در نگاه به انسان بود.
این انقلاب را که استروس هرگز در زمان خود و بهرغم عمر طولانیاش نپذیرفت در چرخشی اساسی بود که او از مفهوم «قوم» یا «اتنو» که ما در فارسی برایش واژه «مردم» را برگزیدهایم و به کلمه «مردمشناسی» رسیدهایم، به سمت «انسان» و «انسانشناسی» کرد. این چرخش البته بهخودیخود، ابداعکننده واژه انسانشناسی نبود. همه میدانند که در بریتانیا از نیمه قرن بیستم، واژه «انسانشناسی اجتماعی» جاافتاده بود و در ایالاتمتحده بوآس و شاگردانش که بعدها به نسل نخست انسانشناسان کلاسیک این کشور تبدیل شدند از «انسانشناسی» و چهار شاخه «زیستشناسی»، «باستانشناسی»، «زبانشناسی» و «فرهنگی» آن سخن میگفتند و تا امروز نیز این سنت را حفظ کردهاند؛ اما در دو مورد نخست استفاده از واژه انسانشناسی بهجای مردمشناسی، چندان ارادی و آگاهانه نبود. در بریتانیا، این امر بیشتر گویای روایتی زبانشناختی بود که در نام گذاشتن بر روی علم جدید پیشآمده بود و با شکست خوردن واژه نوساخته و از ریشه انگلیسی قدیمی «فولکلور»، بریتانیاییهای تصمیم گرفته بودند با انتخاب واژه «انسانشناسی اجتماعی» خود را از سنت قارهای جدا کنند. در ایالاتمتحده نیز از ابتدا نبود استعمار و روابط استعماری با خارج از این کشور، سبب شده بود که مفهوم «مردمان دوردست» و «مردمشناسی» بهمثابه علمی که باید دستمایه سیاستهای استعماری قرار میگرفت، اصولاً معنایی نداشته باشد. به همین دلیل طبیعیترین روش، انتخاب واژه «انسان» برای چنین شناختی بود؛ و البته فراموش نکنیم که سنت هنری لویس مورگان و کارش بر سرخپوستان که فرانتس بوآس و شاگردانش تا اوایل نیمه دوم قرن بیستم ادامه دادند، بهرغم واژه انسانشناسی، بیشتر سنتی «مردمشناختی» بود تا انسانشناختی و «انسان دوردست» در نخستین مرحله از انسانشناسی آمریکا، همان سرخپوستان اردوگاهی بودند؛ اما خوشبختانه مکتب جامعهشناسی شیکاگو و شخصیتهایی چون برگس، پارک و دیگران، در همراهی با فرایند مهمی که شاگردان بوآس در آمریکا به راه انداخته بودند، بهویژه محبوبیت مارگارت مید و کتابش «بلوغ در ساموآ» سبب شدند که گرایش مردمشناختی و شبه استعماری در سنت علمی این کشور نیز برای همیشه نابودشده و مطالعات شهری و فرهنگی بر گروههای اقلیتی و مهاجر، به دغدغه اصلی انسانشناسان تبدیل شود.
اما حال اگر بار دیگر به چرخش لوی استروس بازگردیم میبینیم که او با روشنی و درک بسیار بالایی این حرکت از مردمشناسی به انسانشناسی را انجام داد. برای استروس با توجه به نظریهای که عرضه کرده بود، «انسان» مفهومی بسیار عمیقتر از «قوم» و یا «مردم» را که لزوماً با یک پیشینه سرزمینی و زبانی و محدود تاریخی پیوند میخورد میساخت. انسان موجودی بود که به نظر استروس بیش و پیش از هر چیز در ذهنش ساختهشده بود و هنر و اسطورهها و نظامهای خویشاوندی و مبادلههای پیچیده میان انسانها که بیش از هرکجا در حوزه شناخت قابلتعریف بودند، مهمترین عناصر یک انسانشناسی جدید را میساختند که خود او ابزارهای به تحقق رساندنش را نداشت اما میتوانست با مطالعه و تحلیل مصادیق آن بهخصوص در هنر و اسطوره، نشان دهد که موضوع انسان و انسانیت بسیار پیچیدهتر از یک تحول بیولوژیک داروینی و یا رابطهای استعماری میان فرهنگهای مرکزی و فرهنگهای دوردست است. به نظر استروس کلید این مسئله را باید در لایههای درونی اندیشه انسانی جستجو میکردیم.
همین امر بود که استروس را بهسوی تبیین و پیش نهادن نظریه دوگانههایش کشید و ساختار مبتنی بر روابط دوتایی را بهعنوان مهمترین ابزار درک فرهنگهای انسانی در لایههای ژرف آنها مطرح کرد. مدل مورداستفاده او بهسادگی برگرفته از دوگانههای ساختاری زبانشناسی صوری بود، اما همه نبوغ او در آن بود که بتواند آن مدل را بر موقعیتهای پیچیده فرهنگی بهگونهای که در جوامع آمازونی مشاهده میکرد، انطباق دهد و از آنهم بیشتر، بتواند از آن مجموعهای از روششناسیهای تفسیری را بیرون بکشد که بعدها با تأثیرگذاری خود بر گروه بزرگی از نظریهپردازان از تاریخدانان آنال چون ژاک لوگوف تا جامعهشناسانی چون پیر بوردیو، اهمیت خود را به نمایش گذاشت.
شاید ذکر این نکته در اینجا بیفایده نباشد که تحول نظامهای علمی در طول دو دهه اخیر در حوزههایی چون عصبشناسی روانی، کردارشناسی جانوری و علوم شناختی بهطورکلی، تاکنون هر چه بیشتر و بیشتر نشان دادهاند که نظریههای پیچیده لوی استروس در پی بردن به اندیشههای عمیق انسان برای شناخت فرهنگ در لایههای بیرونیتر، کاملاً با واقعیتهای علمی تجربی انطباق دارند. درزمانی که لوی استروس کتابهای خود را مینوشت نمیتوانست به دلیل نبود فناوریهای لازم این مباحث را با دلیل و استدلالهای آزمایشگاهی به اثبات برساند، اما تقریباً تمام مطالعات جدید آزمایشگاهی و بسیار دقیق در حوزه شناخت حق را به او میدهند و ازاینرو خوانش مجدد لوی استروس در سالهای آتی کاری است ضروری و اساسی.
ازاینرو شاید مهمترین رویکردی که بتوان در شناخت استروس پیش گرفت، درک کامل نظریه ساختاری او از طریق مجموعه کارهایش است. نگارنده این سطور کتاب دوجلدی و پراهمیت «انسانشناسی ساختاری» لوی استروس را ترجمۀ کرده و آن را در سالهای آتی به انتشار میرساند و امیدوار است که این کار بتواند قدمی اساسی در درک اندیشه عمیق این متفکر بزرگ قرن بیستمی به شمار آید؛ اما آنچه در این مجموعه میآید نیز درآمدی است بسیار قابلتوجه برای دستیابی اولیهای به اندیشه لوی استروس که دوستان و همکاران ما در جهاد دانشگاهی و انسانشناسی و فرهنگ زحمات زیادی برایش متحمل شدهاند به ویژه از زحمات همکاران گرامی دکتر ولیالله رمضانی و موسیالرضا غربی که مسئولیت نظارت بر تدوین و انتشار این کتاب را بر عهده داشتند، تشکر میکنم
ناصر فکوهی
استاد دانشگاه تهران
مدیر انسانشناسی و فرهنگ
مقدمۀ گردآورندگان
ساختارگرایی پیر، دست کودک کارکردگرا را تا کجا؟ کی؟ و چگونه به همراه میبرد؟
علوم اجتماعی با اقدام و تلاشی موفق در فاصلهگیری از قلمرو فلسفی، با تأکید بر رویکردهای کمی توانست تاریخ دویستساله اخیر ما را با مهر رسمیت رقم بزند. نماینده تمامعیار این رویکرد کمّی، در قالبی شگرف به نام «کارکردگرایی» در همه جای اندیشه اجتماعی و فرهنگی ریشه دوانید. استروس این تجربه دوسویه، فلسفه و علوم اجتماعی را با بلعیدن آثار گذشتگان و معاصرین خویش، به سبکی نوین بازآفرینی کرد و درنهایت کودکی زاییده شد که از یکسو خود را فرزند بهحق کارکردگرایی میدانست و در همه فعالیتهای کودکانه و در سراسر فرایند رشد خود، آثار استروس، آن را به اشکال گوناگون نمایان میساخت و از سویی دیگر، همزمان دچار استحالهای بیمانند گردید که در پختگی و پیری خود، آن را با نام مقدس ساختارگرایی در تاریخ اذهان حک نمود. استروس از همان ابتدا میدانست که کودک کارکردگرایش توان تحرک به همه ابعاد وجودی، کشف حقیقت و ابعاد ماهیتی کشف واقعیت را در مجموعه طبیعی و فرهنگی جهان خویش ندارد. او درنهایت دو چشمانداز کلان را در مقابل خویش یافت و به مشاهده، توصیف و تجزیه و تحلیل آنها پرداخت تا نسبت خود را با آنها نمایان سازد. فهم میدان نهاد و سازمان دو دغدغه روشی او گشت و دائماً او را به چالش میکشید. او در شمه خود میتوانست نسبت نزدیک نهاد را با ساختار و نسبت سازمان را با کارکرد ردیابی کند. او نیز بهخوبی دریافت که زبان توصیفی برّنده، خطی، بیواسطه، مستقیم و خام کارکردگرایی از ورود به ژرفای تفسیر و فهم این دو پدیده و روابط آشکار و پنهان همهجانبه آنها قاصر است، هرچند برگ برنده عینیتپذیری را به همراه داشت. پس کمر همت را بست و با اتکا به زبان پیچیده، کمابیش پخته، حجمی و همهجانبهنگر ساختارگرایی، با لنگشی از عینیتپذیری، در کوچهباغهای مشاهده و تفکر، درهستی اجتماعی خویش وارد شد و نزدیک به یک قرن، ترنمکنان با زبانی بلند آواز داد: چیستی و کیستی «ساخت…، کارکرد…، مکان…، زمان…شرایط…، سوژه… و ابژه…». در این زمان بود که کودک کارکردگرای درونش پاسخ گفت با منی؟ و او گفت: با «مایم»… اینچنین بود که با آغوشی باز همگان را به این ترنمستان مشاهده و تفکر دعوت نمود تا در عین حضور تفاوتهای آوایی خویش، باهم همآوا شوند و زمزمه بیپایان کشف معنا را تداوم بخشند و هرزگاهی به خاطرات پیر مشاهده و آرزوهای کودک تجربه او گوش فرا دهند…اینچنین است که استروس در آثارش بیپروا به هردو زبان، کارکردی و ساختاری با ما سخن میگوید.
در این کتاب، ما برآن نبودهایم تا آینه تمارعیار ندای استروس و سمفونی پیچیده ساختارگرایی او و همراهانش باشیم، بلکه تنها تلاش کردهایم تا هریک با مقالهای خاص نظر مشاهدهکنندگان را جلب کنیم تا به دروازه خاطرات تدوینیافته استروس نزدیک شوند. شاید از نزدیکتر این زمزمه پررنگ نظرشان را جلب کند و شاید جسارتی کنند به درون کوچهباغ مفاهیم او وارد شوند، شاید در همراهی ذهن مشتاق و آشفته تاریخی آنها تجربه نظم و ترکیبی نوین را پذیرا شود، ترکیبی که مدعی است شایسته صالح عصر خویش است و نام خود را ساختارگرایی نهاده است. پس آنچه در این کتاب در پیش روی دارید تنها برگهای دعوتی است که هرکدام نمایان کننده دریچهای و یا راهروی بر این مجموعه آثاراست.
درپیش روی، یکی از این برگ دعوتها را مشاهده میکنید:
…استروس در اثری ژرف از خود میپرسد: چگونه میتوان یک مردمشناس و انسانشناس شد؟ چگونه یک تجربه پژوهشگری به مردمشناسی و انسانشناسی منجر میگردد؟ در اینجا استروس تنها یک مردمشناس و انسانشناس نیست که دست به اقدام میزند و به پرسشهایی اینچنینی پاسخ میدهد بلکه او از موضع یک نویسنده، یک فیلسوف و یک اخلاقگرا نیز به این قلمرو ورود پیدا میکند. او به مشاهده مشارکتی دنیای بیرونی و درونی یکی از ابتداییترین قبایل جهان در برزیل دست میزند. او در اثر «گرمسیریان اندوهبار» در قالب یک بیوگرافی عینیتگرایانه از خویش، مشاهده میکند، تجربه میکند و میآموزد تا چگونه خود را بهعنوان یک سوژه، کنشگر و یک ابژه، کنشپذیر، در یک افق وسیعتری از محیطشناسی مکان، زمان و شرایط مستقر سازد و نسبت هستی و جایگاه انسان را با مفاهیمی همچون: طبیعت و فرهنگ، وحشی و متمدن، قدیم و جدید، تکنیک و توسعه به تصویر بکشد و عینیتی روشمند براثر خویش بخشد. او اقدام به سفری فلسفی به اعماق وجودی تاریخ سهبعدی: گذشته، حال و آینده انسان میکند، او این کار را برای ماندگاری در قلمرو فلسفی سنت بکار نمیبندد بلکه با رویکردی نوین، دست به اقدام میزند. استروس سعی میکند تا در راستای بخشی از تلاشهای ناقص و کاملاً به بار ننشسته دورکیم گام بردارد ولی این بار با شاخصی کیفی و نه ضرورتاً کمّی و یا پوزیتیوستی. او میکوشد مستقل شود و برای جدایی و تعیین مرزهای علوم اجتماعی از فلسفه که با بنمایه کشف و درکی منطقی از سوژه (علت) و ابژه (معلول) پویا شده است و همچنین همجواری با ادبیات که با اصل تراکم میدانی عنصر خیال که به درختی بیمانند و کهنسال بدل شده است، میکوشد تا نقشی کلیدی در این پویای علوم اجتماعی عهده بگیرد.
استروس در آثار بعدی خود بهویژه انسانشناسی ساختاری با گذر از پهنا و عمق تاریخ علوم اجتماعی روش خویش را به منظومهای تلفیقی از فرم و محتوا به محکمی سامان میبخشد. برای او انسانشناسی از منظر روش، واکنشی منطقی به فقدان نظم است، نظمی همهجانبه که در تاروپود علوم اجتماعی از دیرباز رخنه کرده است. شاید به همین خاطر است که میدان شروع جدی خویش را در زبانشناسی انتخاب میکند؛ علمی که امروز میتواند آن را سرآمد نظم منطقی علوم اجتماعی معرفی کرد
جایگاه بررسی پدیدهای «تعریف» و «تبیین» در روششناسی استروس خالی دیده میشود. به نظر میرسد که او در این راستا سه هدف اساسی را برای پژوهش خود دنبال میکند: دو میدان کارکردی یعنی عینیت پذیری و سادهگرایی و میدان پیچید تبیین که در رویکرد ساختارگرایی او از نقشی کلیدی برخوردار است. با کمی تعمق در روششناسی استروس درمییابیم که دو میدان نخست، در قلمرو طبقهبندی و ایستایی پدیدهها او را یاری میرساند و میدان سوم برای ورود به قلمرو فرایندی و پویایی است که در شکلگیری رویکرد کیفی او، از نقشی حیاتی برخوردار است. در طبقهبندی ما محصور به خطوط و سطوح محسوس و خودآگاهیم. تنها به فرم میتوانیم دست بیابیم درحالیکه این میدان پرحجم فرایندی است که امکان مشاهده مشارکتی را درگذر از تاریخ به ما دهد و توصیفات ما را به مرزهای تحلیل از ناخودآگاه میکشاند.
استروس با توجه به فرمها و فرانید شکلگیری آنها در روابط جدید است که معنای طبقهبندی را مورد بازبینی قرار میدهد. او مشاهده میکند که اعضای یک حیوان توتمی میتوانند مجزا از هم در نظر گرفته شوند و یا قادرند بازهم دوباره به هم متصل گردند. درواقع این یک فرم تلقی میگردد، عمل و عینیتی است که میتواند به تغییر یا گسترش طبقهبندی کمک کند. درواقع طبقهبندی تلاشی برای کشف آستانه تحمل یک مجموعه است تا از این طریق ساخت که پنهان است بتواند خود را نمایان سازد. این ترکیب جدید اعضای توتم میتوانند به ترکیب نوینی منجر شوند که قبلاً در نظام طبیعت قابل عینیت نیافتهاند ولی امکان توسعه طبقهبندی را میدهد و پلی میان طبیعت و فرهنگ برقرار میکنند… درواقع استروس اعلامکننده بیانیه گذر از انسانشناسی سنتی به انسانشناسی نوین است. او این را با گذر از مفهوم بنیادین طبقهبندی به مفهوم درحالیکه بنیادین شدن «فرایند» انجام میدهد. پس گذر از طبقهبندی به فرایند میتواند روشی برای نزدیک شدن به مفهوم ساختار تلقی گردد.
استروس کشفی شگرف انجام میدهد. کشفی تداومیافته از ایده کلان روابط تولیدی مارکس ولی آن را در قالبی بکر به نمایش میگذارد. در روش استروس، رویکرد حجمی زمانی مفهوم پیدا میکند که رویکرد خطی و سطحی که نماد آنها شّی بودن است یک ضلع سوم هم پیدا کند. مثلث سهضلعی استروس، در پروژه «ساختارهای ابتدایی خویشاوندی» خود را نمایان میسازد. زمانی که او کشف میکند، رابطه دوطرفه انسان یعنی رابطه a با b با مفهوم پدیدهای پنهان به نام «داوری» یعنی پدیده c قابل تفسیر است. بدینصورت که نظام روابط خویشاوندی اساساً بر اساس روابط سببی و نسبی نیست که پایدار میگردد بلکه اصل این روابط مفهومی یک بنیاد داوریی است که در میان اعضا نقش بازی میکند. نماد این داوری بهزعم استروس «دایی» است. اگر یک دایی مانع ازدواج خواهران خویش گردد درواقع خود او نیز بالقوه نخواهد توانست همسری برگزیند چراکه برادر همسر او نیز مانع همسرگزینی او میگردد. او میخواهد به این باور نزدیک شود که یک فرد بهتنهایی یک فرد است اگر فرد دیگری در مقابل او قرار گیرد او نیز یک فرد است. اینیک عینیت است ولی نکته ظریف استروس اینجاست که همین حضور عددی دو هویت مستقل است که حضور هویت پدیده سومی را به شکلی ناخودآگاه به نام داوری خلق میکند. چراکه امکان داوری کردن فقط و فقط در شرایط، در زمان و در مکانی اتفاق میافتد که ما با بیش از یک مجموعه پدیدههای واحد روبرو هستیم.
در آثار استروس میتوان به موضوعات متنوع فراوانی برخورد کرد که هرکدام میتواند پنجرهای بر مشاهدات و اذهانمان بگشایند. در این مقدمه، ما تنها به چند مورد محدود بسنده کردیم تا باشد نظر مشاهدهکنندگان خود را به ژرفای روششناسی استروس و فرایند نفوذ او به مفاهیم از دل فرمها جلب کنیم. به همین سبب است که باید اذعان داشت که نقل و تفسیر بیان استروس خود میتواند یک آسیب محسوب گردد چراکه در این عصر پرسرعت تکنولوژیک، میل به اختصار و ارتباط سریع با پدیدهها و مفاهیم، ورود به عمق را با آسیب روبرو میسازد. باوجود تلاشهای فراوان مترجمان عزیزمان بهویژه در چند دهه گذشته، دسترسی علاقهمندان به منابع دسته اولی در انسانشناسی و بهویژه متون استروس همچنان با مانع جدی روبروست. ما بهخوبی میدانیم که درک نقطه نظرات و مفاهیم استروس را باید از زبان و بیان خود او دریافت کرد؛ بنابراین این کتاب در پیش رو را گامی و درآمدی بر مقدمه آثار استروس بنانهادهایم. درواقع در متون فرانسه و انگلیسی هم با کمبود منابع تفسیرکننده و نقدکننده بر آثار استروس روبرو هستیم و از سویی دیگر اصل متون بهویژه انسانشناسی ساختاری از بافتی پیچیده برخوردار است و نیازمند تعمق و اندیشه فراوان است.
در ذیل بهمرور برخی از کلیدواژههای مفهومی استروس میپردازیم تا امکان تداوم گفتمان بیشتری را برای علاقهمندان فراهم کنیم. شاید روزنه برای امکان شکلگیری اقدامی تخصصی و نظامند در بررسی بعدی آثار استروس را فراهم سازد.
– استروس به مفهوم بنیادین با فرمول «منع زنای محارم» مواجه میشود که چگونگی تحول انسان را در نسبت میان طبیعت و فرهنگ تبیین میکند. در این قاعده، بهزعم او انسان طبیعی به ساختی فرهنگمند وهمِ گیر پی برده است که او را از حیوان متمایز کرده است و آن زمانی است که انسان برای همسرگزینی خود محرمیت قائل شده است.
– استروس به مفاهیمی چون رشد، توسعه و تحول در تاریخ بشر توجه ویژهای نموده است. بدینصورت که برای همه گروههای انسانی از ابتداییترین آنها در زمان و مکان و شرایط تا جوامع معاصر اصالتی واقعی و گرانمایه و مجموعهای قائل است. بدینصورت که در همه گروههای انسانی، روابطی پیچیده و خلاقانه مشاهده میکند و همین توصیفات میتواند فرایند شکلگیری روح و رفتار اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی ما را متعادلتر سازد.
– استروس نظر ما را از طراحی فرضیات و نظریهها به طراحی مدل و الگو جلب میکند وبه حق در این زمینه مجموعهای ارزنده از تجارب و ظرافتها را نمایان میسازد.
– استروس به ما کمک میکنند تا بتوانیم از رویکردی خطی به نام «نقطه شروع» به رویکردی حجمی به نام «میدان تراکمی معنا ساز» حرکت کنیم، یعنی آن چیزی که برای توصیف و تحلیل پدیدههای معاصر میتوانند بیشک کاربردی باشد.
– استروس به مبحثی بنیادین به نام اصل شباهتها و تفاوتها توجهی ویژه میکند و اصالت را به کشف اصل شباهت مشترک از طریق تفاوتهای منظومهای شده میدهد. ظرافت مفاهیم او برای درک بهتر نسبت سنت، مدرن و پسامدرن میتواند راهگشا باشد.
– انسانشناسی استروس از منظر روش واکنشی منطقی به فقدان نظمی است که در تاروپود علوم اجتماعی رخنه کرده است.
تلاش شده است تا الگوی طبقهبندی مقالات در راستای روش ساختارگرایی استروس، یک الگوی مفهومی باشد. بیشک رویکردی هنجاری و ارزشی در اولویتبندی آن دنبال نشده است. شایانذکر است که این اثر در فرآیند زمانی نسبتاً طولانی با رایزنیهای فراوان و همکاری علاقهمندان عملگرای استروس جمعآوریشده است و یک گروه اجرایی ویژه آن را انسجام بخشیدهاند. در اینجا لازم است از دکتر ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران و مدیر انسانشناسی و فرهنگ که از مراحل اولیه تا پایانی گردآوری و تدوین این مجموعه ما را از رهنمودها و حمایتهای گسترده خود محروم نساختند، قدردانی ویژه شود. همچنین باید به سهم ارزندۀ جناب آقای هاشم واعظی، مدیر سابق جهاد دانشگاهی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در انجام این مهم اشاره کرد. شاید اگر استقبال و حمایت ایشان نبود، امکان تدوین این کتاب در مجموعۀ جهاد دانشگاهی امکانپذیر نبود. درنهایت حمایت و حُسن نظر جناب آقای علی میرزایی، مدیر فعلی جهاد دانشگاهی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران و سایر اعضای محترم جهاد دانشگاهی دانشکده این اثر را به مرحله نهایی رسانده، امکان چاپ و انتشار آن را فراهم آورده است. همچنین لازم است از تلاشها و زحمات جناب آقای احمد آرش، مسئول محترم انتشارات جهاد دانشگاهی تهران، در مورد مسائل چاپ این اثر قدردانی شود. خداوند به همۀ این عزیزان خیر عطا کند.
درنهایت از خوانندگان خود انتظار داریم، توجهی ویژه به این اثر بیافکنند و ما را در جمعآوری اثری منسجمتر و گرانمایه برای آیندهای نزدیک یاری رسانند.
ولی الله رمضانی
استادیار دانشگاه حکیم سبزواری
موسیالرضا غربی
دانشجوی دکتری انسانشناسی دانشگاه تهران