تا پخته شود خامی…
زبان خاموش فرهنگ گردشگری در برنامه ریزی های گردشگری و سفر
نوشتههای مرتبط
گردشگری، شکلی از جابجایی است که فراتر از تحرک جسم بر تمامی ابعاد فردی و جمعی ما موثر است.توجه به این نکته که روندگی و جابجایی در سفر تنها به جابجایی جسم محدود نمی شود، امریست قابل توجه. این روندگی و جابجایی در گردشگری در عین جهانی بودن تجربه ای است منحصر به هر قوم و فرهنگ.در برنامه ریزی های گردشگری ان چه اهمیت دارد شناخت و شناساندن، تفسیر و تحلیل زبان گردشگری بر مبنای فرهنگ است. تبلور زبان فرهنگی گردشگری در عمران شهری و گردشگری نکته ای است که شاید در سیاست های مدیران ما کمتر به آن توجه شده است. گرچه برنامه های جامع گردشگری با پوشش کامل و جامع خود به بهره مندی طیف وسیعی از شهروندان و گردشگران منجر می شود اما به زبان فرهنگی و قومی اگر نگوییم کاملا تا حدودی بی توجه است.درک تجربه زیسته شهروندان هر شهر توسط گردشگران نقطه کششی است که دین مک کانل و گافمن به خوبی به آن اشاره می کنند. علاوه بر این در مبدا و مقاصد گردشگری با فاصله فرهنگی[۱] زیاد آنچه جان یوری در ذهن داشته است قابل تحقق است.
زبان فرهنگی گردشگری
واژه culture یا همان فرهنگ که از زبان کلاسیک لاتین ریشه می گیرد نخست در آلمان به کار برده شده اما نه به معنای امروزی بلکه به معنای کشت و کار و بهسازی. در واقع یکی از عوامل اساسی که باعث پیدایش مفهوم تازه ای برای فرهنگ شد پدید آمدن مفهوم پیشرفت در تاریخ بود. در دوره رنسانس بر خلاف دوره های پیش این احساس در افراد به وجود آمد که انسان ناخواسته به چیزهای بزرگ و تازهای دست یافته و پیشرفت زیادی کرده و علت آن هم خرد ورزی و همه گیر شدن روشن اندیشی بود(آشوری، ۱۳۸۰: ۳۵). امروزه در بسیاری از کشورهای جهان، جهانگردی بهترین وسیله برای اعتلای فرهنگی به شمار می رود.فی الواقع گردشگری بیش از آن که به عنوان پدیده ای اقتصادی مطرح باشد، امری است فرهنگی؛ به گونه ای که پیرامون ان آثار فرهنگی بسیاری شکل می گیرد علاوه بر انکه در مرکزیت شکل گیری خود بر فرهنگ مبتنی است.گردشگری انسان را با فضای جغرافیایی، انسان ها و فرهنگ های دیگر آشنا می کند.این اشنایی را می توان مقدمه ای برای شناخت بیشتر انسان از خویش دانست.بدون فرهنگ که ایجاد کننده تفاوت ها است همه مقاصد شبیه هم خواهند بود و گردشگری عینیت نخواهد یافت(پاپلی یزدی،۱۳۸۶ :۸۸).
اگر بتوان تفاوت های فرهنگی را با عینک نسبیت گرایی فرهنگی دید، این توانایی در ما تقویت می شود که فرهنگ های دیگر را با ذهنی باز بنگریم و برای گوناگونی ها فرهنگی انسان ارج قائل شویم.نظریه نسبیت گرایی فرهنگی در ارتباطات میان فردی و توسعه صنعت جهانگردی بسیار حائز اهمیت است.جهت پیشبرد اهداف توریسم می بایست در حوزه فرهنگی لنز خوشبینی بر چشم داشت تا ضمن ارزش قائل شدن برای فرهنگ خودی وجود فرهنگ های دیگر را با آغوش باز بپذیریم. به بیان سیدنی دبلیو مینتز این سرشت انسانی ما نیست که خصلت جعانی داردبلکه توانایی ما در خلق واقعیت های فرهنگی و سپس عمل کردن طبق ان ها است که جنبه ی جهانی دارد(والرشتاین، ۱۳۷۷: ۲۲۶). در منابع بسیاری امده است یکی از مهم ترین راهکار های توسعه گردشگری و جهانگردی شناخت فرهنگ است، بشر در طول تاریخ به طور مبهم از وجود فرهنگ اگاهی داشت و حتی این اگاهی اندک وسطحی به سبب برخورد و مقایسه رسوم و عادات جوامع با یکدیگر صورت می گرفت. اما اگر پا را فراتر از این ها بگذاریم می توانیم ادعا کنیم که فرهنگ نقش پررنگ تری نیز دارد.توجه به فرهنگ در گردشگری و فرهنگ گردشگری می تواند ان را به درجات بالا تری سوق دهد.توحه به فرهنگ گردشگری می تواند ان را از خطر احتمالی تبدیل انگیزه های متعالی به تفنن صرف برهاند.
- اکنون در چه موقعیتی به سر می بریم؟ بد نیست برای تصویر آن چه از گردشگری می بینم به نقل قولی از دکتر نعمت الله فاضلی در باب تامل در گردشگری اشاره کنم: به طور تاریخی یکی از ابعاد تاریخی تامل و تفکر بوده است. از روزگاران پیشین سیاحت و سفر و جایجایی برای دستیابی به مرحله تعمق و تفر بوده است به بیان روان تری؛ سفر روش تحیق و تعمق بوده است سفر و جابجایی برای یک دوره طولانی راهبرد اساسی برای شکل دهی به علم،هنر، فرهنگ، سیاست، اقتصاد و جامعه بوده است. با نگاه به دوره های پیشین می توان بیان کرد سفر ما را به پس رانده است.پیشتر گردشگری نقش فرهنگی و سیاسی گسترده تری داشته و امروزه به نظر می رسد مسئله بنیادین سفر که همان تفکر است در حال تضعیف است.”آیا حقیقتا در این جایجایی ها و سفر ها تفکر، تامل و درنگ می کنیم؟ آیا آنچه انگیزاننده تفکر و تامل در گردشگری است در سفرهای اخیر شما قابل لمس و درک بوده است؟فرهنگ ایران در سفرهای اخیر شما چقدر ملموس بوده است؟چقدر در گردشگری به پرسشگری رسیده اید؟ به نظر شما به همان میزان که سفر به افزایش منفعت صنایع بزرگ منجر شده است به رشد خلاقیت ها منتج شده است؟ایا گردشگری به رشد مدنیت در ما منجر شده است؟ آیا سفر به افزایش ظرفیت های وجودی ما منجر شده است؟به نظر می رسد سفر اکنون به جای آن که بازگشت به انسانیت باشد به عنوان راهی برای فرار از انسانیت است.به جای آن که به تفکر منتج شود به تفننی گذرا تبدیل شده است.این چالش پیش روی گردشگری ناشی از چشم پوشی از فرهنگ تعمق گردشگری است یا دست کم اختصاص دادن سهم بیشتری به عمران،فیزیک و ابعاد مکانیکی است تا ابعاد انسانی و فرهنگی. گردشگر بیش از هر چیز به منبعی برای ارائه منافع مالی به صاحبان سرمایه گردشگری تبدیل شده است. درنگ، تامل و تفکر در گردشگر به موجب تفریحات از پیش ساخته جدا از روح فرهنگ گردشگری رو به کاهش گذاشته است. در سیاست ها و برنامه ریزی های سفر باید توجه بیشتری به فرهنگ گردشگری که همان تعمق و تفکر است شود. در این رابطه و می توان از عناصر فرهنگ قومی به خوبی استفاده کرد فرهنگی که در هر خطه از سرزمین ما به گونه ای جلوه گر می شود.
زبان های ایرانی، به خصوص زبان پارسی که از شاخصه های اصلی فرهنگ ایرانی است آداب و رسوم و اعیاد ملی از جمله نوروز و شب یلدا و تقویم هجری شمسی. ادبیات وشخصیت های اسطورهای از جمله رستم و اساطیر تمثیلی همچون دیو، سیمرغ و… معماری و هنر ایرانی تنوع قومیدین اسلام مذهب تشیع و همچنین دین ها و آیین های دیگر مانند،زرتشتی، مهرپرستی و غیره از جمله عناصری اند که در هر خطه به گونه ای خاص متبلور شده و می توانند به اغنای فرهنگ گردشگری و اصول تفکر و تعمق منجر شوند. چنانچه سرمایه های فرهنگی مختلف اقوام ایرانی نادیده گرفته شود، بی گمان تنوع قومی کشور به مرکز گریزی و رشد گفتمانهای حاشیهای و قومی خواهد انجامید. تنوع قومی در ایران نه تنها تهدید نیست بلکه فرصتی است برای رشد و شکوفایی کشور. برای نمونه،تقریبا در تمامی نواحی مرزی ما قوم هایی زندگی می کنند که در بیرون از مرزهای ایران دارای دنباله ها و همبستگی هایی هستند (شمس و امینی،۱۳۸۸).
منابع:
والرشتاین، ایمانوئل(۱۳۷۷). سیاست و فرهنگ، ترجمه پیروز ایزدی.تهران: نی .
کروبی، مهدی()، فرهنگ . گردشگری، فصلنامه مطالعات جهانگردی،ش۲.
[۱] cultural distance