انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مطالعۀ تحلیلی فیلم «خانه سیاه است» اثر فروغ فرخزاد، با تکیه بر نظریۀ ترومای سوزان سانتاگ (۲)

تروما

تعریف‌های مختلفی از تروما در حوزه‌های مختلف، از جمله روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی، ارائه شده است. یکی از به‌روزترین و قابل‌استنادترین تعاریف آکادمیک تروما را کَتِرین کاروث[۱]، از پیشگامان مطالعات تروما، در آثار خود مطرح کرده است. او تروما را به عنوان تجربه‌ای تعریف می‌کند که چنان شدید و ناگهانی است که فرد نمی‌تواند آن را به طور کامل در لحظه تجربه پردازش کند. در نتیجه، این تجربه به‌صورت ناخودآگاه بازمی‌گردد و اثرات ماندگاری بر فرد دارد. به‌طور خاص، کاروث در کتاب«تجربه بی ادعا: تروما، روایت و تاریخ»[۲] می‌نویسد:

«تروما رویدادی است که اثرش به‌طور مستقیم در زمان و مکان تجربه نمی‌شود، بلکه به دلیل تأخیر در پردازش روانی، بارها و بارها در قالب خاطرات، رؤیاها، یا سایر نشانه‌ها بازمی‌گردد.». این تعریف به تروما به‌عنوان تجربه‌ای روانی و تاریخی نگاه می‌کند که نه فقط بر فرد، بلکه بر جوامع نیز تأثیر می‌گذارد و مفاهیمی چون روایت، حافظه و بازنمایی را نیز دربرمی‌گیرد.

تروما به معنای یک تجربه عمیق و آسیب‌زننده است که نه تنها بر فرد بلکه بر جامعه نیز تأثیر می‌گذارد. این تجربه می‌تواند ناشی از فجایع طبیعی، جنگ، سوءاستفاده، یا حتی تجربیات روزمره‌ای باشد که به نوعی به شکل ناگهانی و غیرقابل پیش‌بینی بر فرد تأثیر می‌گذارد. به عبارت دیگر، تروما می‌تواند به صورت فردی یا جمعی وجود داشته باشد و این به معنای آن است که یک جامعه نیز ممکن است از طریق یک تجربه مشترک، مانند یک جنگ یا فاجعه، تحت تأثیر قرار گیرد. از منظر روانشناسی، تروما نه تنها یک واکنش فردی به یک تجربه آسیب‌زننده است، بلکه می‌تواند به عنوان یک پدیده اجتماعی نیز در نظر گرفته شود. جامعه‌ای که تحت تأثیر یک فاجعه قرار می‌گیرد، ممکن است به طور جمعی دچار اختلالات روانی و اجتماعی شود. این امر اهمیت بررسی تروما در سطوح فردی و اجتماعی را نشان می‌دهد و به ما این امکان را می‌دهد که درک بهتری از تأثیرات آن بر زندگی انسان‌ها و جوامع داشته باشیم.

 

تجسم تروما در هنر

هنر، به ویژه سینما، به عنوان یک ابزار قدرتمند برای تجسم و پردازش تروما عمل می‌کند. فیلم‌ها می‌توانند فضایی فراهم کنند که در آن احساسات و تجربیات ناشی از تروما به تصویر کشیده شوند. این تجسم می‌تواند به بیننده کمک کند تا با احساسات خود مواجه شود و درک بهتری از تجربه‌ای داشته باشد که ممکن است خود هرگز آن را تجربه نکرده باشد.

تجسم تروما در هنر معمولاً از طریق روایت داستان‌ها و شخصیت‌های پیچیده که با تجربیات آسیب‌زا دست و پنجه نرم می‌کنند، انجام می‌شود. این شخصیت‌ها می‌توانند نماینده افرادی باشند که واقعاً تحت تأثیر تروما قرار گرفته‌اند و با درد و رنج خود به نوعی هم‌ذات‌پنداری می‌کنند. این هم‌ذات‌پنداری می‌تواند به بیننده کمک کند تا احساسات و تجربیات خود را پردازش کند و از طریق آن به یک نوع آرامش دست یابد. همچنین، تجسم تروما در هنر می‌تواند به شکل نمادین و بصری باشد. تصاویری از جنگ، خشونت، یا فجایع طبیعی که در فیلم‌ها به نمایش گذاشته می‌شود، می‌تواند به بیننده کمک کند تا با احساسات و تجربیات ناشی از این رویدادها مواجه شود. این تجسم‌ها می‌توانند به گونه‌ای باشند که بیننده را به تفکر وادار کرده و او را به چالش بکشند. هنر و سینما می‌توانند به عنوان فضایی برای بحث و گفتگو درباره تروما عمل کنند. این بحث‌ها می‌توانند به کاهش تابوی اجتماعی پیرامون تروما و آسیب‌پذیری کمک کنند و به افراد اجازه دهند تا تجربیات خود را به اشتراک بگذارند. از این طریق، هنر می‌تواند به فرآیند درمان و بهبود کمک کند و به افراد این امکان را بدهد که احساسات خود را بیان کنند.

 

سینما به عنوان یک رسانه تجربی

سینما به عنوان یک رسانه تجربی، توانایی منحصر به فردی در تجسم تروما دارد. این رسانه می‌تواند احساسات و تجربیات تروما را به صورت بصری و حسی منتقل کند. از طریق تصاویری که روی پرده نمایش قرار می‌گیرند، بینندگان قادرند تا درکی عمیق‌تر از تأثیرات تروما بر زندگی فردی و اجتماعی پیدا کنند. این امر به ویژه زمانی مشهود است که فیلم‌ها به بررسی موضوعاتی مانند جنگ، فاجعه، و تجربیات انسانی می‌پردازند. سینما می‌تواند به طور مؤثری از تکنیک‌های خاصی مانند فیلم‌برداری نزدیک، نورپردازی، و موسیقی برای ایجاد احساسی از اضطراب و تنش استفاده کند. این تکنیک‌ها می‌توانند به بیننده این احساس را منتقل کنند که خود را در موقعیت شخصیت‌های فیلم قرار داده است. به این ترتیب، سینما می‌تواند یک تجربه حسی واقعی ایجاد کند که به بیننده اجازه می‌دهد تا با احساسات و تجربیات مرتبط با تروما هم‌ذات‌پنداری کند. همچنین، سینما به دلیل قابلیت داستان‌گویی خود، می‌تواند پیچیدگی‌های تروما را به صورت غیرخطی و چندبعدی روایت کند. این روایت‌ها می‌توانند به نمایش تغییرات احساسی و روانی شخصیت‌ها در طول زمان بپردازند و نشان دهند که چگونه تروما می‌تواند زندگی فرد را تحت تأثیر قرار دهد. این نوع روایت ممکن است به بیننده کمک کند تا درک بهتری از فرآیند درمان و بهبودی پیدا کند. سینما به عنوان یک رسانه تجربی می‌تواند به افزایش آگاهی اجتماعی در مورد تروما و آسیب‌های مرتبط با آن کمک کند. این آگاهی می‌تواند به کاهش تبعات اجتماعی و روانی تروما کمک کند و به افراد این امکان را بدهد که با تجارب خود مواجه شوند و از طریق هنر و سینما به فرآیند درمان بپردازند. این امر نشان‌دهنده قدرت سینما به عنوان یک ابزار اجتماعی و فرهنگی در پردازش تجربیات انسانی است.

 

استفاده از نمادها و نشانه‌ها

در آثار سینمایی، تروما معمولاً از طریق نمادها و نشانه‌های خاصی تجسم می‌یابد. این نمادها می‌توانند شامل تصاویر خشونت، جنگ، فاجعه، و آسیب‌های انسانی باشند که به بیننده کمک می‌کنند تا احساسات و تجربیات مرتبط با تروما را درک کند. استفاده از این نشانه‌ها به کارگردانان و نویسندگان اجازه می‌دهد تا داستان‌های عمیق‌تری را روایت کنند که به معنا و احساسات پیچیده مرتبط با تروما پرداخته شده است. نمادها در سینما می‌توانند به عنوان ابزاری برای ایجاد ارتباط بین بینندگان و شخصیت‌های داستان عمل کنند. برای مثال، استفاده از رنگ‌های خاص، موسیقی، و تصاویری که به یادآورنده تجربیات آسیب‌زا هستند، می‌تواند احساسات خاصی را در بیننده برانگیزد. این احساسات می‌توانند به بیننده کمک کنند تا با درد و رنج شخصیت‌های فیلم هم‌ذات‌پنداری کند و در نتیجه تجربه تروما را به طور عمیق‌تری درک کند.

علاوه بر این، نشانه‌ها می‌توانند به عنوان ابزاری برای بیان موضوعات اجتماعی و سیاسی مرتبط با تروما عمل کنند. فیلم‌ها می‌توانند به بررسی موضوعاتی مانند جنگ، مهاجرت، و فقر بپردازند و از طریق نمادها و نشانه‌ها، پیام‌های عمیق‌تری را به مخاطب منتقل کنند. این امر به بیننده این امکان را می‌دهد که از طریق هنر به تفکر درباره مسائل اجتماعی و فرهنگی بپردازد و به نوعی با آن‌ها ارتباط برقرار کند. استفاده از نمادها و نشانه‌ها در سینما نه تنها به تجسم تروما کمک می‌کند، بلکه می‌تواند به عنوان یک ابزار درمانی عمل کند. این نمادها می‌توانند به بینندگان این امکان را بدهند که احساسات و تجربیات خود را بیان کنند و از طریق هنر به فرآیند درمان و بهبود بپردازند. این امر نشان‌دهنده اهمیت و قدرت هنر در پردازش تجربیات انسانی و اجتماعی است.

 

تأثیر تروما بر روایت‌های سینمایی

تروما به نوعی بر ساختار روایت‌های سینمایی تأثیر می‌گذارد و می‌تواند شکل و محتوای داستان‌ها را تغییر دهد. فیلم‌ها ممکن است به سمت روایت‌های غیرخطی و تجربی گرایش پیدا کنند تا به نوعی پیچیدگی‌های تروما را تجسم کنند. این نوع روایت‌ها می‌توانند به بینندگان این امکان را بدهند که احساسات و تجربیات شخصیت‌ها را در طول زمان و در شرایط مختلف مشاهده کنند. روایت‌های غیرخطی به بیننده این امکان را می‌دهند که از طریق فلاش‌بک‌ها و فلاش‌فورواردها، به عمق تجربه تروما و تأثیرات آن بر زندگی شخصیت‌ها پی ببرد. این نوع ساختار می‌تواند به شکل مؤثری نشان دهد که چگونه تروما می‌تواند به صورت غیرملموس و غیرخطی در ذهن و زندگی افراد وجود داشته باشد. این امر علاوه بر اینکه به درک عمیق‌تری از تروما کمک می‌کند، می‌تواند به ایجاد تنش و هیجان در داستان نیز منجر شود. روایت‌های تجربی می‌توانند به نمایش احساسات و تجربیات شخصیت‌ها به صورت مستقیم و بی‌واسطه بپردازند. این نوع روایت می‌تواند به بیننده اجازه دهد تا احساسات شخصیت‌ها را به طور عمیق‌تری درک کند و با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کند. این هم‌ذات‌پنداری می‌تواند به بیننده کمک کند تا خود را در موقعیت‌های مشابه قرار دهد و از طریق تجربه شخصیت‌ها، احساسات خود را پردازش کند.

تأثیر تروما بر روایت‌های سینمایی می‌تواند به ایجاد بحث و گفتگوهای مهم اجتماعی و فرهنگی کمک کند. این روایت‌ها می‌توانند به بینندگان این امکان را بدهند که درباره تجربیات و احساسات خود صحبت کنند و به نوعی به پردازش اجتماعی تروما بپردازند. این امر نشان‌دهنده قدرت سینما به عنوان یک ابزار اجتماعی و فرهنگی در بررسی و تجسم تجربیات انسانی است.

سوزان سانتاگ در کتاب‌های خود به ویژه در “تروما و اخلاق” (۱۹۸۰) و “در برابر تروما” (۲۰۰۳) به بررسی تأثیرات تروما بر هنر و فرهنگ معاصر می‌پردازد. او معتقد است که تروما به عنوان یک تجربه عمیق و آسیب‌زننده، می‌تواند تأثیرات عمیقی بر روایت‌های هنری و سینمایی داشته باشد.

 

نظریه تروما و روانشناسی اجتماعی

نظریه تروما و روانشناسی اجتماعی به بررسی تأثیرات تروما بر رفتارهای اجتماعی و روابط انسانی می‌پردازد. این نظریه که به ویژه توسط نظریه‌پردازانی مانند آنا فریدمن و رابرت استولر مطرح شده، معتقد است که تروما نه تنها بر فرد بلکه بر جامعه و تعاملات اجتماعی نیز تأثیر می‌گذارد. در این راستا، افراد ممکن است با تجارب آسیب‌زا به صورت جمعی مواجه شوند و این مسئله می‌تواند به تغییرات در الگوهای رفتاری و اجتماعی منجر شود. تروما می‌تواند روابط خانوادگی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهد. افرادی که تروما را تجربه کرده‌اند، ممکن است دچار مشکلاتی در برقراری ارتباط با دیگران شوند. این مشکلات می‌تواند به شکل انزوا، اضطراب اجتماعی، یا عدم اعتماد به نفس بروز کند. به همین دلیل، هنر و سینما می‌توانند به عنوان ابزاری برای تجسم این تجربیات و تأثیرات آن‌ها بر روابط انسانی عمل کنند.

از منظر این نظریه، سینما می‌تواند به نمایش تعاملات اجتماعی و خانوادگی افرادی بپردازد که تحت تأثیر تروما قرار گرفته‌اند. این روایت‌ها می‌توانند نشان دهند که چگونه تروما می‌تواند به شکل غیرمستقیم بر روابط و رفتارهای فردی تأثیر بگذارد و منجر به تغییرات در دینامیسم اجتماعی شود. این نوع داستان‌ها می‌توانند به بینندگان کمک کنند تا با چالش‌های اجتماعی ناشی از تروما آشنا شوند. نهایتاً، این نظریه بر اهمیت پردازش اجتماعی تروما تأکید دارد. سینما می‌تواند فضایی فراهم کند که در آن افراد بتوانند درباره تجربیات خود صحبت کنند و از طریق هنر به بحث و گفتگو درباره تأثیرات تروما بپردازند. این بحث‌ها می‌توانند به کاهش تابوهای اجتماعی و افزایش آگاهی عمومی در مورد تأثیرات تروما کمک کنند.(فریمن و استولر، ۲۰۰۶)

 

نظریه تروما و روایت شخصی

نظریه تروما و روایت شخصی بر اهمیت داستان‌گویی و روایت‌های فردی در درک تروما تأکید دارد. این نظریه که توسط نظریه‌پردازانی مانند پاتریشیا هاید و دوروتی هلر مطرح شده، معتقد است که هر فرد تجربه خاص خود را از تروما دارد و این تجربیات می‌تواند به شکل‌های مختلفی در هنر و سینما تجسم یابد. این نوع روایت‌ها می‌توانند به بینندگان کمک کنند تا با احساسات و تجربیات شخصیت‌های داستان هم‌ذات‌پنداری کنند و از این طریق فرآیند پردازش و درمان را آغاز کنند.

در این نظریه، داستان‌های شخصی به عنوان ابزاری برای بیان و پردازش احساسات و تجربیات آسیب‌زا به شمار می‌آیند. این داستان‌ها می‌توانند به شکل مستند، داستانی، یا حتی خیالی باشند و به بیننده اجازه دهند تا با مشکلات و چالش‌های شخصیت‌ها مواجه شود. این مواجهه می‌تواند به بیننده این احساس را منتقل کند که او تنها نیست و دیگران نیز با چالش‌های مشابهی روبرو هستند.

از منظر این نظریه، سینما می‌تواند به عنوان یک پلتفرم برای بیان داستان‌های شخصی عمل کند. فیلم‌ها می‌توانند تجربیات فردی را به صورت عمیق و ملموس روایت کنند و به بیننده این امکان را بدهند که با احساسات خود و دیگران در ارتباط باشد. این نوع روایت‌ها می‌توانند به ایجاد همدلی و درک عمیق‌تری از تجربیات انسانی کمک کنند.(هلر، ۲۰۱۲)

این نظریه همچنین به این نکته اشاره می‌کند که داستان‌گویی می‌تواند به عنوان یک ابزار درمانی عمل کند. افرادی که تجربیات تروما را به اشتراک می‌گذارند، ممکن است احساس راحتی بیشتری کنند و از این طریق بتوانند به فرآیند بهبودی و درمان نزدیک‌تر شوند. سینما می‌تواند به عنوان یک فضای امن برای بیان این داستان‌ها عمل کند و به افراد این امکان را بدهد که احساسات خود را به اشتراک بگذارند. نظریه تروما و روایت شخصی به اهمیت داستان‌گویی در پردازش تروما تأکید دارد و نشان می‌دهد که چگونه هنر و سینما می‌توانند به افراد کمک کنند تا با تجربیات خود کنار بیایند و به نوعی به بهبودی دست یابند.(هاید، ۲۰۱۱)

 

نظریه تروما و بازنمایی فرهنگی

نظریه تروما و بازنمایی فرهنگی به بررسی نقش فرهنگ و جامعه در تجسم تروما می‌پردازد. این نظریه که توسط نظریه‌پردازانی مانند میشل فوکو و هانا آرنت مطرح شده، معتقد است که تروما نه تنها یک تجربه فردی بلکه یک پدیده اجتماعی و فرهنگی است که می‌تواند به شکل‌های مختلفی در هنر و سینما تجسم یابد. به عبارت دیگر، نحوه نمایش تروما در فرهنگی خاص می‌تواند به تأثیرات آن بر جامعه و فرد بپردازد.

این نظریه به این نکته اشاره می‌کند که فیلم‌ها و آثار هنری می‌توانند به عنوان بازتابی از فرهنگ و زمانه‌ای که در آن تولید شده‌اند، عمل کنند. برای مثال، فیلم‌هایی که به موضوعات جنگ و فاجعه می‌پردازند، می‌توانند بازنمایی از ترس‌ها و چالش‌های فرهنگی باشند که جامعه در آن زمان با آن‌ها مواجه است. این بازنمایی‌ها می‌توانند به بیننده کمک کنند تا درک بهتری از تأثیرات تروما بر جامعه و فرهنگ داشته باشد.(فوکالت، ۱۹۷۲)

همچنین، بازنمایی تروما در سینما می‌تواند به شکل‌گیری هویت فرهنگی کمک کند. فیلم‌ها می‌توانند داستان‌ها و تجربیات جمعی را روایت کنند که به نوعی نماینده تاریخ و فرهنگ یک جامعه هستند. این نوع روایت‌ها می‌توانند به تقویت حس همبستگی اجتماعی و فرهنگی بین افراد کمک کنند و به ایجاد یک گفت‌وگوی اجتماعی در مورد تجربیات مشترک منجر شوند. این نظریه بر اهمیت درک تأثیرات فرهنگی بر تروما تأکید دارد. سینما می‌تواند به عنوان یک ابزار قدرتمند برای نقد و بررسی مسائل اجتماعی و فرهنگی عمل کند و به بینندگان این امکان را بدهد که با تجربیات و احساسات دیگران ارتباط برقرار کنند. این ارتباط می‌تواند به افزایش آگاهی اجتماعی و فرهنگی در مورد تأثیرات تروما کمک کند.(آرنت، ۱۹۵۸).

 

نظریه تروما و رسانه‌های نوین

نظریه تروما و رسانه‌های نوین به بررسی تأثیر رسانه‌های دیجیتال و اجتماعی بر تجسم و پردازش تروما می‌پردازد. این نظریه که توسط نظریه‌پردازانی مانند مانوئل کاستلس و مارشال مک‌لوهان مطرح شده، معتقد است که با ظهور رسانه‌های نوین، نحوه تجسم و بیان تروما تغییر کرده است و این تغییرات می‌تواند به ایجاد فضاهای جدید برای بحث و گفتگو درباره تروما منجر شود. رسانه‌های اجتماعی به افراد این امکان را می‌دهند که تجربیات خود را به اشتراک بگذارند و از این طریق به یکدیگر کمک کنند. رسانه‌های نوین می‌توانند به عنوان پلتفرم‌هایی برای بیان تجربیات تروما عمل کنند. افراد می‌توانند از طریق وبلاگ‌ها، ویدئوها، و شبکه‌های اجتماعی داستان‌های خود را روایت کنند و به نوعی به درمان و پردازش احساسات خود بپردازند. این نوع بازنمایی می‌تواند به افزایش آگاهی عمومی درباره تروما و تأثیرات آن بر زندگی فردی و اجتماعی کمک کند.(کسل، ۲۰۰۹)

این نظریه همچنین به این نکته اشاره می‌کند که رسانه‌های نوین می‌توانند به ایجاد جوامع آنلاین کمک کنند که در آن افراد با تجربیات مشابه می‌توانند به یکدیگر حمایت کنند. این جوامع می‌توانند به عنوان فضایی امن برای بیان احساسات و تجربیات عمل کنند و به افراد این امکان را بدهند که احساس کنند تنها نیستند. این احساس همبستگی می‌تواند به فرآیند درمان و بهبود کمک کند. رسانه‌های نوین می‌توانند به شکل‌گیری روایت‌های جدید از تروما کمک کنند. این روایت‌ها می‌توانند به صورت چندرسانه‌ای و تعاملی ارائه شوند و به بینندگان این امکان را بدهند که به صورت فعال در فرآیند داستان‌گویی شرکت کنند. این نوع تعامل می‌تواند به افزایش درک و همدلی نسبت به تجربیات دیگران کمک کند. نظریه تروما و رسانه‌های نوین به اهمیت استفاده از فناوری‌های جدید در پردازش و تجسم تروما تأکید دارد و نشان می‌دهد که چگونه این رسانه‌ها می‌توانند به ایجاد فضاهای جدید برای بحث و گفتگو درباره تجربیات انسانی کمک کنند.(مک‌لوهان، ۱۹۶۴)

 

نظریه تروما و بازسازی هویت

نظریه تروما و بازسازی هویت به بررسی تأثیر تروما بر هویت فردی و اجتماعی می‌پردازد. این نظریه که به ویژه توسط اوری برک و استیون اپفیلد مطرح شده، معتقد است که تروما می‌تواند به شکل‌گیری و تغییر هویت افراد منجر شود و این تغییرات می‌تواند در هنر و سینما تجسم یابد. به عبارت دیگر، سینما می‌تواند به عنوان ابزاری برای بررسی نحوه تأثیر تروما بر هویت فردی و اجتماعی عمل کند. تروما می‌تواند به نوعی هویت فرد را تحت تأثیر قرار دهد. افرادی که تجربه تروما را دارند، ممکن است با احساساتی مانند شرم، گناه، و ناامیدی مواجه شوند که می‌تواند به نوعی بر هویت آن‌ها تأثیر بگذارد. این تأثیرات ممکن است به شکل‌های مختلفی در رفتار و روابط اجتماعی آن‌ها بروز کند. سینما می‌تواند به بررسی این تأثیرات و چالش‌ها بپردازد و به بینندگان کمک کند تا با این تجربیات هم‌ذات‌پنداری کنند. از منظر این نظریه، سینما می‌تواند به بازنمایی فرآیند بازسازی هویت بعد از تجربه تروما بپردازد.(برک، ۲۰۱۰) فیلم‌ها می‌توانند داستان‌های شخصیت‌هایی را روایت کنند که به دنبال بازسازی هویت خود بعد از تجربه‌های آسیب‌زا هستند. این نوع روایت‌ها می‌تواند به بینندگان این امکان را بدهد که با چالش‌های بازسازی هویت آشنا شوند و از تجربیات شخصیت‌ها یاد بگیرند. این نظریه به اهمیت همبستگی اجتماعی در فرآیند بازسازی هویت تأکید دارد. سینما می‌تواند به نمایش روابط اجتماعی و خانوادگی افرادی بپردازد که تحت تأثیر تروما قرار گرفته‌اند و نشان دهد که چگونه حمایت اجتماعی می‌تواند به فرآیند بازسازی هویت کمک کند. این نوع روایت‌ها می‌توانند به ایجاد همدلی و درک عمیق‌تری از تجربیات انسانی کمک کنند. در نهایت، نظریه تروما و بازسازی هویت به اهمیت بررسی تأثیرات تروما بر هویت فردی و اجتماعی تأکید دارد و نشان می‌دهد که چگونه هنر و سینما می‌توانند به افراد کمک کنند تا با تجربیات خود کنار بیایند و به نوعی به بازسازی هویت خود بپردازند.(اپفل، ۲۰۰۹)

 

تحلیل چند سکانس فیلم خانه سیاه است از منظر سانتاگ

فیلم خانه سیاه است، یکی از تأثیرگذارترین مستندهای شاعرانۀ سینمای ایران است که با نگاهی بی‌پرده به زندگی بیماران جذامی در جذامخانۀ باباباغی تبریز می‌پردازد. این فیلم فراتر از یک مستند واقع‌گرایانه، به اثری شاعرانه و تفکری فلسفی دربارۀ رنج، مرگ، و زیبایی در دل ویرانی تبدیل شده است. در این تحلیل، با تکیه بر نظریۀ ترومای سوزان سانتاگ، سکانس‌های کلیدی فیلم، بررسی خواهد شد تا نشان داده شود چگونه خانه سیاه است تجربۀ تروماتیک جذام را به تصویر می‌کشد و چگونه این نمایش، پرسش‌های اخلاقی پیرامون مواجهۀ مخاطب با درد را برمی‌انگیزد.

۱. سکانس آغازین – مواجهۀ بی‌واسطه با رنج

فیلم با تصاویری از چهره‌های بیمارانی آغاز می‌شود که جذام چهره و اندامشان را دگرگون کرده است. نریشن فرخزاد با لحنی شاعرانه بر تصاویر غلبه می‌کند، اما این کلمات شاعرانه در تضاد کامل با واقعیت بصری بی‌رحمانه‌ای هستند که بر پرده نقش بسته است. سانتاگ در کتاب دربارۀ درد دیگران اشاره می‌کند که نمایش بی‌واسطۀ رنج می‌تواند مخاطب را بین دو قطب همدلی و فاصله‌گذاری اخلاقی قرار دهد. در این سکانس، دوربین بدون مداخله و قضاوت، نگاه تماشاگر را به چهره‌هایی سوق می‌دهد که جامعه آن‌ها را پنهان کرده است. این رویکرد، نوعی خشونت بصری اعمال می‌کند که مخاطب را مجبور به رویارویی با واقعیتی می‌کند که معمولاً از آن گریزان است.

۲. سکانس مدرسه و آموزش کودکان – امید در دل تاریکی

یکی از صحنه‌های متناقض فیلم، سکانس آموزش کودکان جذامی است. در این سکانس، کودکان با اشتیاق مشغول یادگیری و خواندن هستند، اما شرایط جسمانی‌شان نشان‌دهندۀ آیندۀ مبهم و دشواری است که در انتظار آن‌هاست. سانتاگ به این نکته اشاره می‌کند که مواجهۀ مخاطب با تصاویر رنج می‌تواند به حساسیت‌زدایی او منجر شود؛ با این حال، فیلم فرخزاد از طریق ترکیب نریشن و تصاویر متضاد، به‌جای القای بی‌حسی، مخاطب را در حالت تعلیق بین امید و یأس نگه می‌دارد. دوربین چهره‌های معصوم و آسیب‌دیدۀ کودکان را به‌گونه‌ای ثبت می‌کند که گویی آن‌ها در جهانی موازی زندگی می‌کنند؛ جهانی که آموزش، تنها نوری کم‌فروغ در تاریکی سرنوشت محتوم آنان است.

۳. سکانس دعا و نیایش – مواجهۀ معنوی با رنج

در یکی از صحنه‌های تأثیرگذار، بیماران در حال دعا و نیایش هستند. این سکانس، برخلاف بسیاری از صحنه‌های دیگر فیلم که بر نمایش فیزیکی درد متمرکز است، بُعدی معنوی به رنج می‌بخشد. سانتاگ در نقد خود از بازنمایی درد، اشاره می‌کند که گاهی تصاویر دردناک تنها به ابزاری برای تحریک احساسات مخاطب تبدیل می‌شوند، اما خانه سیاه است با ادغام شعر و تصویر، تجربۀ رنج را به امری انسانی‌تر و چندبعدی‌تر تبدیل می‌کند. دوربین بر چهره‌های بیماران متمرکز می‌شود، گویی که در پس این درد جسمانی، نوعی رهایی معنوی نیز نهفته است. صدای فرخزاد، که در پس‌زمینه طنین‌انداز می‌شود، با آیات مذهبی در هم می‌آمیزد و فضایی متافیزیکی خلق می‌کند که در آن، رنج به بخشی از معنای هستی تبدیل می‌شود.

۴. سکانس آینه شکسته – خودآگاهی از زخم‌های درونی و بیرونی

در این سکانس، یکی از بیماران به آینه‌ای شکسته نگاه می‌کند. این لحظه نه‌تنها انعکاسی از واقعیت جسمانی فرد است، بلکه استعاره‌ای از شکستگی درونی و روانی او نیز هست. سانتاگ در تحلیل خود از عکاسی جنگی و مستندهای اجتماعی، اشاره می‌کند که تصاویر می‌توانند بیش از نمایش یک واقعیت بیرونی، به درونی‌ترین لایه‌های احساسات انسانی نفوذ کنند. در این صحنه، آینۀ شکسته تصویری مخدوش از فرد ارائه می‌دهد، همان‌طور که جامعه نیز تصویری ناقص و تحریف‌شده از بیماران جذامی دارد. دوربین با حرکت آهسته، تمرکز را بر روی چشمان بیمار حفظ می‌کند، و نگاه او که میان حیرت، اندوه و پذیرش در نوسان است، تجربۀ زیستن در جهانی را بازتاب می‌دهد که او را نادیده گرفته است.

۵. سکانس پایانی – مواجهۀ نهایی با مرگ و تراژدی

در سکانس‌های پایانی، تصاویری از بیماران در حال زندگی روزمره، به همراه صدای نریشن که به مرگ و تداوم زندگی اشاره دارد، دیده می‌شود. این سکانس پایانی، پرسشی بنیادی را مطرح می‌کند: آیا بازنمایی رنج، تنها به ثبت آن محدود می‌شود، یا می‌تواند تغییری در نگاه مخاطب ایجاد کند؟ سانتاگ هشدار می‌دهد که تماشای بیش از حد تصاویر رنج ممکن است به بی‌تفاوتی منجر شود، اما فیلم فرخزاد از طریق فرم شاعرانه و ترکیب خاص صدا و تصویر، به‌جای بی‌حس کردن مخاطب، او را وادار به اندیشیدن می‌کند. پایان‌بندی فیلم، نه قاطعانه است و نه آرامش‌بخش؛ بلکه در تعلیقی میان پذیرش و مقاومت قرار دارد، همان‌گونه که تروما نیز تجربه‌ای است که هیچ‌گاه کاملاً به پایان نمی‌رسد.

فیلم خانه سیاه است از طریق بازنمایی شاعرانۀ رنج و درد، تجربۀ تروماتیکی را برای مخاطب رقم می‌زند که با تحلیل سوزان سانتاگ از بازنمایی درد دیگران همخوانی دارد. سانتاگ تأکید می‌کند که نمایش بی‌واسطۀ رنج می‌تواند همدلی ایجاد کند، اما در عین حال خطر حساسیت‌زدایی مخاطب را نیز به همراه دارد. خانه سیاه است با ترکیب نریشن شاعرانۀ فرخزاد و تصاویر تکان‌دهندۀ بیماران جذامی، این دوگانگی را به اوج می‌رساند: تماشاگر همزمان مجذوب زیبایی فرمی فیلم و مضطرب از واقعیت تلخ آن می‌شود. دوربین، بی‌هیچ قضاوتی، چهره‌هایی را به تصویر می‌کشد که اجتماع آن‌ها را به حاشیه رانده است، و در نتیجه، مخاطب را در برابر پرسشی اخلاقی قرار می‌دهد: آیا این مواجهه، او را نسبت به رنج دیگران آگاه‌تر می‌کند، یا صرفاً به تجربه‌ای بصری بدل می‌شود که در حافظۀ احساسی او محو خواهد شد؟ این تعلیق میان آگاهی و فراموشی، همان نقطه‌ای است که تروما در آن تثبیت می‌شود—تجربه‌ای که، به گفتۀ سانتاگ، هیچ‌گاه کاملاً به پایان نمی‌رسد.

ادامه دارد…

 

[۱] Cathy Caruth

[۲] Unclaimed Experience: Trauma, Narrative, and History” (1996)