انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مطالعه تطبیقی شخصیت زن در سه نمایشنامه

نمایشنامه های افرا ،آمیزقلمدون و خواب در فنجان خالی

یکی از مهم ترین راههای مقایسه تطبیقی دو یا چند متن ادبی با یکدیگر، مقایسه ی ساخت مایه ایست.در این نوشتار،سه نمایشنامه یافرا،آمیز قلمدون و خواب در فنجان خالی بر اساس شخصیت اصلی زن نمایشنامه مورد مقایسه تطبیقی قرار گرفته اند. شخصیت اصلی زن نمایشنامه افرا یا روز می گذرد،افرا،شخصیت اصلی زن نمایشنامه آمیز قلمدون،شوکت و شخصیت اصلی زن نمایشنامه خواب در فنجان خالی مهتاب و ماهرخ کاشف میرزایی است که شخصیت آخر در واقع دو شخصیت کاملا مشابه به لحاظ روانی و اخلاقی مربوط به دو دوره زمانی متفاوت است که یکی در دیگری ظهور پیدا کرده است.

مقدمه

تطبیق سه نمایشنامه از یک جهت و یک سمت و سو مربوط به حوزه ادبیات و نقد تطبیقی است.

ادبیات تطبیقی شیوه ای است که در آن،به محک زنی فرضیات و به نحوه ی سوال و پرسش متون می پردازند…ادبیات تطبیقی هم اقدام عمل است در جهت دیگری و هم مطالعه اقدام عمل است نسبت به دیگری و تطبیقگر بی وقفه مقید به تجدید عمل بررسی دقیق امری است که به او امکان می دهد که دیگری را بهتر درک کند و بیشتر به عللی بپردازد که او را به طرف ارزیابی فلان اثر سوق می دهد و سرانجام اینکه خود را بهتر درک می کند.(شورل،۲۴:۱۳۸۶-۲۵)
در این نوشتار، تلاش بر آن بوده است که تفاوت شخصیت منفعل و کنش پذیری چون شوکت،در مقایسه ی تطبیقی با شخصیت پویا و کنش گری همچون افرا بهتر شناسانده و عواطفش منتقل برگردد و برعکس. همینطور جنس متفاوت هراس و نگرانی شخصیت مهتاب و یا ماهرخ کاشف میرزایی ،در مقایسه با نگرانی های عامیانه شوکت و یا دغدغه های افرا نمایانده شود.
شخصیت،سیرت،رفتار و منش،که ارسطو آن را عنصر دوم نمایشنامه قلمداد نموده،به اندازه نقشه داستانی مهم است،زیرا این شخصیت است که با کارپرداخت خود نقشه داستانی یا طرح داستانی را پدید می آورده.شاید بتوان گفت کارپرداخت که نقشه داستانی یا نقشه چین داستانی به آن سازگان داده است،سازنده ی شخصیت است و شخصیت پدیدآورنده ی کارپرداخت.(ناظرزاده،۷۷:۱۳۸۳)
شخصیت به معنی سرشت و طبیعت هر شخصی می باشد یعنی مجموعه ای از خصوصیاتی که شخص را از دیگری متمایز می کند.این ویژگی های اختصاصی در رفتار هر فرد،برخوردها و موقعیت اجتماعی او،باورها و دغدغه ها ی فکری و روحی او،سن و ظاهر و زیبایی و زشتی اوست که او را از اوی دیگر متفاوت ساخته و جلوه های این تفاوت در اثر نمایشی است که شخصیت را به شخصیت نمایشی بدل ساخته و زمینه تفاوت و مقایسه تطبیقی آن را با دیگر شخصیت های همان نمایشنامه یا نمایشنامه های دیگر فراهم می سازد.چنانکه مشابهت جنسی در سه شخصیت زن در سه نمایشنامه افرا،آمیز قلمدون و خواب در فنجان خالی باعث ایجاد این مقایسه تطبیقی گردیده است.یعنی تنها شباهتی جنسیتی،زمینه آشکارگی بسیار تفاوت های دیگر را می سازد و این همان قابلیت گسترده در حوزه نقد و ادبیات تطبیقی است.

این کاراکتر و یا شخصیت است که با نیاز،خواسته و یا دغدغه اش که شاید درونی و شاید زمینه سازش بیرونی باشد،دست به عمل و یا کارهایی می زند که نمایشی کردن نمایشنامه را سبب می گردند و به دلیل همین اعمال است که شخصیت به مخاطب معرفی می گردد.
تراژدی نوعی تقلید است نه از آدم ها بلکه از کنش و زندگی،تقلیدی از خوشبختی و بدبختی.این موارد را باید در کنش و عمل انسان ها جستجو کرد،و هدف زندگی نوع خاصی فعالیت است نه نوعی کیفیت.انسان ها به خاطر شخصیت هایشان آن چیزی هستند که هستند،اما در عمل است که آنها به خوشبختی و یا بدبختی دست می یابند.مقصود از کردار و کنش بر روی صحنه تقلید از شخصیت نیست،بلکه شخصیت حاصل کردار است.(ارسطو،۵۶:۱۳۸۶)
شخصیت های هر سه نمایشنامه از ابعاد روانی،جامعه شناسی و اخلاقی مورد مقایسه تطبیقی قرار گرفته اند که انتخاب این ابعاد برای این قیاس تطبیقی،به دلیل ویژگی های شخصیت های انتخابی بوده است.

مقایسه تطبیقی شخصییت های افرا،شوکت و مهتاب
شخصیت افرا در نمایشنامه ای به همین نام و شخصیت شوکت در نمایشنامه آمیز قلمدون،هر دو در یک وجه مشترک اند و آن تنهایی است اما جنس تنهایی این دو به جهت اختلاف سن،محیط اجتماعی و خانواده،بسیار متفاوت است.
تنهایی افرا با تنهایی مهتاب و ماهرخ کاشف میرزایی در نمایشنامه خواب در فنجان خالی نیز قابل تطبیق است.
زنان هر سه نمایشنامه تنهایی خود را مدیون مردانند.افرا در نبود پدری پشتیبان،به پسر عمویی خیالی متوسل می شود،شوکت به دنبال روزنه های کوچک و ناچیزی برای رهایی از تنهایی است که شکوهی(همسرش) را مسبب آن می داند و مهتاب،در گیرودار ازدواجی اجباری،قطعا تنهایی آشکارتری دارد.
تنهایی افرا در پس ماجراهای پرهیاهو آشکار می شود،در حالیکه تنهایی شوکت در همان صحنه ی اول که شکوهی حرفهای شوکت را بابی توجهی پاسخ داده و از مبحث دیگری حرف می زند،نشان داده می شود.
تنهایی مهتاب،اما در پس عشقی پنهان به مردی آشکار می شود که ظاهرا به شدت از زمینه ای که برای جدایی شان فراهم شده خوشحال است.
شوکت،در خلال تنهایی های روزمره اش،آرمان ها و آرزوهایش را روز به روز کوچک و کوچک تر کرده است.در حالیکه افرا از تنهایی اش پلی برای بزرگتر شدن و بزرگتر فکر کردن ساخته است بیضایی در افرا با به تصویر کشیدن یک محله ی کوچک به طرح یک مسئله بزرگ می پردازد که در هر زمان و مکان ممکن است اتفاق بیفتد(امرایی،سایت روز).

این در حالی است که مهتاب در نمایشنامه ی خواب در فنجان خالی،از تنهایی پیله ای ساخته و مانند محیط زندگی اش،که یک خانه ی قجری است،در میان تجدد دنیای بیرون دچار انزوا و تنهایی گشته.این انزوا شامل حال فرامرز همسرش نشده است،در حالیکه شکوهی،همسر شوکت،این انزوا و تنهایی را مثل همسرش و حتی بیشتر تحمل می کند.
مهتاب و افرا زنانی جوان تر از شوکت اند.افرا،پای در زندگی زناشویی نگذاشته که تنهایی این چنینی را تجربه کند اما خلاء یک حامی، در گفتار و شخصیت اش مشخص است.مهتاب این تنهایی را در زندگی زناشویی احساس می کند.ازدواجی که در پس شکل ظاهری اجباری اش،گویا علاقه ای پنهان را به دنبال دارد که تا لحظه ی آخر،عیان نمی شود.
شوکت و افرا اقتداری در شخصیت خود دارند که مهتاب یا ماهرخ از آن بی بهره است.اقتدار افرا باز مثل تنهایی اش به علت نبود پدری است که از وی،چهره ای مقتدر و سرپرست خانواده ساخته است.اقتدار شوکت نیز به دلیل ضعف همسرش است که این توانایی و مقتدر بودن را به زن خانواده منتقل کرده است.

اما در مقایسه تطبیقی افرا و شوکت،جنس متفاوت اقتدارشان مشخص است.چرا که با توجه به عدم صراحت افرا،اقتدار او در کلام و رفتارش فریاد زده نمی شود بلکه در فروتنی افرا پنهان است،اما اقتدار شوکت در میان کنایه ها و تصمیم های تک نفره اش بارز است.
اما مهتاب هرگز اقتداری ندارد.اقتدار همسرش،فرامرز،مجالی برای توانایی و اقتدار مهتاب باقی نمی گذارد تا نقطه ی نهایی نمایشنامه که مهتاب را به سوی قتل شوهر سوق می دهد و گویا آنجا تنها نقطه ی اقتدار مهتاب است!
شخصیت افرا از جهت بعد روانی،شخصیتی آرام و فروتن و در عین حال مقتدر و مفیداست.اما در مقایسه با آن شخصیت شوکت بسیار برون گراتر از افرا،پرتوقع تر و در عین حال همچون افرا زحمت کش است که این زحمت کشی افرا و شوکت،شباهت روانی این دو زن و متعلق به تمام زنانی با طبقه ی اجتماعی متوسط رو به پایین است.در مقایسه با افرا،مهتاب شخصیتی مضطرب،کم اراده تر و نگران و منفعل تردارد.
شخصیت افرا از بعد جامعه شناسی،او را شخصیتی متعلق به طبقه ی پایین جامعه می داند که در عین حال که نماینده ای برای نشان دادن سختی های زن آن طبقه ی اجتماعی است،نماینده ی اعتراض به وضعیت طبقه ی اجتماعی خود نیز هست.شوکت از این بعد،متعلق به طبقه ی متوسطی است که تلاششان برای ارتقاء به طبقه ای دیگر،بی نتیجه بوده است.ومهتاب به عنوان نماینده طبقه ی مرفه،معرف سختی های زنی از این طبقه است.
افرا از بعد اخلاقی،شخصیتی کاملا وفادار به اخلاقیات و انسانیت است.او به سنت اعتراض دارد اما راه حلش را گویا جانشینی مطلق دنیای مدرن نمی داند.شوکت،زنی کاملا سنتی و از جهت بعد اخلاقی،به شدت میان سنت و مدرنیته دچار جهشی ناگهانی و بی پایه و اساس است.مهتاب،از جامعه ی مرفه اما در نهایت زنی سنتی است.او نیز به اخلاقیات سنتی به شکلی پایبند است.
شوکت در تحصیلات و علم آموزی به دلیل شرایط سنی و خانوادگی،بهره ی چندانی نبرده است در حالیکه افرا معلمی است که خیلی ها در محله ی زندگی او،به دانشش محتاجند.
این تفاوت در سطح سواد،در مقایسه ی تطبیقی،بین شوکت و افرا،در شخصیت شوکت اینگونه اثر گذاشته که او را در سطح قرار دهد و یک شخصیت سطحی از او ارائه شود؛درحالیکه افرا،دغدغه های اجتماعی عمیقی را در درون خود دارد.
شوکت،در این بی سوادی و بی خبری به راحتی تحت تاثیر اطرافیان قرار می گیرد در حالیکه افرا دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد.در زندگی مهتاب جز عمه و فرامرز(شوهرش)دیگرانی نیستند که او از آنها تاثیر بگیرد یا بر آنها تاثیر بگذارد.
شوکت به راحتی حرفهای زن همسایه را که بسیار با توهم و خیال همراه است می پذیرد اما افرا برای پذیرفتن هر حرفی منطق و استدلالی می خواهد.
جنس محرومیت های شوکت در محیط خانه محدود می شود و او فقط شکوهی را در نرسیدن به خواسته هایش مقصر می داند.
شکوهی،همسر شوکت،تمامی آمال و آرزوهایش را در مسلخ عشق به ادب و هنر و مردانگی و شرافت قربانی کرده،غلام همت آن شده است که از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد باشد.(ابراهیمیان،صحنه)
در حالیکه افرا در نرسیدن به آرزوهایش محله ای را به عنوان نمادی از جامعه،روبرویش می بیند.مهتاب در مقایسه با شوکت در نرسیدن به خواسته هایش،خواست سنتی یک خانواده را در مقابل دارد که البته نمادی از سلطه گری اجتماعی است که آدمها را مجبور به در نظر گرفتن مصلحت اوضاع و ارجحیت آن بر خواست فردی افراد می کند.
شوکت،خود را در برابر حشمت،زن همسایه، ضعیف و زبون می بیند؛در مقایسه،مهتاب نیز خود را در برابر فرناز،کسی که همسرش دلباخته ی او بوده،ضعیف می بیند.شوکت برای اینکه دلش می خواسته همچون حشمت،شوهری می داشته که از جهت مالی پشتیبانی اش کند و مهتاب برای اینکه،فرامرز دل در گرو فرناز دارد.
در رفتار شوکت،بی اعتنایی و بدرفتاری ظاهری با همسرش می بینیم،افرا اما در مقایسه با او در قبال اطرافیانش با وجود تمام بدی هایی که می بیند،همچنان مهربانی می کند و مهتاب،در مقایسه با آنها،با فرامرز،خنثی برخورد می کند در حالیکه در دلش حسرتی به عشق نداشته از طرف وی دارد.احساس واقعی شوکت همچون مهتاب،در پایان نمایشنامه عیان می شود اما احساس افرا در طول نمایشنامه و در سرتاسرش جریان دارد.
مهتاب به عنوان زنی از یک خانواده ی بازمانده ی قجری و بسیار مرفه است اما به شدت در درون همین خانواده زجرها و مشکلات متعددی را متحمل می شود. این در حالی است که در مقایسه ی تطبیقی با شخصیت افرا که نماینده قشر پایین جامعه است،متوجه می شویم که افرا زخم خورده ی زنی از طبقه ی مرفه و از بازماندگان قاجار یعنی خانم شازده است.خانم شازده نیز در نمایشنامه ی افرا دردها و مشکلات پنهانش را عیان می کند اما افرا در آنجا آن قدر مظلوم است،که حق به خانم شازده داده نمی شود؛ اما نمایشنامه خواب در یک فنجان خالی،چون که در قالب یک خانواده ی قجری شکل گرفته و همه ی شخصیت هایش متعلق به یک سیستم هستند،بیشتر ما را با درونیات و غم ها و دردهای این خانواده آشنا می کند.
نقش کلیدی قهوه در پیشبرد داستان نمایشنامه،فضای مخوف و وهم آلود،وضعیت رازآلود خانوادگی،خشونت صبعانه و عقده های جنسی و روانی،فضای هزارتوی خانه های قجری،زیرپله ها و سرداب ها و نیز زنان آسیب پذیر،از مظاهری هستند که تطبیق نمایشنامه را با شیوه ی روایی داستانهای مربوط به دوره ی قاجار نشان ی دهند(آتشی پور،بهار ادب).
مهتاب و شوکت هر دو شخصیت های کنش پذیرند و این در حالی است که افرا یک شخصیت کنش گر محسوب می شود.مهتاب به علت اینکه در مسیر زندگی اش فرامرز نقش تعیین کننده دارد و در عین حال برای هردویشان در نهایت ماه لیلی یا آقاعمه تصمیم می گیرد،شخصیتی کنش پذیر است.
شوکت نیز به علت اینکه به شدت تحت تاثیر اطرافیان است و همچنین در یک زندگی روزمره با همسرش،به روزمرگی رسیده است؛یک شخصیت کنش پذیر محسوب می شود.
اما این افراست که با رفتار و حرفها و منش و موقعیت اش،پیرامونش را تحت تاثیر قرار می دهد و از اینکه دیگران برایش تصمیم بگیرند،می گریزد،پس افرا یک شخصیت کنش گر به حساب می آید.
شخصیت کنش پذیر مهتاب و شوکت در میان دیالوگ های آنها کاملا آشکار است.آنجایی که مهتاب رو به فرامرز می گوید: …از هر حرف من یک بهانه دستت می آد که مطمئن بشی من اون قدر معمولی هستم که مثل تفاله ی قهوه می شه نسبت بهم بی تفاوت بود(ثمینی،۳۳:۱۳۹۰).
از همین جمله ی مهتاب مشخص است که او به خوبی می داند که در زندگی فرامرز چه جایگاهی دارد اما تغییر اوضاع در دست فرامرز و در نهایت آقا عمه است،اعتراض نمی کند یا اعتراضش آن قدر بی جواب می ماند که به آتش زیر خاکستر بدل می شود.
در نمایشنامه ی آمیز قلمدون هم شوکت این کنش پذیری را این گونه بروز می دهد:خیال می کنی زندگی همین یه آلونکه؟نور می خواد،نشاط می خواد،مرد با وجود می خواد.تو چی کردی واسه م؟(رادی،۸۴:۱۳۷۷).
از این دیالوگ نیز به خوبی می توان فهمید که شوکت یک زن سنتی است که رسیدن به آرزوهای مادی اش را به دلیل شرایط اجتماعی،فقط در دستان شوهرش می بیند و خود در این زمینه یک شخصیت منفعل است.
این در حالی است که افرا سازنده و کنش گر عمل می کند:…یعنی اینا شاگردهای من بودن و همسایه های من؟چکار ازم می اومد که براشون نکرده بودم؟(بیضایی،۶۴:۱۳۹۱).
افرا جامعه کوچک اطراف خود را تحت تاثیر قرار داده و مدیون خود می کند.
مهتاب که از طریق فنجان قهوه و دست نوشته های جد پدری از گذشته ها و آدم های گذشته با خبر شده،شخصیت ماهرخ را که حالا خود بدلی از اوست،اینگونه معرفی می کند:…دیشب توی فنجون قهوه م زندگی همشون بود…بمیرم برای ماهرخ که همیشه آدم دست دوم بوده(ثمینی،۷۳:۱۳۹۰).
اما مهتاب که سنتی بودن را نمی خواهد،دست دوم بودن را نمی خواهد و از آن طرف،در مقایسه با افرا،آن قدر قدرت جنگیدن ندارد،پس با دسیسه های ماه لیلی یا همان آقا عمه دست به انتقام می زند و نه تنها انتقام ماه لیلی یا آقاعمه،ماهرخ و خودش را می گیرد که گویا انتقام همه ی زنانی را که به قولی دست دوم بوده اند،می گیرد.

نتیجه گیری
همانگونه که یکی از راههای شناخت یک شخصیت،در یک نمایشنامه،وجود دیگر شخصیت ها و کنش های آنان در قبال شخصیت اول است؛یکی از راههای دیگر شناخت شخصیت نیز،مقایسه آن با شخصیت های نمایشنامه های دیگر است.
به عبارتی مقایسه بر اساس عناصر سارندی نمایشنامه،گونه ای از مقایسه ی تطبیقی است که یکی از آنها،شخصیت می باشد.بنابراین تطبیق شخصیت های دو یا چند نمایشنامه با یکدیگر،باعث شناخت بهتر شخصیت ها می گردد.
مقایسه ی تطبیقی بر اساس عنصر شخصیت،این امکان را می دهد تا شخصیت از ابعاد مختلف و همینطور در خصوص بالیدگی و تحول،بهتر معرفی گردد.
در این نوشتار شباهت های جنسی و اجتماعی و حتی رفتاری سه شخصیت افرا،مهتاب و شوکت،باعث یک قیاس تطبیقی شده است که در دل آن تفاوت های شخصیت ها راآشکار کرده است.

منابع:
۱.ارسطو،بوطیقا،اولیایی نیا،هلن،نشرفردا،۱۳۸۶.
۲.بیضایی،بهرام،افرا،انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،۱۳۹۱.
۳.ثمینی،نغمه،خواب در فنجان خالی،نشر نی،۱۳۹۰.
۴.رادی،اکبر،آمیزقلمدون،انتشارات نیلا،۱۳۷۷.
۵.شورل،ایو،ادبیات تطبیقی،ساجدی،طهمورث،انتشارات امیرکبیر،۱۳۸۹.
۶.ناظرزاده،فرهاد،در آمدی به نمایشنامه شناسی،انتشارات سمت،۱۳۸۳.
۷.آتشی پور،مرضیه،تحلیل ساختاری الگوی روایی نمایشنامه های” رازها و دروغها” و “خواب در فنجان خالی” نغمه ثمینی،بهار ادب،شماره دوم،۱۳۹۱.
۸.ابراهیمیان،فرشید،آمیز قلمدون و تباهی آرزوها،صحنه،شماره شانزدهم،۱۳۹۱.
۹.امرایی،مجید،سایت روزwww.siterooz.com