انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مطالعه تجربه زیسته زنان سرپل ذهاب از زلزله آبانماه ۱۳۹۶

مطالعه تجربه زیسته زنان سرپل ذهاب از زلزله آبانماه ۱۳۹۶

درس نظریه های انسان شناسی

چکیده: زلزله به لحاظ گستره­ تأثیراتی که بر زندگی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی افراد دارد و همچنین حجم انبوه تغییرات اجتماعی که به دنبال می­آورد، متغیر مهمی در تحول حیات اجتماعی جوامع محسوب می­شود. پژوهش حاضر درصدد بررسی پدیدارشناختی تجربه زیسته زنان سرپل ذهاب از زلزله اخیر است. تجربه پدیدار شناختی بر توصیف آنچه مردم تجربه کرده و این که «تجربه­ی» تجربه­ی آن­ها چگونه است تمرکز دارد و هدف آن تشریح تجربه­ ویژه­ای مانند فاجعه زلزله به عنوان تجربه زیسته است. این تجربه زیسته است که به دریافت هر فردی از یک پدیده خاص معنا بخشیده و تحت تاثیر هر چیز بیرونی یا درونی نسبت به فرد است. تببین­های پدیدار شناختی دارای شکلی روایت­گونه، داستان­وار و توصیفی هستند که فنون گردآوری داده­ها برای این نوع تبیین عمدتا مصاحبه­ی عمیق، مشاهده مشارکتی و رویه­های خاص آن مانند همدلی و درونگری هستند. این پژوهش به بررسی این موضوع از روز پنجم بعد از رخداد زلزله و در یک بازه زمانی شش ماهه بواسطه مصاحبه­های عمیق با سی نفر از زنان زلزله زده و آسیب دیده از زلزله در سرپل ذهاب می­پردازد. یافته­های تحقیق نشان می­دهد که فروپاشی ناگهانی زندگی و ناامیدی و تجربه مدام بی­پناهی و استرس به­عنوان یکی از پیامدهای زلزله نقشی اساسی در تغییرات تصمیم­گیری برای زندگی خود و خانواده داشته و باعث مشکلات اجتماعی، فرهنگی و روانی برای این زنان شده است تا جایی که با تصمیم به مهاجرت موقت و دایمی، مشکلات روانی و تصمیم به خودکشی­های ناشی از فروپاشی ناگهانی زندگی در این منطقه روبرو هستیم.
کلید واژگان: زلزله، سرپل ذهاب، تجربه زیسته، زنان، تبیین پدیدار شناختی.

مقدمه

ایران به عنوان یکی از کشورهای زلزله خیز جهان طی نود ساله گذشته هیجده زلزله با قدرت پیش از هفت ریشتر را تجربه کرده که موجب خسارت­های عمده مالی، جانی، اقتصادی، اجتماعی و داغدیدگی بخش عظیمی از جامعه شده است. فجایع و بلایای طبیعی بویژه زلزله، به دلیل شروع ناگهانی و پیش بینی نشده، شدت و گستره آسیب­های ناشی از آن محدودیت­های موجود برای مقابله با آن به عنوان یکی از منابع فشارزای شدید برای انسان­ها و جوامع انسانی تلقی می­شود و عموما تجربه این فجایع منجر به پیامدهای ناخوشایند انسانی و مادی می­شود. زلزله­های شدید به دلیل تخریب­های گسترده و هولناک اماکن، شهرها، نهادهای زندگی اجتماعی، تحمیل تلفات گسترده انسانی و جراحات شدید، مواجه سازی انسان­ها با تجارب تلخ داغدیدگی و رنج ناشی از فقدان عزیزان و از دست دادن مایملک زندگی گذشته و … پیامدهای ناخوشایند روان شناختی و جامعه شناختی را به همراه دارد. میزان و قدرت آسیب­های ناشی از فجایعی، مثل زلزله، در انسان­ها پیش از آن که تابع ویژگی­های زلزله باشد تحت تاثیر ویژگی­های قربانیان شرایط اجتماعی آنان و میزان حمایت­های دریافتی در این مصایب است و به میزان ایفای نقش این عوامل می­توان آسیب­های روانی و اجتماعی کمتری را در قربانیان انتظار داشت.

با توجه به این که ایران یکی از زلزله­خیز ترین کشورهای جهان به شمار می­رود و در سال­های اخیر زلزله­های عظیمی را تجربه نموده است، پرداختن به موضوع زلزله به عنوان بحرانی جدی از اهیمت بالایی برخوردار شده است.
شامگاه یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۶ زلزله­ای به بزرگی ۳/۷ ریشتر در نزدیکی ازگله و سرپل ذهاب استان کرمانشاه در نزدیکی مرز ایران و عراق اتفاق افتاد. تعداد کشته‌ها در ایران به ۶۲۰ نفر رسید و همچنین ۹٬۳۸۸ نفر نیز زخمی شده‌اند و حدود ۷۰٬۰۰۰ نفر بی‌خانمان شدند.
مطالعه تاثیرات این فاجعه انسانی یکی از مهم­ترین اقدامات متخصصین حوزه­های اجتماعی، فرهنگی و زیستی و برنامه ریزان کشور می­باشد. این مقاله به مطالعه تجربه زیسته زنان سرپل ذهاب از زلزله می­پردازد. یافته­های این پژوهش اطلاعات مفیدی را در اختیار برنامه ریزی­های اجتماعی حوزه زنان آسیب­دیده قرار خواهد داد.

رویکردهای نظری فاجعه

فاجعه حادثه­ای اعم از طبیعی یا ساخته انسان، ناگهانی یا مداوم که با چنان شدتی اتفاق می­افتد که جامعه مبتلا باید برای مقابله با آن، اقدامات ویژه­ای با عملیات و برنامه ریزی به کار بندد (شریفی، ۱۳۸۲: ۴۹).
سابقه رویکردهای علمی و تخصصی به فاجعه به سده بیستم و به بیان دقیق تر، دهه­های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ باز می­گردد. فریزر از محققان متقدم در حوزه مطالعات فاجعه در دهه­های ١٩۵٠ تا ١٩٧٠، فاجعه را رخدادی در زمان و مکان درون یک جامعه یا بخشی مستقل از جامعه می­داند، که خطرات زیادی ایجاد می­کند و موجب خساراتی به اعضای جامعه و دستگاه­های اجرائی می­شود، ساختار اجتماعی را دستخوش آشفتگی کرده و از تکمیل و انجام برخی کارکردهای ضروری در جامعه جلوگیری می­کند (عنبری، ١٣٩٣: ۶٢).
أندرسون و وودرو نیز با اتخاذ منظری انسان شناسانه فاجعه­ها را ، بحران­هایی می­دانند که حداقل برای مدتی توانایى و قابلیت­های افراد را در مدیریت و فعالیت­های اجتماعی مختل می­کنند (Anderson &Woodrow,1989,1).
داربِک و هواتمر فاجعه را ، یک فشار روانی و اجتماعی بزرگ و ویژه می­دانند که باعث در هم شکسته شدن انگاره­های متعارف زندگی و کنش­های اجتماعی می­شود و با آسیب­های جانی و مالی، تهدیدها و خطرها، نیازهای تازه ای به وجود می­آورد و ارگانیسم­های انسانی را دچار عدم تعادل می­کند و از ارایه پاسخ های منظم ناتوان می­سازد (درابِک و هواتمر، ١٣٨٣: ۴). اسمیت فاجعه را حادثه یا فرایندی انسان­شناختی می داند که شامل ترکیبی از عوامل مخرب بالقوه محیط طبیعی، تغییر یافته یا دست ساخته و جمعیت موجود در وضعیتی از آسیب پذیری اقتصادی و اجتماعی است که منجر به اختلال در شیوه­های مرسوم ارضای نیازهای اجتماعی و فردی در حوزه­های بقای جسمی (زنده ماندن) نظم اجتماعی، معناها و تعریف اجتماعی می­شود (Smith,1998,186).
در تعریف و تشخیص ابعاد انسان­شناختی فاجعه می­توانیم بگوییم که فاجعه پدیده عمومی با تغییرات اجتماعی کلان است که دارای سه خصیصه مشترک است: ١) پدیده­ای با اثرات توده­ای و جمعی است. این پدیده به شکلی آسیب­زا، فراتر از مرزهای جنسی، طبقاتی، قومی و اخلاقی در جامعه، بخش وسیعی از مردم را در بر می­گیرد و شکل زندگی، رفتارها و زمینه­های فکری آنان را دگرگون می کند (عنبری، ١٣٩٣: ۶٨).
از نقطه­نظر تعریف مفهومی به طور کلی می­توان فاجعه را از سه دیدگاه فیزیکی و ساختاری، انسان­شناختی و روان­شناختی تعریف کرد. در دیدگاه فیزیکی ساختاری فاجعه­ها بر حسب عوامل فیزیکی به وجود آورنده آن­ها و پیامدهای مادی آن عوامل (میزان خسارت­ها و آسیب­های وارده جانی و مالی) تعریف می­شوند. مهندسان، طراحان، معماران این جنبه­های ساختاری فاجعه را مورد توجه قرار می­دهند. از نظر آنان، فاجعه واقعه­ای است که موجب صدمه، آسیب و تخریب شدید مال و جان آدمیان می­شود.
از دیدگاه انسان­شناختی «فاجعه پدیده­ای انسانی است که موجب به­هم ریختگی کارکرد و ساختار یک نظام اجتماعی و نهادهای درون آن برای یک دوره کوتاه مدت می­شود، ولی باعث از بین رفتن این نظام و نهادها نمی­شود، اما باعث تغییرات فرهنگی می شود ». طبیعی است که در اثر درهم ریختن نظام اجتماعی و نهادهای آن و نیز تخریب­های به وجود آمده مردم آسیب­دیده از عهده خسارات بر نمی­آیند و دست کمک به سوی غیر دراز می­کنند (شادی طلب، ۱۳۷۶: ۱۹).
یکی از قوی­ترین و با سابقه­ترین دیدگاه­ها در بررسی فاجعه، رویکرد روان­شناختی است. از نظر روان­شناختی فاجعه پدیده­ای ناگهانی و غیرقابل پیش­بینی است که انگاره­های متعارف و عادی موقعیتی را که در آن روی می­دهد، در هم می­ریزد، نیازهای جدیدی به وجود می­آورد و فشارهای روانی زیادی ایجاد می­کند (شریفی، ۱۳۸۲، ۵۰). این رویکرد اساسا به بررسی پیامدهای انسانی حاصل از فاجعه می­پردازد و نقطه تمرکز آن بیماری­های روانی و چگونگی تعامل انسان با جمع در حین و بعد از حادثه است.
اسکیت (۱۹۷۷) فاجعه را رخداد بهت­آور و ایجاد کننده وضعیتی که در آن انگاره­های عادی زندگی یک منطقه یا اجتماع به طور ناگهانی در هم می­ریزد و مردم در درماندگی و غم و اندوه فرو می­روند، می­داند (شریفی، ۱۳۷۴، ۵۱).
تایرست (۱۹۵۷) سه مرحله زمانی را برای اثرات روان­شناختی فاجعه ذکر می­کند: مرحله اثر گذاری: مرحله شروع و آغاز استرس است که تا پایان ادامه دارد.
مرحله بازگشت به خود : زمان فراغت از فشارهای روانی اولیه است، اما شاید فشارهای روانی جدید برای فرد ایجاد شود.
مرحله بعد از حادثه : مرحله گذران پیامدهای حادثه است. در این مرحله فشارهای روانی از بین رفته اند، اما آثار فاجعه در محیط زندگی به طور محسوس مشاهده می شوند (عنبری، ۱۳۹۳: ۱۲۸).
از نظر اریکسون (۱۹۷۹) فاجعه نه تنها بر منطقه فاجعه دیده تاثیر می­گذارد، بلکه بر اذهان تمامی افراد درگیر، به شدت آثار منفی می­گذارد. او می­نویسد، یکی از نتایج فاجعه­ها از دست رفتن جامعه یا از بین رفتن اجتماع است. یعنی فاجعه آسیبی کلی به بافت جامعه است. مهم­ترین ویژگی­های این پیامد، ویرانی خانه­ها، آسیب روانی، اندوه از دست رفتن خانه و کاشانه، از بین رفتن ارتباطات و ناتوانی در ایجاد ارتباطات جدید است. این ویژگی­ها را وی از بین رفتن جامعه و روحیه اجتماعی می­نامد. برای او تجربه مرگ علاوه بر تاثیر بر افکار شخصی بر حافظه اجتماعی نیز تاثیر جدی می­گذارد. تصور از مرگ در میان افراد یکی از مهم­ترین آثار بر جای مانده از حادثه در ذهن افراد بود. مرگ­های جمعی در حوادث نوعی حس بی­تفاوتی و رخوت را در جامعه حاکم می­کند. این بی­تفاوتی می­تواند به از هم گسیختگی بافت و نظم اجتماعی بینجامد. در نتیجه فقدان جامعه، غریبگی، بیگانگی، تنهایی و نومیدی در میان افراد ایجاد می­شود. همه این عوامل به پیدایش فشار روانی می­انجامد. فشارهای روانی ناشی از آوارگی، جابه جایی، به خصوص مختل شدن زندگی عادی خانوادگی و از هم پاشیده شدن شبکه­های روابط، از بهبودی سریع هر یک از اعضای خانواده و کل خانواده خواهد کاست (همان: ۱۲۹).
از نظر مک فارلین (۱۹۸۴) خسارت­های مادی جزیی، بر روند بازگشت به حالت طبیعی پس از فاجعه تاثیر می­گذارد و بر روحیه و روان افراد نیز به طور کامل موثر است. همچنین جابه­جایی و تخلیه محل و سکونت در محل­های جدید و ناآشنا، فشار روانی قربانیان را افزایش می­داد. احساس غربت، سردرگمی، شوک، اضطراب ناشی از حوادث، اضطراب ناشی از جدا شدن عزیزان و وحشت از تنها ماندن از رایج ترین نوع احساسات و فشارهای روانی در میان افراد مورد مطالعه بود. تغییرات زندگی در اثر فاجعه، تنش­های خانوادگی را افزایش می­دهد. مرگ فردی در خانواده، زخمی شدن یکی از والدین یا خسارت­ها، خطر آسیب­پذیری بعدی را به مراتب افزایش داده بود. درماندگی والدین به نوبه خود سرچشمه نگرانی کودکان بوده است. به عبارت دیگر، مشکلات دایمی ناشی از فاجعه برای والدین، سبب پیدایش اختلال­های عصبی در کودکان شده بود (همان).
از نظر رافایل نداشتن صبر و شکیبایی بر مشکلات داغدیدگان حادثه می­افزاید. ناشکیبایی و واکنش­های والدین نسبت به مرگ افراد، سبب پیچیده تر شدن اختلال در زندگی خانوادگی می­شود. اندوه مزمن، شایع ترین بیماری ناشی از عوارض داغدیدگی پس از فاجعه است. اغلب خشم ناشی از فقدان عزیزان زیاد است، که گاهی به شکل اعتراض در می­آید. واکنش­های ناشی از فشار عمومی ممکن است، همانند بخشی از واکنش­های مصیبت­دیدگی با علایم ظاهری تنش، اضطراب و افسردگی ظاهر شود. در دوران حادثه پشتیبانی اجتماعی و ایجاد ارتباطات اجتماعی در کاهش تاثیر فشار حوادث زندگی و تخفیف فشارهای روانی ناشی از فاجعه موثر است، بنابراین همدردی دیگران، عامل مهمی برای غلبه بر فقدان و اندوه فرد است. حمایت نزدیکان و دیگر شبکه­های وسیع اجتماعی، مصائب و آلام روحی را که ممکن است به بیماری بینجامد، تسکین و کاهش می­دهد. مردم مصیبت دیده قبل از هر چیز در تلاشند بر آلام روحی خود فایل آیند. عمل بازگشت به خاطرات، عاملی برای بهبودی آن­هاست. به زبان آوردن مصایب وارده، همراه با بروز عواطف به طور مناسب، برای تسلط بر اوضاع و واقعه مفید است (همان:۱۳۰).
روش پژوهش
طرح یک پژوهش تقریبا تمامی جوانب تحقیق از جزیی ترین جزئیات گردآوری داده­ها تا انتخاب فنون تحلیل داده­ها را در بر می­گیرد (فلیک ، ۱۳۸۸: ۱۵۰). این پژوهش از نوع مطالعات میدانی است. مطالعه­­ی میدانی نوعی استراتژی تحقیق است که به محقق اجازه می­دهد وی‍ژگی­های فرهنگی، اجتماعی و زیستی جامعه مورد نظر را مورد بررسی قرار دهد. در این تحقیق، محقق به عنوان فردی درگیر در زندگی جامعه مورد بررسی خود و مشاهده مشارکتی داده­ها را جمع آوری و از طریق درگیری دست اول با موضوعات، بینش و نگاهی نزدیک به جامعه مورد تحقیق را به دست می­آورد.
روش مشاهده­ی مشارکتی اصلی­ترین پایه­ی مطالعه میدانی است (مارچسیون،۱۳۹۳: ۱۱۷). گفته مشهور مالینوفسکی این واقعیت را نشان می دهد که مشاهده مشارکت آمیز برای هر کار موثر میدانی اهمیت تعیین کننده ای دارد (ثلاثی، ۱۳۷۵: ۱۱۹). روش مشاهده­ی مشارکتی به محقق فرصت جمع­آوری داده­های مشاهده­ای، رفتاری و تجربه را ارایه می­دهد که وظیفه­ی کمک به پاسخ سوال­های محقق را فراهم می­سازد. این که چگونه مردم در شرایط مختلف کنش متقابل انجام می­دهند و عمل می­کنند از طریق روش مشاهده مشارکتی بدست می­آید (مارچسیون، ۱۳۹۳: ۱۱۷).
این مقاله حاصل بخشی از پژوهش «مطالعه انسان­شناختی تاثیر فاجعه بر وضعیت اجتماعی، فرهنگی زنان در زلزله» است که از بعد از زلزله در شهرستان سرپل ذهاب به صورت میدانی در حال انجام است.
در این پژوهش از روش پدیدارشناسی که تاکید آن بر دیدگاه مشارکت­کنندگان در پژوهش به عنوان منبع اصلی داده­های پژوهشی است بهره­گرفته شد. پدیدار شناسی به دنبال مطالعه پدیده­ها و معناهای پنهان موجود در زندگی انسان­ها است (ایمان زاده و دیگران، ۱۳۹۶: ۵۴۶). هدف از تحقیق پدیدارشناسانه توصیف تجربیات زندگی به همان شکلی است که در زندگی واقع شده­اند. انسان­ها چگونه به تجربه­های خود معنا بخشیده و آن­ها را هم به طور فردی و هم به شکل جمعی (معنای مشترک آن تجربه­ها) به آگاهی تبدیل می­کنند. این کار نیز از نظر روش­شناختی مستلزم فهم این است که انسان­ها چطور برخی پدیده­ها را به تجربه در می­آورند. محقق برای گردآوری چنین داده­هایی لازم است به مصاحبه­های عمیق با افرادی بپردازد که به طور مستقیم پدیده­ی مورد نظر را تجربه کرده­اند، یعنی دارای تجربه زیسته باشند که در تقابل با تجربه دست دوم است (محمدپور، ۱۳۹۲: ۲۶۲).
با توجه به مفروضات اساسی و زیربنایی رویکرد کیفی در پژوهش، تعداد نمونه پیش از اجرای تحقیق تعیین نشد و فرایند نمونه گیری تا زمانی ادامه پیدا کرد که نوعی اشباع اطلاعاتی حاصل شد تا فهم عمیقتر پدیده­های مورد بررسی را آسان­تر نماید. اطلاعات پژوهش حاضر حاصل سی مصاحبه عمیق برای نفوذ به لایه­های عمیق ذهن مصاحبه شوندگان باشد که در اثر زلزله مورد آسیب جدی قرار گرفته­اند. مصاحبه­های مورد نظر گاهی یک ساعت تا سه ساعت طول می­کشید، مدت زمان آن بستگی زیادی به درجه کامل بودن مطالعه داشت.
به خاطر حساسیت موضوع برای یافتن موارد جهت مصاحبه از روش گلوله برفی استفاده شده است و بعد از هر مصاحبه تجزیه و تخلیل با کدگذاری شروع و مقوله­های مناسب شناسایی شدند. تجزیه و تحلیل اطلاعات به روش استروبرت (۱۹۹۱) انجام شد. روش مزبور شامل توصیف پدیده مورد نظر از سوی محقق، کنارگذاری پیش فرض­های محقق، مصاحبه با شرکت کنندگان، قرائت توصیف­های شرکت کنندگان، استخراج جوهره­ها، پیدا کردن روابط اساسی و کسب تایید آنان، مرور متون مربوطه و انتشار یافته­هاست (همان: ۲۸۶). جهت صحت و سقم داده­ها و اعتبار بخشی آنان از چهار معیار مقبولیت، قابلیت اعتماد، تایید پذیری و انتقال پذیری استفاده شد، اعتباریابی توصیف­های جامع از پدیده مورد مطالعه از سوی خود مشارکت کنندگان مهمترین معیار ارزیابی یافته­های تحقیق پدیدارشناختی تلقی می­شود (همان: ۲۸۴). بعد از پیاده سازی و تفسیر تجربه زیسته زنان از زلزله و جهت اعتبار بخشی به اطلاعات یافت شده از شرکت­کنندگان خواسته شد یافته­های مورد نظر را ارزیابی کنند و درباره کدهای مورد نظر توافق خود را اعلام دارند.
یافته های پژوهش
از تحلیل مصاحبه­های مصاحبه­شوندگان و تفسیر تجربه زیسته آنان، پنج مضمون اصلی حاصل شد، که نظریه­های اسکیت، اسمیت، فریزر و تایرست یافته­های تحقیق را تایید کرده و میزان تبیین کنندگی نظریات مک فارلین، اریکسون و رافایل با توجه به یافته­های تحقیق بسیار قابل توجه و چشمگیر است.
فروپاشی ناگهانی زندگی
فاجعه فرایندی با اثرات اجتماعی انباشتی و بلندمدت است؛ ممکن است بتوان آغاز هر فاجعه را مشخص کرد اما پایان اجتماعی نامعلوم است. فاجعه منشأ تغییرات کارکردی و ساختی در جامعه است. دگرگونی­های حاصل از فاجعه­ها،از زمره تغییرات تعادلی نیستند بلکه تغییری ساختی در کل سازمان اجتماعی و یا بخشی از واحدهای تشکیل دهنده نظام اجتماعی هستند (عنبری، ١٣٩٣: ۶٩).
تلفات انسانی آن اعم از مرگ، مجروح شدن مصدومیت، آسیب­های روحی و روانی و به طور کلی آثار منفی آن بر جسم و روان انسان­های قربانی و باقی مانده از فاجعه که سبب از هم­گسیختگی و فروپاشی اجتماعی ناگهانی می­شود از مهم­ترین عواملی است که در هر فاجعه اتفاق می­افتد.
هر فاجعه، سامان زیست محیطی و ویژگی­های ریخت شناختی، مکان و منطقه زندگی اعم از کوچه، خیابان و … را به هم می­ریزد. بعد از بازسازی خسارت­های حادثه نیز، سیمای فیزیکی منطقه آسیب دیده به تقریب متفاوت می­شود ( عنبری، ١٣٩٣: ٧٢): «در طول روز هر موقع فرصت داشته باشم در محله ویران شده قدم می­زنم، برایم خیلی مهم است که تصویر قبلی آن­جا را همچنان در ذهنم بماند. نمی­خواهم باور کنم همه چیزم در چشم بر هم زدنی نابود شده است» (مصاحبه با خانم خانه دار،۴۰ ساله).
در اثر فاجعه زیریناهای اقتصادی و اجتماعی جامعه، مانند تاسیسات، تجهیزات و ماشین آلات در حوزه­های حمل و نقل، مخابرات، مسکن، برق و …به تناسب شدت و ضعف آن، آسیب می­بیند (عنبری، ١٣٩٣: ٧٠): «باور کردنش برای همه ما سخت است دیگر نه خیابان، خیابان است، نه خانه، خانه. یعنی چند سال دیگر طول خواهد کشید تا مدرسه و بیمارستان و کوچه و خیابان ما درست شود. زندگی برایم بی ارزش شده سال­ها ویرانی و جنگ را دیدیم و حالا هم دوباره درد و رنج…این قهر الهی تمامی ندارد، بیچاره بچه­های ما، فرزندان ما چه گناهی دارند» (مصاحبه با زن خانه دار ۶۲ ساله).
وجود سنت­های حاکم بر هر جامعه محدودیت­های فرهنگی و اجتماعی را برای زنان در حل مشکلات خود در زمان فاجعه بوجود می­آورد. جنسیت به طور مستقیم آسیب­پذیری در حوادث و قرار گرفتن در معرض خطرات را تحت تاثیر قرار می­دهد، به طوری که آسیب پذیری زنان به دلیل نقش اجتماعی آنان به عنوان مراقب؛ نگهداری از فرزندان و دیگر اعضاء خانواده بیشتر می­باشد (فلاحی، ۱۳۷۶: ۲۱).
تحقیقات اجتماعی نشان می­دهد که درک فرد از خطرات تحت تاثیر عوامل اجتماعی، تعصبات فرهنگی و روابط شبکه­ای می­باشد و درک زنان و مردان از خطر متفاوت است و زنان خطر بحران را جدی­تر از مردان تلقی می­کنند، به خصوص چنانچه این خطر متوجه اعضا خانواده بوده باشد (شادی طلب، ۱۳۷۶: ۵۸). نگهداری زنان از کودکان و سالخوردگان و از کارافتادگان باعث افزایش میزات مسئولیت آن­ها بعد از رخ دادن فاجعه می­شود (فلاحی، ۱۳۷۶: ۲۲).
مطالعات انجام شده در ارتباط با زنان و سوانح طبیعی در ۱۴۱ کشور جهان توسط اریک پترسون نشان می­دهد که تفاوت­های فیزیکی به­عنوان یکی از مهم­ترین عوامل در آسیب­پذیری زنان در بحران­های طبیعی در کشورها نقش دارد. به طوری که احتمال سوء تغذیه در زنان در سوانح طبیعی بیشتر است، زیرا زنان با نیازهای خاص تغذیه­ای در فرهنگ­های گوناگون و یا هنگام بارداری و شیردهی مواجه هستند (پارسی زاده و اسکندری، ۱۳۹۲: ۶۰). در شرایط بحرانی زنان و کودکان در معرض بیشتری نسبت به مردان در برابر شیوع بیماری­های عفونی و بستری قرار دارند: «از روزی که زلزله اومده خیلی از خانم­ها به دلیل مشکلاتی که در اثر اضطراب و ترس از زلزله­های مداومی که پیش می­آید به من مراجعه می­کنند. شرطی شدن ترس و اضطراب برای زنان با توجه به نوع واکنش فیزیولوژیکی آنان در زمان و قرار گرفتن در شرایط بحران باعث فرق آنان با مردان شده است. یکی از بیماران من دختر خانم جوانی است که بعد از زلزله و در اثر وحشت و مرگ یکی از عزیزانش به شدت با مشکلات زنانه مواجه شده است و هنوز با وجود پنج ماه که از زلزله گذشته درگیر این مساله است.این مساله برای او باعث آسیب روانی و جسمی شده است» (مصاحبه با خانم پزشک، ۴۰ ساله).
اختلال فشار روانی پس آسیبی در زمان فاجعه در میان زنان بیشتر از مردان است. در میان زنان ویژگی­هایی مانند گریه، اندوه باری و بی میلی به کارهای قبلی و افسردگی از نشانه های بارز این آسیب های روانی است (حاجی پوران و حاجیلو، ۱۳۸۳: ۵۲): «فرزندم را از دست دادم، نتوانستم نجاتش بدهم، از وقتی فوت کرده تا مدتها نمی­توانستم گریه کنم، حتی نمی­توانستم فریاد بزنم، این شهر ویران را هم نمی­دیدم، احساس می­کنم از همان لحظه مُردم، من آرایشگر خوبی بودم و کار و بارم هم خوب بود، اما الان بعد از شش ماه هنوز نمی­توانم کار کنم، حالا که می­توانم گریه کنم، ساعت­ها گریه می­کنم، برای فرزندم، شهرم و خودم….چندبار هم خواستم خودم را خلاص کنم، آرزو می­کردم که کاش می­توانستم فرزندم را نجات بدهم…» (مصاحبه با خانم آرایشگر، ۳۷ ساله).
مشکلات سلامتی زنان بر اثر سوانح طبیعی از قبیل تنش، افسردگی، اختلال پس از ضربه و اضطراب ایجاد می شود. بنابراین با شناخت بحران و کاهش آسیب­های ناشی از آن می­توان زمینه­های بروز اختلالات روحی و روانی را در میان آسیب­دیدگان کاهش داد (shanon,1994, 891): «تا یه مدت نمی­تونستم یک ساعت مداوم روی زمین بشینم، می­ترسیدم هر لحظه زلزله اتفاق بیافتد، زلزله لعنتی تمام نمی­شود، اصلا به این زمین دیگه اعتمادی ندارم» (مصاحبه با خانم دانشجو، ۲۱ ساله).
نتایج پژوهش­ها نشان می­دهد که نیازهای اولیه زندگی و کسب حمایت­های روانی بلافاصله بعد از وقوع بحران از اولویت­های نیاز آسیب­دیدگان است و زنان با توجه به مسولیت­هایی که برعهده دارند (نگهداری از فرزندان، بیماران و یا سالمندان، شستشوی ظروف و پوشاک، پخت و پز و…) علاوه بر حمایت­های روانی، نیازهای مادی نیز جز نیازهای فوری برای آنان محسوب می­شود به طوری که ایجاد اعتماد در آنان در برآوردن نیازهای ضروری یک قدم بزرگ در جهت کمک به آن­ها برای مقابله موثر با تنش-های روانی است: «حالم خیلی بد بود، دایم می­ترسیدم، فرزندم حال بدی داشت، الان بهتر شده، شرایط زندگی در چادر برایمان خیلی سخت بود، باور کن می­خواستم دو دفعه خودکشی کنم..اما صحبت با یکی از این خانم­های مددجو و همسرم آرامم می­کند و الان حال بهتری دارم و دیگه دوباره شروع کردم به کار کردن، خیاطی می­کنم» (مصاحبه با خانم خیاط، ۳۹ ساله).
وجود همسر در شرایط اضطراری علاوه بر تامین برخی از نیازهای مادی، می­تواند حمایت­های روحی و روانی را برای فرد به همراه داشته باشد، در حالی که افراد مجرد و یا زوج­های متارکه کرده نمی­توانند از چنین حمایت­هایی برخوردار گردند. از طرفی میزان تنش در شرایط اضطرار در خانواده­های دارای فرزند به دلیل مسوولیت­های سخت والدین برای نگهداری و تامین نیازهای ویژه آنان، نسبت به سایر افراد بیشتر است. در عین حال خانواده­هایی که مسوولیت نگهداری و تامین نیازهای فرزندان متارکه­ای خود را بر عهده دارند در شرایط بحرانی به مقدار قابل توجهی تنش­های ناشی از حوادث در آنان را افزایش می­دهد، که این مشکلات می­تواند برای زنان بی­سرپرست باشد. بنابراین توجه به بهداشت روحی- روانی آسیب­دیدگان باید جزء اولویت­های برنامه مدیریت بحران سوانح قرار گیرد؛ به­طوری که نیاز به متخصصان بهداشت روحی- روانی فاجعه همزمان با حضور اولین نیروهای امدادی به منطقه بحران زده احساس می­شود زیرا این متخصصان می­توانند به قربانیان و امدادگرانی که به یاری بازماندگان و آسیب­دیدگان حادثه شتافتند کمک کنند تا آن افراد بتوانند به شکل موثرتری با تنش­های ناشی از سوانح طبیعی روبرو شده و با سازگاری از پیامدهای منفی و دیرپای روان­شناختی سوانح پیشگیری نمایند (Yong,2000): «من معلمم، فرزند و همسرم را در زلزله از دست دادم، احساس درماندگی شدیدی داشتم، کاری از دستم بر نمی­آمد..هنوز هم درمانده­ام، با وجود این که الان دوباره به سرکار برگشته و درگیر دانش آموزان شده­ام اما نمی­توانم نبود همسر و فرزندم را تحمل کنم، علاوه بر این دایم نگران دانش آموزان خودم هستم، اگه دوباره زلزله بیاد چی کار کنم، می بینین من باید بتوانم به دانش آموزانم آرامش بدم اما خودم حال پریشانی دارم» (مصاحبه خانم معلم ۳۵ ساله).
در اثر آوارگی، مشکلات شخصی نظیر جابه جایی شغل و خانه و ناسازگاری فردی، طلاق و استرس شدید بروز می­کنند. این آسیب­ها که غیرقابل پیش­بینی، توقف و کنترل­اند، موجب می­شوند فشارهای روانی به فرد وارد آید و احتمال دارد که به از کارافتادگی و بیمارهای طولانی نیز بینجامد. فجایع سبب می­شوند کودکان مرگ و ویرانی را بشناسد. اما وحشت آن­ها از دیگران بسیار شدیدتر است. در میان فرزندان، فرزند بزرگتر خانواده، از نظر اختلال­های ناشی از داغدیدگی آسیب­پذیرترین است (عنبری، ۱۳۹۳: ۱۳۱): «وقتی من رو از زیر آوار در آوردند بچه­ام خیلی وحشت کرده بود، گویا پدرش خیلی تلاش کرده من و اون زنده بمونیم و فرزندم دیده که اون فوت کرده، آروم و قرار نداره، خیلی ترسیده، می­برمش پیش خانم های امدادگر، هنوز خیلی می­ترسه و خیلی لاغر شده و اصلا بازی نمی­کنه با این که هشت سالش هست ولی دایم چسپیده به من، یک لحظه هم از من دور نمی­شه» (مصاحبه با خانم خانه دار،۴۲ ساله). کودکان کم سن تر در فاجعه آسیب پذیر تر بوده­اند. هر چه سن کمتر بود، آسیب­پذیری بیشتر بوده است. علایم پس از ضربه هشت ماه بعد از فاجعه در میان کودکان ظاهر شد. بعضی از کودکان بازی­های متاثر از فاجعه زلزله را تا ماه ها بعد از فاجعه ادامه می­دادند: «هر جای شهر ویران شده که میری، یه عده بچه رو می­بینی که بازیشون شده زلزله، یه عده رو نجات می­دن، یه عده رو نمی­تونن، گریه می­کنن، می­ترسن و فرار می­کنن…» (مصاحبه با خانم مربی مهدکودک، ۲۸ ساله).
اختلال در نظم اجتماعی
از نظر جامعه­شناسی، هر فاجعه به شکلی نظم اجتماعی را مختل می­کند و افراد را در حالت بلاتکلیفی و سردرگمی از حیث انطباق با قانون های اجتماعی قرار می­دهد. به تعبیر دیگر، جامعه­شناس می­تواند فاجعه­ها را یک عامل و منبع آنومی اجتماعی یا بی­هنجاری اجتماعی تلقی کند. در زمان­های فاجعه، واکنش­های و کارکردهای نهادهای اجتماعی برای پاسخگویی به نیازها کافی نیستند و افراد به شیوه­ها و اقدامات شخصی و سلیقه­ای برای رفع نیازهای خود روی می­آورند. چنین وضعیتی را وضعیت تضاد اجتماعی می­خوانیم که در آن رقابت صریح و خشنی بر سر دسترسی به منابع کمیاب وجود دارد. این رقابت سبب ناهماهنگی و مهمتر از همه، فاصله اجتماعی موقت می­شود. فاصله اجتماعی زمانی ایجاد می­شود که الگوها و قواعد انسجام بخش رفتارها و اعمال افراد کمرنگ یا بی معنا شوند. اصولا هر زمانی که عاملی خارجی، محیط را به گونه­ای دستکاری می­کند که معانی جمعی و میان ذهنیت­های مشترک به طور موقت به حالت تعلیق درآیند، نوعی فاصله اجتماعی شکل می­گیرد. یعنی در هنجارهای اخلاقی مانند تعاون، صداقت، وفاداری، اخلاق، راستگویی و غیره تغییراتی ایجاد می­شود و شرایط را به سوی فردگرایی و رفتارهای ریسک آور و آسیب­زا جهت می­دهد. در این شرایط فرد دچار حالت­هایی مانند احساس بی­قدرتی و ناتوانی، بی­هنجاری، بی­معنایی، جدا افتادگی، خود بیزاری و… می­شود. در این حالات، بخشی از رفتارهای فردگرایانه او طبیعی به حساب می­آید که به واکنش­های آنی و بدون تفکری باز می­گردد که برای دفاع از خود در برابر فاجعه انجام می­دهند (عنبری، ۱۳۹۳: ۱۳۸): «از خودم بیزارم، شوهرم بیکار شده و متوجه شدم کارهای عجیبی می­کنه، فک کنم معتاد شده باشه، اصلا دیگه صداقت نداره، نمی­دونم چی کار می­کنه، کجا می­ره… می­گه دلت به چی خوشه، من رو رها کن برو، تا قبل از زلزله ما شرایط خوبی داشتیم، به خدا فکر کنم ضربه­ای که به سرش خورده اینطورش کرده، نمی­دونم چی کار کنم، هر کاری هم بکنم اصلا دیگه وجود من براش مهم نیست» (مصاحبه با کارمند، ۳۸ ساله).
هر فاجعه با ایجاد نوعی بی­نظمی، تعیین کننده نوعی از هنجارها و روابط اخلاقی در آینده خواهد بود. فاجعه­ها، سطح تحمل یا تواضع افراد در برابر قانون و عرف جامعه را تحت تاثیر قرار می­دهند و به همین دلیل در اثر فاجعه­ها، برخی آسیب­های اجتماعی و رفتارهای مخاطره آمیز نظیر تکدی گری، طلاق، اعتیاد، خودکشی، تمرد از ارزش های خانواده و غیره افزایش می­یابند (عنبری، ۱۳۹۳: ۱۴۰): «این شهر پرشده از معتاد و متجاوز و بی خانواده، حالا که کمی شرایط عادی شده هم نمی­تونم دخترم را لحظه­ای تنها بزارم، یا دایم چشمم باید به پسرم باشه، همین چند روز پیش یه دختر گم شد و بعدش دوباره پیدا شد، می­گه یه پسره که مال این شهر نبوده اون رو برده با خودش» (مصاحبه با خانم خانه دار، ۴۴ ساله).
فاجعه­ها می­توانند سرچشمه بی­اعتمادی و توسعه گریزی در جامعه نیز باشند. فاجعه­ها تا مدتی، هراس و وحشتی بر جامعه تحمیلی می­کنند. اگر در این زمان که هنجارها به خوبی عمل نمی­کنند، شایعات و توهمات نیز غالب شوند، ترس، بی­اعتمادی و گسست اجتماعی افزایش می­یابند. بی­اعتمادی حرکت توسعه و تحول اجتماعی را کند و ناممکن می­کند (عنبری، ۱۳۹۳: ۱۳۹): «اصلا به هیچ مردی اعتماد ندارم، می­ترسم برم مدرسه و حتما باید با مادر و پدرم برم، شهر پر شده از آدم­های غریبه، همه همکلاسی­های ما با پدر یا مادرشون میان مدرسه، دیگه کسی به کسی اعتماد نداره، یادش به خیر قبل از زلزله با دوستام تنهایی به مدرسه می­رفتیم و می­آمدیم»(مصاحبه با دانش آموز، ۱۵ ساله).
موقعیت فاجعه­ها موقعیت­های فشار جمعی فراگیر هستند. در این موقعیت، بخش مهمی از افراد در عین حال که انبوهه و تجمعی از افراد را تشکیل می­دهند، به گونه­ای متحیر در حال گریز از مهلکه یا درصدد رفع خطرات یا تلاش برای رهایی آسیب­دیدگان هستند. از این نظر فاجعه­ها می­توانند موجب پیدایش شکلی از رفتار توده­ای با نام هراس اجتماعی شوند ( عنبری، ١٣٩٣: ٧١). وقوع یک زلزله بزرگ و از بین رفتن حصار بین خانه­ها می­تواند باعث احساس عدم امنیت در بازماندگان گردد. در این میان زنان، با توجه به ساختارهای اجتماعی موجود و سپری کردن بیشترین زمان در حریم خانه، آسیب­پذیری بیشتری در میان قشرهای مختلف جامعه بعد از وقوع یک سانحه طبیعی را دارند. در واقع وجود خانه برای زنان احساس امنیت و ثبات در زندگی را ایجاد می­کند. مسوولین جهت جلوگیری از پراکندگی در منطقه و ارایه خدمات بهتر به بازماندگان، اقدام به برپایی کمپ­هایی جهت سکونت موقت می­نمایند که این خود نیز با مشکلات خاصی همراه می باشد. اجتماع ایجاد شده در کمپ­ها به دلیل سکونت افراد از مناطق و محله های مختلف شهر در یک مکان و یا ورود افراد غیر بومی به داخل آن برای اسکان، ساختار اجتماعی متفاوتی را نسبت به محلات رقم زده که یکی از نشانه­های آن عدم وابستگی و یکتایی میان ساکنین حاضر در آن به دلیل عدم اشتراکات محله­ای قبلی با یکدیگر بوده است که می­توانست مشکلاتی را برای زنان و دختران ساکن در آن ایجاد نماید (پارسی زاده و اسکندری، ۱۳۹۲: ۶۹): «خیلی اوضاع خوبی نداریم، همه می­ترسیم، یا از سرما که نمیریم، آتیش سوزی نشه، یه غریبه بهمون کاری نداشته باشه، جوان­هایمان معتاد نشن، طلاق نگیریم، کاری به بچه­هامون نداشته باشن، زمین آروم بگیره و زلزله تموم بشه، دوست دارم همه این­ها خواب بود، کاش سرپل ذهاب خوب روزهای قبل از زلزله سرجایش می­ماند» (مصاحبه با خانم پرستار، ۳۵ ساله).
افزایش خشونت خانگی
مطالعات اخیر نشان می­دهد نرخ خشونت خانگی در زمان فاجعه افزایش می­یابد. وقوع یک زلزله بزرگ و در پی آن بروز عواملی چون فقر مادی، نبود کار و مسکن مناسب و.. می­تواند زمینه بروز آن را برای بازماندگان ایجاد نماید (پارسی زاده و اسکندری، ۱۳۹۲: ۶۸): «شوهرم، من رو می­زنه، البته قبلا هم این کار رو می­کرد ولی خیلی کمتر، اما پسر و دخترم را کاری نداشت، اما الان دیوانه شده، دایم پسرم رو می­زنه و حرفهای نامربوطی بهش می­گه. بیشتر از زلزله از این همه کتک و زد و خورد می­ترسم، دخترم از پدرش متنفر شده، خیلی دلمان می­خواهد یک روز او را تنها بزاریم و از این شهر بریم، کار که نداره، معتاد هم داره می شه، خیلی راحت مواد گیرشون میاد…زندگی نکبتی داریم» (مصاحبه با خانم خانه دار، ۴۰ساله).
بحران جمعیت شناختی
از پیامدهای فاجعه، تحرک جغرافیایی و مکانی سریع انسان­ها است. فاجعه­ها به شکل­های مختلف بر ساختار و ترکیب جمعیتی جامعه تاثیر می­گذارند. مهاجرت به عنوان یکی از مهم­ترین اثرات فاجعه­ها، بر سامان اجتماعی و برنامه­ریزی مناطق همسایه و یا مهاجر پذیر تاثیر منفی می­گذارد. اغلب در هر منطقه حادثه دیده تمایل مردم آسیب­دیده برای حضور در منطقه کاهش می­یابد که خود به خود موجب مهاجرت موقت و دایم خواهد شد (عنبری، ۱۳۹۳: ۱۴۱): «خیلی­ها را می­شناختم که از اینجا رفتن، یه عده همین شهرهای اطراف رفتن، یه عده کرمانشاه و عده­ای هم دورتر، یاد زمان جنگ افتادم، خود ما کرمانشاه بودیم که بعد از جنگ برگشتیم دوباره، خیلی مردم ما گناه دارن، دایم باید از شهرشون برن»(مصاحبه با خانم خیاط، ۳۹ ساله).
تغییر اجتماعی و فرهنگی
حادثه­های بزرگ منشأ پیدایی سبک خاصی از زندگی، رفتار، سکونت، صنعت و… می­شوند. فاجعه­ها گاهی به دلیل شکستن هنجارهای اجتماعی و ایجاد فضای نابسامان، هنجارهای جدیدی می­آفرینند. گاهی تغییرات فیزیکی و سیمایی در مناطق آسیب­دیده بعد از بازسازی، سبک زندگی و رفتارهای نوینی را در جامعه الزام می­کند. بنابراین مجموعه تغییرات فیزیکی و اجتماعی ناشی از فضای فاجعه، موجب دگرگونی در هنجارها مناسک و شیوه­های قومی جامعه آسیب دیده می­شوند ( عنبری، ١٣٩٣: ٧۳): «سرپل ذهاب بعد از زلزله خیلی با قبل زلزله داره فرق می­کنه، آدم­های جدید و اتفاقاتی که اینجا افتاده خیلی روی زندگی مردم تاثیر گذاشته، معلوم نیست تا چند سال دیگه چه اتفاق­های قراره بیافته… خودم این تغییرات رو توی پوشش و چهره زن­ها می­بینم» (مصاحبه با خانم کارمند، ۳۸ ساله).
مشخصات شرکت کنندگان مطالعه

سن شماره شرکت کنندگان

شغل
۳۸ ۲ کارمند
۳۵ ۱ معلم
۶۲-۵۸ ۲ خانه دار
۴۵-۴۰ ۳ خانه دار
۲۱ ۲ دانشجو
۱۸ ۲ دانشجو
۳۵ ۳ پرستار
۱۳ ۲ دانش آموز
۱۵ ۳ دانش آموز
۸ ۱ دانش آموز
۱۰ ۱ دانش آموز
۴۰ ۱ پزشک
۳۹ ۲ خیاط
۳۷ ۲ آرایشگر
۳۴ ۲ آرایشگر
۲۸ ۱ مربی مهدکودک

مقوله تبیینی مقوله تفسیری مقوله توصیفی

فرو پاشی ناگهانی زندگی خسارت بوم شناختی (زیر ساخت های مادی و مالی) خسارت و نابودی اموال
خسارت و نابودی محل سکونت و از بین رفتن وسایل منزل
خرابی زیر ساخت های شهری و مراکز درمانی و مدارس
خسارت و نابودی محل کار
خسارت و نابودی محصولات کشاورزی
آسیب و لطمه به شیوه زندگی
وخیم شدن اوضاع اقتصادی و سرمایه گذاری
تاثیرات روانی سکته و تشنج ناشی از مرگ عزیزان
عدم تحمل شدت حادثه
ناتوانی طولانی مدت
طولانی مدت شدن بازسازی
از دست دادن ناگهانی نزدیکان (همسر، فرزندان و اقوام نزدیک)
گم شدن نزدیکان
فوت مصدومان
کمبود امکانات آوار برداری و زیر آوار ماندن با وجود شنیدن صدای درخواست کمک آن ها
هراس و وحشت ناشی از تکان های شدید و مداوم زلزله
تجربه بی پناهی
اضطراب دایم
افسردگی
تمایل به خودکشی
واکنش های بدنی و روان تنی
نیاز به احترام و آبروی افراد
درماندگی والدین
نگرانی از کودکان از درماندگی والدین
نداشتن صبر و تحمل در برابر ادامه دار شدن زلزله
وحشت از تنها ماندن
تاثیرات جسمی و شیوع بیماری آسیب جسمی ناشی از رفتن زیر آوار، شکستگی ها و قطع نخاع و عضو
آسیب جسمی ناشی از ماندن طولانی مدت زیر آوار
آسیب اندام ها و عدم توانایی انجام کارها مانند قبل
مشکلات گوارش
اثرات جسمی بر کودکان (بیماری های گوارشی و خونی، عود بیماری ها، طولانی شدن بیماری ها)
شرایط آب و هوای نامناسب در شیوع بیماری­ها
زندگی در چادر همراه با گرمی و سردی هوا
زندگی طولانی مدت در شرایط سخت چادر و کانکس
نیاز به اسکان و امنیت
سوء تغذیه
اختلال در نظم اجتماعی آنومی اجتماعی
عدم انسجام اجتماعی
ایجاد فاصله اجتماعی
ایجاد هراس و وحشت اجتماعی
تضاد اجتماعی مختل شدن نظم اجتماعی
سردرگمی و بلاتکلیف
سلیقه ای شدن برخوردهای قانونی با بی نظمی ها
تخطی هنجارهای معمولی در جامعه
بحران جمعیت شناختی مهاجرت مهاجرت موقت به شهرها و روستاهای نزدیک
رفت و برگشت دایم به شهر زلزله زده با وجود اسکان در شهر و یا روستای نزدیک
مهاجرت دایم
جابه جایی شغلی
افزایش خشونت خانگی افزایش رفتارهای مخاطره آمیز
پایین آمدن سطح تحمل افراد در اثر افزایش فشارهای اجتماعی طلاق
احساس غربت
خشونت علیه زنان و کودکان
کودک آزاری
تکدی گری
اعتیاد
خودکشی
تمرد از ارزش های خانواده
برقراری روابط نامتعارف
تغییرات فرهنگی و اجتماعی از بین رفتن ویژگی­های اخلاقی
پیدایش سبک های خاصی از زندگی
آفرینش هنجارهای جدید ندیده گرفتن و یا از بین رفتن ویژگی های اخلاقی مانند تعاونف صداقت، وفاداری، اخلاق و راستگویی
رواج بی اعتمادی
توسعه گریزی
پیدایش سبک های خاصی از زندگی، رفتار، سکونت و…
شکستن هنجارهای اجتماعی و ایجاد فضاهای نابسامان
استخراج کدهای توصیفی، تفسیری و تبیینی در تجربه زیسته زنان از زلزله
نتیجه گیری
فاجعه­ها در هر سطحی سبب شکل­گیری تغییرات گسترده­ای در زندگی و زیست مردم می­شوند. از آن­جا که هر شخصی دارای مجموعه­ای از تجربه­های بی مانند است که به عنوان حقیقت مطرح بوده و این که رفتار فردی وی را تعیین می­کنند. در این معنا حقیقت و رفتار مرتبط با فاجعه برای هر فردی بی­نظیر است. تجربه­ زیسته هر فرد به دریافت او از یک پدیده­ی خاص معنا بخشیده و تحت تاثیر هر چیز بیرونی یا درونی نسبت به فرد است.
در مطالعه حاضر و براساس روش پدیدارشناختی به دسته بندی و استخراج کدهای توصیفی، تفسیری و تبیینی روشن کردن معنا، ساختار و ماهیت تجربه زیسته زنان در پنج مقوله اصلی؛ فروپاشی ناگهانی زندگی (خسارت بوم شناختی، تاثیرات روانی، تاثیرات جسمی و شیوع بیماری­ها)، اختلال در نظم اجتماعی، بحران جمعیت شناختی، افزایش خشونت خانگی و تغییرات فرهنگی و اجتماعی پرداخته شده است. فاجعه موجب بهم­ریختگی کارکرد و ساختار نظام اجتماعی و نهادی جامعه مورد مطالعه شده است. بهم­ریختگی شرایط ساختاری جامعه باعث فروپاشی ناگهانی زندگی مردم، درماندگی و غم و اندوه آن­ها شده است. در این میان زنان به خاطر شرایط زیستی، اجتماعی و فرهنگی جامعه آسیب­ بیشتری را متحمل می­شوند. از بین رفتن محل سکونت و زندگی در چادر و کانکس فشارهای موجود بر زنان را افزایش داده و باعث شکل­گیری احساس سردرگمی، اضطراب ناشی از حادثه و ادامه آن، جدا شدن از عزیزان و وحشت از تنها ماندن شده است. فاجعه تنش­های خانوادگی را افزایش داده و درماندگی والدین را در کنش­های اجتماعی و خانوادگی بالا برده است و همین امر سبب پیدایش اختلال­های عصبی در کودکان شده است.
فروپاشی ناگهانی زندگی، ناامیدی و تجربه مدام بی پناهی، افزایش رفتارهای مخاطره آمیز، پایین آمدن سطح تحمل افراد و هراس و وحشت اجتماعی به­عنوان بخشی از پیامدهای زلزله نقشی اساسی در تغییرات تصمیم گیری برای زندگی خود و خانواده داشته و باعث مشکلات اجتماعی، فرهنگی و روانی مانند احساس درماندگی شدید، خشونت­های خانگی، اعتیاد در میان زنان، تمرد از ارزش­های خانواده، برقراری روابط نامتعارف با غریبه­ها، طلاق، تکدی­گری و رواج بی­اعتمادی برای این زنان شده است تا جایی که با تصمیم به مهاجرت موقت و دایمی، مشکلات روانی، اضطراب دایمی، تصمیم به خودکشی­های ناشی از فروپاشی ناگهانی زندگی و شکل­گیری سبک­های خاصی از زندگی در این منطقه روبرو هستیم.
تحقیقات نشان می­دهد که مطالعه تجربه زیسته زنان و توجه به کارکرد مثبت آنان در جامعه و اعتماد و مشارکت دادن آنان در جریان بازسازی­های اجتماعی، فرهنگی جامعه فاجعه دیده می­تواند به صورت چشمگیری موثر باشد زیرا آن­ها بخشی از یک شبکه روابط اجتماعی فعالی هستند که خبر یا اطلاعیه هشدار را از طریق کانال­های غیررسمی دریافت می­کنند، به این ترتیب زنان می­توانند هم گیرنده و هم انتقال دهنده خوبی برای پیام­های هشدار، ایمنی و بازسازی­های اجتماعی و فرهنگی در برابر خطرات ناشی از زلزله تلقی شوند. زنان می توانند در ایجاد فرهنگ ایمنی و بازسازی زودهنگام جامعه فاجعه دیده در جامعه فعالیت­های پیشگیرانه و ضروری پس از بحران های طبیعی به ویژه زلزله نقش­های مهمی را ایفا نمایند.

منابع
ام.ا،جولیان، مارچسیون (۱۳۹۳). مردم­نگاری، سیدقاسم حسینی، تهران:انتشارات جامعه شناسان
ایمان زاده، علی و دیگران (۱۳۹۶). «تجربه زیسته دانشجویان تحصیلات تکمیلی دختر دانشگاه تبریز از تجربه دیرهنگام»، زن و فرهنگ، دوره ۹، شماره۴، زمستان ۱۳۹۶: صص۵۶۰-۵۴۱.
پارسی زاده، فرخ اسکندری، ملیحه (۱۳۹۱). «نیازسنجی اولویت­های زنان بعد از وقوع زلزله»، دومین کنفرانس بین المللی مدیریت بحران، نقش فناوری های نوین در کاهش آسیب پذیری ناشی از حوادث غیر مترقبه.
پارسی زاده، فرخ و اسکندری، ملیحه (۱۳۹۲). «بررسی توانمندیها و نیازهای زنان در شرایط بحران با رویکرد زلزله، مطالعه موردی زلزله بم»، پژوهشنامه زلزله شناسی و مهندسی زلزله، سال شانزدهم، شماره اول، ۷۲-۵۹.
پرتی.ژ روش،پلتو (۱۳۷۵). تحقیق در انسان­شناسی، محسن ثلاثی،تهران:انتشارات علمی
حاجی پوران، ژیلا و حاجیلو، رسول (۱۳۸۳). «پیامدهای روان­شناختی فاجعه­ها»، خلاصه مقالات دومین کنگره بین المللی بهداشت، درمان و مدیریت بحران در حوادث غیرمترقبه.
داربک، توماس ای. و هواتمر، جرالد جی (۱۳۸۳). مدیریت بحران: اصول و راهنمای عملی برای دولت های محلی، ترجمه رضا پورخردمند، تهران: مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران.
شادی طلب، ژاله (۱۳۷۶). «نقش زنان در کاهش آسیب های زلزله»، مجموعه مقالات اولین همایش شناخت ابعاد مختلف نقش کلیدی زنان در کاهش خطرات زلزله، موسسه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله.
شریفی، رضا (۱۳۸۲). «آسیب های روانی، اجتماعی ناشی از بلایای طبیعی و نقش فرهنگی بسیج در مقابله آن با تاکید بر فاجعه زلزله بم»، فصلنامه مطالعات بسیج، سال ششم، شماره ۲۱-۲۰، ۷۵-۴۸.
عنبری، موسی (۱۳۹۳). جامعه شناسی فاجعه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
فلاحی، ویدا (۱۳۷۶). مجموعه مقالات اولین همایش شناخت ابعاد مختلف نقش کلیدی زنان در کاهش خطرات زلزله، موسسه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله.
فلیک،اوه (۱۳۸۸). درآمدی بر تحقیق کیفی، ترجمه ‌هادی جلیلی، تهران: نشر نی.
محمدپور، احمد (۱۳۹۲). روش تحقیق کیفی ضد روش، تهران: جامعه­شناسان.
Anderson M.&Woodrow P.(1989)Rising From the Ashes:Development strategies in Times of Dissater-U.S.A, UNESCO Westviwe press.
Shannon,Mitsuko P.,Christopher J.,Lonigan, A.J.Finch Jr.,Charltte M.Taylor.(1994). Children exposed to a disaster ,I, epidemiology of post-traumatic symptoms and symptom profiles, Journal of the American Academy of child and Adolescent Psychiatry,33(1),893.
Smth.B.C.(1998) Participation without power:subterfuge or development: in Community Development journal,Vol,33.No3,July.
Yong,B.H.,Ford,J.D.,Ruzek,J.I.,and Friedman,J.(2000).Disaster mwntal health service: A guid book,Available on:http://www.ncpsd.org/documentes/indent.htm.

The study of the lived experiences of women in Sarpol Zahab from the earthquake of November 1396

Abstract: The earthquake is considered to be an important variable in the evolution of social life in societies due to its impact on the economic, social, cultural and family life of individuals as well as the massive amount of social change that it seeks. The present study seeks to examine the phenomenological experience of women living in Sar-e-Pol-e Zahab from recent earthquakes. The phenomenological experience focuses on describing what people are experiencing and how their “experience” is their experience, and it aims to outline a special experience such as an earthquake disaster as a living experience. This life experience is meant to give each individual a sense of a particular phenomenon and is influenced by anything external or internal to the individual. The phenomenological explanations are narrative, storytelling and descriptive. Data collection techniques for this type of explanation are mainly in-depth interviews, participatory observation and special procedures such as empathy and introspection. The study examines this issue from the fifth day after the earthquake, and in a six-month period, through in-depth interviews with thirty earthquake-stricken women in Sarapul Zahab. The findings of the research show that the sudden collapse of life and despair and the constant experience of stress and stress as one of the consequences of the earthquake have a fundamental role in making decision making for their lives and their families and cause social, cultural and psychological problems. It has been for these women as far as the decision to make temporary and permanent migration, the psychological problems and the decision to commit suicides due to the sudden collapse of life in this region are facing

Kay words: Earthquake, Sarpul-e Zahab, life experience, women, phenomenological explanation