انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

[مقالات قدیمی]: مصاحبه با مرتضی ممیز

• چرا بین هنرمند و مردم از طریق کار هنرمند در جامعه ما ارتباط برقرار نمی‌شود و چرا همیشه زبان هنرمند از نظر مردم ناشناخته است؟
بنظر من مهم‌ترین دلیل عدم ایجاد ارتباط بین مردم و اثر هنرمند، تعادلی است که در جامعه وجود دارد. این عدم تغادل بین روش سنتی زندگی و فکری مردم ما است. روشی که ما سالها با آن زندگی کرده‌ایم، فکر کرده‌ایم، و هنر بوجود می‌آوریم.
می‌توانم بگویم تا اواخر دوران قاجاریه و قبل از ورود هنر غربی از طریق نقاشی و غیره به ایران، هنر ایران دارای شکل، روحیه و طرز تفکر ایرانی بود و مردم، این هنر را بخوبی می‌شناختند. ولی با ورود اولیه آثار فرهنگی غرب به ایران، عدم تعادل نیز بوجود آمد، همانطوریکه در بالا به آن اشاره شد، این عدم تعادل به دلیل پیدایش الگوهای تازه، مدل‌های تازه و در نتیجه معیارهای تازه‌ای از هنر و فرهنگ بود که برای مردم کاملاً تازگی داشت. البته مردم بجای جستجو، مطالعه، جهت شناسایی و پی بردن به محاسن و حتی معایب این فرهنگ جدید، بکل آنرا بدست فراموشی سپردند و در نتیجه، این تمدن جدید فقط در سطح بالای جامعه نفوذ کرد. بدلیل امکانات مادی بیشتر این طبقه، فارغ بودن آنها در مقابل مشکلات زندگی و همچنین بدلیل آشنایی آنها با فرهنگ غرب و در مقابل، گرفتاری روزمره مردم عادی (تلاش برای معاش) همراه با سیاست‌های دیگر، امکان بررسی این مسائل را به آنها نمی‌داد، لذا مردم دیگر این فرآورده‌های جدید و این سوغات غرب را از خود ندانستند و تصور کردند چیزیست خارج از زندگی آنها و در خدمت طبقه‌ای که بعنوان نمونه و خارج از حدود جامعه هستند. همین مسائل، ناراحتی‌هایی برایشان تولید کرد و باعث شد که مردم برای نزدیکی به این طبقه آنها را الگو قرار دهند، تا شاید بظاهر شبیه آنها گردند. تمام این مسائل باعث شد که معیارهای سنتی و ایرانی، کم‌کم کیفیت و اعتبار خود را از دست بدهند و مردم بسرعت به گرفتن علایم و یا تقلید روش آن زندگی جدید که سوغات غرب بود بپردازند و ذهن آنها را از تمام معیارهائیکه برای قضاوت هنر و برداشت هنری وجود داشت، از بین ببرد و آنها را در زمینه های فرهنگی و هنری، آدم‌هایی بدون قضاوت، بدون معیار و بدون هیچ شناختی گرداند.
از طرف دیگر ما در یک دوره بخصوصی زندگی می‌کنیم که خود بخود جنبشهایی همراه با خودنمایی در همه هنرمندان بوجود آمده، به این صورت که کوشش می‌کنند رسالتی با خود داشته باشند. هنرمند از خود انتقاد می‌کند که مبادا تحت تاثیر معیارهای غربی قرار گرفته و مسخ شود و بدلیل همین مسائل، واکنشی در خود هنرمند بوجود آمده است که کوشش می‌کند آثارش مردمی‌تر و با ملتی تر باشد، اینها نمایش حرفه‌های فکریست که ممکن است باعث امیدواری گردد و یا فضا را دچار یک نوع مسمومیت فکری ناشی از تعصب‌های بیجا نماید که ضررهایش بمراتب مردم را بیشتر به گمراهی می‌کشاند، اما همین جرقه‌های فکریست که هنرمندان -بخصوص هنرمندان گرافیست که کار آنها نبض روزمره جامعه است- را باید بفکر نزدیکی بیشتر با مردم بیاندازد و کوشش کنند که در آثارشان تحولی بوجود بیاورند و تصویری را خلق کنند که این زبان تصویری، علیرغم تنبلی‌های ذهنی جامعه ما، باعث ارتباط بیشتری با آنها گردد.

 

• شما تا بحال در این راه چه کوشش‌هایی بعمل آورده‌اید؟
من همیشه سعی می‌کردم، یک نوع فرم‌های تازه، با فضاهای تکنیکی نو، در آثارم داشته باشم، ولی بعد متوجه شدم که تمام اینها باعث سردرگمی بیشتر مردم می‌شود. بهمین دلیل از هنر عکاسی در زمینهٔ کارهایم استفاده کردم و تصور می‌کنم که مردم با هنر عکاسی تا حدی آشنا هستند. فرم عکس نمایش رئالیستی است که با استفاده از آن می‌توانم از عواملی حرف بزنم که برای مردم آشناست و در زمینه مصور کردن داستان‌های مختلف با پوستر کارهایم به مقدار زیادی از آن استفاده می‌کنم (به این معنی که به آن افه و تکنیک گرافیکی میدهم که بیانگر طرز دید، میباشد).
بنظر من شاید این یکی از راهها باشد. البته نمی‌توانم بطور قطع درباره آثارم حرف بزنم چون انسان همیشه در حال آزمایش و جستجوست، چه بسا که من در ضمن این تجربیات به مسائلی با بیانی موجز تر و کامل‌تر برخورد بنمایم.

• شما شناخت مردم را از گرافیک، تا چه حدی می‌دانید؟
مردم از معنی «واژه گرافیک» که یک کلمه غربی است، شاید شناخت درستی نداشته باشند، ولی این هنر، چه در کشور ما و چه در دیگر کشورها، سابقه‌ای طولانی داشته و در تار و پود مردم وجود دارد. مثلا در ایران، این هنر، از زمان هخامنشی و حتی قبل از آن نیز وجود داشته است. پارچه‌ای که مورد استفاده عموم مردم قرار می‌گیرد و منقوش به نقوش رنگارنگ است و گاه با تصاویری چون در و پنجره و یا خطوطی که مردم با آنها سر و کار دارند و توسط هنرمندان گرافیست -که طراح پارچه‌اند- طراحی گردیده است، یک نوع معمول و با سابقه از این هنر است. با این حساب می‌بینیم که گرافیک در دسترس مردم است و آنرا لمس می‌کنند، ولی نه به مفهوم غربی این هنر.

• کدام یک از این دو شناخت صحیح‌تر است. تبلیغات بصورت گرافیک، یا گرافیک بصورت تبلیغات؟
«هنر گرافیک» بدواً در خدمت تبلیغات قرار گرفت، آگهی‌های تبلیغاتی بعنوان کار گرافیک مطرح شد، همین طور تقاشی‌های تبلیغاتی، ولی این تصور که نقاشی‌های تبلیغاتی «گرافیک» است، اشتباه محض است، زیرا تبلیغات «گرافیک» نیست، فقط عاملی است که از گرافیک، مایه می‌گیرد. آیا سابقه کم هنر گرافیک، دلیل ناشناس ماندن آن در نظر مردم نیست، این کمبود سابقه باعث نمی‌شود که گرافیست نیز، کمبود تجربه در ایجاد ارتباط با مردم جامعه داشته باشد.
گرافیک به معنی امروزی، سابقه کمی دارد، همانطوریکه همهٔ هنرهای امروزی ما مثل تئاتر، نقاشی و شعر جدید هم، کم سابقه می‌باشند. سابقه، سال‌هایی که شعر نو بوجود آمده کم می‌باشد. گرافیک هم با این شکل جدید فرنگی، سالهای کمی است که بوجود آمده، ولی این دلیل کمبود تجربه در ایجاد ارتباط با مردم نیست. بطور مثال زمانی در مملکت ما عده‌ای از گرافیست‌های کاریکاتوریست می‌توانستند بیشترین ارتباط را با مردم برقرار کنند، بنابراین کمبود تجربهٔ گرافیست‌های امروزی، دلیل عدم ارتباط نیست، بلکه عدم ارتباط، همان چیزهاییست که قبلاً به آن اشاره کردم.
آیا قلمرو گرافیک ما در اختیار آن عده، معدود گرافیست‌های مدرن می‌باشد که آثارشان تاثیر گرافیک غربی را دارد و آیا زمینه‌های گرافیک غیر مدرن، کاری نادرست و غیر اصولی است، در حالی که بظاهر مردم با دسته دوم، احساس نزدیکی بیشتری می‌کنند.
گرافیک امروز ما در اختیار یک عده معدود گرافیست مدرن نیست، گرافیست‌های مدرن ما یک راه تازه، یک بیان جدید و شناخت تازه‌ای را از گرافیک وارد جامعه کرده‌اند و چون این عده اخیر، هنر گرافیک را بصورت خالص خود مطرح کرده‌اند برای مردم این تصور بوجود آمده که گرافیک، یعنی کار این دسته اخیر و آن دسته از هنرمندانی که جزو این گروه نیستند، پس کارشان غیر اصولی است. در حالی که اینطور نیست و از قضا آثار آنها هم نمایشی است از کارهای غربی. مثلاً وقتی شما آرم‌ها و نشانه‌های ادارات و شهرها را ببینید، کاملاً نمایشی از طرز بیان غربی را دارند. البته ممکن است شیوهٔ ایرانی داشته باشد، ولی فرم کار و ترکیب کار از غرب گرفته شده است. اگر بیشتر دقت کنیم در آژانس‌های تبلیغاتی ما، حتی آگهی‌های غربی بعنوان یک نوع تبلیغات ایده‌آل مطرح می‌شود و همه کوشش می‌کنند به نحوی به آنها برسند. بنابراین می‌توانیم بگوئیم آن دسته از هنرمندانی که کار مدرن را رایج کرده‌اند به دلخواه خود تحت تاثیر کارهای غربی قرار نگرفته‌اند، چون جامعه بطور کلی تحت تاثیر الگوهای غربی است. طبیعی است گرافیک هم که جزو زندگی می‌باشد، باید الگوهای غربی را انتخاب کرده و هنرمند را دنبال خود کشانده و چون هنرمند می‌خواهد با مردم در رابطه باشد، در نتیجه تاثرات غربی را که مردم می‌پسندند در آثارش منعکس می‌کند.

• بنظر شما هنرمند در مقابل جامعه خویش تا حدی مسئول نیست و آیا باید آثار او صرفاً بخاطر خواست مردم، اثری کاذب، تکراری و بدون هیچگونه نوآوری و کوشش برای بهبود وضع اجتماعی خویش باشد.
مطرح کردن مسئله تازه و شنا کردن بر خلاف رودخانه کار ساده‌ای نیست، کاری نیست که با امروز و فردا درست شود. خلاف رودخانه شنا کردن احتیاج به هماهنگی، هم‌زوری و جمع آوری نیرو دارد و از طرفی جامعه هم باید امکان این کوشش را برای هنرمند بوجود بیاورد، وقتی جامعه آمادگی نداشته باشد، خود بخود هنرمند منزوی می‌شود و تمام نوآوری و کوشش‌هایش از بین می‌رود، این جنبش‌ها باید کم‌کم بوجود بیاید. طی سال‌ها می‌بینیم عده اخیر (مدرنیست‌ها) یا عده‌ای که کوشش می‌کنند گرافیک جدیدی را به وجود بیاورند، در واقع هدف آنها نیز شنا کردن بر خلاف مسیر آب بوده، ولی فعلاً همه آنها در اقلیت هستند. چه بسا روزی این مسیر عوض شود، ولی این تغییر از کثرت هنرمند بوجود نمی‌آید و بستگی به عوامل کلی‌تر و اساسی‌تری دارد.

• چه عواملی؟
مهم تر از همه خود دولت است که می‌تواند با سیستم آموزشی و فرهنگی، کاری انجام بدهد که سلیقه‌های کاذب از بین برود و یک نوع سلیقه‌های اساسی جایگزین آن بشود. بعنوان مثال توجه به هنرهای اصیل ایرانی و تشویق هنرمند، اینها عواملی هستند که می‌توانند مسیر را عوض کنند.

• بعنوان یک گرافیست حرفه‌ای، چطور بکار تدریس هنر گرافیک نگاه می‌کنید و بعنوان یک معلم، کار همکاران حرفه‌ای را چگونه ارزیابی میکنید؟
طبیعی است که مسائلی که الان به آن اشاره کردم، باید بعنوان معلم نیز آنها را در نظر بگیرم و توجه داشته باشیم که راه کاذب و راه درست کدام است و چطور باید درست تجربه کرد و چگونه مجذوب عوامل کاذب نشد. این عوامل بقدری زیاد است که گاهی اوقات مدرنیستها را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهند. مشکل عمده من کسانی هستند که سفارش می‌دهند. چرا، چون روشنفکران اکثر آنها را تشکیل می‌دهند. آنها سعی می‌کنند سلیقه‌های شخصی خود را تحمیل کنند، به این ترتیب این کار یک غالب جدید دروغی است. وقتی من ناچار شوم که عقاید غلط کارفرما را تحمل کنم، نه تنها کار سالمی ارائه نخواهم داد، بلکه این کار برایم سخت و ناگوار خواهد شد. منظور من این است که کار حرفه‌ای من کار دشواریست و تا آنجائی که برایم مقدور باشد، سعی می‌کنم پلی بین حرفه‌هایم، بعنوان معلم و کاری که در خارج دارم، بعنوان یک حرفه‌ای بوجود آورم و چه بسا این وضع به مقدار زیادی طاقت فرسا باشد، بقسمی که تصمیم میگیرم کار خود را بعنوان یک حرفه‌ای تعطیل کنم،‌ اما اگر این کار را انجام دهم، معلم خوبی نخواهم بود، زیرا بعقیده من معلم خوب در زمان تدریس، باید در رشتهٔ تخصص خود کار تجربی نیز انجام دهد، این مشکل من است بعنوان معلم. ولی درباره بقیه همکارانم، تجربه کاری آنها برایم مطرح است. مثلاً چگونه با مردم رابطه برقرار می‌کنند، چه بیان‌های تازه‌ای را مطرح می‌کنند و چگونه با مشکلات مواجه می‌شوند. اینها مسائلی است که آنها را در کار همکارانم جستجو می‌کنم و مطالب را بعنوان تز و مسائلی که می‌تواند سر کلاس مطرح شود، مطرح می‌کنم. بعنوان یک معلم، تجربیات همکارانم را در نظر میگیرم و بعنوان یک حرفه‌ای، کوشش می‌کنم که تمام مسائل درسی را به واقعیت تبدیل نمایم و این رابطه ایست که بین حرفه و تدریس برقرار کرده‌ام.

• محیط مدارس هنری ما، بخصوص از نقطه نظر گرافیک، چگونه است و آیا امیدی برای تحول هنری ما وجود دارد یا نه؟
مدارس ما سابقه کمی دارند، بخصوص در رشته گرافیک. رشته گرافیک دانشکده هنرهای زیبا حدود ۵ یا ۶ سال پیش تاسیس شده و دانشکده هنرهای تزئینی حدود ۱۰-۱۲ سال قبل. بدلیل سابقه کم این دو دانشکده، دانشجویان ما فعلاً در مراحل تجربه هستند و این کار سختی است که تجربیات دانشکده‌ای خود را با کار بیرون تطبیق دهند. البته رشد این عده بستگی مستقیم به محیط کاری آنها دارد، متاسفانه مشکل عمده دانشجو و معلم، نبودن امکانات کافی جهت تدریس است. امکانات تجربه دروس گرافیک در دو دانشکده ما بسیار ناقص می‌باشد و با کمبود معلم، این امکان برای دانشجو وجود ندارد که از تجربیات معلمین بیشتری استفاده بنماید.
عامل دوم، تنبلی ذهنی دانشجو است. دانشجو غالباً در زندگی و محیط کاری خود دنبال تحول و جنب‌و‌جوش می‌گردد، ولی بدلیل تنبلی خود هیچ تلاشی برای ایجاد چنین محیطی نمی کند. البته عوامل دیگری هم باعث کم‌کاری دانشجو می‌شود، مثلاً سیستم نادرست درسی و برنامه‌ریزی غلط، بدین معنی که تدریس بعضی از دروس واقعاً بی‌مورد و بیخود است، ولی نباید به تنبلی دانشجو میدان بیشتری بدهد. طبیعی است در هر محیطی موانع وجود دارد و این خود دانشجو است که باید محیط ایده‌آلی برای خودش بوجود آورد و منتظر نباشد که تمام امکانات را برایش بوجود بیاورند، معلم فقط راهنماست و این دانشجو است که باید جستجوگر باشد.

 

مجله هنر و معماری، سال هشتم، شماره ۳۷-۳۸، اسفند ۲۵۳۵
مصاحبه کننده: شهرزاد اصولی

این مقاله در ماهنامه قدیمی هنر و معماری منتشر شده است و اکنون در انسان‌شناسی و فرهنگ بازنشر می‌شود.