انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مصاحبه‎ای با پیتر واتکینز ( بخش اول)

اسکات مک‎دونالد برگردان زینب لطفعلی خانی

«پیتر واتکینز» (Peter Watkins) از سال ۱۹۶۶ در تقابل با مشکلات پخش تلویزیونی قرار گرفت یعنی از زمانی که «بی‎بی‎سی» از پخش فیلم «بازی جنگ» که تولید خود این شبکه بود خودداری کرد و متعاقباً ممنوعیتی جهانی بر پخش تلویزیونی این فیلم اعمال نمود. نتیجه‎ی جدال میان «واتکینز» و «بی‎بی‎سی» در نهایت موجب تضمین پخشی تجاری برای «بازی جنگ» شد؛ با این وجود، اثر این ممنوعیت پخش تلویزیونی بر روی یکی از مهمترین منابع اصلی سینما باقی ‎ماند. در حالیکه سرکوب غیرمنصفانه‎ی «بازی جنگ» شناخته شده‎ترین مشکل واتکینز با رسانه است، حرفه‎ی کاری او سرشار از مشکلاتی مشابه است که آخرین آن‎ها در پاییز گذشته اتفاق افتاد، زمانی که «موسسه‎ی فیلم سوئد» به طور ناگهانی پروژه‎ی فیلمی عظیم در رابطه با «آگوست استرینبرگ» را که «واتکینز» بیش از دو سال در سوئد مشغول تحقیقات آن بود، متوقف کرد.

برای بسیاری از ما که واتکینز و فیلم‎های او را می‎شناسیم علت این مشکلات به خوبی روشن است: او ‎چنان عمیقاً معتقد به این تفکر است که فیلم و ویدیو باید نقش مهمی را در امور دنیا ایفا کنند که با اجتناب از انتخاب سوژه‎های بی‎حاشیه و یا پنهان شدن پشت عنوان«سرگرمی‎ساز» برای فرار از پذیرش مسئولیتِ بنا نهادن فیلم‎هایش بر روی تحقیقات صادقانه و دردمندانه، از فیلمسازیِ مبتذل خودداری می‎کند. مشکلات، عقیده‎ی واتکینز را در این مورد مستحکم‎تر کرد که خطر واقعی برای یک فیلمسازِ جدی،پذیرش این ایده‎ است کهباور داردمردم نمی‎توانند و نخواهند توانست چیزی بیشتر از مسائل پیش‎پا افتاده بفهمند و حتی در صورت وقوف به مسائل دنیا، تنبل‎تر از آن هستند که به این مسائل اهمیت بدهند. واتکینز به ساخت فیلم‎های جدی ادامه می‎دهد –نسخه‎ی جدیدی از بازی جنگ در انگلستان در راه است –و او حدود یک دهه است که به صورت مرتب در آمریکا و استرالیا مشغول سخنرانی برای گروه‎های اجتماعی و کالج‎ها درباره‎ی یکی از موضوعات اصلی فیلمسازی خود بوده است: چگونه نحوه‎ی ارائه‎ی اطلاعات توسط رسانه‎ها و همچنین اغلب موسسات آموزشی، ممکن است موجب انحراف ما ازمسائل اساسی شود؟

این مصاحبه در تورنتو در هفته‎ی اول سپتامبر ۱۹۸۱ ضبط شده، در ژانویه‎ی ۱۹۸۲ پیاده‎سازی و ویرایش شده است و متعاقباً توسط واتکینز جهت صحت مورد نظر قرار گرفته است. تعطیل شدن پروژه‎ی استرینبرگ باعث بیان تلخ‎تر واتکینز شده است، به ویژه برای کسانی که با اثر قابل توجه قبلی او فیلم بیوگرافی «ادوارد مونک» آشنایی دارند. تنها می‎توان به احیای ساخت پروژه در آینده‎ای نه چندان دور و تکمیل موفقیت آمیز نسخه‎ی جدید بازی جنگ امیدوار بود. اگر نسخه‎ی جدید در مقام مقایسه با نسخه‎ی قدیمی قرار بگیرد، واتکینز به زودی می‎تواند مقام ناخواسته‎ی افتخاری ساخت دو عدد از بهترین فیلم‎ها در رابطه با مباحث ضروری عصر ما را کسب کند، موفقیتی قابل توجه برای فیلمسازی که همچنان شهرت او به صورتی ناجوانمردانه، مورد بی‎مهری نقادانه قرار می‎گیرد.

پیتر واتکینز: بیایید از تجربه‎ای که در دانشگاه کلمبیا در رابطه با «ریشه‎ها » داشتم، شروع کنیم. یک دوره‎‎ی تابستانی بود. حدود ۳۵ دانشجو بودند، گروهی بسیار جالب. من چهار موضوع برای کار در دوره انتخاب کرده بودم: دو تا از این موضوعات «ریشه‎ها» و «هولوکاست» بودند. داده‎هایی وجود داشت که می‎توانستیم از آرشیو خبری تلویزیون در دانشگاه واندربیلت بگیریم.آن‎هااز سال ۱۹۶۸ هر شب تمامی اخبار پخش شده از شبکه‎های اصلی را به صورت غیرمستقیم ضبط کرده بودند. با پرداختی اندک می‎توانید از آن‎ها بخواهید یک کپی از هر آیتم خبری را در صورتی که بدانید چه می‎خواهید، برای شما بفرستند. اتفاقا فردی تمام آیتم‎های مورد ارتباط با ایران را از سه ماه قبل از سقوط شاه تا فرار او از کشور – بخش‎هایی که جمعاً ۱۲ ساعت و دو دقیقه شد- سفارش داده بود. ما آن‎ها را گرفتیم. بعد همه‎چیز در رابطه با سرایت تری‎مایل آیلند [۱] برای حدود یک ماه بعد از وقوع حادثه را سفارش دادیم.بنابراین چهار سوژه‎ی عالی داشتیم که هرکدام مرتبط با تاریخ بود، تاریخ معاصر و یا تاریخ گذشته. می‎خواستیم ببینیم رسانه‎های مدرن برای تغییر درک ما از تاریخ گذشته یا حال چه کار می‎کنند. فهمیدیم که تحریفات صورت گرفته در تاریخ گذشته یعنی در ریشه‎ها و هولوکاست تقریبا با تحریفاتی است که در ادراکات ما در وقایع مدرن اعمال می‎کنند، یکسان است.
در هر صورت ما به این داده‎های وسیع دسترسی داشتیم. این سی و پنج دانشجو به چهار گروه تقسیم شدند. ما از روش‎شناسی بسیار بازی بهره گرفتیم که امیدوارم روزی بهعنوان بخشی از سیستم آموزشی و بخشی از فعالیت‎های معمولِ جمعی به کار گرفته شود.این روش به شیوه‎ای با تحلیل و فعالیت سر و کار دارد که شما اطلاعات را دریافت می‎کنید و این چیزی است که امروزه عمیقا باید بدان بپردازیم.تمام تئوری‎ پردازیهای من بر اساس همین روش صورت می‎گیرد. من ایده‎های گوناگونی به گروه در رابطه با چگونه کار کردن با داده‎ها دادم و خود آنان نیز روش‎‎های بسیاری به آن افزودند، که منجر به گسترش آن در بسیاری جهات شد: یکی برای مصاحبه با تولید‎کننده‎ی برنامه رفت، یکی دیگر تعداد کات‎ها را شمرده و به گوناگونی ریتم‎های سمعی-بصری پرداخت، یکی دیگر بر رویارزش تاریخی بحث تمرکز کرد و یا بر روی تحلیل متن با نگاه بر پیام‎های پنهان و زیرمتن‎ها. گروه ریشه‎ها قوی‎ترین گروه بود، اگرچه گروه هولوکاست هم بسیار خوب بود. چیزی که از زیر این سطح به ظاهر لیبرال و غیرعادی بیرون آمد،نوع ارزش‎های نگران‎کننده‎ای بود که در نگاه اولبه نهاد برده‎داری وجود داشت. و (لازم است بدانید که) ما دچار پارانویا نیستیم و یا با نگاه کمونیستی و به شدت رادیکال به این قضیه نگاه نمی‎کنیم.

اسکات مک‎دونالد: ممکن است یک مثال بزنید؟

پیتر واتکینز:دانشجویان به سرعت بهاین نکته پرداختند که تنها اشاره‎ای که به شورش آشکار سیاهان در تمام طول نمایش «ریشه‎ها» شد یک اشاره ساده به شورش Nat Turner بود: بخشی از یک بدن نیمه پوشیده شده در گودالی نمایش داده شد. این نزدیک‎ترین حالتی است که در این سریال به یک شورشی نزدیک می‎شوید، که نه تنها بر خلاف برده‎داری، بلکه بر خلاف ارزش‎های تحمیل شده در این سریال است. پیام اصلی این است که شما باید درخور جایگیری در قالب ارزش‎های خانواده‎ی آمریکایی باشید. نمی‎توانم همه‎ی تحلیل‎های عالی را که دانشجویان ارائه دادند در اینجا بیان کنم اما تمامی آن‎ها یک پیام را مرتب تکرار می‎کردند که: در جامعه‎ی آمریکایی جایگاه خودت را بشناس! (پای خود را فراتر از حدت نگذار- مترجم)
آن‎ها همچنین به این نکته پی بردند که در صحنه‎هایی که سفیدپوستان مشغول عشقبازی یا بوسیدن یکدیگر بودند، یا حتی فقط حالتی رمانتیک داشتند، صحنه‎ها مانند تبلیغات تجاری عطرها فیلم‎برداری شده بود: از تصاویر بکر استفاده شده بود؛ دو معشوق هیچگاه کاری زننده با یکدیگر انجام نمی‎دادند؛ و تمامی صحنه‎ها با استفاده از فاصله کانونی تار گرفته شده بود. در حالیکه در مقابل آن هنگامی که با صحنه‎ی رمانتیک سیاهان روبرو بودیم، تمام صحنه‎ها در تاریکی، نیمه پنهان، و با استفاده از فیلمبرداری کاملا متفاوت گرفته شده بود. وقتی صحنه‎ی برهنگی نمایش داده می‎شد، این تنها سیاهان بدند که به نمایش گذاشته می‎شدند. زنان سفید همواره حدی از پوشش را داشتند، اما برای سیاهان اینگونه نبود. تهیه کنندگان از آنان برای ایجاد هیجانات جنسی استفاده می‎کردند. لذا ارزش‎ها با اینکه جایگاه خودت را بشناس و آن را تایید کن، در مقابل سلولوئید فیلم فرو می‎ریخت.
من همچنین با دانشجویان درباره‎ی برش ریتم و تصمیمات تولید صحبت کردم. از آن‎ها خواستم که به دقت به نقش بازیگران و به نوع ساختار روایت نگاه کنند، به صدای ویلونی که بر روی صحنه‎ی بازگشت مرد بعد از بیست سال به آغوش خانواده‎ی برده‎ی خود، نواخته می‎شد گوش دهند، به اشک‎هایی که ریخته می‎شد توجه کنند، اشک‎های مصنوعی که بر صورت زنان سیاه به پایین می‎غلتید. تهوع‎آور است. واقعا دیگر نمی‎توانم به فیلم‎های روایی نگاه کنم – حداقل آن دسته از فیلم‎هایی که با این ریتم سنتی ساخته شده‎اند. دستکاری در آن بسیار آشکار و متظاهرانه است. من از دانشجویان خواستم تا به این امر فکر کنند که چنین ریتم‎هایی بر روی درکی که آنان از تاریخ، از خود و حساسیت آنان بر مسئله‎ی سیاه و سفید خواهند داشت، چه تاثیری می‎گذارد.
ما با «الکس هیلی» ملاقات نکردیم اما «جرالد گرین» همتای او در هولوکاست را دیدیم. او به خوبی در زمینه‎ی کاری خود شناخته شده است. اتفاقا او پرفسور «شانتون» که در دانشگاه کلمبیا درس می‎داد را می‎شناخت و به همین علت جلو آمد و با ما صحبت کرد. ما خیلی خوش شانس بودیم که توانستیم او را پیدا کنیم. تمام آنچه من در مورد ریشه‏ها گفتم را شما می‎توانید در مورد هولوکاست بگویید. کسانی که این نمایش‎ها را می‎سازند بسیار به تحقیقات خودشان مغرورند، اما هنگامی که شما آنان را تحت فشار قرار می‎دهید و از آن‎ها سوال می‎پرسید، عقب نشینی کرده و سریع می‎گویند: «خب می‎دانید، ما نمایش می‎سازیم، مستند که نمی‎سازیم، درام می‏سازیم، ما هیچوقت ادعا نکرده‎ایم که مورخ هستیم.» اما آن‎ها این ادعا را می‎کنند! آن‎هاحتی به خودشان هم دروغ می‎گویند. شرکت آموزش آمریکا که پخش‎کننده‎ی «هولوکاست» بود، مدام به صورتی مبالغه‎آمیز اعلام می‎کند که این حقیقت است، این دقیق است، و از استاندارد عالی دانشگاهی برخوردار است، این فیلم برای کسانی است که زمان کافی برای خواندن کتاب ندارند و مانندِ تاریخِ فوری است. به خاطر می‎آورم که جرالد گرین می‎گفت، خب ما به خودمان به عنوان مورخ نگاه نمی‎کنیم، کار ما سرگرمی است. این افراد بین این دو امر یو-یو بازی می‎کنند و این بسیار شگفت‎آور است. به محض آنکه از آنان مسئولیت آنچه را انجام داده‎اند طلب کنید، آنان به سرعت در حرکتی «پونتیوس پلاطس» گونه می‎گویند نه نه، ما فقط سرگرمی تولید می‎کنیم. آنان به طرزی باور نکردنی دمدمی مزاجهستند.

اسکات مک‎دونالد: خب من گمان می‎کنم، آن‎ها به خودشان مغرورند چون «مقداری» تحقیق هم کرده‎اند! غالب تلویزیون خیالات است.
پیتر واتکینز:و متاسفانه این همان چیزی است که به ریشه‎ها اجازه‎ی تخریب در آمریکا را داد –که این کاملا استاندارهای مخوف تلویزیون آمریکا را اثبات می‎کند- چرا که حتی برای «اولین» بار بود که چنین موضوعی دیده می‎شد.بر اساس بیشتر صحبت‎هایی که با مردم داشتم، سیاهان این سریال را با آغوش باز پذیرفتند. اما به عقیده‎ی من این مخرب‎ترین شکل نژادپرستی آشکار است که رنج ناشی از تجربه‎ی بردگی و تمامی رنج تجربه‎ی سیاه‎بودگی را در آمریکای امروز گرفته و آن را اگر نگوییم به شکلی نئو-فاشیستی، در این شکل محافظه‎کارانه‎‎ی احساسی خلاصه می‎کند. من پا فراتر از این گذاشته و می‎گویم که گنجاندن تجربه‎ی سیاه‎بودگی در فرم ساختار روایی قراردادی، -امروزه- امری نژادپرستانه است. چراکه شما آن را در زبانی وارد می‎کنید کهآن راخنثی می‎کند. از چند نفر شنیده‎اید که می‎گویند «حتی فیلمی که دیشب دیدم را به خاطر نمی‎آورم»؟ به این ترتیب تجربه‎ی بردگی در همان ریتمی قرار می‎گیرد که Kojak و Love Storyو… در آن قرار گرفته‎اند. خب من فکر می‎کنم که مشکل اساسی همین است. و مشکل دیگر این است که افراد بسیار کمی به نقد چنین پدیده‎ای می‎پردازند.

*این مصاحبه در سپتامبر ۱۹۸۱ صورت گرفته است.

[۱] Three Mile Island: The Three Mile Island accident occurred on March 28, 1979, in reactor number 2 of Three Mile Island Nuclear Generating Station in Dauphin County, Pennsylvania, near Harrisburg. It was the most significant accident in U.S. commercial nuclear power plant history

این مطلب پیش از این در سایت قبلی انسان شناسی و فرهنگ به آدرس www.anthropology.ir منتشر شده است و بازنشر آن با هدف دسترسی بهتر کاربران و مجتمع شدن تدریجی مطالب انسان شناسی و فرهنگ در یک سایت صورت گرفته است.