انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مشروطه و رویارویی با اصلاحات در اصفهان و تهران در دوران قاجار (۹)

دقیق تر بگوییم ، صحبت از «چشم و گوشی» است که در شهر تهران بسیار زودتر از شهر اصفهان در معرض ورود به کُدهای «دیدن، شنیدن و درک» جهان نو قرار گرفته بود . حال آنکه در اصفهانِ همان ایام ساختار فرهنگی و اجتماعی همچنان در مدار الگوهای سنتی قرار داشت . و چنانچه گفتیم، حتی زمانی که می خواهیم در خصوص جریانهای با نفوذِ اجتماعی ـ سیاسی این شهر (اصفهان) ، و مشروطیت صحبت کنیم ، به یاد می آوریم که مطابق اسناد و مدارک ، اولین نشستی که در ارتباط با مشروطیت صورت گرفته بود در ۵ شعبان ۱۳۲۴ قمری بود : «با حضور علمای اصفهان ، در خانه آقا نجفی ؛ در این نشست راجع به تحولات تهران گفتگو شد» (۳۵ ). گفتگویی که در خانه آقا نجفی صورت می‌گیرد، درباره اعتراضات مردم اصفهان به عنوان مثال در میدان نقش جهان نیست ، که به طور عینی خود درگیر مبارزات باشند، بلکه گفتگویی است درباره «اعتراضات مردمیِ شهر تهران». اما پرسش اینجاست که اگر همان نزاعی که در تهران بین مشروطه خواهان سکولار و مشروطه خواهان مشروعه طلب جریان داشت، در اصفهان هم جریان داشت، با این حال آیا همچنان همه علمای اصفهان از مشروطه خواهانِ سکولاری که رهبریت نهضت را به کلی در دست خود گرفته بودند حمایت می‌کردند !؟ شاید آنچه باعث می‌شد تا علمای اصفهان توان همدلی با شیخ فضل الله نوریِ مشروعه خواه را نداشته باشند (۳۶)، به دلیل عدم مواجهه با تجربه ی ستیزی است که در تهران جریان داشت. خوب است این نکته را یادآوری کنیم که شیخ فضل الله نوری از ابتدا جزو مرتجعین و بر علیه مشروطه طلبان نبود. او از مبارزینی بر علیه حکومت قاجار بود که حتی موضعی سخت در برابر بیگانگان داشت. زمانی که جدایی بین مشرعه طلبان و مشروطه طلبان پر رنگ شد که مسئله اهداف ، مواضع و برنامه هایشان مطرح شد. وی به نیرویی واپس گرا و ارتجاعی تبدیل شد؛ تا جایی که از سر خشم همانند متحدان محمد علی شاه عمل کرد و همرنگ آنها شد. بنابراین پرسش همچنان به قوت خود باقی است. آیا مشروعه طلبان تهرانی، همانهایی که مشروطه را تحت نظارت و کنترل دین می‌خواستند، به راستی فاقد حمایت در اصفهان بودند. (۳۷ ) .

جدا از این مطلب ، برخی از علمای اصفهانی بر خلاف آقا نجفی و دیگر علمای مشروطه خواه اصفهان، حامی حکومت قاجار بودند و در زمان استبدادِ صغیر محمد علی شاه (۱۳۲۶ ق.) ، یعنی همان ایامی که اصفهانی ها تلگرافی جهت اعلام آمادگی خود برای کمک رسانی به تهران فرستادند (۳۸ )، آنها هم پیشنهادی شگفت به تهران و مشروطه خواهانِ در حال مبارزه با محمد علی شاه میکنند، مبنی بر خلع قدرت از محمد علی شاه و جانشینی ظل السلطان . چنانچه در بحث های پیشین دیده بودیم ظل السلطان (حاکم اصفهان) یکی از پسران ناصرالدین شاه بود و در زمان حکمرانی اش در ولایت اصفهان، ستمکاری‌ اش زبانزد همگان بود. ضمن آنکه همواره حمایت روسیه تزاری را هم داشته است. و از اینرو از نگاه مردم، خائن و وطن فروش بوده است. که این به معنی ضدیتش با مشروطه و مشروطه خواهانی است که تمام تلاششان این بوده تا به حکومت افرادی چون ظل السطان خاتمه دهند. با چنین اوصافی شگفتی آور است وقتی متوجه میشویم، برخی از اهالی اصفهان در پَسِ عناوینی همچون « انجمن اتحادیه طُلاب ، انجمن ایمانی ، انجمن سعادت»، ظل السطلان را کاندید مقام «نایب السطلنه» معرفی میکنند. قسمتی از این تلگراف را که در تاریخ ۱۳۲۶ قمری ، برابر با ۱۲۸۶خورشیدی / ۱۹۰۸ میلادی، نوشته شده در زیر می‌آوریم :

«… رفع تمام ماده ی فساد و آسایش ملت ، خصوصا تهران به تعیین نایب السلطنه است. شماها آسوده شوید و سایر ولایات طرف می شوند و فوری تمامی قوای ملت تسلیم و مساعد نایب السلطنه خواهد شد. چون مراتب مشروطه طلبی و عقل و خیر خواهیِ ملت را در وجود مبارک حضرت اقدس والا، ظلل السطان به اعلی درجه احساس کرده ایم ، چنانچه مجلس مقدس تصویب فرمایند حضرت والا ظل السلطان نایب السلطنه ایران باشند. عموم ملت اصفهان بلکه ایران کمال رضایت و تشکر را خواهند داشت و عین سعادت و خوشبختی ملت ایران است . عموم ملت اصفهان و انجمن های اصفهان ، انجمن اتحادیه طلاب ، انجمن ایمانی ، انجمن سعادت ، حضور مبارک مجلس مقدس شیدالله ارکانه ، این تلگراف عرض و استدعای صادقانه خالصانه عموم ملت اصفهان است. (محل مُهر تمام انجمن ها) »(۳۹). و جالب است بدانیم که این انجمن تبریز است که با نفی ظل السطان، به طور ضمنی هم پیشنهاد کننده ها و هم ظل السطلان را افشاء می‌کند و بدین ترتیب خطی پر رنگ بین مواضع هشیارانه مشروطه طلبِ انجمن تبریز و انجمنهای فوق الذکرِ اصفهانی در تلگراف میکشد. در ضمن ناگفته نماند که ظل السلطان در آن ایام به «اختلال حواس» دچار شده بود. چیزی که صریحاً در تلگراف انجمن تبریز بدان اشاره شده است: «دیگر محال است ملت آذربایجان زیر بار سلطنت این شخص ملت فروش خائنِ مختل الشعور برود» (۴۰).

مسئله ظل السطان از این نظر جالب است که ضمن آنکه ما را با عدم حضور آن چیزی که می‌بایست مانع شکل گیری مجدد فضای استبداد در اصفهان باشد مواجه می‌سازد. به بیانی با فقدان جریان اجتماعی و سیاسیِ مشروطه خواهِ سکولار؛ منظور همان آگاهی و دانشیِ سیاسی ای است که به عنوان مثال در انجمن تبریز و یا تهران وجود داشته و به همین دلیل هم باعث افشاءگری از ظل السطان میشود و یا همان آگاهی و دانش سیاسی ای که در روشنفکران تهرانی وجود داشته و در زمان حساس و حیاتی، مانعِ توقف و بسنده کردن برخی اصلاح طلبان به «عدالتخانه» می‌گردد؛ به طوری که با توسل به همان آگاهی و دانش توانستند مسیر مبارزاتی را تا گرفتن «مجلس شورای ملی» ادامه دهند (و در بحثهای پیشین از آن گفتیم).

و باز جالب است بدانیم که ظل السطان تا مدتها از تلاش برای حکمرانی مجدد اصفهان دست برنمی دارد. به طوری که سالها بعد با همکاری برخی از علمای محلی و حمایت مجدد روسیه که (از زمان ناصرالدین شاه) همواره از آن برخوردار بوده، دوباره به فکر تصاحب اصفهان می افتد: «در سال ۱۲۹۰ ظل السلطان ، در برابر بختیاریها با روحانیون محلی همدست شد، این اتحاد [با روسها] مستحکمتر گشت. بر اساس گزارش کنسول انگلیس، ظل السلطان و علما با بهره گیری از نارضایتی های عمومیِ ناشی از برداشت بد محصول و قیمتهای بالای مواد غذایی و با ایجاد شورشی علیه زرتشتی های محلی و ترتیب دادن حادثه عجیبی برای شعله ور ساختنِ “حرکتهای رقابت آمیز در میان دسته های پایینتر “، حکمران بختیاری اصفهان را بیرون کردند (۴۱).

اما این به معنای تأیید بختیاریها و ارجحیت آنها نسبت به ظل السلطان نیست. چرا که پس از شکست نیروهای محمد علی شاه، اصلا انتخاب صمصام السلطنه، به حکمرانی اصفهان، از سوی حکومت مرکزی، به واقع بازگشتی بود به سیستم قاجاری؛ و جز رویکردی واپس گرایانه نام دیگری نمیتوان بدان داد؛ هم از سوی حکومت مرکزی و هم از سوی مردم اصفهان در پذیرش صمصام السلطنه : «مردم اصفهان، خواستار عزل سردار اشجع و انتصاب یک نفر غیر بختیاری به حکومت این شهر بودند. اما دولت، حکم فرمانرواییِ اصفهان را برای بار دوم به نام صمصام السلطنه نوشت. اعتراض اصفهانی ها دوباره بالا گرفت. ناصر الملک، نایب السلطنه ، این بار حکومت اصفهان را به لطف علی خان امیر مفخم پیشنهاد کرد. این پسرعموی صمصام، همان کسی است که تا دقایق آخر همراه با محمد علی شاه با مجاهدین جنگیده بود. آتش اعتراض اصفهانی ها شعله ورتر شد و سرانجام به حکومت صمصام السلطنه رضایت دادند . بدین ترتیب دومین دوره حکومت صمصام السلطنه بر اصفهان آغاز گشت» (۴۲) . به بیانی چنانچه دیده می‌شود، حکومت مرکزی ، و یا ناصرالملک که مقام نایب السلطنه گی را در آن ایام به عهده داشت، همچنان از روش انتصاب به شیوه قاجار استفاده میکند: روش تیول داری و ایلاتی و یا فئودالی: «صمصام السلطنه که اخیراً مقام ایلخانی بختیاری را به سود امیرمفخم از جناح ایلخانی از دست داده بود، نیروهای قبیله ای خود را جمع کرد ، با سردار اسعد بختیاری از کمیته انقلابی تهران متحد شد، نزاعهای قدیمی مربوط به زمین میان خانواده خود و طوایف عرب همسایه را حل کرد و با تصرف اصفهان ، نیروهای خود و داوطلبان اصفهانی را به سوی تهران حرکت داد (۴۳ ). سردار اسعد و صمصام السلطنه پس از تصرف اصفهان، به مثابه غنیمت جنگی، به سوی تهران حرکت می‌کنند تا نه بدانگونه که معولا تاریخ نویسان از آن به منزله «آزاد سازی» یاد می‌کنند ، بلکه به عنوان ستاندنِ سهمی از ثروت کشور، به «خود» و «اعضای خانواده ایلخانی»؛ واقعیت شگفت و تناقض آمیزی که از چشم وزیر مختار انگلیس پوشیده نمی ماند چنانکه در گزارش خود به طعنه می‌نویسد:

«خوانین بختیاری در مورد دولت مرکزی هم مطابق سنت تقسیم و تسهیم ثروت قبیله ای عمل می‌کردند و تصمیمات اصلی در شوراهای خانوادگی گرفته می شد. همچنین هنگامی که یکی از اعضای خانواده ایلخانی، صاحبِ مقام و منصبی می‌شد، یکی دیگر از اعضای خانواده حاج ایلخانی نیز پنهانی با او هم دست میشد تا از این خوان یغما بی نصیب نماند (۴۴) .

ادامه دارد …

منابع

رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، ۱۳۸۶ ، ص ۷.
عقیلی احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان؛ مشاهیر عصر مشروطه مدفون در تخت فولاد ، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان ، مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل ، ۱۳۸۵، ص۲۲ ، ۲۳.
عقیلی احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان؛ مشاهیر عصر مشروطه مدفون در تخت فولاد ، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان ، مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل ، ۱۳۸۵، ص۲۲ ، ۲۳.
رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، ۱۳۸۶ ، ص ۱۹۷ ، ۱۹۸.
رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، ۱۳۸۶ ، ص ۱۹۹ ، ۲۰۰
رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، ۱۳۸۶ ، ص ، ۲۰۰
آبراهامیان یرواند ؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص ۱۳۵
رجایی عبدالمهدی. اصفهان ؛ از انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول (گزیده روزنامه ها)، اصفهان: دانشگاه اصفهان ، ۱۳۸۶ ، ص ۲۳۵
آبراهامیان یرواند ؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص ۱۲۶
British Minister to the Foreign Office, Report on Bakhtiari khans, F. O. 371/Persia 1914/34 – ۲۰۷۳ ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص ۱۳۸