انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مشروطه و رویارویی با اصلاحات در اصفهان و تهران در دوران قاجار (۸)

پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایران

در اینجا دو مسئله مهم وجود دارد که خبر از پیچیدگی و در عین حال ، تفاوت طلاب شهر تهران با طلاب صاحب نفوذِ شهر اصفهان می دهد. طلاب مشروعه خواه تهرانی فی المثل کسی همچون شیخ فضل الله نوری ، قبل از حرکت ارتجاعیِ پیوستنش به نیروهای مخالف مشروطه ، در ابتدا روحانی مبارزی بود که هم معترض نفوذ بیگانگان در ایران بود و هم مشروطه خواهی بود که تنها تفاوتش با سید محمد طباطبایی در این بود که مشروطیت را تحت نفوذ دین می خواست . سخن از هستیِ سیاسی و اجتماعیِ مشروطیتِ تحت لوای «مجلس شورای ملی» و «آزادیِ» فاقد کنترل و نظارت حیطه ی «مشروعیت» است که مسیر متمم های سکولار و دموکراتیک قانون اساسی را هموار میکرد (۳۳). متمم هایی که ضمانت اجراییِ برابریِ حقوق اجتماعی و سیاسی طبقه روحانیت با عامه مردم بود ؛ که همانا محدود کردن نفوذ و قدرت و اختیار روحانیون بود . حال آنکه به نظر می رسد علمای اصفهان که ظاهرا همگی یا حداقل اکثراً به حمایت مشروطه (ی فاقد مشروعه ) اعلام موضع کرده اند ، یا بی خبر از چنین دانشی بودند؛ دانشی که شیخ فضل الله نوری از آن با خبر بوده و یا اگر از آن مطلع بودند ، عمداً آنرا به روی خود نمی آورند . شاید به این دلیل که جریان رقیبِ سکولاری در شهر نداشتند و یا اگر هم بودند تعدادشان چنان اندک و انگشت شمار بود که در خور توجه نبودند و یا شاید هم فکر می کردند که با پیوستن به نهضت مشروطه و به عهده گرفتن رهبریتِ مشروطه خواهی در اصفهان ، میتوانند قوانین ناشی از مشروطیت را به گونه ای که در ساختار و تحت نظارت دین باشد مدیریت کنند؛ که بدین ترتیب اختیارات و قدرت رهبری برای طبقه روحانیت همچنان محفوظ می ماند .

از اینها که بگذریم ، برای آنکه تا حدی به تحولات فرهنگیِ شهر تهران و تمایل مردم این شهر در «تجربه مظاهر مدرن» ، حتی از جانب روحانیِ مشروعه خواهی همچون شیخ فضل الله نوری پی ببریم ، شاید بد نباشد به مورد سینما رفتن وی اشاره کنیم. جهانبگو در گفتگویی که (در خصوص مدرنیته در ایران) با فرخ غفاری داشته ، از وی می پرسد : «آیا روحانیون نسبت به سینما واکنشی نشان نمی دادند ؟» و غفاری با نقل گفته روسی خان می گوید : «روسی خان تعریف می کرد که شیخ فضل الله نوری ، یک بار به یک سالن سینما در دروازه قزوین رفته بود و بدون اعتراض از آن خارج شده بود. اما به هر حال این مسئله مطرح است ، به خصوص که هیچ متنی علیه سینما وجود ندارد که روحانیون آنرا نوشته باشند. موضوع وقتی جالب تر می شود که می بینیم که در چند مورد، مطالبی در محکومیت عکاسی نوشته می شود اما در عین حال ملاها خودشان جلوِ دوربین عکاسی می نشستند» (۳۴) . و اگر مطابق با اسناد و مدارک ، نخستین سینما در شهر تهران را متعلق به دوران مظفرالدین شاه قاجار در سال ۱۲۸۲ ش. (۱۳۲۱ ق.) ـ واقع در خیابان چراغ گاز ، قبل از تعریض و تغییر کاربریِ کارخانه گاز به چراغ برق ـ بدانیم ، در خصوص شهر اصفهان باید بگوییم که نخستین سینما در این شهر که «سینما ایران» نام داشت ، ۴۱ سال بعد از تاریخ اولین سینمای شهر تهران ، تأسیس گردید. یعنی در سال ۱۳۱۵ ش. ( ۱۳۵۶ ق. ) در دوران رضا شاه . زمانی که رضا شاه در حال اجرای برنامه مدرنیزاسیون از «بالا»ی خود بود. و زمینه را برای تأسیس سینما از سوی برخی از ساکنین شهر به وجود آورده بود. به بیانی پس از تحولات اصلاح طلبانه ای که جنبش کارگری ایجاد کرده بود.

حال آنکه در تهران فردی به نام میرزا ابراهیم خان صحاف باشی ، در سال ۱۲۸۳ ش. (۱۳۲۲ ق.) حیاط پشتِ مغازه آنتیک فروشی خود را که واقع در خیابان لاله زار بود ، به محلی برای نمایش فیلم تبدیل کرد . ظاهراً اشتیاق تهرانی ها به واسطه طبقه روشنفکر و تحصیل کرده اش، تهران را به سرعت آماده ظهور مظاهر بیشتری از مدرن کرده بود؛ حتی به نظر می‌رسد «غرب گراییِ» پادشاهان قاجار (ناصرالدین شاه و پس از آن مظفرالدین شاه) ، در این اشتیاق بی تأثیر نبوده است . ساکنین تهرانی، در شهری زندگی می‌کردند که جایگاه قدرت مرکزی و از اینرو تا حدی پاسخ گو به گرایشات فرهنگی شاهان قاجاری بود . بدین معنی که ظهور نخستین سینمای مورد استفاده عموم مردم در تهران ، همزمان با بازگشت مظفرالدین شاه از سفرش به فرنگ است . و یا در مثالی جزئی در این باره ، خوب است به یاد آوریم که چگونه به تدبیر مشیرالدوله ، درباریان ناگزیر به استفاده از کارد و چنگال در ضیافتی شدند که مشیرالدوله، قصدش از آن ضیافت ، آموزش غیر مستقیم صَرف غذا به روش اروپاییان به ناصرالدین شاه بود. (نگاه شود به بحث اولِ این سلسله مباحث : «ناصرالدین شاه در فرنگ»). رخدادی که خبرش در شهر تهران تازگی داشت و چنانچه مردم شهر باخبر می‌شدند، می‌توانست به عنوان مزاح و مسخرگی، سرخوشی و نشاط به بار آورد.

رخدادیهایی از این دست به ما میآموزد که گوشها و چشم ها ، ـ و یا به طور کلی تمامی حواس ، اعضائی هستند که پیشاپیش توسط پیش فهم های فرهنگی و اجتماعی ، کُد گذاری شده اند. و از اینروست که بر خلاف حیوانات ، دارای واکنش‌های متفاوتی ، از سرِ اشتیاق و مجذوب شدگی ، طنز ، مسخرگی، و یا نفی و خشونت ، ترس و وحشت در برابر چیزی می شویم که برایمان «غریب» است . و بالاخره اینکه ، این کُدهای فرهنگی و اجتماعی هستند که به ما میگویند چگونه با پدیده های جدید و بی آزار ، به لحاظ فرهنگی آشنایی پیدا کنیم و سپس ، عادت پذیریِ آن فرهنگ را در خود جا اندازیم . و مسلماً هر چه از الگوهای بسته ی مبتنی بر سنت فاصله گرفته باشیم ، راحت تر و سریع تر با پدیده های جدید کنار می آییم و مشتاق تجربه امر جدید خواهیم شد . به طوری که پس از مدتی کاملا فراموش می کنیم که این چیزی که وجودش در زندگی روزمره تبدیل به عادتی به ظاهر حیاتی شده است، تا چه اندازه تازه و فاقد قدمت است.

ادامه دارد …

 

منابع

اسناد محرمانه وزارت انگلستان، به کوشش حسن معاصر ، تهران ، انتشارات ابن سینا ، ۱۳۴۷ ، ص ۴۷۲ ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ۱۳۸۷ ، ص ۱۵۴ .
جهانبگلو رامین ، ایران و مدرنیته ؛ گفتگو با فرخ غفاری ، تهران: نشر گفتار ، ۱۳۸۰ ، ص ۱۶۹.