انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مسکو بر سر دوراهی اعمال نفوذ یا قدرت نمائی (لوموند دیپلماتیک: مه ۲۰۱۴)

ژان راداواوی برگردان منوچهر مرزبانیان

روی آوردن به آسیا به قصد خنثی کردن خصومت غرب

بازگشت روسیه به قلمرو دیپلوماتیک بی کش و قوس هائی دشوار سر نمی‌گیرد. شتابان از درغلتیدن اوکرائین به مدار غرب، این کشورتسخیر ناگهانی شبه جزیره کریمه را از آستین به درآورد. تأکید ناشیانه بر منافع مشروع اش، نشان از توانائی های محدود این کشور در حفظ جاذبه ای دارد که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، می کوشید از طریق همکاری هائی با ترتیباتی گوناگون به چشم کشد.

دو رخداد پر اهمیت در حوزه سیاست خارحی روسیه، آغاز سال ٢٠١۴ را رقم زدند. نخست، بازی های المپیک زمستانی سوچی که شیوه سازماندهی آن فرصتی به رسانه های غربی داد تا کارزار گسترده ای را در خرده گیری از رژیم آقای ولادیمیر پوتین به راه اندازند؛ و سپس، هنگامی که بازی ها رو به پایان داشت، بحران اوکرائین پیش آمد. این دو لحظه هیجان آلود، به گونه ای، نمودی از دو رُویه سیاست خارجی جدید کرملین است: وسوسه بکارگیری «قدرت نرم» از سوئی و سودای توسل خشن و سنتی تر به راهکار توازن مناسبات قدرت از دیگر سو.

روسیه با برگزاری بازی های سوچی قصد داشت به مردم دنیا بنمایاند که از توانائی سازماندهی رخداد جهانی عمده ای، با بهره جوئی از مدرن ترین وسائل و امکانات برخوردار است، خواه در برگزاری مسابقات، خواه در تضمین ایمنی شرکت کنندگان در منطقه به ویژه حساسی چون قفقاز. این بازی ها قرار بود سیمای آن کشور را در اذهان عمومی بین المللی بهبود بخشند، که عنصری بینادین برای استقرار مجدد مسکو در مقام بازیگری عمده در جهانی چند قطبی است (١). با اینهمه، توفیق کامل در برگزاری بازی ها، به رغم پژواک های کجتابانه ای که از آن به مردم غرب رسید، آثاری را که انتظار می رفت به بار نیاورد. برای رسانه های بزرگ زحمتی نداشت که با القاء شک و تردیدهائی در پیوند با آماده سازی بازی ها و به ویژه با واکاوی جزئیات قوانین سرکوبگرانه ای در مهار سازمان های غیردولتی، کنترل اینترنت، «تبلیغ همجنسگرائی» … که پس از بازگشت آقای پوتین به قدرت به تصویب رسیده بود، خصومت افکار عمومی غرب را برانگیزانند. در این میان چند مصالحه دیر هنگام مانند آزادی اعضای گروه Pussy Riot و نیز میخائیل خدورفسکی، جرگه سالار زندانی، وعده خودداری از آزار همجنسگرایان در طول بازی ها …، چیزی را در این میان عوض نکردند.

کوشش هائی ناموفق در اغواء

اما بازی ها به خصوص از همزمانی با رویدادهای خونین میدان استقلال کی‌یف اثر پذیرفتند که دیری نگذشته، الحاق نظامی کریمه و پیوستن آن به خاک فدراسیون روسیه را هم به دنبال آورد. واکنش کاملا نامتناسب ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور اوکرائین، و سپس زنجیره تصمیماتی هم در مسکو و کی یف و هم در بروکسل، همگی جهان را به زورآزمائی عمده ای کشاندند، و کارزار ترساندن از روسیه ای آغاز شد که از ده سال پیش به این سو سابقه نداشت (٢). حتی پیش از اعمال تحریم ها بدلیل الحاق کریمه، تصویر این کشور آنچنان آسیب دیده بود که هیچ بسیج میهن پرستانه داخلی نمی توانست آنرا جبران کند.

سازماندهی بازی های المپیک از بهره گیری دیرهنگام از شگردی در مجموعه ابزارهای سیاست خارجی روسیه حکایت داشت که عموما «قدرت نرم» می نامند، یعنی توان تأثیر گذاری بری از زور، بر بستر ایدئولوژی، فرهنگ و علم. آقای پوتین در سال ٢٠١٢ برداشت خود را از فنون «قدرت نرم» درنشریه ای بیان کرده بود، تا تأخیر در چیرگی بر حوزه ای را نکوهش کند که قدرت های غربی در آن استادند. در واقع تسلط بر گفتمان درباره رویدادها و تعبیر آنها در عرصه بین الملل، به اندازه خود آنها اهمیت یافته اند. رئیس جمهور روسیه گذرا به شیوه ای سخت ایراد می گرفت که بسیاری از کشورها و بویژه ایالات متحده این ابزارها را برای فشار آوردن به سایر کشورها و دیکته کردن گزینه های آنها به کار می گیرند. او معتقد بود که «فعالیت به اصطلاح سازمان های غیر دولتی و شالوده های دیگری را نمی توان پذیرفت که با کمک های خارجی در پی برهم زدن ثبات این یا آن کشورند» (٣).

در سال های ٢٠٠٣ و ٢٠٠۴، «انقلاب های رنگین» در گرجستان و اوکرائین، چرخشی را همانقدر در قلمرو داخلی که در عرصه خارجی، در سیاست روسیه برانگیختند، که تصویب پیاپی قوانینی را در برداشت که هریک اندکی بیش آزادی های سازماندهی و بیان را محدود می کردند. در همین دوران بود که روسیه گام هائی برداشت تا تصویر بهتری از خود ترسیم کند. شبکه فرهنگی و زبانی خود را با توسعه مراکز Ruskii Mir («جهان روسی») به راه انداخت و کوشید تا پشتیبانی دیاسپورای روس را هم به دست آورد (۴). اما با اینهمه تسلط وی بر این ابزارها بسیار ناقص مانده، و رهبرانش همچنان به اسباب سنتی تر، به ویژه فشار های اقتصادی و نظامی دست می یازند. بسیار بیش از افت و خیز مهارتی نوپا در حوزه ارتباطات، فیودور لوکیانوف (Fiodor Loukianov) سردبیر نشریه روسیه در امور جهانی بر ضعف اساسی کشورش انگشت می گذارد: «در حال حاضر، “قدرت نرم” فاقد جوهر و ذاتی است که بتواند گیرائی الگوی توسعه ای را بنمایاند که مسکو موعظه می کند.» اگر اتحاد جماهیر شوروی می توانست بر مایه ایدئولوژیک و عرضه استراتژیک بدیلی تکیه کند، «روسیه به آفرینش چیری جز گفتمان سنت گرا و محافظه کاری توفیق نمی یابد که آشکارا مخالف پیشرفت است (۵)». وانگهی، لوکیانوف تصریح می کند که «روسیه اتحاد شوروی نیست. دیگر ادعای سیطره بر جهان را ندارد. مسکو فقط فضائی را تعیین می کند که قلمرو منفعت حیاتی خویش می انگارد و اوکرائین هم بخشی از آن است. در آنجا قصد ندارد به هیچگونه مصالحه ای تن در دهد (۶).»

مسکو در مناسبات خویش با جمهوری های پیشین شوروی که به وسوسه نزدیک شدن با اتحادیه اروپا و سازمان پیمان اتلانتیک شمالی افتاده اند، از توسل به مجازات های اقتصادی و گمرکی باز نایستاده؛ نمونه آن، ادوار گوناکون «جنگ گاز» با اوکرائین است. سامانه اینترنتی Newsplot اوکرائین در سال ٢٠١٣ نقشه ای مشروح از پانزده اقدامی را منتشر ساخته بود که مسکو میان سال های ٢٠٠۵ و ٢٠١٣، در «جنگ خواربار» علیه همسایگان باختری خود اعمال کرده (۷): ممانعت از واردات شراب از گرجستان و مولداوی، فرآورده های لبنی از روسیه سفید (بلاروس)، گوشت از لهستان، شکلات از اوکرائین و غیره.

و از چندسال پیش، روسیه از فیصله دان به برخی ستیزه ها به زور اسلحه تردید نکرده است. در ماه اوت ٢٠٠٣، شخص رئیس جمهور گرجستان بود که با بمیاران شهر Tskhinvali در اوسه تی جنوبی، و پادگانی که نظامیان روسی در آن مستقر بودند چنین فرصتی را به مسکو ارزانی داشت. مقابله به مثل روسیه دندان شکن بود. نیروهای روسیه موقتا کنترل سراسر شرق گرجستان را به دست گرفتند و مسکو استقلال ابخازی و اوسه تی جنوبی، دو ناحیه جدائی طلب را به رسمیت شناخت و بدینگونه تعهدی را زیر پا نهاد که در سال ١٩٩١ در احترام به تمامیت ارضی جامعه کشورهای مستقلی که جمهوری های پیشین شوروی را به هم می پبوندد، بر عهده گرفته بود. در ماه مارس ٢٠١۴، به دنبال رویدادهای کی یف، روسیه پیش از اقدام به الحاق کریمه در فرجام رفراندومی که شتابزده برگزار شد، به پیشدستی کریمه را به مهار نطامی خود درآورد.

تفرعن اتحادیه اروپا

کرملین به هیچ رو دلائل توسل تازه خود به زور را پنهان نمی دارد؛ و در چالشی که بدینسان جهان را به مبارزه می خواند، از مسئله اوکرائین بسیار فراتر می رود. وی، در واقع، خواستار از نو بازگشودن و وارسی مجموعه قواعد و مقراراتی است که امنیت بین المللی را سامان می دهند. موضع روسیه، چنانکه آقای پوتین به روشنی در ١٠ فوریه ٢٠٠۷ در چهل و سومین اجلاس کنفرانس امنیت در مونیخ برشمرد، چندین نکته را در بر می گیرد. مسکو دیگر رفتار دوگانه برخی کشورهای غربی را بر نمی تابد که در حینی که مقررات بین المللی را مانند قواعدی پایدار پیش می نهند، خود وقتی به صرفشان باشد آنها را زیر پا می گذارند.

برخی از رهبران آمریکائی با بهره جوئی از ناتوانی روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و انحلال پیمان ورشو انگاشتند که می توانند سیطره ابر قدرتی واحد را برجهان بگسترانند: البته ابر قدرتی خویشتن را. اما از آن زمان جهان تحول یافته و ناگزیر شایسته است که با دربرگرفتن تمام عیار قطب های جدید قدرت، به ویژه کشورهای موسوم به Brics (برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای حنوبی) از نو بنیاد امنیت را به بحث گذاشت. سرانجام باید پذیرفت که روسیه هم منافع استراتژیک پذیرفته ای دارد که سزاست از آنها دفاع کند، همانگونه که ایالات متحده و کشورها عمده غربی همواره در نواحی مختلف نفوذ خود کرده اند.

رهبران آمریکائی و اروپائی در سال ٢٠٠٨ با پیشنهاد پیوستن اوکرائین و گرجستان به ناتو، یا گشودن باب مذاکره با کی یف درباره توافق همبستگی با اتحادیه اروپا در سال ٢٠١٣، سهمی در عقب راندن منافع روسیه از مرزهای خویش ایفا کردند و با آگاهی کامل به آن پرداختند. بخشی از رهبران آمریکائی که تعدادی از رهبران کشورهای اروپائی نظیر لهستان و سوئد هم به آنها پیوسته اند، هرگز از راهبرد برشمرده ژیبینیو برژینسکی در زمان خود، دست نکشیده اند (٨).

به عقیده آقای سرگی کاراگانوف، یکی از مشاوران رئیس جمهور پوتین در سیاست خارجی، رویاروی مخاطره ورود اوکرائین به حلقه ناتو، با دورنمای دست اندازی ناتو بر بندر سباستوپول «روسیه ناچار می بایستی با مشتی آهنین به دفاع از منافع خود بر می خاست (٩)». روسیه با الحاق کریمه و گردآوردن سپاهیانش نزدیک مرز خاوری اوکرائین، به رهبران کشورهای غربی اعلام می دارد که از دوران ناتوانی خارج شده و به هر تاوانی در روابط دیپلوماتیک یا بازرگانی، از منابع خود دفاع خواهد کرد. آما آیا به راستی از وسائل و امکانات تحقق نیات خود برخوردار است؟

روسیه خصوصا تا همین دوران اخیر چون شریک سنتی عمده ای، هم در گستره تبادلات فرهنگی و انسانی و هم در حوزه روابط اقتصادی، به سوی اروپا روی گردانده بود. در سال ٢٠١٣، اتحادیه اروپا هنوز نخستین مشتری و تأمین کننده بازرگانی خارجی روسیه بود. با اینجال، این کشور برخوردار از امتیازی مشترک با ترکیه به لحاظ گسترش خاکش بر دوقاره اروپا و آسیا، دیری است نفع خویش را در مکمل ساختن آفاق این دو گستره نشان داده؛ یکی قاره ای و در غرب، و دیگری دریائی و مشرف به اقیانوس آرام.

این نیت روسیه تازگی ندارد و حتی پیش از پایان کار اتحاد جماهیر شوروی، آقای میخائیل گورباچف در سخنرانی خود در سال ١٩٨۶ در ولادی وستوک آنرا مطرح کرده بود. بوریس یلتسین، و سپس آقای پوتین کوشش هائی را در پویا کردن این روابط آسیائی دنبال کرده اند. و امروزه چندین عامل برای راه اندازی مجدد این استراتژی بازیابی تعادل دست به دست هم داده اند.

آشکارترین آنها پویائی شگفت ناحیه اقیانوس آرام است. روسیه امیدوار است به یمن همکاری ها و سرمایه گذاری های، این اوجگیری به گرداندن مجدد چرخ اقتصادش یاری رساند. از همین رو آقای پوتین در سال ٢٠١٢ همایش سران مجمع همکاری اقتصادی آسیای آقیانوس آرام را که کشورش از سال ١٩٩٨ عضو آن است در ولادی وستوک ترتیب داد. بازگشت این علاقه همچنین بازتاب آگاهی از بحران حادی است که خاور دور روسیه را در می نوردد: از پایان دهه ١٩٨٠جمعیت آن خطه بی وقفه کاهش یافته (مجموع این منطقه گسترده ٢٠‌‌% ساکنان خود را از دست داده)، و بیم آن می رود که این پهنه سوق الجیشی در برابر مناطق بسیار پویای چین کاملا محروم و تهیدست برجای ماند.

عنصر سرنوشت ساز دیگری از سخن سرائی درباره جستار تعادل مجدد بزرگ، تنزل مناسبات با نهادهای اروپائی است که در حین گسترش به سوی شرق، قواعد خاص خود را چون چهارچوب جبری مناسبات با روسیه تحمیل می کنند، به ویژه در قلمرو حیاتی انرژی. اتحادیه علاوه بر برنامه های پیاپی ای که از سال ٢٠٠۴، به برخی از اعضاء جامعه کشورهای مستقل در چهارچوب سیاست اروپائی همسایگی پیشنهاد کرده، و سپس با برنامه مشارکت شرقی که در سال ٢٠٠٩ به راه انداخت، عزم خود را جزم کرده است تا با متنوع ساختن منابع تأمین انرژی، از اتکاء نفتی و گازی خود به روسیه بکاهد. مسکو با سازماندهی مجدد مسیرهای بهره برداری به سوی غرب (ساختمان خط لوله گازی جریان شمال و جریان موسوم به کبود، پروژه جریان جنوبی به سوی دریای سیاه) خود را با این تحولات سازگار کرده، اما همچنین بخشی از داد و ستد هایش را به سمت آسیا کشانده است. چین بدینگونه در سال ٢٠١٢ نخستین شریک بازرگانی روسیه گردید.

عنصر اساسی بحران اخیر در همین جای دارد. اتحادیه اروپا که در رفتاری که می باید رویاروی همسایه بزرگ شرقی اش در پیش گیرد عمیقا دچار تفرقه است، هرگز به واقع بحث و گفتگوئی را نپذیرفته که خصوصا در این رابطه بنیادین است. اتحادیه، راهبرد فراگیری برای توسعه و امنیت «اروپائی گسترده» نیاندیشیده که روسیه را هم در برگیرد. بروکسل با انتقاد از برخی ترتیبات پیشنهادی مسکو ترجیح می دهد که به سیاست دور نگه داشتن این کشور خشنود باشد. به موازات آن با تفویض نقش تازه ای به ناتو، و ادغام هرچه بیشتر آن در سیاست های راهبردی آمریکا، بر بدگمانی کرملین افزوده. این رویکرد که اروپا هنگامی نمایان ساخت که نهادها و اقتصادش به بحرانی عمیق فرو می رفتند، مواضع کسانی را [در روسیه] تقویت کرد که نزدیک شدنی زود انجام با قدرت های نو پدید آسیائی و معوق نهادن مناسبات با اتحادیه تضعیف شده ای را موعظه می کنند که ناتوان از پیمودن مسیری جدا از واشنگتن است.

تیغ دو لبه یک ناسیونالیسم

با اینهمه، این واژگونی موضع که غالبا آنرا چون مترسکی برای فشار بر اروپائیان سر دست بلند می کنند، هم به لحاظ فنی و هم از چشم انداز سازماندهی با چند دشواری روبروست. پیش از همه باید بر کمبود وخیم زیر ساخت های انتقال انرژی و حمل و نقل و مسکن در مناطق شرقی چیره گشت. چنین می نماید که مسکو اهمیت این دشواری ها را دریافته باشد، زیرا وزارتخانه ای برای توسعه منطقه خاور دور خود تأسیس کرده؛ اما بسیاری از کارشناسان در کارائی آن تردید دارند: نیازهای مالی هنگفت اند، و هزینه های نامعقول نشست سران در ولادی وستوک در سال ٢٠١٢، چندان ملاکی به دست نمی دهند که بتوان به استفاده مؤثر از سرمایه گذاری ها امید بست. البته، آغاز شبکه ای برای انتقال انرژی به اقیانوس آرام (پروژه خط لوله نفتی سیبری شرقی به اقیانوس آرام) را می بینیم، اما روسیه تا حدودی در فنون مایع کردن گاز تأخیر دارد و تا پیش از آینده ای دور نخواهد توانست حجم مواد سوختی را که به اروپا عرضه می دارد به سمت آسیا بگرداند.

گرچه چین گفته که آماده است تا بخشی از سرمایه ها را بپردازد تا از بدهی های معوقه خود بکاهد، اما خرید مواد اولیه این کشور از روسیه نتیجه ای جز فرو بردن بیشتر روسیه در نقش تأمین کننده ساده تولیدات اولیه و به تعویق انداختن بیشتر تجدد آنکشور ندارد. وانگهی افراط در مرکز گرائی که از راه و رسم فدرال پیداست، به برچیدن فرصت برای بروز ابتکارات محلی گرائیده. شماری از مناطق سیبری بیش از پیش آشکارا خواهان خود مختاری در تصمیم گیری اند که بزعم آنها یگانه وسیله ای است که به راستی می تواند راه اندازی مجدد چرخ اقتصاد را تضمین کند. جز اینکه به گواه همه نشانه ها، نظام حکمرانی پوتین تعهدی در این جهت را بر نمی تابد (١٠).

مشکل دیگر، عجز مسکو در انگیزش روابطی مثبت میان کشورهائی است که به حیطه پیشین شوروی تعلق داشتند. در حالی که جامعه کشورهای مستقل هرگز تبدیل به بازار شرقی مشترکی زیر سیطره روسیه نشد، که یلتسین در سال ١٩٩١ رویای آن را در سر می پرورد، سرشت مردد تلاش های کرملین در تحکیم هسته ای از کشورهائی که به وی وفادار باشند، جز مایه حیرت نیست.

اگر اتحاد اروآسیائی را به شمار نیاوریم که نورسلطان نظربایف، رئیس جمهمور قزاقستان در سال ١٩٩۴ پیشهاد کرد و قرار بود تا سال ٢٠١۵ برپا گردد، [کرملین] با سردرگمی عظیم در نامیدن و سازمان دادن، دستکم چهار مجموعه اقتصادی را پدید آورده است که صلاحیت های متداخلی دارند: اتحادیه گمرکی، پهنه واحد اقتصادی، جامعه اقتصادی اروآسیا و ناحیه داد وستد آزاد در صحن جامعه کشورهای مستقل. تمام این سازمان ها به دور هسته مشترکی متشکل از روسیه، بلاروس و قزاقستان جفت و جور شده اند. بسته به مورد سه یا چهار کشور آسیای میانه هم بر آنها افزوده می شوند (ازبکستان در بهترین حالت فقط ناظر است)، و گاه مثلا در ناحیه داد و ستد آزاد، مولداوی و اوکرائین هم به آن می پیوندند.

اما هیچکدام از این ساختارها، به واقع، کاربرد درستی ندارند، بخش بزرگی به جهت پافشاری های متضاد مسکو که خصوصا برآنست تا آزادی عمل و مهار خویش را بر کشورهائی نگهدارد که جزو حیطه نفوذ خود می انگارد. تأثیر اصلی این رویکرد آنکه هریک از این کشورها، برای شل کردن لگام فشارهای روسیه، بر روابط خود با بازیگران بانفوذ ثالثی می افزایند: ایالات متحده، اروپا، چین، ایران … به نظر می رسد که کشورهای آسیای میانه فراتر از سازمان همکاری شانگهای که در آن با دو کشور همسایه قدرتمند خود همنشین اند، بیش از پیش به مشارکت [دوجانبه] با چین، چون وسیله و امکان متنوع ساختن داد و ستدهای خود روی آورده باشند. مطلبی آشکارا به چشم می آید: این ساختارهای لایه لایه سازمانی، گویای دشواری روسیه در تعریف تعادلی تازه در مناسبات با همسایگانی است که از این پس مستقل اند. بحران اوکرائین شاید این مهم را بسیار دشوارتر از این هم سازد.

آقای پوتین صلاح دیده بود که الحاق کریمه را با بسیج بی سابقه ای به دور امر دفاع از آن‌دسته از هموطنان روسی همراه سازد که هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از مام میهن جدا افتاده بودند. کارزار رسانه ای سازمان یافته در سراسر کشور با حملات خود علیه برخی از مخالفان، که چون تیره ترین دوران شوروی آنان را «مزدوران بیگانه» توصیف می کنند، یادآور خاطرات بسیار ناگواری است. این کارزارها امروز وحدت اکثریت عظیم مردم را به دور رئیس جمهورشان میسر ساخته اند، که به نظر می آید بدینگونه انتقام خویش را از جنبش زمستان ٢٠١٢ – ٢٠١١ باز می ستاند (١١). اما آثار دورتر آن هم در داخل کشور و هم در حاشیه های آن شاید هولناک باشد.

چندین منطقه روسیه (قفقاز، ولگا، و همچنین سیبری) خانمان اقلیت های فعالی است و جنیش های خصمانه ای، از اسلامگرائی بنیادین گرفته تا هواخواهی از خودمختاری منطقه ای مناطقی را در نوردیده، که منتقد شدید کجروی مرکز گرای رژیم اند. کسی از پیش نمی تواند گفت که این جهش های ناسیونالیسم چگونه آثاری به بار خواهند آورد. به نظر می رسد که قدرت تام گرای کنونی از این نیروهای مرکز گریز در امان مانده باشد، اما اوضاع به کدام سو خواهد چرخید اگر تصغیفی در آینده، خواه برخاسته از انتقال سیاسی یا بحران اقتصادی تازه ای پیش آید ؟

حتی همپیمانان هم نگرانند

با اینهمه، تردیدی نیست که در خارجه است که الحاق کریمه شاید بتواند نتایج ثبات زدائی تری را به بار آورد. استونی و لیتوانی هنوز ٢۵‌% روسی تبار در میان جمعیت خود دارند (که اغلب بی وطنانی بدون تابعیت اند). این کشورها رفراندمی را که در کریمه سازمان یافت تهدیدی انگاشتند. مولداوی که از ستیز ترانس نیستری رنج می برد و قزاقستان که جمعیت پهنه گسترده ای از بخش شمالی آن روسی زبان است نیز از چنین احساسی برکنار نماندند. از سال ١٩٩١ آقای نظربایف، رئیس جمهور قزاقستان، همواره همانند همپیمان زوال ناپذیر مسکو رفتار کرده است. آیا جانشینان وی هم چون او همچنان خود را گوش به فرمان و سر براه نشان خواهند داد؟ پس از خروج گرجستان از جامعه کشورهای مستقل در سال ٢٠٠٨، و سپس خروج اوکرائین که روز ١٩ مارس ٢٠١۴ اعلام گردید، صرف کنار کشیدن حساس آستانا [پایتخت قزاقستان] ورشکستگی بیش از بیست سال تلاس روس ها را برای آراستن مجدد قلمروی رقم خواهد زد که در سال های آغازین دهه ١٩٩٠ آنرا «[سرزمین] بیگانه نردیک» می نامیدند. البته سازمان پیمان امنیت جمعی (١٢) برجای خواهد ماند؛ اما این ساختار نظامی، که امروز تنزل یافته است، اهداف محدود خود را دنبال می کند.

روز ٢۷ مارس گذشته نخستین نشانه انزوای دیپلوماتیک مسکو را هنگام رأی گیری در باره قطعنامه سازمان ملل متحد در محکوم ساختن الحاق کریمه دیدیم: در میان کشورهای «دوست» فقط ارمنستان و بلاروس در مخالفت با این قطعنامه رأی دادند، چین همانند قزاقستان رأی ممتنع داد. قرقیزستان و تاجیکستان حتی در رأی گیری شرکت نکردند (١٣).

فراتر از فریاد های پیروزی که تظاهرکنندگان روسی در بازگشت کریمه به آعوش مام میهن سر داده بودند، الحاق کریمه ممکنست سراتجام یک پیروزی با به آب و آتش زدن° روی بنماید.

JEAN RADVAVYI

* استاد مؤسسه ملی زبان ها و تمدن های شرقی، هماهنگ کننده مرکز پژوهش هائی اروپا – اورآسیا. نویسنده، یازگشت روسیه ای دیگر، انتشارات Le Bord de l’eau، Lormont، ٢٠١٣.

° در متن، پیروزی به سبک «پیروس» آمده: او فرزند آشیل، شاه اپیر بود که در قرن سوم و چهارم پیش از میلاد مسیح (۲۷۲- ۳۱۳) می زیست، جنگجوئی که به سودای تاج وتخت در جنگ با رومیان چنان لشکرش را به کشتار داد که خود فغان برداشت که «اگر پیروزی دیگری چنین بدست آید باید یکه و تنها به اپیر بازگردم.»

پی نوشت ها

١. مقاله Guillaume Pitron، «ژئوپولیتیک پرش با اسکی» را در شماره ماه فوریه ٢٠١۴ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

٢. مقاله Olivier Zajec، «وسواس ضد روسی» را در شماره ماه آوریل ٢٠١۴ لوموند دیپلوماتیک بخوانید:

http://ir.mondediplo.com/article2125.html

٣. Vladimir Poutine، «روسیه در جهانی متغییر»، Moskovskie Novosti، مسکو، ٢٨ فوریه ٢٠١٢ (به زبان روسی).

۴. Tatiana Kastouéva-Jean، «”قدرت نرم” روسیه، گفتمان ها، ابزارها، و آثار»، گزارش های Russie. Nei؛ شماره ۵، مؤسسه روابط بین الملل فرانسه، اکتبر ٢٠١٠

۵. Fiodor Loukianov، «تعارض نمائی های قدرت نرم روسیه»، نشریه بین المللی و استراتؤیک، مؤسسه روابط بین الملل و استراتژیک، شماره ٩٢؛ پاریس، ٢٠١٣.

۶. Fiodor Loukianov، «آمریکا به چه دردی می خورد»، Rossiiskaïa Gazeta، مسکو، ٢٨ مارس ٢٠١۴ (به زبان روسی).

۷. www.newsplot.org (به زبان اوکرائینی)

۸.

Zbigniew Brzezinski, Le Grand Echiquier. L’Amérique et le reste du monde, Bayard, Paris, 1997.

٩. فاینانشال تایم، لندن، ۵ مازس ٢٠١۴.

١٠. نگاه کنسد یه «آیا سیبری بهشت روسیه در قرن بیست و یکم است؟»، نشریه بین المللی و استراتژیک، پیش گفته.

١١. مقاله نویسنده، «استمرار روکارها در روسیه»، را در شماره ماه آوریل ٢٠١٢ لوموند دیپلوماتبک بخوانید.

١٢. به جز روسیه کشورهای ارمنستان، بلاروس، قزاقستان، قرقیزستان و تاجکستان عضو آنند. جمهوری آذربایجان [اران]، گرجستان و ازبکستان این سازمان را ترک گفته اند.

١٣. قطعنامه در محکوم ساختن الحاق کریمه یک صد رأی موافق و یازده رأی مخالف گرفت. پنجاه وشش کشور هم رأی ممتنع دادند.