انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مسائل اجتماعی (۵): نسبیت‌گرایی فرهنگی

کارن سرولو / برگردان ملیحه درگاهی

نسبیت‌گرایی فرهنگی (Cultural relativism) مفهومی روش‌شناختی است که ریشه در نظریه اجتماعی دارد. این اصطلاح اشاره به این دارد که اعتقادات، ارزشها، اعمال هنجارمند و تولیدات باید بر اساس بافت فرهنگی که از آن استخراج می شوند، ارزیابی و فهمیده شوند. هیچ فرهنگی نباید با رجوع به برخی از مجموعه معیارهای جهانی سنجیده شود، و هیچ فرهنگ خارجی نباید بواسطه استاندارهای فرهنگ میزبان یا غالب مورد قضاوت قرار گیرد. بر مبنای این ایده‌ها، نسبیت‌گراهای فرهنگی هرگز نمی‌پندارند که یک اندیشه یا رفتار خاص “صحیح” یا “اشتباه” است. آنها ترجیحا بر این عقیده‌اند که صحت یا نادرستی برای یک گروه یا جامعه معین امری نسبی است.

ریشه های مفهوم:
رد‌پاهای نسبیت‌گرایی فرهنگی را می توان در نوشته های امانوئل کانت فیلسوف و پس از وی در آثار یوهان گوتفرید هردر و ویلهلم ون هومبولت یافت. این اندیشمندان ذهن را به مثابه یک میانجی انتقادی برای تجربه حسی تعریف می کنند. آنها معتقدند هنگامیکه ذهن محرک را از محیط دریافت می کند، ادراکات را با رجوع به (a) جزئیات محیط فضایی فرد، (b) اعمال و مصنوعات فرهنگی که آن محیط پیرامونی را تعریف می کند، و (c) اصل و نسب زیستی و مادی که فرد را در آن محیطها ساکن کرده است، قالب‌بندی می کند. در چنین دیدگاهی نمی توان واقعیت را به عنوان یک پدیده جهانی یا عینی تعریف کرد. فرهنگ و زندگی‌نامه یک بعد ذهنی را به واقعیت اضافه می کنند.
در نیمه قرن بیستم فرانس بواس انسان‌شناس از ایده‌های فوق برای پایه‌گذاری یک روش‌شناسی تحقیقی رسمی بهره گرفت. وی بر اساس روش‌شناسی خود معیارهای ارزیابی جهانی را مردود اعلام کرد. او به محققان توصیه کرد که یک نگرش فارق از ارزش و عینی را اتخاذ کنند تا خود را از قید و بندهای آگاهانه و ناخودآگاه نسبت به فرهنگ درونی‌شده خودشان آزاد کنند. بوآس همچنین خواستار این بود که هیچ فرهنگی برتر یا پست‌تر در نظر گرفته نشود. بلکه همه فرهنگها باید به گونه‌ای مساوی دیده شوند. برای بوآس هدف از تحقیق نه ارزیابی اخلاقی، بلکه واکاوی و درک تفاوتهای فرهنگی بود.
اندیشه‌های بوآس در تضاد با روشهای مقایسه‌ای عمومی آن زمان قرار داشت – روشهایی که دغدغه‌شان اغلب شالوده‌های تکاملیِ تشابهات فرهنگی بود. اما نسبیت‌گرایی فرهنگی نیز در موضوعات سیاسی غرق شده بود. انگاره‌های آن مستقیما به چیزی اشاره می‌کرد که بسیاری باور داشتند یک گرایش اروپای غربی به سمت “قومیت‌گرایی” بود. قومیت‌گرایی چنانچه توسط ویلیام گراهام سامر جامه‌شناس تعریف شده است، اشاره دارد به اینکه گروه یک فرد را به مثابه مرکز تمدن و بنابراین معیاری درک کنیم که بوسیله آن باید در مورد همه گروهها قضاوت کرد. طی قرن بیستم، دوره‌ای که در آن ارتباطات بین‌المللی به شدت به یک روال عادی بدل شده بود، افتراق بین مشاهده و ارزیابی یک وظیفه حیاتی محسوب می شد.

مثالهایی از میدان:
مثالهای واقعی بسیاری برای تصور سودمندی نسبیت‌گرایی فرهنگی در میدان تحقیق ممکن است به ذهن خطور کند. یک حرکت معمولی مثل بیرون آورن زبان را در نظر بگیرید. آمریکاییها معمولا این رفتار را به عنوان نشانه‌ای از تمرد، تمسخر یا تحریک کردن، تفسیر می کنند. در حال حاضر اگر محققین آمریکایی این معنی را زمانی به کار ببرند که درگیر مطالعات جهانی هستند، احتمالا داده‌های مهمی را در مورد موضوع تحقیقشان از دست می‌دهند. برای مثال انسان‌شناسان به ما می‌گویند که در تبت زبان دراز کردن نشانه ‌ای از ادب و احترام است. در هند این حرکت خشم ماندگار را منتقل می کند. در کالدونیای جدید زبان درازی نمایانگر آرزوی خرد و نیرو است. و در جزایر کارولینا شیوه‌ای برای مطرود کردن شیاطین و اهریمنان به شمار می‌آید. محققین برای گردآوری معانی متعدد این رفتار واحد باید خود را در فرهنگی که در حال مطالعه‌اش هستند غرق کنند. آنها باید به گونه‌ای معنی را از ساکنان فرهنگ مورد نظر استخراج کنند که گویی مغایر با ایجاد فرضیه‌های برآمده از لغت‌نامه فرهنگی خودشان است.
نسبیت گرایان فرهنگی بر این باورند که زبان در مرکز مطالعاتشان قرار دارد، بدین معنا ساختار یک جامعه از ساختار زبانی‌اش دریافت می شود. کاشف انگلیسی ماری کینگزلی قویا این ایده را در نوشته‌هایش در مورد فرهنگ ساموآ تشریح کرده بود. کینگزلی به عنوان یک زن مجرد کشف کرد که ترشیدگی برای ساموآیی‌ها یک مفهوم خارجی بود. یک زن تنها به عنوان یک حضور تابویی دیده میشد. کینگزلی با کشف این باور توانایی برای به دام انداختن مشکل را اثبات کرد. زمانیکه او نیازمند مسافرت بود به ساموآیی‌هایی می‌گفت در جستجوی همسرش است و به نقطه ای اشاره می کرد که آرزو دارد به آنجا سفر کند. وی با معرفی خود به عنوان یک زن متاهل که آرزو دارد دوباره کنار همسرش باشد، با ساختار اجتماعی که بر اساس زبان ساموآیی بنیان‌گذاری شده بود، همنوایی کرد. کینگزلی با مردمان ساموآیی که حالا از تسهیل پیوند مجدد او خوشحال بودند، مجددا توانایی خود برای سفر کردن در سراسر کشور را بدست آورد.
دیوید هلین جغرافیدان می نویسد که عدم موفقیت در ملاحظه طبیعتِ نسبیِ فرهنگ می تواند هزینه‌بر باشد. بسیاری از شرکتهای تجاری آمریکایی این درس را به عنوان شیوه‌ای دشوار آموخته‌اند. برای نمونه، قومیت‌گرایی باعث شد ژنرال موتورز دلایل آنسوی فروشهای جهانی ضعیفِ شِورولت نووایِ خود را نبیند. در بین کشورهای اسپانیایی زبان اتوموبیلی به اسم نووا با عبارت “غیر ممکن” ترجمه می شود. مصیبت مشابه برای جوجه آمریکایی فرانک پُردو مغول حادث شد. در حالیکه شعار او با عنوان “جوجه ظریف درست کردن مرد سرسخت می خواهد” در ایالات متحده به موفقیت رسید، به زبان اسپانیایی شعار او اینگونه ترجمه شد “یک مرد هیجان‌زده جنسی، جوجه را مهربان درست میکند.” ما با این مثالها به اهمیت خودداری از انتقال ساده افکار یک فرد به فرهنگهایی با نظامهای معنایی متفاوت، پی میبریم.

بحث اخلاقی:
عینیتی که نسبیت‌گراهای فرهنگی مشتاق آن هستند برای برخی تحسین‌برانگیز است. با این وجود بسیاری احساس می کنند که این روش مشکلات خود را معرفی می کند. برای مثال، رابرت ادگرتن می‌پرسد اگر اعمالی همچون آدم‌خواری، کودک‌کشی، ختنه، نسل‌کشی و بمب‌گذاریهای انتحاری در یک بافت فرهنگی خاص هنجارمند هستند، بنابراین درست هم هستند؟ نسبی‌گراهای فرهنگی، در موضع افراطی، حوادثی همچون هولوکاست، حملات یازده سپتامبر، شکنجه در زندان ابوغریب، و پاکسازی قومی در دارفور را در قالب پدیده‌هایی هنجارمند برای فرهنگهایی که از آنها بیرون آمده اند و بنابراین از نظر اخلاقی قابل توجیه، چارچوب‌بندی می کنند. ادگرتن از مفهوم ارزیابی عینی دفاع می کند، اما او همچنین معتقد است زمانیکه چنین داده‌هایی گردآوری شدند، محققین باید به دقت یافته‌های خود را مورد بازبینی قرار دهند. اگر ارزشها، باورها و رفتارهای یک فرهنگ متفاوت ولی در عین حال سودمند و تطبیق‌پذیر باشند، پس باید مورد احترام قرار گیرند. ولی بر اساس نقطه نظر ادگرتن اگر ارزشها، اعتقادات و رفتارها برای سلامتی، خوشحالی یا بقای انسانها خطرناک باشد، رده‌بندی فرهنگها بر مبنای سلامتی اخلاقی‌شان ضروری می شود. (ن. پاریلو، ص ۱۹۲-۱۹۳)

Karen Cerulo

See also Cultural Values; Ethnocentrism; Relative Deprivation

Further Readings
Benedict, Ruth. 1934. Patterns of Culture. Boston: Houghton Mifflin.
Boas, Franz. [1940] 1982. Race, Language and Culture. Chicago: University of Chicago Press.
Edgarton, Robert. 1992. Sick Societies: Challenging the Myth of Primitive Harmony. New York: Free Press.
Helin, David W. 1992. “When Slogans Go Wrong.” American Demographics 14(2):14.

منبع:
دانشنامه مسائل اجتماعی (Encyclopedia Of Social Problems)، به ویراستاری وینسنت ن. پاریلو