انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مزدوران آفریقائی در خدمت جنگ‌های آمریکا

لن ویکی ترجمه منوچهر مرزبانیان

دیدار با کار ورزان دور انداختنی اوگاندائی

وقتی ایالات متحده خود را درگیر «جنگ علیه تروریسم» ساخت و شمار فزاینده ای از سربازانش را به سرتاسر جهان، از عراق تا افغانستان، گسیل داشت با مشکل یافتن رزمجو روبرو گردید. در حقیقت، شهروندان آن کشور به آرمان مردن در راه وطن رغبت چندانی نداشتند. ارتش آمریکا ناگزیر، با وعده گذرنامه آمریکائی، افرادی از ملیت های دیگر را به خدمت گماشت؛ گذشته از آن به شرکت‌‌های خصوصی امنیتی روی آورد، تا با استخدام مزدوران «یکبار مصرفی» افریقائی کمبود نیروی انسانی خود را پر کند.

«برنارد (۱)» (Bernard)،جوان اوگاندائی که یک شرکت امنیتی خصوصی آمریکائی در عراق، پیشتر به کار گمارده بود، آهی کشید و گفت «آناً فهمیدم که لحظه ای پیش از آن، بزرگترین اشتباه زندگیم از من سر زده؛ اما دیگر خیلی دیر شده بود. با امضایم تعهد یک ساله ای را به گردن گرفته بودم. بایستی مثل یک مرد رفتار می‌کردم.» «برنارد» به «ارتش نامرئی (۲)» پیوسته بود، که ایالات متحده مزدورانی را در حمایت از لشکرکشی هایش در آن به کار می‌گماشت. از پایان سال ۲۰۱۱ که ناتوان و بیمار به وطن بازگشته، دریافته است که وی را از تأمین اجتماعی و خدمات درمانی، یعنی همان حقوقی که قراردادش باز می شناخت محروم کرده اند.

در حالی که همکاران سفید پوست آمریکائی، اسرائیلی، آفریقای جنوبی، بریتانیائی، فرانسوی یا صربی مأمور خدمت در بیرون از مرزهای کشور خود که شرکت های پیمانکار «پنتاگون» (با رقم معاملاتی نزدیک به ۱۲۰میلیارد دلار از سال ۲۰۰۳) استخدام کرده بودند، از دستمزدهای کافی، غالبابیش از ۱۰ هزار دلار برخوردار می‌شدند، شهروندان کشورهای ثالثی، چون «برنارد»، به جز سلوک خودسرانه کارفرمایان، بی توجهی به حقوق کار و بد رفتاری نصیب دیگری نبردند. این بیگانگان را که گاه آسیب دیده و مجروج بی هیچ رحم و مروتی به کشورهایشان برمی‌گرداندند، امروز نه کمکی از کارفرمایان پیشین خود دریافت می‌کنند و نه حمایتی از آنان می‌بینند.

تعداد شهروندان کشورهای ثالث در ماه ژوئن ۲۰۰۸، یعنی هنگامی‌که واشنگتن خروج نیروهایش از درگیری های عراق را آغاز کرد، ۷۰ هزار و ۱۶۷ تن، در برابر ۱۵۰ هزار و ۳۰۰ سرباز نیروهای منظم بود. در پایان سال ۲۰۱۰ تعداد این افراد به ۴۰ هزار و ۷۷۶ تن رسید، یعنی کمابیش به همان اندازه آمریکائی ها (۴۳هزار و ۳۰۵ نفر). در کشورهای جنوب بود که این مردان و زنان را به مزدوری می‌گرفتند. هزاران نفر از آنان را به وظائف گوناگونی در ۲۵ پایگاه ارتش آمریکا در عراق می‌گماشتند. اردوگاه مشهور «لیبرتی» (Liberty) یکی از آنها بود، «شهرکی انگار در خود ایالات متحده» که نزدیک بغداد ساخته بودند و در اوج رونقش بیش از ۱۰۰ هزار تن در آن می‌زیستند. شهروندان کشورهای ثالث – ‌‌۵۹‌% خدمتگزازان بخش معروف به «نیازهای اولیه»– به پخت و پز، رُفت و روب، تعمیر و نگهداری ساختمان ها، غداخوری های سریع، امور مربوط به برق و حتی آرایشگری سربازان زن می‌پرداختند.

امکان داشت که گاه برخی از آنها را جفت سربازان ارتش منظم به حفاظت از امنیت تأسیسات نیز بگمارند. مزدوران آفریقائی که راه های ورود به پایگاه ها و محوطه آن‌ها را کنترل می‌کردند از این دسته بودند. رویهم‌رفته ۱۵‌% از نگهبانانی که به ایستگاه های ثابت بازرسی می‌گماشتند از همین شهروندان کشورهای جنوب صحرای بزرگ آفریقا، در استخدام شرکت های نظامی‌خصوصی پیمانکار «پنتاگون» بودند.

اکثر نگهبانان ارزان مزد، اوگاندائی هائی یودند که که تعداشان به یقین تا نزدیک به ۲۰ هزار تن هم می‌رسید. گاه در خلاف عرفی ظالمانه، همین ها را برای سرکوبی همتایان خود آنها به میدان می‌‌آوردند، مانند آنچه در ماه مه ۲۰۱۰ پیش آمد، که این مزدوران را برای فرونشاندن شورش یک هزار تن از اهالی شبه قاره هند به اردوگاه «لیبرتی»، فراخواندند.

حضور بیش از حد اوگاندائی ها در عراق ریشه در اوضاع سیاسی آغاز دهه ۲۰۰۰ در آفریقای مرکزی داشت: جنگ دریاچه های بزرگ [°] در شرق اوگاندا، رسما خاتمه یافته بود؛ در شمال کشور، شورشیان «ارتش مقاومت پروردگار» [•] را از پای درآورده بودند؛ جنگ داخلی در کشور همسایه سودان، پایان گرفته و راه را بر استقلال جنوب آن کشور گشوده بود (۳). با پایان گرفتن این درگیری‌ها، بیش از ۶۰ هزار تن از رزمندگان اوگاندائی از خدمت مرخص شده بودند. از اینرو عراق به چشم رزمجویان بیکار فرصتی می‌نمود تا دستشان را به جنگی دیگر بند کنند. گذشته از آن، «کامپالا»، هم‌پیمان عمده ایالات متحده در منطقه، از معدود پایتخت های افریقائی به شمار می‌رفت که هنگام برافروختن آتش جنگ در سال ۲۰۰۳، از دولت «بوش» حمایت کرده بود. پیش از آن‌هم، از سال‌های میانی دهه ۱۹۸۰، نطامیان دو کشور همکاری‌های نزدیکی با یکدیگر داشتند. به روایت آنجلو ایزاما (Angelo Izama)، روزنامه نگار و وبلاک نویس اوگاندائی، «در سال ۲۰۰۵ تکاپوی آمریکا برای یافتن افرادی که در دایره شبه نظامی ‌و امنیتی خدمت کنند حدی نمی شناخت. “پنتاگون” دنبال کار ورزان انگلیسی زبان، کارآمد و تجربه جنگ اندوخته می‌گشت، پس طبیعی بود که به اوگاندا روی آورد (۴).»

آقای نوربر مائو (Norbert Mao)، نامزد ناکام حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۱، بر این باور است که اعزام جنگجویان اوگاندائی به عراق انگیزه دیگری هم داشت: «رزمجویان پیشین عاطل و باطل مانده، ممکن بود دردسر بیآفریندند. دولت بدینگونه [اعزام آنها به] عراق را ترفند خوبی ‌انگاشت تا از شر جنگاورانی رهائی یابد که جواب کرده بودند (۵).» به تصریح او، برای گرداندن چرخ این کسب و کار تازه «شرکت های برپا داشته نظامیان پیشین آمریکائی، رشته های پیوند خود را با شرکت های دیگری استوار ساختند که فرماندهان بلندپایه ارتش اوگاندا بنیاد نهاده بودند.»

بدینسان خانم کیلن کایونگا (Kellen Kayonga)، خواهر زن یکی از مشهورترین سرکردگان سوداگری امنیتی اوگاندا، به نام ژنزال «سلیم صالح»، که برادر «یووری موسه ونی» (Yowerni Museveni) رئیس جمهور کشور نیز هست، کمپانی «عسکر» را بنا نهاد. کمپانی وی از پایان سال ۲۰۰۵ مزدورانی را برای «دفتر رایزنی عملیات ویژه» ( SOC- Special Operations Consulting) به کار می‌گرفت که دو افسر پیشین آمریکائی در ایالت «نوادا» تأسیس کرده بودند. همان سال بنگاه پاکستانی «درشاک اینترنشنال» (Dreshak International)، رقیب اصلی در بازار محلی مزدوران نیز شعبه ای در «کامپالا» گشود و آغاز به استخدام افراد برای شرکت خصوصی نظامی‌آمریکائی «EODT» کرد که عملیاتی را در عراق پیش می‌برد.

از ابتدای سال ۲۰۰۶، ده تائی از آنچه آقای «مائو» «سوداگران ستیزه ها» می‌نامید در کشور برپا گشت. در محله های توده نشین «کامپالا»، «جویندگان اوگاندائی کار در خارج» (Kyeyo)، عراق را افق تازه ای در برابر خویش می انگاشتند. رزمنده پیشنی که حاضر بود باز به خدمت جنگ درآید، ممکن بود ماهیانه تا یک هزار و ۳۰۰ دلار (یک هزار یورو) دریافت دارد که بارها بیش از دستمزدی بود که بخش شکوفای نگهبانی و حفاظت مدنی به کارجویان پیشنهاد می‌کرد.

درسال ۲۰۰۷ بیش از سه هزار مزدور اوگاندائی را به عراق گسیل داشتند. در سال ۲۰۰۸ تعداد اعزام شدگان به ۱۰ هزار تن رسید. بنگاه های آمریکائی «Torres»، «DynCorp»، «Triple Canopy»، «Sabre» و «دفتر رایزنی عملیات ویژه» کارفرمایان عمده آنها بودند. «ایزاما» در ادامه سخنانش می‌گفت «آنگاه بود که رقابت ها به جنگ قیمت گرائید». به بهانه اشباع بازار از عرضه «”جویندگان کار درخارج”، دستمزدها به سراشیبی سقوط افتادند، و بیشتر از آنرو به سادگی کاهش یافتند که موازینی برای تنظیم شرایط کار در خارج از کشور در اوگاندا وجود نداشت. وانگهی، در آن دوران دیگر فقط دنبال رزمجوی پیشین نمی‌گشتند، هر کسی که از راه می‌رسید، می‌توانست عازم عراق شود». کارگماران که رقابت جنگجویان جدید در «کنیا» و «سیرالئون» حربه ای به دستشان می داد، در شکستن دستمزدها (Dumping)از یکدیگر پیشی می گرفتند بدون آنکه از وزارت کار اوگاندا چاره ای برآید. در پایان سال ۲۰۰۹، مزد جنگجو به زیر مرز ۷۰۰ دلار رسید. در این میان، دولت آمریکا برای هر نگهبان اوگاندائی که بنگاه آمریکائی «Sabre» به کار می‌گمارد یک هزار و ۷۰۰ دلار (معادل یک هزار و ۳۰۰ یورو) به صندوق وی می‌ریخت. از آنسو «عسکر» هم برای ۲۶۴ تن نگهبانان گسیل داشته به عراق، ۴۲ هزار دلار (۳۲ هزار یورو) از شرکت آمریکائی «Beowulf» می‌گرفت.

با افشاگری‌های مطبوعات اوگاندا، در سال ۲۰۰۸ نخستین موارد بهره کشی از « جویندگان کار در خارج»، اندک اندک به بیرون درز کرد. اما مقامات «کامپالا» همچنان خود را به ناشنوائی می‌زدند و با چند عملیات پاکسازی در محافل پیشکاران بازار خرید و فروش مزدور، به همین خشنود بودند که چیزی از موقعیت قدرتمند ترین شرکت ها … و نزدیکترین آنها به «موسه ونی» رئیس جمهور کشور کم نشود. آقای «مائو» عقیده داشت که «رفتن به عراق، درست مثل چسبیدن به یک تمساح به امید آن بود که شما را از غرق شدن برهاند». در دسامبر ۲۰۱۱ دستمزد این مزدوران در عراق برای شش روز کار در هفته و دوازده ساعت در روز به ۴۰۰ دلار (معادل ۳۰۰ یورو) فرو افتاده بود. مردان و زنانی که ملاقات کردیم بین ۲۱ و ۳۲ سال سن داشتند و همگی را از ماه دسامبر ۲۰۰۹ به آن‌کشور اعزام کرده بودند. پیش از آن، شرکت های نگهبانی پایتخت اوگاندا، آنها را که اغلب روستائیان به شهر آمده بودند به کار می‌گماردند. دوتن از آنها، تحصیل کرده دانشگاه «Makerere» هم بودند. اینها روایت رنجی که برده بودند را به سختی بر زیان می آوردند و با سکوت های ممتد که نشان از آزردگی و بیزاری داشت میان درد دل های خود فاصله می‌انداختند.

قراردادی که برقی امضاء شد

نگون بختی آنها از شرکت «درشاک»، که شعبه خود را در مرکز «کامپالا» باز کرده بود، شروع شد. «جویندگان کار در خارج» دوره های دو ماهه آموزش های نظامی‌را گذراندند تا قابلیت های آنها را بسنجند. طی این دوره ها دستمزدی به کسی نمی‌دادند، و پیمانکار فقط به دادن خورد و خوراک‌شان بسنده می‌کرد. در پایان دوره آموزشی «درشاک»، از آنها می خواست که به خانه هایشان برگردند و منتطر بمانند تا احضارشان کنند. برخی از این مزدوران آتی سه ماه تمام انتظار کشیدند. روزی که سرانجام آنها را فراخواندند، دیگر راه بازگشتی نمانده بود. یکی از آنها به یاد آورد که «چاره دیگری پیش رویمان نبود. طی مدتی که انتظار می کشیدیم، هرچه پول داشتیم را خرج کرده بودیم بدون آنکه درآمدی داشته باشیم. برخی از ما حتی به جز صندلی نشیمنان، هر چیز دیگری را فروخته بودیم. ناگزیر یگانه مفر باقی مانده امضای قرارداد بود. در تنگنائی که در آن افتاه بودیم، آنها می‌توانستند ما را به قبول هرچه می‌خواستند وادارند.» قراردادی که به آنها عرضه کردند یازده صفحه در بر داشت که می‌بایستی در ظرف پانزده دقیقه بخوانند و مفادش را بپذیرند.

این گروه سرانجام همان روز نام کارفرمای نهائی خود، بنگاه آمریکائی « دفتر رایزنی عملیات ویژه»، را کشف کرد. «برنارد» به خاطر آورد که پیش از امضای قرارداد تردیدی به وی راه یافته بود. «من در بخش خدمات اینترنتی بنگاهی کار می‌کردم، و وقتی دستمزدی که پیشنهاد می‌کردند را دیدم، از خودم پرسیدم که آیا به راستی می‌ارزد. تفاوت فقط ۳۰۰ هزار شلینگ (تقریبا معادل۹۰ یورو) در ماه بود». به هرحال به اصرار دوستان و توپ و تشرهای تلفنی یک «مسئول آمریکائی»، «برنارد» تصمیم گرفت که راهی شود. پس از دو روز و هفت ساعت سفر هوائی به توقفگاه هواپیماها در فرودگاه بین المللی بغداد گام نهاد.

پایگاه هوائی الأسد، که با پروازی چهل و پنج دقیقه ای با بالگردان به آن می‌رسیدی، گوشه کوچک دیگری از خاک آمریکا در سرزمین عربی بود. واحد «دفتر رایزنی عملیات ویژه» که این کارجویان اوگاندائی به آن پیوسته بودند، حدود هشتصد تن از هموطنان آنان را در خود پذیرفته بود. فرماندهی آنها را تعداد انگشت شماری از اوگاندائی های مأمور خدمت در بیرون از مرزهای کشور خود بر عهده داشتند که، خود، از مافوق های آمریکائی خود دستور می‌گرفتند. پس از یک ماه آموزش، آنهم باز بی جیره و مواجب بود که مزدوران تازه به خدمت گماشته، «هبوب» (توفان شن) و شب های زمهریر زمستان را کشف کردند.

پیش از آنکه تجهیزاتی که «دفتر رایزنی عملیات ویژه» وعده کرده بود به دستشان برسد، می‌بایستی چندماهی را دندان روی جگر بگذارند. از دستکش هائی که قرار بود آنها را از سرمای شبانه حفظ کند تا پیش از پایان زمستان خبری نشد. کسانی ناچار روی پوش حفاظت از گرد توفان ها را با فدا کردن ۲۵ دلار (۱۹یورو) از دستمزد ناچیز خود از فروشگاه اردوگاه الأسد خریدند. حتی ساز و برگی ‌که به آنها داده بودند با موازین قانونی سازگار نبود: ۴۷- AK [کلاشنیکف]، جعبه فشنگ، کلاهخود، و جلیقه ضد گلوله دست دوم، که مزدوران اوگاندائی به طعنه می‌گفتند «ساخت چین» بودند. «رویاروی چریک های تک تیراندازی که می‌توانستند از صدها متر دورتر تو را آماج گلوله های خود سازند»، این مزدوران زیر بار و بنه به خود بسته ای سنگینتر از تجهیزات سربازان ارتش منظم و در تیر رس جنگاوران، می‌بایستی به ویژه حدود پانصد خودروئی را کنترل کنند که روزانه وارد اردوگاه الأسد می‌شدند.

در گذار هفته ها، آنها دریافتند که تهدید در صحن واحد خودشان نیز در کمین بود: فرماندهان، آنها را تا آخرین حد تاب و توانشان بکار می گرفتند، بسیار فراتر از آنچه قرارداد یا طاقت ‌مزدوران اجازه می‌داد. بعضی ها می‌بایستی روزانه تا پانزده ساعت کار کنند. وعده تعطیلات (بدون دستمزد) بازگشت به وطن در پایان یک سال مأموریت را مرتب به بعد موکول می‌کردند. چند تن از مزدوران مرخص شده درد دل می‌کردند که «حتی شب ها هم زیر فشار و در وحشت به سر می‌بردیم. نمی‌توانستی هیچ گلایه ای بکنی. هرکاری که می‌خواستند با زندگیت می کردند، اگر حدس می‌زدند که مایه دردسر هستی می‌توانستند تو را در هر جای دلخواهشان به کار وادارند، به ویژه در خطرناک ترین نقطه ها.»

«دفتر رایزنی عملیات ویژه» برای مطیع کردن گردنکشان به شگردی روی می‌آورد که جای حرف نداشت: لغو قرارداد بدون پرداخت غرامت. ما توانستیم به نسخه ای از قراردادهائی دست یابیم که در آنها از میان بیست و یک ماده انضباطی که دو صفحه را پر می‌کرد، مرحله ۴ با عنوان «خاتمه خدمت»، اجرا کردنی نبود مگر پس از زنجیره درازی از توبیخ ها. اما در محل و در عمل «دفتر رایزنی عملیات ویژه» این حق را برای خود قائل بود که در صورت کوتاهی های پیش بینی نشده در قرارداد به «اقدامات انضباطی دیگری دست یازد». واقعیت از این هم خشن تر بود: «مثلا اخطار نامه ای به دستت می‌دادند که چون در وقت فراغت کلاهخود سرت نبوده دو هفته از دستمزدت را زده اند، با وجود این مجبور به بیگاری بودی!» چه طعنه حزن انگیزی: «دفتر رایزنی عملیات ویژه» در مقررات مربوط به سلوک کارکنان، از «شهروندان کشورهای ثالث» خود می‌خواست که «به سرفرازی نماینده آرمان های جمهوری اوگاندا باشند» و از «خدشه دار کردن سیمای آن کشور در خارج» بپرهیزند.

قرار داد الگوی «دفتر رایزنی عملیات ویژه» همچنین مقرر می‌داشت که چنانچه «شهروندان کشور ثالث»، به سبب بیماری، جراحت یا تصادف دست کم سی روز در طول دوره ای چهار ماهه از کار بازمانند، اخراج خواهد شد. «برنارد»، که خوش اقبال تر از دیگران از مزیت کار در بخش اداری «دفتر رایزنی عملیات ویژه» برخوردار بود، ده ها تن از هموطنانش را دیده بود که بی هیچگونه رعایتی عذرشان را خواسته بودند. به یاد می‌آورد که «طی توفان های شنی که به درازا می‌کشید، مردان عفونت های گوش و سینوزیت پیدا می‌کردند؛ به مشکلات چشم و حتی ریه مبتلا می‌شدند. وقتی برای درمان می‌آمدند، به آنها فقط آسپرین می‌دادند. و چون خوب درمان نشده بودند وقتی بر می‌گشتند اخراجشان می‌کردند. “دفتر رایزنی عملیات ویژه” حاضر به پرداخت کوچکترین هزینه درمانی نبود. چنانکه به ما می‌گفتند، به آنجا آمده بودند تا معامله سودآوری را پیش ببرند.»

در تابستان ۲۰۱۱ «برنارد» از درد زانوئی که تازه گرفتارش شده بود رنج می‌برد. پزشک «دفتر رایزنی عملیات ویژه» به وی «کورتیکوستروئید» (corticostéroïde) تجویز کرده بود: «مصرف این دارو دردم را بدتر کرد». پوست صورتش شروع به ورآمدن کرده بود: «ناچار به سراغ پزشکی دیگر، یا کسی که می گفتند پزشک است رفتم که به جستجوی اطلاعاتی در “گوگل” برآمد!» چند هفته بعد «برنارد» را اخراج کردند. پس از بیست روز توقف در یک اردوگاه ترانزیت در بغداد که او را در آن به حال خود رها کرده بودند، سرانجام در پائیز ۲۰۱۱، ده روزی پیش از آنکه به دیدارش برویم توانسته بود با یک پرواز «چارتر» به «کامپالا» برگردد. «برنارد»، از ترس آنکه مادرش با دیدن وضع حیرت آور چهره اش به وحشت افتد هنور به دیدار او نرفته، در عوض، پزشک خانوادگی اش او را معاینه کرده است. می‌گفت: «شرح دادم که چه دوائی را برایم تجویز کرده بودند. دکترم معتقد بود این بدترین اشتباهی است که کرده اند و از این پس، باید برای بازیابی سلامتی ام بجنگم. فهرست داروهائی را برایم نوشت که همه عمر هرگز به آن گرانی ندیده بودم: بیش از ۳۰۰ هزار شیلینگ. باید هرجور شده برای ادامه درمانم پول پیدا کنم، اما در شرکت “درشاک” کسی گوشش به این حرف ها بدهکار نیست. از “دفتر رایزنی عملیات ویژه” نپرسید که دیگر هیچ خبری از آنها ندارم.»

لایحه قانونی«Defence Base Act»، اصولا شهروندان اوگاندائی بیمار یا مجروح که از عراق بازگشته باشند را، مانند هر شهروند کشور ثالث دیگر شاغل در یک شرکت خصوصی نظامی‌آمریکائی پیمانکار «پنتاگون»، در بر می‌گیرد. این لایحه تضمین کرده است که کمپانی های بیمه کارفرمایان هزینه های پزشکی مزدوران را بپردازند. مفاد این قانون همچنین پرداخت مستمری از کارافتادگی به بداقبال ترین آنها را هم پیش بینی کرده است. خانم «Tara K. Coughlin»، وکیل آمریکائی افسوس می‌خورد که «با اینهمه، اغلب اوقات شهروندان اوگاندائی از این حقوق بهره ای نمی برند.»

خانم «Coughlin»، که یک انجمن مسیحی کمک به سربازان آمریکائی بازآمده از عراق به کار گمارده، در سال های پایانی دهه ۲۰۰۰ دریافته بود که اوگاندائی هائی هم در کنار تفنگداران جوان آمریکائی به کار مشغول بوده اند. از آنجا که موکلانش توانائی پرداخت هزینه معاینات پزشکی لازم برای تشکیل پرونده را ندارند، وکالت سی تن از شهروندان آسیب دیده اوگاندائی که از عراق بازگشته اند را به هزینه شخصی خود نزد وزارت کار آمریکا بر عهده گرفته است (۶). چندین اوگاندائی در میان آنان به علت حمل ساز و برگ و تجهیزات بسیار سنگین از اختلالات عضلانی، استخوان و مفصل رنج می‌برند. در ادعانامه این وکیل، چهار بنگاه خصوصی نظامی– «دفتر رایزنی عملیات ویژه»، «Triple Canopy»، «Sabre» و «EDOT»– متهم اند، اما کمپانی های بیمه آنها و پیشاپیش همه، شرکت آمریکائی غول آسای «American International Group- AIG » را هم از قلم نیانداخته است، «زیرا آخر سر شرکت های بیمه هستند که از تقبل هرینه داروها، یا پرداخت مستمری کارافتادگی به موکلانم که با نقص عضو از عراق باز گشته اند روی بر می‌تابند.»

شانه خالی کردن شرکت های بیمه

خانم «Coughlin» که یکی از کار جویان باز گشته از عراق در اوگاندا هم دستیارش است، کار حساس و دور از جنجالی را پیش می‌برد. پیش از همه باید قربانیان را بیابد: «بسیاری از مجروحان اوگاندائی که یارای زیستن در شهر را ندارند، مسقیما به روستاهایشان باز می‌گردند، بدون آنکه بدانند امکان دادخواست از دادگستری آمریکا برایشان فراهم است. حدس می‌زنم که تعداد آنها صدها تن باشد. شاید هم بیشتر، کم ترین تخمینم این است.»

سپس باید بر بدگمانی و بی اعتمادی به یک سفید پوست (Musungu) و شرم از دردل با وی فائق آمد. «کارفرمایان به تهدید تعدادی از موکلانم پس از زخمی‌شدن دست یازیده بودند. حتی به بعضی ها گفته بودند که اگر لب تر کنند جسدشان را به کشور باز خواهند گرداند. بالاتر از آن، پرونده پزشکی درمان شدگان در عراق را پیش از بازگشت به وطن مصادره کرده بودند. از اینرو باید همه چیز را باز دوباره از صفر شروع کرد.» همچنین باید زود دست به کار شد: مزدورانی که از عراق برگشته اند یک سال بیشتر فرصت ندارند تا به خود بجنبند.

این وکیل سرانجام، باید با ماشین عظیمی‌دست و پنچه نرم کند که کمپانی های بیمه تا خود اوگاندا به راه انداخته اند. کمپانی آمریکائی بیمه «AIG» تردیدی در استخدام تحقیقگرانی، چون بازرسان شرکت «Tangiers International» از کشور مالت به خود راه نمی‌دهد تا هر صدای اعتراضی را خاموش سازد. زن جوان اذعان داشت که « یکی از دشوار ترین بخش های کارم همین است. این تحقیقگران، بی شرمانه، اخلاق حرفه ای را زیر پا می‌گذارند. مثلا با موکلان من تماس می‌گیرند و آنها را نزد پزشکان برگزیده خود می‌برند تا تشحیص دیگری بدهند، در حالی که مطلقا حق چنین کاری را ندارند. به فرد دیگری که از زمان بازگشتش از عراق دیگر توان جسمی‌کار کردن ندارد قول گماردن به کاری را داده اند … فقط کنجکاوند که ببینند که آیا می‌پذیرد! چون در اوگاندا متخصصان پزشکی اندکی هستند، گاه از خودم می‌پرسم نکند به کسی بر بخورم که پیشتر او را خریده باشند.»

به برآورد وزارت کار اوگاندا امواج پیاپی زنان و مردانی که از سال ۲۰۰۵ به عراق گسیل شدند، بیش از ۹۰ میلیون دلار (۶۸ میلیون یورو) پول به خانواده های خویش در کشور فرستاده اند. این وجوهات بیش از درآمدی است که قهوه، اصلی ترین منبع صادرات، عاید اوگاندا، ساخته. تمام مردانی که ما ملاقات کردیم، پس از گذراندن غالبا بیش از یک سال در خاورمیانه، در پایان مأموریتشان توانسته بودند تنها چند میلیون شیلینگ –کمتر از یک هزار یورو – پس انداز کنند. کاهش نرخ برابری ارز و تورمی‌که در طول مدت غیبت آنها با تمام قوا بر اوگاندا تاخته و تنها در سال ۲۰۱۱، به بیش از ۴۰‌‌% رسید، از ارزش دستمزدهای اندک آنها که تا زمان بازگشت شان به کشور در حسابی نزد بانک «Crane» در «کامپالا» مسدود گردیده بود، مدام کاسته است. «”درشاک” ما را استخدام کرد و سپس به “دفتر رایزنی عملیات ویژه فروخت” و غنیمت آنرا به جیب زد. اما ما آخر سر چیزی جز چند پول سیاه گیرمان نیآمد. راستش را بخواهید آنچه ما از سر گذراندیم جز بردگی مدرن نام دیگری ندارد»

کمسیون مستقل بررسی قراردادهای منعقده در زمان جنگ، در گزارش روشنگرانه خود در ماه اوت ۲۰۱۱ به کنگره آمریکا آورده است که «شهرت ایالات متحده در خارج را، جنایات و تبه کاری هائی لکه دار کرده است که از شرکت های پیمانکار متصدی استخدام سربازان قراردادی سر زده»؛ هرچند تصریح کرده است که «اگر قرار باشد شمار سربازان آمریکائی در عراق و افغانستان کاهش یابد، می‌باید پیش از پایان عملیات بر تعداد جنگجویان شرکت های نظامی‌خصوصی، اگر نگوئیم در طول چندین سال، لا اقل در کوتاه مدت، افزود (۷)». در واقع قرار نیست ریشه های «بازار خشونت و زور ورزی (۸)» بخشکد. وزارت خارجه بدینسان برای حفظ امنیت ۱۶ هزار کارمند سفارتخانه خود در عراق، ۱۰ میلیارد دلار اختصاص داده و به هشت شرکت خصوصی نظامی‌آمریکائی روی آورده است. ارتشی مرکب از ۵ هزارو ۵۰۰ مزدور باید به راه افتد. در جوار بنگاه «Triple Canopy» مأمور حفاظت از دیپلومات ها، «دفتر رایزنی عملیات ویژه» با دریافت ۹۷۳ میلیون دلار به مدت پنج سال امنیت پست های ثابت بازرسی را تأمین خواهد کرد. خانم «کایونگا»، مدیر شرکت «عسکر»، که اکنون در بازار خرید مزدور برای افغانستان نیز حضور دارد، می‌گفت که «اوگاندائی های جوینده کار در خارج، بدون شک به کار گماشته خواهند شد.» جنگجویان پیشین در عراق که ما دیدیم، معتقد بودند که از بغداد تا کابل و بی تردید فردا در مگادیشو [سومالی]، اوگاندائی هائی سرخواهند رسید که این «نیروی سیاه» را هر چه بیشتر تامین کنند. چرا چنین است؟ «به دلیل تورم، هزینه آموزش فرزندان که رو به افزایش دارد، بهای خورد و خوراک که سر به آسمان می‌ساید … مطلب این نیست که ما عاشق این کاریم، اما چه کنیم که باید زندگی کرد!»

° در سال های ۲۰۰۳ – ۱۹۹۸ آتش جنگی میان کشورهای جمهوری دموکراتیک کنگو، زیمباوه، آنگلا و نامیبی از یکسو و رواندا، اوگاندا و بروندی از دیگر سو بر افروخت که در آن گروه های مسلح چندگانه ای به جان هم افتادند و میلیون ها نفر در درگیری‌ها و یا در اثر قحطی و آوراگی ناشی از آن جان باختند. دریاچه های بزرگ نام زنجیره ای از دریاچه هائی مشترک میان چندین کشور واقع در جنوب صحرای آفریقاست. (م)

• ارتش مقاومت پروردگار (Lord’s Resistance Army) جنبشی شورشی با علقه های مذهبی علیه حکومت اوگاندا بود که پس ازآغاز جنگ های داخلی این کشور در سال ۱۹۸۸ به زمامداری رسیده بود. (م)

نوشته: الن ویکی (Alain Vicky)*

* روزنامه نگار

پی نوشت ها:

۱- به دلائل امنیتی تمام نام ها در این مقاله ساختگی است.

۲- سارا ستیلمن (Sarah Stillman)؛ ارتش نامرئی (The invisible army)، مجله نیویورکر، شمارۀ ۶ ژوئن ۲۰۱۱، «www.newyorker.com».

۳- پس از مرگ جوزف موبوتو در سال ۱۹۹۷، کشور زئیر (که امروز جمهوری دموکراتیک کنگو نامیده می‌شود) صحنه جنگی شد که پای همه همسایگانش از جمله اوگاندا را به میان کشید. در همان دوره «کامپالا» با شورش ارتش مقاومت پروردگار، فرقه ای پبرو مرشدی به نام «Joseph Koni»، دست به گریبانگیر بود.

۴- «http://angeloizama.com».

۵- «www.norbertmao.org».

۶- «www.injuredugandans.com».

۷- «www.wartimecontracting.gov».

۸- نگاه کنید به:

Deborah D. Avant, The Market for Force: The Consequences of Privatizing Security, George Washington University Press, Washington, DC, 2005.

پرونده ی «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/15007

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/10253

این مقاله در چارچوب همکاری میان انسان شناسی و فرهنگ و سایت دوستان لوموند دیپلماتیک منتشر شده و در ماه مه ۲۰۱۲ در فرانسه ابه انتشار رسیده است.