مرور تحلیلی معانی روایت
(قسمت اول)
نوشتههای مرتبط
مقدمه
در این نوشته در سه مرحله به مرور نظریات درباره معنی روایت خواهیم پرداخت. در این راه از سه کتاب مرجع استفاده خواهیم کرد و ضمن مرور این سه کتاب در نهایت به دسته بندی و تحلیل معنای روایت میپردازیم. از این سه منبع اصلی دو کتاب حالت دانشنامه[۱] دارد و یکی حالت جُنگ[۲]. دانشنامه اول متعلق به انتشارات بلک ول[۳] است و دومی انتشاراتی کمبریج[۴]. این دو کتاب به کامپنیون مشهور هستند و مهمترین مسائل و موضوعات مطرح شده در بحث روایت را در خود جای دادهاند. کتاب سوم هم که حالت جُنگ[۵] دارد مجموعه اصل مقالات و نوشتههایی است که از مهمترین نویسندگان در این زمینه چاپ شده است.
با مرور این سه کتاب میتوان تا حدود زیادی مطمئن شد که بیشتر مباحث نظری مطرح در حیطه روایت مرور شده است. بنا بر این پیشینه میتوانیم به تحلیل و دسته بندی جامع روایت نزدیکتر شویم. شاید بهتر باشد در این مرور پیشینه از دسته بندیهای معمول تاریخی دوری کنیم و بیشتر به سمت یک روایت از معنای روایت پیش برویم.
حیطههای ممکن تعریف
روایت آن طور که رولند بارتزمیفهمد فرمهای بیشماری دارد و در سبکها و رسانههای مختلف (( در میان رسانههای روایت زبان شفاهی و یا کتبی، تصاویر ثابت و یا متحرک، رفتار و یا تلفیقی از تمام این عناصر یافت میشود. روایت در همه جا حضور دارد مثلا در اسطوره، حکایتها، قصهها، داستانهای کوتاه، حماسهها، تاریخ، تراژدی، تائتر، کمدی، پانتومیم، نقاشی… سینما، اخبار محلی و مکالمهها))[۶].
به سختی میتوان روایت را در حیطه مطالعاتی یا هنری محدود کرد و خصوصیات کلی آن را بر شمرد. برخی بین داستان و روایت تمایز قایل شدهاند. به گمان ایشان داستان آن چیزی است که روایت میشود. اغلب گفته می شود فرمالیستهای روسی این تمایز را ایجاد کردهاند. تمایزی بین اتفاقهایی که پیش میآید (داستان) و نحوهای که این اتفاقها بیان میشوند (روایت). این دوگانه انگاری در نگاه به روایت شاید از دید بعضی[۷] نوعی افلاطونگرایی ملایم فهم شود. یعنی این رویکرد دوگانه انگار راه ما را به فهم بهتر روایت اندکی سد میکند. بنابراین شاید بهتر باشد به روایت در یک قالب کلی و هماهنگ نگاه کنیم. یعنی یک قالب هماهنگ بین اتفاقات و بیان آن اتفاقات.
بر این اساس مککویین[۸] روایت را یک کنش زبانی (شفاهی یا کتبی) مینیمال میداند. یعنی روایت را بر خلاف بارتز که در همه جا و همیشه حاضر میدید و در همه رسانهها ممکن میدانست، مککویین روایت را در اصل کنشی زبانی میخواند، چون زبان را عامل مشترک در ادبیات و یا تاریخنویسی میداند که در همه فرهنگها و جوامع مشترک بوده است در حالی که دیگر رسانهها ممکن است در یک جامعه حاضر باشند و در جامعه دیگری غایب. در واقع وی معتقد است اگر روایت را کنشی زبانی بدانیم میتوانیم مطمئن باشیم که درباره همه دورانها و فرهنگها صحبت میکنیم. از دید مک کویین روایت هر کنش زبانی مینیمال است که جزئی از ساخت ذهنی سوژه است و وابسته به بافت و تکرار. چنین برداشتی مباحث پیچیدهای را پیش میکشد همچون نظرات ویتگنشتاین و هایدگر در باب زبان و رابطه سوژه با زبان.
به جای ورود به چنین مباحثی، خیلی سادهتر میتوان روایت را یک کنش زبانی و یا یک ساخت ذهنی درک کرد. یعنی همان مفهومی که اولین بار روانشناس ساخت گرا جروم برونر از آن به عنوان تفکر روایی یاد کرد[۹]. او معتقد است دو شیوه کلی برای تفکر میتوان برشمرد که اولی الگوریتمی یا منطقی است و دیگری روایی است که در کودکی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد و در بزرگسالی کمکم جای خود را به تفکر منطقی میدهد. به این شکل به هم پیوستگی و همبستگی ذاتی و اساسی پیش میآید بین زبان و تفکر. یعنی ما هم روایی فکر میکنیم و هم روایی بیان میکنیم، چه از این نوع تفکر و بیان زبانی کم استفاده کنیم چه زیاد، چه با مهارت و تکنیکهای آن آشنا باشیم و چه نباشیم و ناآگاهانه از آنها بهره ببریم.
به این قیاس اگر روایت نوعی تفکر باشد، آن وقت حقیقتی که در تفکر روایی نهفته است دیگر از جنس تفکر منطقیِ قابل اثبات و آزمایش همچون تفکر ارسطویی نیست بلکه تفکری راستنما است. یعنی میتواند صحیح باشد یا صحیح نباشد و هیچ میزانِ دقیق و قوی برای درستی و نادرستی آن وجود ندارد. دیوید هرمان هم در مقدمه دانشنامه روایت (کمبریج) همداستان با این نظر معتقد است که روایت راهی برای فهم زمان، فرایند و تغییر در زندگی است. این راه ممکن است در تقابل با راه یا روش علمی باشد اما به هیچ عنوان فرودست آن نیست. علم رویکردی غیرانسانی و در واقع جدا از تجارب شخصی انسانها به دست میدهد در حالی که روایت رویکردی انسانی و از منظر یک یا چند انسان خاص از یک موضوع را پیش میکشد. در همین راستا گادامر هم در مقدمه کتاب مهم خود یعنی «حقیقت و روش» متذکر میشود که علوم انسانی مرتبط با نوعی از تجارب هستند که خارج از دایره علوم طبیعی است. وی معتقد است تجاربی که در فلسفه، هنر و یا تاریخ به دست میآیند حقایقی را کشف میکنند که برای علوم طبیعی قابل دست رسی نیستند.
حقایقی در هنر و ادبیات قابل دست رس هستند که در موارد زیادی در علوم طبیعی برای ما قابل دست رس نیستند.
از لحاظ آکادمیک بحث روایت در حیطههای مختلفی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد[۱۰]. در شاخههایی که در حیطه زبانشناسی و ادبیات باشند بیشتر از جنبه زبانی و ساختاری بررسی میشود و در شاخههایی که نزدیکتر به بررسی تحلیلی و فلسفی باشند روایت از این جنبه بررسی میشود که یک ساخت ذهنی و نوعی تفکر است و مربوط به قوه شناختی است.
در دانشنامه تئوری روایت تاریخچه مطالعات مربوط به روایت در دو مرحله مرور شده است. در مرحله اول دیوید هرمان[۱۱] با استفاده از روش تبارشناسی نیچه و مباحث فوکو پیرامون آن، روابط کمتر مطرح شده در تاریخچه مباحث روایت را مرور میکند. او موفق میشود روابط فراموش شده و معنیداری بین فرمالیسم روسی، ساختارگرایی و نقد نو انگلیسی-آمریکایی بیابد. نویسنده به ما میآموزد که چطور روایت از یک سبک ادبی که زیر مجموعه ادبیات بوده است تبدیل به یک حیطه مطالعاتی مستقل میشود و در نهایت در قرن بیستم در رشتههای مختلف نفوذ میکند و بسیاری مباحث بینارشتهای را مطرح میکند.
در مقاله دوم همین دانشنامه مونیکا فلودرنیک[۱۲] به مرور تاریخچه روایت از ساختارگرایی تا به امروز میپردازد. به گمان وی تاریخ مطالعات مربوط به روایت شامل دو مرحله اصلی است، اولی اوج و فرود و دومی که تنها شامل اوج گرفتن مباحث این شاخه مطالعاتی است.
در حالی که دو مقاله مربوط به پیشینه مطالعات روایت در دانشنامه بلکول به بحث تبارشناسی و تاریخی میپردازند، مقاله رایان[۱۳] در دانشنامه کمبریج تعاریف روایت را مرور میکند. او معتقد است که برخی از عناصر مورد نیاز برای تعریف روایت به این شرح هستند: حل مسأله، تقابل، روابط بین انسانها، تجارب بشری و زمانمندی وجود. بر این اساس سه حیطه ممکن برای تعریف روایت گفتمان، داستان و کاربرد هستند که مترادف علوم نظری ساخت شناسی (نحو)، معنا شناسی و کاربردشناسی میباشند. او پس از بررسی هر کدام از این شاخهها به این نتیجه میرسد که مطالعات کاربرد شناسی آینده روشنتری از دو حیطه دیگر دارند. حیطه کاربرد شناسی همان حیطهای است که مککوئین تعریف خود را با عنوان کنش مینیمال از روایت در آن ارائه کرده بود.
به نظر رایان ساخت شناسی یا نحو مشکلدارترین حیطه برای به دست دادن تعریفی از روایت است. مشکل این بخش این است که برای واحدهای روایی هیچ گرامر یا دستور زبان خاصی وجود ندارد. یعنی به نظر میرسد که برای واحدهای روایی همچون واحدهایی زبانی (مثل عبارت، جمله و یا حتی پاراگراف) یک دستور گرامر مناسبی موجود نیست تا بر اساس آن دستور گرامر بتوان شبیه آن واحدها را دوباره باز تولید کرد. مشکل حیطه معناشناسی، با این که امید زیادی وجود دارد که روزی بتواند کمک عمدهای به تعریف معنای روایت بکند، این است که در حال حاضر ما قادر نیستیم نشانههای روایی را از نشانههای زبانی جدا کنیم. یعنی بین نشانههای روایی و نشانههایی که به عنوان رسانه آن عمل میکنند (یعنی زبان) همبستگی غیر قابل تفکیکی وجود دارد. پس در نهایت آنچه باقی میماند حیطه کاربرد است. در حیطه کاربرد روایت به یک بازی زبانی (یا به قول مککوئین به یک کنش مینیمال) یا کنش گفتاری تبدیل میشود که تنها یکی از بازیهای زبانی ممکن در زبان است.
هر کدام از این مقالات روشی را برای مرور پیشینه روایت انتخاب کردهاند. دیوید هرمان یک متن خاص را به عنوان مطالعه موردی انتخاب میکند و رابطه این متن را بین نظریه ادبی و تئوریهای روایت بررسی میکند. به این منظور متن «تئوری ادبیات» نوشته ولک و وارن را تبار شناسی میکند. به عنوان نمونه او روابط بینامتنی زیادی بین این متن و افکار فرمالیست معروف روس ولادمیر پروپ مییابد. از سوی دیگر فلودرنیک تلاش میکند برخی نکات کمتر دیده شده در روند پیشرفت تئوری روایت از ساختارگرایی تا حال حاضر را ببیند. در روند ابتدایی مباحث مربوط به روایت در آثار تودورو، بارتز، گریماس و در نهایت جرارد جنت و دیگر ساختارگرایان به اوج خود میرسد و سرآخر دچار افول میشود. در روند دوم فلودرنیک معتقد است که روایتشناسی دوران بلوغ خود را طی میکند و تئوریهای مختلف ارائه میشود و مباحث بینارشتهای مطرح میشود که واکنشی به پساساختارگرایی و تغییر پارادایم در مطالعات فرهنگی است. در پایان رایان به دنبال حیطهای میگردد که بتوان در آن به تعریف جامعی از روایت دست پیدا کرد.
بنابراین حیطههای ممکن برای تعریف روایت را ممکن است یا در مطالعات زبان شناختی یافت و یا در مطالعات شناختی و ذهنی. در قسمت زبان شناختی روایت ممکن است در سه حیطه نحو، معنا شناسی و یا کاربرد تعریف شود و در قسمت ذهنی و یا شناختی ممکن است به عنوان نوعی تفکر تعریف شود. رویکردهایی که ذهن و زبان را به هم پیوسته و همبسته درک میکنند این دو گانه انگاری را نیز کنار میگذارند و همچون مککوئین روایت را یک کنش زبانی ذهنی دریافت میکنند.
[۱] companion
[۲] reader
[۳] James Pheland, and Peter J. Rabinowitz, eds. 2005. A Companion to Narrative Theory. Blackwell Publishing Ltd.
[۴] David Herman, ed. 2007. The Cambridge Companion to Narrative. UK: Cambridge University Press.
[۵] Martin McQuillan, ed. 2000. The Narrative Reader. 1st ed. USA and Canada: Routledge.
[۶] Roland Barthes, and Lionel Duisit. 1975. “An Introduction to the Structural Analysis of Narrative.” New Literary History 6 (2). On Narrative and Narratives: 237-272.
[۷] (McQuillan, 2000, P 5)
[۸] Martin McQuillan, ed. 2000. The Narrative Reader. 1st ed. USA and Canada: Routledge.
[۹] Jerome Bruner. 1991. “The Narrative Construction of Reality.” Critical Inquiry 18 (1): 1-21.
[۱۰] Matti Hyvarinen. 2006. “An Introduction to Narrative Travels.” COLL e GIUM Studeis across Disciplines in the Humanities and Social Sciences: 3-9.
[۱۱] David Herman, ed. 2007. The Cambridge Companion to Narrative. UK: Cambridge University Press.
[۱۲] A Companion to Narrative Theory, Pheland and Rabinowitz, 2005, an article by Fludernik “Histories of Narratives (II), From structuralism to the Present” P. 37
[۱۳] Cambridge Companion to Narrative, 2007, Article by Marie- Laurie Ryan, P. 26