شکوفایی تمدن اسلامی در هند اثر جبار رحمانی، استادیار انسانشناسی، است که توسط پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در سال ۱۳۹۴ چاپ و در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران به بازار عرضه شد. این کتاب با رویکرد انسانشناختی به دنبال فهمِ نظامِ معرفتی تمدن اسلامیِ هند و در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول: زمینهها و خصیصههای تمدن اسلامی. فصل دوم: صورتهای نمادین اسلامِ هندی (زبان، عرفان، دین و هنر). فصل سوم: نتیجهگیری و فصل چهارم: پیوست که شامل دو مقاله و یک مصاحبه است. ایدۀ این کتاب و آگاهی از اینکه مؤلف بخشی از تحصیلاتِ آکادمیکِ خود را در هندوستان به پایان رسانده است ما را بر آن داشت که این کتاب را با دقتِ بیشتری مطالعه و به دیگر خوانندگان معرفی کنیم. همچنین به نقاط قوّت و ضعف این اثر، تا جایی که از توانِ علمی برخوردار باشیم، خواهیم پرداخت.
موضوعِ کتاب در کلیترین حالت به بررسی چگونگی ورود و مواجهه اسلام با فرهنگِ هندی پرداخته است. در جزئیترین شکل نیز این کتاب بهدنبالِ صورتهای نمادینی است که تمدن اسلامی هند در آنها متجلّی شده است. نویسنده در فصل اول سه فرض را مبنی بر در حاشیه قرارگرفتنِ تمدنِ اسلامی هند از مطالعاتِ اسلامی مطرح میکند. اگرچه مفروضِ اوّل و دوم به صورتِ واضح، از سوی نگارنده، بیان نشدهاند امّا از خلالِ نوشتهها میتوان فهمید که مفروضِ اوّل جداکردنِ تمدنِ اسلامی هند از محدودۀ جغرافیایی_سیاسی مطالعات اسلامی است (رحمانی، ۲۲:۱۳۹۴). مفروض دوّم این است که تنها تا قرن شانزدهم و اوایل هفدهم بود که مسلمانان نوآوریهایی در علوم، معارف و تمدن داشتند و در واقع رویدادها و حوادثِ پس از این دوران دیگر در مطالعات وارد نمیشوند (همان: ۲۳). مفروض سوّم هم جدی نگرفتن تمدنِ اسلامی هند در مطالعات اسلامی است. چرا که ظاهراً تمدنِ هندی بر تمدنِ اسلامی هند ارجحیت داشته است (همان).
نوشتههای مرتبط
نویسنده در ادامۀ فصل اوّل بخشی را به زمینهها و خصیصههای تمدن اسلامی هند اختصاص داده است که محتوای این بخش با عنوانِ انتخاب شده همخوانیِ کامل دارد. در این بخش رحمانی سه مؤلفۀ اصلی که در برساختِ تمدن اسلامیِ هند و نهاییشدنِ آن تأثیر گذار بودهاند میپردازد. اوّلین مؤلفه حضور پررنگ و قدرتمند تمدن هند پیشااسلامی در دورانِ اسلامی است. در حقیقت مؤلف بر این نکته تأکید دارد که فرهنگ هندی در عینِ ترکیبی بودن با دیگر فرهنگها، عناصر اصلیِ فرهنگیِ خودش را حفظ کرده است. این در حالی است که دیگر کشورها همچون ایران، عراق و شام پس از اختلاط با فرهنگِ اسلامی پیشینههای خود را از دست دادند و به فرهنگِ جدید نزدیک شدند. در واقع موضوع اصلیای که در این بخش به آن اشاره شده است توانایی فرهنگِ هندی در، به قول رحمانی، مُهنّدساختنِ فرهنگِ تازه وارد است (همان: ۳۴). این مسأله جدای مذاهبِ هندی که همه چیز را به خود میگیرد و به آن رنگ و لعابِ خودی میبخشد در مواجهه هنر هندی با هنرِ دیگر ملل نیز مشهود است. بهعنوان مثال مواجهه سازِ ویولن، که یک سازِ موسیقیِ کلاسیک غربی است، با دو فرهنگِ ایرانی و هندی دو نتیجۀ کاملاً متفاوت درپی داشت. اوّلی، یعنی فرهنگ ایرانی ویولن را دقیقاً به همان شکلی که در غرب رایج است در دست میگیرد و صدای نزدیک به ویولن غربی را تولید میکند. امّا دوّمی در پیِ مهندکردن ویولن موجب شد که صدای ویولنِ جنوب هند با صدای غربیِ آن بسیار متفاوت شود بطوریکه نوازندگان به ندرت با رپرتوار ویولن غربی آشنایی دارند و به دشواری باور میکنند که ویولن یک ساز سنتی هندی نیست (نتل، ۱۳۸۲: ۴۴). در نگارگری هم، همانطور که رحمانی نیز در فصلِ سوم بهصورت موجز به آن میپردازد، اگرچه سرای هندیها در دوران اکبرشاه و بخصوص همایون و جهانگیرشاه مملوِ از هنرمندانِ نگارگرِ ایرانی بود، امّا آثار بهدست آمده از این دوران نیز بیانگر این امر است که آنها تنها از تکنیکِ هنرِ نگارگری ایرانی استفاده و آثاری کاملاً هندی تولید کردهاند. حتّی در برخی نگارهها قدرتِ فرهنگیِ خود بر کشوری که به لحاظِ هنری بر او تاخته است را با نمادپردازیِ هوشمندانهای در مرتبۀ پایینتری بازنمایی کردهاند (سجادیان و قربانی: ۱۳۹۲).
بخشِ دوّم این فصل تحتِ عنوان ساختارها و الگوهای شکلگیری قدرت حکام مسلمان هند به بررسیِ تاریخی مواجهه مسلمانان تازه وارد با تمدنِ هند میپردازد. هدف نگارنده از نگارش این بخش نشان دادنِ دورههای تاریخیِ این تمدن و چگونگی سازگاری و عدم سازگاری فرهنگ اسلامی با هندی است. جبار رحمانی بخش سوّم را با عنوانِ حضور ایرانیان و سایر مهاجران در تمدن اسلامی هند به نگارش در آورده است امّا ظاهراً بیش از هر مهاجری تأکید او بر ایرانیانِ عصر صفوی و حضورِ آنها در هند در زمان سلسلۀ گورکانیان است. او توضیح داده است که اسلامِ هندی تحتِ تأثیر بسیار زیاد کنشگران فرهنگِ ایرانی است (رحمانی، ۱۳۹۴: ۵۴). اگرچه او به مصادیقِ زیادی از حضور فرهنگِ ایرانی به صورت تیتروار اشاره کرده است، امّا بیش از هر هنری به حضور شعر و شاعرانِ ایرانی در فرهنگِ هندی توجه میکند. میبینیم که این مسأله یکبار دیگر در فصل سوّم بهطور مفصلتری تکرار میشود. البته در هر دو فصل نویسنده به ساختارهای زبانی، شعر و ادبیات بیش از هنرهای دیگر میپردازد و علّتِ آن را بیان نمیکند، جز اینکه « […] نیازی به بسطِ مفصل آنها در اینجا» نمیبیند (همان: ۱۰۴). این در صورتی است که مطالعات تاریخی نشان میدهد همانطور که اکبرشاه زبان و ادبیاتِ فارسی را دوست داشت و یا بابر شاعری توانمند بود (کلانتری، ۱۳۸۶ب: ۹۰)، اکبرشاه خود در هنر موسیقی دستی داشت (کلانتری، ۱۳۸۶ الف: ۴۰) و جهانگیرشاه نیز نقاش زبردستی بود (سجادیان، قربانی، ۱۳۹۲). رحمانی در این کتاب یک بار از موسیقی نام میبرد و در فصل سوم تنها در یک جمله به قوالی اشاره میکند (همان: ۱۰۴) اگر چه قابل درک است که انسانشناس لزوماً به مطالعاتِ موسیقی آشنایی ندارد، امّا منابع مفید و در دسترسی در این حوزه هست که او میتوانست حداقل خواننده را به آنها ارجاع دهد. مثلاً مهاجرت موسیقیدانان ایرانی در کتاب موسیقی عصرصفوی نوشتۀ سید حسین میثمی، نشر فرهنگستانِ هنر، که در سال ۱۳۸۹ به چاپ رسیده است و دو مقاله با عنوانهای «حیات موسیقایی در دربار بابر و همایون گورکانی»، «حیات موسیقایی در دربار اکبرگورکانی» نوشتۀ سارا کلانتری، در فصلنامۀ ماهور (شمارۀ ۳۵ و ۳۶) که به حضورِ موسیقیِ ایرانی در دربار گورکانیان پرداختهاند. در حوزۀ نقاشی و معماری نیز در فصل دوم نویسنده تنها به اسم اثر اکتفا میکند و در فصل سوم هم با توصیفاتِ کلی و مبهم که عاری از هرگونه تجزیه و تحلیل مکاتب و مؤلفههای هنری است به تحلیل آثار میپردازد. برای مثال او با ادبیاتِ غیردانشورانهای همچون «انحنای اضلاع» یا «کل بنا مستطیل است» به توصیف و تحلیل بناهای معماری میپردازد.
البته، جدای موارد بالا رحمانی، در فصل سوم، از عهدۀ ادعای خود مبنی بر بررسی و مطالعۀ شکوفایی صورتهای نمادین اسلام هندی، همانطور که در ابتدای فصل نویدِ آن را داده، برآمده است. توجّه به منابع متنوع، مشاهداتِ میدانی و مصاحبه با متخصصان و اندیشمندان هندی از دیگر نکاتِ مثبتی است که میتوان برای این کتاب برشمرد.
در آخر باید این را متذکر شویم که معرفی و نقد کتاب صرفاً به محتوای اثر مربوط نمیشود بلکه فرمِ اثر، نگارش و ویرایشِ آن از یکی از اصول است. متأسفانه در این کتاب ما شاهد خطاهای بسیار زیاد نگارشی و ویرایشی هستیم که، با وجود جذاب بودنِ موضوعِ کتاب، باعثِ دشوار شدنِ خوانش و فهم آن شده است. امید که این نکات در بهبود این اثر کمک کننده باشد.