انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مردم نگاری سنخ های شهرنشینی

مقدمه:

شهر اردبیل، از شهرهایی است که در پنجاه سال اخیر، سیل مهاجرت را به خود دیده و توسعه یافته است. به طوری که از شهری با جمعیت زیر پنجاه هزار نفر به وضعیتی متورم و با بیش از پانصد هزار نفر تبدیل شده است. با این وضع، شهر در آستانه ی بحران سیستمی از شیوه های پرداختن به زندگی است و به طرق مختلف می توان آن را مورد بررسی قرار داد. آن چه که در زیر آمده است، برداشتی “مفهوم سازانه” از سنخ های شهری بر اساس تحلیل فرم های جدید شهرنشینی در این شهر است. مردم به صورت های سه گانه ای در این شهر سکنی گزیده و موجب ایجاد قالبهایی از شیوه ی کردار شهرنشینی شده اند. با این حال باید گفت، این سه فرم، الگوهایی هستند که فرم های ساختمانی شهر و شیوه ی حضور شهرنشینان در آن ها ایجاب کرده و در معرض فراگیری شهروندان می باشد و هر کدام از آن ها می تواند سرفصل تحرک های انسانی خاصی باشد.

ادبیات نظری:

آزاد ارمکی و اعتمادی فرد[i] به دو سنخ دین داری « مناسک گرایانه » و « معناگرایانه » اشاره کرده، معتقدند منزلت و پایگاه اقتصادی- اجتماعی ارتباط معناداری با سنخ ابتدایی دارد. اما در بلندمدت ترویج اخلاق اقتصادی خاص در نهایت منجر به شکل گیری روحیۀ خاصی می شود که همین امر در بازتفسیر مجدد آموزه های مذهبی تأثیر مستقیم دارد. به تدریج و در بلند مدت در ادیانی که اساس آنها گوشه گیری و عزلت نشینی نیست، این روحیه به تغییر رویکرد متدینان منجر شده، به تدریج رویکرد دینداری از سنخ« مناسک گرایانه » به سنخ « معناگرایانه » تغییر می یابد.

سیفی گندمانی و همکارانش [ii] به بررسی سنخ های فرزندپروری در خانواده ها پرداخته و با تکیمل پرسشنامه های گرایش به مصرف مواد، مشاهده کرده اند که داشتن پدر و مادری مقتدر بهترین نتیجه را برای فرزندان به دنبال دارد و کمترین گرایش به مواد را به دنبال داشته است و از سوی دیگر بیشترین گرایش به مصرف مواد، در سنخ هایی دیده شده است که هر دو والدین سهل گیرند یا حداقل یک والد سهل گیر را در بر می گیرند. آن ها یافته های خود را در جهت اهمیت کنترل والدین در گرایش به مواد مخدر مهم پنداشته اند.

امیرمظاهری[iii] به مسئله ی مهاجرت روستائیان اشاره کرده و حضور و ورود آن ها به شهرها را از منظر انطباق اجتماعی و الگوهای ارزشی سرزمین مبدأ آن ها مورد بررسی قرار داده است. نتایج وی نشان دهنده ی این است که روستائیان مهاجر، سرزمین مبدأ را سرزمین آرزوهای علایق خود دانسته و با حضور در شهر میزان انطباق خوبی با این فضا را احساس نکرده اند و فرهنگ پذیری آن ها در سطح نازلی بوده است. فلذا هرچه مهاجران پیوندهای عمیق تری با مبدء داشتند، همنوایی، همرنگی، همسازی و فرهنگ پذیری ذهنی و عینی با تجلیات و مقتضیات زندگی شهری در میان آنها کمتر بود.

نقدی و زارع[iv] در مطالعه ی خود بر روی رفتارها و نگرش های اجتماعی و فرهنگی زنان در شهرک حاشیه نشین سعدی شهر شیراز نشان می دهند که در این محل مشارکت زنان در حد متوسط بوده، بیشتر آن ها نیز تقدیرگرا هستند. بخش استنباطی یافته های آنان نیز نشان داده است که همبستگی به دست آمده بین سابقه ی سکونت و نگرش به وجود آسیب های اجتماعی و سابقه ی سکونت و تمایلات فرزندآوری، معنا دار نیست، اما بین باورهای فرهنگی زنان و تمایل به مشارکت و بین سابقه ی سکونت و رفتار فرزندآوری، همبستگی معنا داری وجود دارد.

قادرزاده و ایراندوست [v] با اشاره به تنوع سبک های زندگی در دوران کنونی در میان حوانان، به سنخ شناسی این سبک ها پرداخته و این سبک ها را هدایت گر جوانان و متعین هویت و هستی آنان می دانند. این سنخ ها، شکل دهنده ی عاملیت جوانان بوده و جایگاه اجتماعی، تأثیرپذیری از روندهای حاکم بر جهان و دست یابی به الگوها، هنجارها، کنش و افکاری را مهیا می کند که جوانان هر سبکی را از دیگران متمایز می کند. آن ها در کار میدانی خود شش سنخ را برای چنین هویت هایی شناسایی و به این صورت مفهوم سازی نموده اند: پیشامدرن، مدرن، علمی، ورزش محور، شادزیست و جهان محلی.

سنخ شناسی، یا گونه بندی مفهومی عاملان شهری، محصول مطالعات سبک زندگی شهرنشینان است که محصول جامعه شناسی شهری می باشد. در این زمینه، دو رویکرد در متون مکتب شیکاگو که در فاصله ی سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۳۹ نوشته شده اند، شانه به شانه ی هم حضور دارند. رویکرد اول به فنون پیمایش اجتماعی ارجاع می دهدکه در اواخر قرن نوزده، چارلز بوت در انگلستان باب کرده بود. در این رویکر، شهر به مثابه ی یک پیکربندی فضایی در حال دگردیسی بررسی می شود که بیانگر روابط میان گروه های اجتماعی است. رویکرد دوم را جامعه شناس آلمانی جورج زیمل در اوائل قرن بیستم رواج داد که شهر را به عنوان وضعیت شهرنشین که مایه ی تحرک نگرش هایش است بررسی می کند[vi]. به نظر زیمل، شهر جایگاه بازار، اقتصاد پولی، تقسیم کار و مشاغل تخصصی بوده و محرک عصبی را تشدید می کند. مبادله ی کالا، استفاده ی همگانی از روابط میان افراد را شخصیت زدایی کرده و آن ها را بر مدار منافع بازسازی می کند [vii].

زیمل نمای عمومی زندگی روابط بین انسان ها، به وسیله ی نمود عینی پول، با از دست رفتن معنا که از مشخصات مدرنیته است تبیین و همان را تبیین می کند [viii] . او خطوط کلی سه امر پیشینی فرم های هم رفتاری را ترسیم می کند که می توان به ایجاز آن ها را در سه امر پیشینی کنش، فردیت و ساختار خلاصه نمود[ix]. در دنیای زیمل شخصیت های رمان های بالزاک به سنخ های اجتماعی انتزاعی نیمه تخیلی نیمه واقعی مبدل شده اند. او در برخی از مشهورترین جستارهایش تصویری از نمونه مثالی ماجراجو، بیگاتنه، لوند یا تهی دست را ترسیم کرده است. در فلسفه ی پول، او خسیس، مسرف، کلبی مسلک و دلزده را در چارچوب یک سنخ شناسی « استحاله های آسیب شناختی پول دوستی » معرفی می کند[x]..

سنخ های زندگی، بر اساس فرهنگ های متفاوت، می تواند به صورت متمایزی شناخته شود. به خصوص این که در این گزارش، بر اساس فرم های فضای شهری نیز تمایز می یابند. این امر از طریق مردم نگاری تفسیری صورت می گیرد که به کشف معانی تعامل های اجتماعی مشاهده شده در میان مردم می پردازد[xi]. این رویکرد می تواند معناهای اجتماعی رفتار کنشگران شهری را به صورت های مشترکی مفهوم سازی و مد نظر قرار دهد. این معانی از محل مفاهیمی شکل می گیرد که به صورت انتزاعی و ذهنی و از “تجربه های زندگی” شکل می گیرد. به نظر دیلتای این تجارب در طی تاریخ زندگی افراد، به صورت اعیانی از ارزشها و معانی ظاهر شده ، همچون تصاویری در برابر آنان قرار گرفته اند[xii]. لذا به تأکید وی بر طبق در داستان های این زندگی است که می توان آن ها را در تجاربی از برداشت های میدانی مشخص شود. قوم نگاری می تواند بر اساس داستان های زندگی مردم، نسبت به ساختن الگوهای عاملیت آنان در روند زندگی اجتماعی دست به مفهوم سازی و آن طور که زیمل می گفت، به تألیف الگوهای هم شکلی از شهرنشینی بپردازد.

بافت های سه گانه ی شهرنشینی

شهر اردبیل بر اساس تجارب سه گانه ای شکل گرفته است که در جریان مشاهدات میدانی به طور ملموسی در برابر محقق قرار می گیرد. این تجارب به ترتیب و بر اساس تاریخ رشد و توسعه ی شهری، به این صورت می باشند. نخست محلات مرکزی شهر شکل گرفته اند و سپس به موازات توسعه ی این محلات، شهرکهای جدید و مناطق حاشیه نشین رشد پیدا کرده اند. با این حال همواره بخشی از مناطق حاشیه نشین در جریان رشد و توسعه ی شهری به بخش های مرکزی شهر و بعدها به شهرک های مدرن اضافه شده اند.

صورت داخلی شهر، اگرچه بخشی از حالت قدیمی خود را حفظ کرده است[xiii]، اما در شرف دگرگونی جمعیتی نیز می باشد. بسیاری از محلات قدیمی هم اکنون آپارتمان های زیادی به روی خود می بینند و بخشی از آن‌ها با وجود تغییراتی هنوز شاکله‌ی اصلی خود را دارند. گذشته از نظام رفت و آمد شهری، محلات قدیمی و حتی محلات جدید در انسجام دادن به رفتار مردم از طریق پاشنه‌های آشیلی که به عنوان آئین‌های مردمی‌اند، موفق عمل کرده‌‌اند.

اردبیل در پنجاه سال اخیر، دست خوش دگرگونی جمعیتی شده و علاوه بر تغییر نسبت جمعیتی آن، به سبب ویژگی های مکانی نیز تغییراتی به خود دیده است. مناطقی به صورت خودرو در فضای اطراف شهر ساخته شده که یادگار رشد مداوم شهر به صورت پیرامونی بوده و به شکل گیری بخش پرجمعیتی از مهاجران انجامیده است. حاشیه نشینی در شهر به تولید فرمی متفاوت از الگوی انسانی، شغلی و حتی فرهنگی انجامیده است. بسیاری گروه ها که از نواحی روستایی پیرامون آمده و در شهر سکنی گزیده اند، رفتار نمادین و تعاملات اجتماعی متفاوتی در شهر برقرار می کنند. در اثر گسترش پیوسته ی شهر لایه لایه بر حاشیه ی آن اضافه شده و به تدریج گروه های جدید شهری در قواعد روزمره ی آن ادغام شده است. [xiv].

در حالی که در شهرک های جدید و بخشی از بافت جدید، مجتمع های بزرگ آپارتمانی احداث شده اند. این آپارتمان ها جمعیت انبوه و بی نظارت از مردم را در خود جای داده اند. ویژگی مهم این شهرک ها و مناطق، تنوع بوم های انسانی آن است تا جایی که در برخی از شهرک ها، حتی دانشجویان نیز در منازل و خوابگاه ها اسکان گزیده اند. آن چه که مشهود است، حضور همزمان افراد از نقاط مختلف کشور در اثر مهاجرت موقت یا پایدار در این شهرک و مهاجرت از بخشهای استان و یا شهر در این منطقه است. شهرک جدید همچون بازنمودی ملی بوده، تنوع فرهنگی را در خود جای داده است به بیانی دیگر این منطقه فرمی با تلون زندگی و سرمایه ی تعاملی بالا دارد[xv].

هر یک از این فرم ها، مدل و شیوه ی مشخص زندگی را خلق می کنند. در محلات مرکز شهر، تجارت، زندگی و اقتصاد شهری بالایی وجود داشته و طبیعتاً فرهنگ محلی خاص خود را دارند. آن ها عمدتاً سران شهر، پیشروان و خاندان های بزرگی هستند که بر اقتصاد و نظم رایج شهر مسلط هستند[xvi]. گروه های حاشیه نشین و مناطقی که پیشتر حاشیه نشین بوده اند، عمدتاً اجتماعات قبیله ای و شبه قبیله ای خود را حفظ کرده و به بازسازی زبان محلی خود می پردازند. این رفتارها در پوشاک، تعاملات و همبستگی های انسانی نیزدیده می شود. در عین حال قشرهای متوسط که در شهرک ها و حتی در میان برخی حاشیه های قدیمی منزل می گزینند، در آپارتمان های وسیع و جماعات ناشناخته سکنی می گزینند. جماعات ناشناخته، تعامل های متنوع و غریبگی بالایی دارند و رفته رفته این رفتار را بر شهر تسری میدهند. قبیله گرایی، ریش سفیدی و غریبگی، همزمان به تسلط به شهر می پردازند به طرزی که به تولید یک نظم مسلط پدرسالار در سطح عمومی شهر شکل داده و بخش پنهان بزرگی را در بعد پنهان شهر خلق می کنند.

سنخ های سه گانه ی شهرنشینی

دسته اول: این بخش آدم هایی را در خود دارد که همه مشغول هم بوده و به صورت غریبه ای هر یک سر در چمبره ی کار و بار خود دارند. آن ها روزها شروع می کنند به کار سخت و تلاش در کوران زندگی تا خود را یک جوری با زندگی و زمانه سازگار کنند. در این شهرک ها، همه جور آدم دیده می شود که بی سریع و اعتنا به هم راه می روند و از کنار هم می گذرند. آن ها جز مهاجران و فرزندان طبقات متوسط شهر نیستند که در شهرکها انبوه ساخته جمع شده و زندگی خود را مزمزه می کنند. آدم های زیاد با تنوع های زیاد و بدون ارتباط با هم. طوری که اگر آدرسی و سراغی از آدمی گرفته شود، یافتن او خیلی سخت است و کمتر کسی است که در این خانه ها به طور دائمی اسکان داشته باشد، مگر در بخشهای خیلی سر و راست تر و بهتر.

” اینجا جایی هستش که جز بازار مکاره چیزی نمی بینی. همه سر در گریبان خودشون دارند و هیچ کس به دیگری توجه نمی کند. اگر دقت کنید میبینید که همه دارند راست راست راه می روند و کسی به دیگری سلام هم نمی کند. اگر کسی افتاد زمین، یکی نیست بیاد دستش رو بگیره، هر چند این آدم ها هم مهربانند و خوب، اما کسی به دیگری نمی تواند اعتماد کند. نمی دانم چرا این دوره و زمانه مردم این طوری هستند و آدم مجبور میشود نامهربان باشد در حالی که آن جوهره اش را دارد. بالاخره باید بتوانی در این بازار کاسبگری خودت را جمع کنی وگرنه کسی که زمین افتاد، ور افتاد”.

“نخوری، خوردنت این آدم های روزگار. الان زمانه ای شده که اگه شیر نباشی، لا اقل باید مثل روباه باید بتونی جور و پلاس خودت رو از چیزهایی که در شهر ریخته جمع کنی. زندگی واقعا سخت است و باید بتونی از این جمعه بازار پهن شده در شهر کوله بارت رو پر کنی. اگه ضعیف باشی، همه از روت رد می شن و اگه زیرک باشی، خرابت می کنن و بالاخره باید بتونی از این وضع خودت رو خلاص کنی.. در این میدان اگه برنده نباشی، کل زندگی رو باختی و باید بری قرض بدی. کم هم نیستند کسانی که دقت نکرده و باختند همه چیز رو”.

این مردم، چاره ای جز فکر کردن به این که باید چگونه گلیم خود را از آب در بیاورند ندارند. تنهایی، بی کسی و بی توجهی آن ها را به یک نوع خودآگاهی از وضع وجودی شان رسانده که بفهمند، در این جمعیت انبوه، جز بستگان و آشنایانی که هر یک به نوبه ی خود در این وضعیت درگیرند، کسی را ندارند و آن ها هم تنها دل خوشی و یادگار زندگی هستند و هیچ کس نمی تواند دست شان را آن طور که باید بگیرد. از این رو تنها راه را در دقت به بی اشتباهی و توجه به این دارند که نگذارند آسیبی به آن ها برسد. برخی هم به طور زیرکانه ای توجه می کنند که چگونه بتوانند در این وضعیت از هر راه مناسبی به اتکای مالی و انسانی برسند. آن ها راهی جز این که “زیرکان روزگار” بوده و به حربه های مختلف برای داشتن قدرت اقتصادی و مالی بزنند ندارند.

دسته دوم: بخش دیگری از شهر پر از آدم هایی است که سالهای سال است در این منطقه سکنی گزیده، از آغاز توسعه ی شهری و گسیل مردم از روستاها به این شهر در حاشیه های شهر سکونت جسته اند. “مهاجرت” درد مشترکی است که همه دارند و از الگوی بافتهای ساده و کهنه و تکراری روستاها به شهری آمده اند که در حرکت است و چه بسا خود موجب این حرکت بوده اند. آنها همچون رودی به شهر سرازیر شدند و در گرداب اتفاقات و حوادث روزگار اعم از دگرگونی های پولی، افزایش جمعیت و جاذبه ی شهرنشینی رو به سوی ناکجاآبادی آورده اند که از قضا پر از ابادی های قطعه قطعه ی پر از آنان شد، آن ها شهر را با ابادی های خود آباد کردند و گرداگرد شهر خیمه های متنوعی از روستاهای خود نشاندند. اما اینک آن ها رسم و روزگاری غیر از آن دارند که در ریا می پروراندند و آن رویا، آغشته به نگاهی بود که در روستای ساده و دورافتاده ی خود داشتند و با اقتضائات این شهر سازگار نبود.

“هنوز هم باز دور هم جمع می شویم و باز هر که مشکلی دارد به پیش من می آید. من نباشم، این قبیله یک جا گرد هم نمی آیند … ببین این منطقه چند ده را من زیر نظر دارم و شکر خدا هیچ یک مشکلی ندارند و همه در شهر کار می کنند وزحمت می کشند … این شهر باعث شد آن زندگی بی رنگ و ریا را رها کرده و اینجا بیاییم. باز هم خدا را شکر که تابستان ها ده و صفای آن را داریم و این جا هم جمع های خودمانی را داریم و گرد هم جمع می شویم. اما دیگر آن صفای همیشگی روستا و حرف گوش کنی مردم کمتر است”.

“من در روستا، یک شیر بودم و در روند زندگی آن نقش داشتم. همه چیز با نیرو و قدرت بازوی من جمع می شد و همین زور بازو بود که به فرزندان خود یاد دادم. در همین جا هم همین یک جرعه زوربازویی که داریم به کارمان می آید. اما شهر خیلی شلوغ است و سر در آوردن در آن سخت. با این حال من یکی مردانگی ان را دارم که از پس این روزگار در آمده و زندگی را اداره کنم و مراقب فرزندان خود نیز باشم هر چند آن ها زیاد به حرف من گوش نمی کنند و هوایی هستند. در همین جا هم زمانی بود که چند آدم قوی هیکل می توانستند کل آدم های نابهنجار را حریف شوند، اما امروز آن گونه نیست “.

آن ها همچون مردان پر قدرتی می نمایند که در روزگاری پیش از این، فامیل و اقوامی را زیر نظر داشتند و البته نه همه که هر مرد لبه دار به سری این ادعا را دارد که ارمانش از مردانگی، سیطره بر خویشاوندان خود بوده و می توانست آن ها را اداره کند، اما در شهر آن ها پخش و پرکنده شده اند و هر یکی گرفتار کار و بار خود است. آن ها دیگر آن نیروی جادویی مردانگی و قدرت جمع کننده را نداشته و در شهر به “شیرهای بی یال و دمی” تبدیل شده اند که اینک از آنان یک نام و رسم کهنه به جای مانده است. با این حال، هنوز آن ها ادعای شیر بودن دارند و غرش آن ها هم برای خودشان باورپذیری دارد و هم برای دیگران.

دسته سوم:اما بخشی از مردم هستند که از قدیم حضور داشتند و همیشه در شهر مسئولیت داشتند. این بخش، افرادی هستند که جزء تاریخ شهر و شهر نشینی بوده اند. اما باید گفت، این نوع گروه ها، همواره ریزش و رویشی داشته اند. یعنی این گروه، وابسته به نژاد و یا خویشاوندان نبوده و اگر هم در گذشته بود، امروز، بیشتر از میان حاشیه نشینان و شهرک نشینان تغذیه می کند. بیشتر این افراد، جزء قدیمی ترین مردم شهر بوده و یا همبستگی هایی با آن ها دارند. اما ویژگی اصلی آن ها این است که یا کار و یا مسکن شان در بخش مرکزی و بافت متراکم شهر متمرکز است. به همین دلیل، هم مسئولیتی عظیم در قبال مسائل و رویدادهای شهر بر دوش خود احساس می کنند.

“وقتی من به این شهر مهاجرت کردم، منطقه ی کوچکی را در بر داشت و بیشتر اطراف آن باغ و باغات و رودخانه و فضاهای کشاورزی بود. الان همه ی این مناطق به شهر و خانه تبدیل شده اند. آن موقع، اربابان این شهر، بازاریان بودند و گروه کمی کارمند و فرهنگی بودند. بخشی هم حمالان و کارگرانی بودند که از روستائیان نزدیک به شهرتغذیه می شدند. اما از خانواده های قدیمی، گروه هایی بودند که بر شهر و اطراف آن تملک داشته و کل منطقه را اداره می کردند. بعدها از همین ها رفتند و کارخانه هایی هم راه انداختند و به این صورت کسانی هم که قاطی این ها می شدند، فکرشان بر احاطه بر رتق و فتق شهر بود”.

“من به عنوان یکی از پیشکسوتان این شهر، مسئولیت بزرگی بر دوش خود احساس می کنم. به همین خاطر است که به کارهای خیریه هم می پردازم. بیشتر مردم قدیمی شهر دیگر در اینجا نیستند و خیلی از آدم های قدیمی یا کوچ کرده ند و یا کارهایشان به خودشان اختصاص دارد. اما میبینم افراد دیگری آمده اند و در شهر و امورات آن دست گردانی می کنند بالاخره خوب است که شهر یک سری آدم های مسئول داشته باشد. اما آن فکرهایی که ما در سر داشتیم عملی نشد و خیلی ها حرف ما را گوش ندادند. امروز فکر می کنم بسیاری آمده اند و از مرجع های مختلفی بر امورات شهر کنترل دارند که به خاطرتغییر و تحول های دولتی و نسلی همواره در حال عوض شدن هستند “.

به طوری که دیده می شود، مهاجرت در میان این گروه هم محسوس بوده و موجب دگرگونی اش شده است. بررسی آماری آن خود مستلزم کارهای میدانی بیشتری است، اما نگاه اجمالی به صنعتگران، بازاریان و کارمندان رده بالا نشان می دهد، با شور گرفتن مهاجرت، خاستگاه های افرادی که بیشتر در لایه های مرکزی شهر کار و یا زندگی می کنند، متحول شده و دچار تغییراتی صوری می شوند. اما به طور عمده ای، رویکردهای این دسته و سنخ های آنان از نقطه نظر زیست شهروندی ارتباط نزدیکی به هم دارد. با این حال به نظر می رسد، این گروه، صورت تحول یافته تری از بازاریان، فرهنگیان و مالکانی است که به صورت “کارداران اصلی” شهر در گذشته حاکمیت داشتند.

الگوهای عاملیت شهرنشینان

به این صورت می توان گفت سه دسته از مردم در بخشهای مرکزی، حاشیه و شهرکهای جدید قرار دارند و آن ها به ترتیب عبارتند از کارداران، شیرها و زیرکان. اما از آن جا که مشخص است، این سه دسته، الگوهای موفقی هستند که به لحاظ اجتماعی در این سه محله شکل می گیرند. در این میان، افراد دیگری هم وجود دارند که می توان آن ها را در نوبت های بعد از این افراد قرار داد. از این رو این دسته، شامل پیشروهایی می شود که در مناطق سه گانه ی مد نظر توان برساختن زندگی روزانه ی خود و چه بسا اطرافیانش را دارد. این سه دسته، عبارتند از ریش سفیدان و روسای قدیمی شهر که هنوز هم کارداران شهرند، افراد کدخدامنشی که ثمره ی مهاجرت روستاها و قبایل به حاشیه ی شهر و حتی بخشهای مرکزی می باشند و در نهایت، عاملان بازاری یا صنعتی جدیدی است که محصول تحرک عمودی طبقات متوسط بوده و بیشتر بر شهرک های مدرن تازه ساخته شده احاطه دارند.

“او بیش از هفتاد سال دارد و در سالهای دهه ی هشتاد در اردبیل صاحب خانه شد. او در یکی از روستاهای نزدیک به اردبیل سکنی داشت و البته تعاملات زیادی هم با شهرداشت. رفت و آمد مداوم، مبادلات کشاورزی و روستی با سران شهر و بازاریان آن، از دلائل ارتباط وی با شهر بود. اما طی هفت، هشت ماه سرما در روستا که در دامنه ی کوه بوده و در فصول سرما، پر از برف می شد، دیگر برای وی میسر نبود و از طرفی، به دلیل اشتغال بخشی از فرزندان وی در شهر و نیاز به سرمایه گذاری در یکی از محلات شهر، خانه ای برای خود تدارک دید. او هم اکنون نیز علاوه بر مبادلات تجاری، کار فرزندان و سایر درآمدهای شهری، تابستان ها را به ییلاق خود رفته و به شغل دامداری و تهیه ی علوفه و محصولات لبنی و کشاورزی می پردازد. حضور او در میان افراد قوم خود، یک نعمتی محسوب شده و در شکل دادن هیئت، روابط فامیلی و مراسم های عروسی خانوادگی نقش موثر دارد. ”

بعد از این افراد، گروهی هستند که از این نمونه ها، تمسک جسته و به دنبال کسب الگو و یا حمایت با این دسته ارتباط دارند. آن ها مطیعان و افراد سربزیری هستند که سایه ی حمایت بزرگان اقتصاد و زندگی خود را شکل داده و به تدریج توانسته اند برو و بیایی در شهر برای خود داشته باشند. با این حال، حضور آنان بدون وجود سایه ی این افراد سخت می نماید، اگرچه در استقلال نسبی زندگی می کنند. بخشی از مردم، از گذشته در قالب تجاری و اقتصادی شهر جای گرفته و پیرو اقتصاد مرسوم زندگی کرده اند. آن ها انسان های منطقی ای هستند که کأنّه، منطق ناب کردارهای شهروندی را در خود درونی کرده اند. آن هایی که بیشتر پیرو شیرهای محله های حاشیه ی شهر هستند، می توان در قالب همراهان، مریدان و یا توده ی سنتی حاشیه ی شهر تلقی نمود. دسته ی سوم، گروه هایی هستند که از اعضای شهرک نشین تشکیل شده و انسان های دوران دیده ای هستند که سعی می کنند بدون حمایت کسی زندگی خود را شکل داده و از آن حفاظت کنند. آن ها بخش زیادی را تشکیل می دهند که در بخش خدماتی شهر پخش شده اند.

” این زن دوران دیده، فردی است میان سال که فرزند یکی از فعالان قدیمی بازار شهر است. او هم اینک همسر مردی است که به کار شستن فرش اشتغال داشته و همواره در تکاپو است. این زن، اگرچه خانه دار و فاقد درآمد اقتصادی است، اما گذشته از نقش جنسیتی و فرودست خود، همواره سعی کرده است در زندگی خود روی پای خود بایستد. شوهر وی نیز از نسلهای قدیمی شهری است و همچون زنش دورانی را گذری کرده است. این زن، در بخش اعظمی از کنترل زندگی خانوادگی اعم از حمایت کامل شوهر خود، سامان دادن تحصیل و زندگی فرزندان، رویارویی با مشکلات متعددی که در زندگی وی بوده، سعی کرده است همچون فردی با حافظه ی قوی که همواره توجهش نسبت به سرد و گرم روزگار جمع است، گذری کند. او در تعاملات اجتماعی، دست به عصا، مراقب و جدی است و سعی می کند هیچ امتیازی را به راحتی از دست ندهد. ضمناً سعی می کند ارتباط خود را با طبقات بالاتر از خود تقویت کرده و حضور پررنگی در تعاملات خانوادگی و دوستانه در شهر داشته باشد. او زنی خبره است و در اوقات فراغت خود به کار آرایشگری نیز می پردازد تا بخشی از هزینه ی زندگی را تأمین نماید “.

دسته ی سوم، انسان هایی اند که در اقتصاد شهر کم تأثیر و همواره مقروض و دنبال رفع کردن مشکلات هستند. این دسته، همواره به دنبال چاره جویی، وام گرفتن و راه انداختن کار جدید و گاه در معرض آسیبهای اجتماعی قرار دارند. البته این گروه بخشی از سالخوردگان و افراد حاشیه ای با مشکلات جسمانی را هم شامل می شوند. در میان سه دسته الگوی شهرنشینی، افراد کم تأثیر یا بی تأثیر شامل آدم های ناموفق، افراد تنها و بی کس و در نهایت اشخاصی هستند که بی دست و فارغ از نقشهای رسمی اجتماعی و حتی خانوادگی هستند. بخشی از آدم های ناموفق، در طبقات متوسط و در میان شهرک ها همواره به تغییر استیجار محل کار و یا زندگی هستند. بخش دیگری، افراد منزوی، تک نفره و یا طرد شده ای هستند که قدرت ادغام در جامعه را ندارند. بخش سوم، افرادی می باشند که ار چرخه ی رسمی زندگی خارج شده و به دنبال سپری کردن عمر خود می باشند.

” نق و دل دل کردن و بی حوصلگی پیشه ی او است. عمر ارتباط با وی، به مشاهده ی نفرین گویی به مردم، انداختن تقصیر شکستهای زندگی به زمین و زمان، فرافکنی همه ی مشکلات فردی و طفره رفتن از حل مشکلات شخصی سپری می شود. تاریخ زندگی وی، سرشار از داستان های تکراری فراز و فرودی است که جز امیدهای واهی، هیچ دلیلی برای اغازیدن نداشته است. دست به هر کاری که می زند، ناموفق است به دلیل این که اظهار می کند، روزگار و آدم های آن، با وی سر سازگاری و رعایت حال ندارند. او همواره از گذشته های دور شیرین و زندگی تلخ و داشتن قرض و قوله می گوید و از سرزمین و شهر و مسائل آن بیزار است. او هم مانند بقیه ی مردم شهر نیاز به شغل، خانه و تعاملات بیشتر دارد و باید کار کند. اما دست به سنگ هم که بزند، خاکستر می شود، چرا که قواعد رایج زندگی و تعاملات روزمره ی شهری، برای او پیچیده و سنگین است، نمود بارز آدم ناموفقی که نتوانسته در قرارداد اجتماعی موجود در شهر خود را ادغام نماید”.

نتیجه گیری:

طبق آن چه از گزارش های شهری و مشاهدات مردمی و داستان های زندگی آنان مشخص شد، در سه نوع فرم شهر نشینی محلات مرکزی، حاشیه ها و شهرک های جدید، سه دسته از مردم زندگی می کنند که ضرورتاً هم انطباق فضایی ندارند. اما خاستگاه عموم این نوع سنخ ها را می توان در این سه دسته بافت های شهری دید. افرادی که عامل اصلی شهر هستند و به صورت کارداران قدیمی، شیرمردهای قبیله های مهاجر، زیرکان شهرک نشین هستند و دسته های دیگری هم هستند که در سایه ی شکل دهی این افراد به الگوهای عمل می توانند به کنش بپردازند. آنان روح فعالیت های خود و منطق اعمال شان را بسته به میزان موفقیت شان از پیشروان شهر و سنخ های موفق الگو گرفته اند و سعی در بازسازی این روابط و تعاملات دارند. اما بخشی نیز وجود دارند که نمی توانند در این قالب قرار گیرند و همواره به دلایل جسمانی و یا ذهنی دستشان از خرما کوتاه می ماند.

[i] آزادارمکی، تقی، سیدمهدی اعتمادی فرد، ۱۳۸۹، پایگاه خانوادگی سنخ های دینداری و کیفیت ارزشهای مذهبی در ایران، دوفصلنامه تخصصی پژوهش جوانان فرهنگ و جامعه، شماره ۴

[ii] سیفی گندمانی، محمدیاسین، مجید صفاری نیا، سارا کلانتر میبدی، ۱۳۹۲، سنخ شناسی فرزندپروری خانواده ترکیب سبک فرزندپروری پدر و مادر و تاثیر ان بر گرایش به مواد مخدر در موجوانان پسر، فصلنامه اعتیادپژوهی سوء مصرف مواد، سال هفتم، شماره ۲۵

[iii] امیرمظاهری، امیرمسعود، ۱۳۹۴، سنخ شناسی انطباق اجتماعی مهاجران روستایی با زندگی شهری مطالعه موردی منطقه ۱۶ تهران، مطالعات جامعه شناختی شهری، سال پنجم، شماره ۱۵

[iv] نقدی، اسداله، صادق زارع، ۱۳۹۲، مطالعه ی نگرش ها و رفتارهای اجتماعی– فرهنگی زنان حاشیه نشین (مورد مطالعه: شهرک سعدی شیراز)، فصلنامه مطالعات جامعه شناختی شهری، دوره سوم، شماره ۹

[v] قادرزاده، امید، سیدفهیم ایراندوست، ۱۳۹۳، مطالعه کیفی سنخ شناسی سبک های زندگی مطالعه جوانان شهر مهاباد، جامعه شناسی کاربردی، سال بیست و پنجم، شماره پیاپی ۵۵، شماره ۳

[vi] فیالکوف، یانکل، ۱۳۸۳، جامعه شناسی شهر، عبدالحسین نیک گهر، تهران، آگه، چاپ اول، ۶۶

[vii] همان، ۶۷

[viii] واندنبرگ، فریدریک، ۱۳۸۶، جورج زیمل، عبدالحسین نیک گهر، تهران، توتیا، چاپ اول، ۹۵

[ix] فریزبی، دیوید، ۱۳۸۶، گئورگ زیمل، جواد گنجی، تهران، گام نو، چاپ اول، ۲۰۹

[x] همان، ۹۶

[xi] محمدپور، احمد، ۱۳۹۰، روش تحقیق کیفی ضد روش ۱، تهران، جامعه شناسان، چاپ اول، ۲۱۳

[xii] پالمر، ریچارد آ.، ۱۳۸۷، علم هرمنوتیک، محمد سعید حنایی کاشانی، تهران، انتشارات هرمس، چاپ چهارم، ۱۶۰

[xiii] زینالی اناری، محمد، ۱۳۹۳، میراث کهن الگویی شهر اسلامی اردبیل، انسان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/article/26071

[xiv] زینالی اناری، محمد، ۱۳۹۴، جامعه شناسی حاشیه نشینی: بررسی قوم نگاری تفسیری از حاشیه نشینی شهری در منطقه آراز علی اردبیل، انسان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/article/29940

[xv] زینالی اناری، محمد، ۱۳۹۴، جامعه شناسی گردشگری: تکوین سرمایه تعاملی در فضای فراغت، انسان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/article/30306

[xvi] زینالی اناری، محمد، ۱۳۹۴، بررسی خرده فرهنگ های اعتیاد در شهر اردبیل، ستاد مبارزه با مواد مخدر دفتر تحقیقات و آموزش، طرح پژوهشی، ۲۵۹