پیشگام در مطالعه و بررسی دانش پزشکی در فرهنگهای قومی، خانم اودری ریچاردز[۱] ( ۱۸۸۹- ۱۹۸۴)، مردم شناس افریقا شناس بریتانیایی در انگلستان بود. ریچاردز، از نخستین شاگردان برجستۀ برانسیلاو مالینوفسکی[۲]، دانشمند بزرگ بریتانیاییِ لهستانی تبار، با پرداختن به پژوهش در زمینۀ تغذیه در جامعۀ افریقایی رودزیا[۳] و چاپ و انتشار آن در سال ۱۹۳۹م، نخستین بار پایۀ مردم شناسی پزشکی یا انسان شناسی پزشکی[۴] را بنیاد نهاد. پس از پژوهش این بانوی مردم شناس بود که بررسی در زمینۀ دانش پزشکی در فرهنگها میان گروهی از مردم شناسان متعهد و دلبسته به ریجاردز در جهان غرب ادامه و گسترش یافت.
در دهۀ ۱۹۸۰ پژوهشهای پزشکی از دیدگاه مردم شناسی، به ویژه پژوهش در زمینۀ تغذیه و بهداشت در کشورهای بریتانیا و امریکا جایگاهی برجسته یافت و یکی از مردم شناسان انگلیسی که به پیروی از ریچاردز به پژوهش در مردم شناسی پزشکی روی آورد، رونالد فرانکن برگ[۵] بود. او زیر نظر ماکسگلوکمن[۶] در افریقای مرکزی تحقیق می کرد، و در پژوهشهای میدانی خود در این سرزمین نظر پیشتازانه ای همراه با گردآوری مطالب فراوانی دربارۀ مسائل بهداشت و روشهای درمانی و مفهوم زمان در کار پزشکی و ادراک روانی کودکانِ کار، انجام داده است[۷].
یکی از تأثیرگذارترین چهره های برجستۀ مردم شناسی پزشکی در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰م در ایالات متحد امریکا، نانسی شپرهیوز[۸]، استاد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود که بیشترین نقش را در رشد و گسترش تحقیقات پزشکی، به ویژه پژوهشهای روان- درمانی و بهداشت در مردم شناسی داشته است. او در مصاحبه ای در سال ۲۰۰۰م در شرح پژوهشهای میدانی اش در منطقۀ شمال شرقی سرزمین برزیل، به مواردی از موضوعات تحقیقی اش اشاره می کند: تحقیق دربارۀ درک زنان از آبستن شدن و مفهوم مادری، میزان بالای مرگ و میر نوزادان و سبب آن، معنای مرگ برای کودکانی که زنده می ماندند، و این که چرا کودکان باید مردگان را به خاک بسپارند و برای آنها دستۀ عزاداری تشکیل دهند، از جملۀ این موارد بوده اند[۹].
از آن پس پژوهش موضوعات مربوط به پزشکی در فرهنگها به عنوان یکی از رشد یابنده ترین تخصصها در زمینۀ دانش انسان شناسی یا مردم شناسی درآمد، و گروهی از دانشمندان رشته های پزشکی و روان پزشکی نیز به جمع آنان پیوستند و در این حوزه به پژوهش پرداختند. با جا افتادن پژوهشهای پزشکی در حوزۀ مطالعات مردم شناسی در اواخر سدۀ بیست میلادی، اصطلاح “مدیکال آنترپولوژی[۱۰]” (مردم شناسی پزشکی) برای نخستین بار به دانشنامه ها و فرهنگهای علوم اجتماعی غربی راه یافت(برای آگاهی نک: اریکسن و نیلسن، ۱۹۹، ۲۷۵، ۳۲۴- ۳۲۷).
در انسان شناسی پزشکی غرب، از جمله در کتاب انسان شناسی پزشکی و نظام جهانی: نگاهی انتقادی، نوشتۀ هنزبئر، مریل سینگر، و ایدا ساسر[۱۱]،(۱۹۹۷)، میان پزشکی عامّه[۱۲] و پزشکی سنّتی[۱۳] در فرهنگهای قومی تفاوت نمی گذارند و تمامی موضوعات و مسائل مربوط به پزشکی را در یک فرهنگ یا جامعه و در چارچوب” قوم پزشکی[۱۴]” تعریف و بررسی می کنند. پیمان متین(ص، ۲۲۱) در معرفی و نقد کتاب انسان شناسی پزشکی و نظام جهانی، تمایز نگذاشتن مردم شناسان میان این دو سنّت پزشکی عامّه و سنّتی را ناشی از نسبی بودن مفهوم واژۀ عامّه در گذر زمان احتمال داده است.
نگارنده که آغازگر پژوهش در مردم شناسی دانش پزشکی عامّه[۱۵] در فرهنگ ایران بوده است، همچنان که در این کتاب خواهید دید، پزشکی عامّه و پزشکی سنّتی را دو نظام، یا دوسنّت جدا و با حوزۀ عمل متفاوت از یکدیگر انگاشته و به آن پرداخته است. نگارنده پزشکی عامّه را دانشی بر بنیان دانسته های اسطوره ای، جادوی و دینی می انگارد که با تجربیات تاریخی- فرهنگی انسان به مثابه یک موجود زندۀ باشعور آمیخته و معارفی از واکنشهای عملی و نظری طبی- درمانی مردم عامی پیش- سواد دربرابر رویدادهای بیرونی و درونی محیط زیست، و مجموعه ای از راه های چاره جویی و شیوه ها و تدابیر پیشگیری و درمانی بیماریها و رنجوریها را در فرهنگ شفاهی شکل می دهد. پزشکی سنّتی را نیز دانشی از شمار دانشهای قدیم دیگر ایران، مانند نجوم و ریاضی می داند که پایه اش بر معارف خرد ورزانۀ شماری از فیلسوفان حکیم و حکیمان فیلسوف نهاده شده که مکتب پزشکی قدیم ایران را بر مبانی حکمت و دانسته های علمی و تجربی علوم پزشکی جهانی آن زمان پدیده آورده است. این مکتب پزشکی در دورۀ اسلامی که از آن به نام پزشکی سنّتی، یا با عنوان کلی پزشکی اسلامی ایران( منظور طب منحصراً مبتنی بر روایات و احادیث نبوی و ائمه معصومین نیست، بلکه طبی است که مقولات مربوط به طب مذهبی را هم دربردارد) نام می بریم به صورت نهادینه در آمده و در آثار مکتوب پزشکی و داروشناسی از آغاز دورۀ اسلامی تا امروز برای ایرانیان بازمانده است.
پزشک در طب سنّتی ایران، دانشمندی فیلسوف و حکیم بود که جدا از شناخت جسم انسان، به عوالم نفسانی و روحانی انسان نیز آشنایی داشت. از این رو گسترۀ طب سنّتی که بنابر نظر سید حسین نصر بر وحدت و پیوند میان جوانب مختلف جسم و روح و نفس انسان استوار است، به یک دانش و فن محدود نمی شد، بلکه یک نوع روش زندگی بود و طبیب سنّتی نیز حکیمی بود دارای ایمان و اصول اخلاقی متعالی تا توانایی جذب توجه و اعتماد بیمار را به خود داشته باشد(نصر، ۳۱).
در بخش بندی موضوعی فرهنگ مردم، معارف و دانسته های مربوط به پزشکی به طور کلی در حوزۀ علوم یا دانشهای عامّۀ مردم قرار می گیرند و دانش “پزشکی قومی” را شکل می دهند. مردم شناسی پزشکی در پژوهش در قلمرو فرهنگهای جوامع شفاهی و سنّتی، از سویی به مجموعۀ معارف تجربی و عملی و باورهای عمومی مردم عامی، به ویژه عطاران و درمانگران محلی و جادو- پزشکان در شناخت بیماری و داروشناسی و شیوه های درمانی آنها نظر دارد ، و از سوی دیگر به بررسی مجموعۀ دانسته ها و معارفی می پردازد که مردم به مرور زمان از آرا و نظرها و روشهای طبی و دوا- درمانی قدما، پزشکان و حکیم باشیان، داروشناسان و درمانگران طب سنّتی دربارۀ سبب شناسی بیماری، روشهای درمانی، امور مربوط به تغذیه، بهداشت و سلامت، و تشخیص خواص داروهای گیاهی و معدنی آموخته و در زندگی به کار برده و می برند.
مهم است که دانسته شود امر طبابت و درمان در سرزمینهای جهان و ایران پیش از آن که دانش پزشکی پدید آید و نهادینه شود و به صورت نوشتاری درآید، در میان مردم وجود داشته است و پیشینۀ آن به چند هزار سال و به دورانی پیش از تاریخ و پیش از انقلاب شهرنشینی، و به احتمال فراوان به زمان نخستین تشکلهای گروه های اجتماعی انسانی بر روی کرۀ زمین باز می گردد. کشف غارنگاره ای در غاری واقع در دامنۀ کوه های پیرنه[۱۶] در بخش جنوب غربی اروپا و جنوب شهر پیرنه که بعدها به « غار سه برادران»[۱۷] شهرت یافت، نقش درمانگر یا جادو- درمانگری از عصر یخ را نشان می دهد. این غار- نگاره انسانی را نشان می دهد که صورتک جانوری با چشمانی درشت و گِرد و ریشی بلند و دو شاخ شبیه گاوکوهان دار بر چهره دارد. بنابر نظر باستان شناسان پیش- تاریخی، این نقش گویای آگاهی مردم از بیماری و چگونگی درمان آن توسط جادو- درمانگران در حدود ۱۷ هزار سال پیش بوده است( نک: فنتزمر، ۱- ۳).
طبابت و شیوه های درمان درد و بیماری در این مراحل آغازین، بر گستره ای از رویت رویدادها و ذخایر داده های تجربی افراد و میراث فرهنگی پیشینیان و اعمال جادویی مردم در بوم زیستهای گوناگون بنیان داشته است. بنابر گفتۀ گوردن چایلد هر کجا که گروه جادوگران حرفه ای پدید می آمد، هنر درمانگری بیماران را هم به انحصار خود درمی آورد. پیش از پدید آمدن نظام نهادینۀ دانش پزشکی، درسرزمینهای کهن جهان مانند میان رودان که گهوارۀ تمدن بشری بود و در فرهنگ کهن سرزمین مصر، پزشکی رونق داشت و در مراحلی امر طبابت به دست پزشکان روحانی و جادو- درمانگرانی بود که از آموزه ها و آداب مذهبی و سحر و جادو در کار خود بهره می گرفتند. در آن زمان مردم جهان، بیماریها را زادۀ دیوان و آفریدۀ نیروهای جادویی ناشناخته می پنداشتند. از این رو، کوشش پزشکان و درمانگران در درمان و بهبود بخشیدن بیماری، بیشتر به کاربردن تدابیری در بیرون راندن روح شیطانی زیانکار از بدن بیماران بود. خواندن اوراد، به کار گرفتن افسونها وطلسمهای گوناگون، اجرای اعمال جادویی- مذهبی، تجویز و کاربرد پاره ای شربتها و مرهمها و مانند آنها از جملۀ این تدابیر بود.
درگذشته، باور عموم براین بود که هرچه شربتها یا داروهای خوراکی بدمزه تر و تهوع آورتر و بوی آنها ناخوشایند تر باشد، تأثیر آنها در بیرون راندن ارواح خبیث از کالبد بیمار بیشتر و شفا دادن او آسان تر خواهد بود. بنابراین، حکیم باشیان و دست اندرکاران طبابت نیز می کوشیدند تا در تحقق بخشیدن به این باور، بیشتر از داروهای قی آور و مسلهای منش گردا در درمان بیماریها بهره بگیرند. (نک: چایلد،۳۰۰، ۳۰۱؛ نیز فنتزمر، ۱۳؛ برای آگاهی بیشتر از امر پزشکی درسرزمین میان رودان نک: همو،۹- ۲۱). آثار بسیار فراوانی از شیوه های درمان شفاهی مردم عامی را می توان در کهن ترین پزشکی نامه های سنّتی ایران و در فرهنگ شفاهی مردم جوامع گوناگون امروز ایران باز یافت.
دانش پزشکی عامّه ایران در قلمرو طبابت در بسیاری زمینه ها با فرهنگ سحر و جادو و اعمالی خلاف منطق و عقل آمیخته بوده و به دورانی باز می گردد که در آن شگرد ها و اعمال ساحری و جادوگری ذهنیت و فضای زندگی مردمان را تسخیرکارهای شگفت آور خود کرده بوده است. ابن خلدون اشاره ای گذرا به این نوع طبابت ابتدایی در میان بادی نشینان عرب کرده که می توان آن را به شیوۀ طبابت در میان تودۀ مردم جامعۀ آن روز ایران هم تعمیم داد. می نویسد: در اجتماعات بادیه نشینان نوعی پزشکی رواج داشته که از تجربیات کم دامنۀ شماری از مردم پدید آمده بوده است. او دانسته های طبی مردم بادیه را از معارف مشایخ و عجایز یا پیرزنان قبیله ای می داند که نسل به نسل به فرزندان آنها به ارث رسیده بود. می گوید قبایل عرب از این تجارب طبی مشایخ و عجوزگان در درمان بیماریها بهرۀ فراوانی می برده اند و چه بسیار بیمارانی بهبود می یافته اند. درحالی که این بهبودی برپایۀ قانون طبیعی نبود و با طبیعت مزاج انسان سازگاری نداشت( ابن خلدون، ۲/ ۱۰۳۴).
این شکلهای ابتدایی طبابت و روشهای پیشگیری و درمان بیماری رفته رفته در درازنای تاریخ میان نسلهای مختلف تحول یافت و سرانجام شالودۀ فرهنگ دانستنیهای عوام یعنی دانش پزشکی عامّه را در امور طب و درمان پایه گذاشت که آثار آن هنوز در جوامع ایلی- عشیره ای و روستایی – شهری ایران کم و بیش بازمانده است. مردم این جوامع شفاهی و سنتی در درمان دردها و بیماریهای رایج در فضای بوم زیست خود، همراه با بهره گیری از شیوه های درمانی چهارگانۀ مرسوم «غذا، دوا، سمّ و کَی یا قَطع» که خواجه نصیرالدین طوسی از آنها با عنوان “اصناف معالجات” در طب سنّتی نام برده است (۱۷۰)، از همۀ روشهای تجربیِ بازمانده از میراث گذشتگان و استفاده از گیاهان دارویی شناخته شده در رویشگاههای بومی، و دستورهای دینی- مذهبی در امور طب و بهداشت(طب مبتنی بر روایات و احادیث منسوب به پیامبر و ائمۀ معصومین) و مجموعۀ دانسته ها و اعمال جادویی بازمانده از دوران ابتدایی نیز در کار طبایت و درمان استفاده می کنند.
برای نمونه، یکی از راههای درمان برخی بیماریها و دردها در قلمرو پزشکی عامّه، بهره گیری از گِل بوده است. مردم ایران از دیرینه باز از گِل جایهای مشخص و خاصی قرص و حب هایی به شکل نقل می ساختند و آنها را برای بهبود بیماریهای مِعدی یا از میان بردن حالت تهوع و رفع قی و استفراغ می خوردند. همچنین گِلهای مکانهای شناخنه شده ای را برای تسکین یا بهبود درد پا و کمر و قولنج و یا پاره ای بیماریهای پوستی به بدن می مالیدند.
دانشمندان مکتب پزشکی سنّتی ایران، مانند محمدبن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، ابو منصورثعالی نیشابوری و بسیاری دیگر در کتابهای پزشکی و داروشناسی خود به شماری از این گِلهای خوردنی و مالیدنی و خواص آنها و چگونگی کاربرد آنها در میان مردم برخی از حوزه های جغرافیایی ایران اشاره کرده و از آنها نام برده اند. یکی از معروف ترین گِلهایی که مردم ایران آن را از دورۀ پیش از اسلامی می شناخته و در درمان طبی به کار می برده اند، ” گِل نیشابوری” بوده که به گِل خراسانی هم شهرت داشته است. رازی کتابی دربارۀ این گِل به نام الطین النیشابوری نیز نوشته است( برای “گِل نیشابوری” نک: محقق، ، ۳۳۷- ۳۴۸؛ برای نام انواع “طین” یا “گِل” های دارویی و طبی، از خوردنی و ناخوردنی گرفته تا مالیدنی، نک: نجم آبادی، « ذیل و ملحقات»، ۲/ ۸۵۸-۸۶۰).
گِل خواری نیز مرضی بود که میان برخی مردم در حالات و مواقعی خاص شایع بوده است. برای مثال، گِل خواری در میان شماری از زنان آبستن به هنگام “ویار” یکی از این موارد است. گِل خواری زنان معمولاً در نخستین ماههای بارداری با نشانه هایی از حالت بههم خوردن و آشوبِ دل، سرگیجه و شکوفه زدن همراه است. این حالت زنان آبستن را در اصطلاح مردم و طب عامّه ” ویار”، “بیار”، “تاس”، “تاسه” و “تَلْواسه”، و در نوشتههای طب سنّتی «مَنِش گَشْتَنْ» یا «مَنِشْ گَردا» می نامیدند که با «آرزوی چیزهای شور و تیز و تلخ و ترش» و میل به چیزهای کمیاب همراه بوده است(جرجانی، ذخیره، ۵۵۸). در این حالت زنان هوس و میل فراوان به خوردن خوراکیهای مخصوص و میوههای نوبرانه و غیرفصلی و برخی چیزهای غیر خوراکی و بد و زیانآور، از جمله خاک و گِل پیدا میکنند. در قدیم گِل ارمنی یا گِل سرشویی، گِل داغستانی و کاه گِل ازجمله گِلهایی بود که زنان ویاردار معمولاً هوس خوردن آن را می کردند و با خوردن آن هوس و میلشان فروکش می کرد و بهبود می یافتند(برای آگاهی بیشتر،نک: بلوکباشی،”آبستنی”، دبا، ج ۱/ ۴۲- ۴۵).
فرهنگی که محتوای قلمرو طب در پزشکی عامّه و پزشکی سنّتی را شکل و سامان می داده، همان گونه که گفته شد فرهنگی سرشار از عناصر ایمانی و آموزه های دینی- مذهبی و دانسته های تجربه زیستۀ نیاکانی در امور طبابت و درمان بوده است. در این دو سنّت پزشکی، توکل به خواست و مشیت الهی و یاری جویی از مقدسان دین و مذهب و امداد از نیروهای فرا طبیعی و آسمانی و به کاربستن دستورهای مذهبی در امر طبابت و حفظ سلامت و بهداشت تن و روان از اهمیت ویژه و مهمی برخوردار بوده است. یکی از دستورهای مهم دینی که به آن بسیار سفارش می شده است ” حفظُ الصِّحّه” از راه غذا و گواریدن خوب غذا و پرهیز از پُرخوری و خوراکهای نامناسبی بوده که شکم را می آکنده و بیماری پدید می آورده است. خداوند در قرآن به امر خوردن و آشامیدن به اعتدال اشاره کرده و گفته است« …کُلُوا وَاشرَبُوا و لا تُسرِفٌوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرفین»( اعراف، ۷/ ۳۱). در حدیثی نیز از پیامبرآمده است که گوید: « المِعدَهُ رأسُ کُلُّ داَء وَالحِمیَهُ رأسُ کُلُ دَوَاء»، معده آغاز هر دردی است و پرهیز از خوردن آغاز هرگونه درمانی. همچنین در حدیثی هم گفته شده است کسی که درد را پدیدآورده، داروی آن را هم آفریده است(برای آگاهی بیشتر در این موارد نک: ابن خلدون، ۲/ ۸۲۳- ۸۲۷)؛ نجم آبادی، ۲/ ۱۲۱- ۱۲۶؛ محقق، ۳۰۲- ۳۰۳).
قدما تأکید داشتند «هردردی که بتوان آن را با خوراک از میان برداشت، نباید برای آن دارو روا داشت». می گفتند: چه بسیار از داروهایی که می تواند برای بیمارانی سودمند و برای بیمارانی دیگر زیانبار باشند. از این رو به طبیبان سفارش می شد که در تجویز دارو شتاب نکنند و از شتابزدگی بپرهیزند و به تجربه های خود غرّه نشوند و دارو را در پی بررسیهای بالینی بیمار، تجویز کنند، چون که «تکیه بر تجربه سخت و سهمگین است» (ابن ربّن طبری، ۲۴-۲۵). از این رو، پرهیز را « سِرِّ داروها” و «گرسنگی را دارویی بزرگ و اساس و ریشۀ همۀ داروها» دانسته اند و مردم به این اندرزها و آموزه ها سخت اعتقاد و باور داشته، و به ویژه «خوردن و آشامیدن به میزان نیاز، و نه بیش و نه کم» را بیش از همه موجب حفظ تندرستی می دانسته اند.
پزشکی سنّتی که در سده های آغازین دورۀ اسلامی در ایران پا گرفت وامروزه به نام پزشکی اسلامی نیز شهرت یافته است، در پایه دانشی بود برآمده و برساخته از آرا و نظرهای علمی و مشاهدات و تجربیات عملی پزشکان مکاتب بزرگ و معروف یونان، هند، مصر و ایران در دورۀ باستان که در روزگار خود ماهیتی پراهمیت و سودمند برای مردم جوامع داشت. این مکتب پزشکی در طول عمر درازش، از سویی از دانستنیها و آگاهیهای طبی تجربه زیستۀ مردم، یعنی دانش پزشکی شفاهی یا پزشکی عامّه، در شناخت خواص درمانی داروهای نباتی، معدنی و حیوانی بومی و برخی از روشهای درمانی معمول میان آنها بهره می گرفت، و از سوی دیگر به تودۀ مردم عامی آگاهیهایی از امر طبابت و روشهای عقلانی پزشکی را می آموخت و همزمان نیروی درک و فهم آنان را در شناخت طبیعت و طبیعت انسان و انواع بیماریهای رایج بالا می برد و راههای بهره گیری از داروها و گیاهان و کاربرد آنها را در درمان امراض به آنها تعلیم می داد.
قدما انسان را پاره ای جداناپذیر از طبیعت و در پیوند با طبایع عالم می انگاشتند. علی بن سهل بن ربَّن طبری، پزشک نامدار سدۀ سوم هجری قمری(د. ۲۶۰ ق)، در مینوی خرد یا فردوس حکما در طب، انسان را بخشی از جهان طبیعی به شمارمی آورد و شناخت درد و بیماری آدمیزاده و درمان بیماری او را بدون آشنایی با جهان و داده ها و طبایع عالم برای دانش و پیشرفت پزشکی بایسته وکافی نمی دانست. او می گفت کسی که طبایع بزرگ جهان و نشانه های آن را بشناسد، پی خواهد برد که « این نمادها نمایان تر از طبایع جسم است، زیرا تن آدمی بخشی از طبیعت جهان و کلیتی فراگیراست» (ابن ربن طبری، ۲۷). همو در تعریف دانش پزشکی آن را «دانش نگهبانی از سلامتی و برکنار نگاه داشتن تن از درد و رنج» تعریف می کند و می گوید چنین خواسته ای جز به ” علم» و ” عمل” بر نیاید( همو،۲۶).
پزشکی سنّتی، یا به اصطلاح قدما، “صناعت طبی”، در آغاز پیدایی و شکل گیری ، مخالفتهایی را در ابطال علم پزشکی میان شماری از علما که داعیه علم داشتند و گروه هایی از مردم عامی و نادان برانگیخت. ابن هندو، ابوالفرج علی بن الحسین که از پزشکان و فیلسوفان بزرگ جهان اسلام و برخاسته از هندوجان قم، در نیمۀ دوم سدۀ چهارم و اوایل سدۀ پنجم بود، در باب دوم کتابش مفتاح الطب که به زبان عربی است و استاد دکترمهدی محقق خلاصه ای از آن را به فارسی در مقاله ای آورده اند، دربارۀ این کسان می نویسد: « برخی از این گروه با ابطال طب، بطالت خود و حسادت به دانشمندان را به اثبات می رسانند، و برخی دیگر به نادرست می پندارند که سعی انسان در بهبود بخشیدن بیماری مزاحمتی است در قضا و قدر خداوند و کوششی است بر خلاف آنچه او برای بنده اش خواسته است. برخی دیگر می گویند اگر طب واقعیتی می داشت پزشکان همۀ بیماران را درمان می کردند، و هیچ یک از دردمندانی که مورد درمان پزشکان قرار می گیرند تلف نمی شدند». ارسطو مجادله با این گروه های منکرِ طب را بی فایده می دانست و باور داشت که چون آنها دیده اند که عام و خاص از نصایح و دستورهای پزشکان بهره مند گردیده و بیماری خود را با راهنمایی آنان بهبود بخشیده اند، با انکار آن« گویی چشمۀ خورشید را می پوشانند و سپیدۀ صبح را انکار می کنند»(محقق، ۱۰، ۱۲).
در آغاز، هر دو نظام پزشکی سنّتی و پزشکی عامّه نگرشی کم و بیش یکسان به خاستگاه بیماریها و سبب پیدایی آنها داشتند و آنها را ورای حیطۀ قدرت انسانی و همچون بقراط و جالینوس پدیده ای نیمی الهی و نیمی تجربی می انگاشتند. به باور بسیاری از طبیبان آن دوران و همچنین عموم مردم، دارو و تجربۀ پزشکی در درمان بیماری و بهبود بیماران و رنجوران، آن چنان اثرسودمندی نمی توانست داشته باشد که آئین های جادویی وابسته به این داروها و کار برد اعمال جادویی با داروها داشتند. پزشک کامیاب کسی بود که در حرفه اش با هر دو هنر طبی و جادوگری خوب آشنایی می داشت. به سبب همین دوگانگی در امر پزشکی، یعنی پیوستگی و درآمیختگی دانش پزشکی با فرهنگ جادوگری، دانش پزشکی آن زمان جنبۀ همگانی بودنش را در جهان از دست داده بود و نمی توانست گسترش و نفاذ عام در همۀ سرزمینهای دنیا داشته باشد. زیرا که باورهای جادویی و اعتقاد به نیروهای فراطبیعی نافذ در امر طبابت و نوع افسونها و اورادی که برای رماندن ارواح شریر از وجود بیمار به کار گرفته می شدند، در همۀ فرهنگهای جهان یکی و یکسان نبودند(برای آگاهی بیشتر، نک: تاریخ… ، ج ۱/ بخش دوم/ قسمت دوم،۶۷۲- ۶۷۳).
با تکوین دانش پزشکی نوین در غرب و ورود آن با ابزارهای پیشرفتۀ پزشکی و داروهای کارخانه ساز به ایران در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی/ نیمۀ نخست سدۀ سیزدهم هجری قمری، قلمرو عملکرد طب سنّتی یا همان طب جالینوسی اسلامی نیز محدود شد. با فراگیرشدن طبابت از راه پزشکی نوین، رفته رفته ارزش و اعتبار علمی نظام پزشکی سنّتی در جامعه رو به کاستی نهاد و روز به روز تأثیرگذاری و کارآمدی پیشین خود را در میان مردم، به ویژه شهرنشینان از دست داد. امروزه شیوۀ طبابت و دارو- درمانی به سبک پزشکی عامیانه و سنّتی جایگاهی چون گذشته در میان گروه های اجتماعی جوامع شهرنشین ندارد و از آن فقط آثاری کمرنگ در خانواده هایی از لایه ها و قشرهای اجتماعی جوامع سنّتی، به ویژه جامعه های ایلی- عشیره ای و روستایی بازمانده است.
ناگفته نماند که چندی است بازنگری به پزشکی سنّتی یا قدیم، همراه با بهره گیری از تجربه های پیشینیان در طب عامّه میان شماری از طبیبان و گروهی از لایه های اجتماعی ایران جلوه ای تازه یافته و کوششهایی در راه احیاء و باز سازی و فراگیرکردن نظام طبی قدیم و جاانداختن دستورهای پزشکی و شیوه دوا- درمانی سنّتی، به ویژه درمان از راه گیاهان دارویی به جای داروهای شیمیایی در پزشکی نوین به چشم می آید. برخی از پزشکان نیز به دانش پزشکی سنّتی گرایش یافته و همراه با طبیبان سنّت گرا و به کمک عطاران، یا همان درمانگران سنّتی پیشین جوامع شفاهی قدیم دست به کار جامعیت بخشیدن به اصول طب سنّتی و احیا و کارآمد کردن موارد سودمند آن هستند. این گروه می کوشند تا با طبابت به سبک پزشکان سنّتی و نسخه پیچی و تجویز داروهای نباتی و معدنی، روشهای درمانی سنّتی گذشته را باززایی کنند و آن را میان اقشار عامی و سنّتی و فرهیخته و متجدد رواج و توسعه دهند و به شمار باورمندان طب سنّتی بیفزایند.
در گفتارهای این کتاب کوشش شده تا به مباحث گوناگون سنّت پزشکی عامّه با در نظر گرفتن آمیختگیها و پیوستگیهایش با پزشکی سنّتی و بده- بستانهای میان هر دو سنّت پزشکی بپردازد و تا آنجا که ممکن است امر طبابت و درمان را آن گونه که در میان مردم در پاره– فرهنگهای جوامع شفاهی وسنّتی رایج بوده و هست، شرح و توضیح دهد. در بخشهای هفتگانۀ کتاب، شماری از بیماریها و رنجوریهای کالبدی و روانی انسان، و روشهای گوناگون پیشگیری و درمان در گذشته و امروز بر پایۀ تجربه های بومی و محلی در فرهنگها و آموزه های طبی از سنّت پزشکی قدیم با ارجاع به داده های تاریخی مورد بحث قرارگرفته اند. در برخی از مباحث فصلهای گوناکون کتاب، مشاهده می شود که بسیاری از مردم ایران هنوز به کار برد فرهنگ جادویی باور دارند و در سبب شناسی یا شناخت علت پدیداری بیماریهای تن و روان، و روش پیشگیری از بروز مرض و راههای دفع عوامل بیماری زا از تن و روان بیمار، به اعمالی خرد ستیز و خرافی و جادوییِ دور از مفاهیم عقلانی در دانش پزشکی دست می یازند. نقل این مطالب به همان گونه ای که مردم به آنها باور داشته و در کار طبابت و درمان به کار می برده اند، بدون اظهار نظر در درستی یا نادرستی آنها، و فقط به سبب هویت وجودیشان به مثابه عناصری از فرهنگ مردم در جوامع شفاهی و سنّتی گذشتۀ ایران و آگاهی از ماهیت فرهنگ پزشکی عامّه آورده شده است.
مآخذ:
ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران،۱۳۵۹ش.
ابن ربّن طبریی، علی بن سهل، مینوی خرد، یا فردوس حکمت در طب، ترجمۀ سید عبدالله مدنی و عبدالهادی بروجردی، تهران، ۱۳۸۷ش.
اریکسن، توماس هیلند، و فین سیورت نیلسن، تاریخ انسان شناسی: از آغاز تا امروز، ترجمۀ علی بلوکباشی، تهران، ۱۳۸۷ش.
بلوکباشی،”آبستنی”، دبا( دایره المعارف بزرگ اسلامی)، ج ۱/ ۱۳۷۴، صص۴۲- ۵۰.
تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر، نوشتۀ گروهی از دانشمندان جهان، ترجمۀ پرویز مرزبان،۱۳۵۶ش.
جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۵ش.
چایلد، گوردن، انسان خود را می سازد، ترجمۀ محمد هل اتایی، ۱۳۵۲ش.
خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری ، به کوشش مجتبی مینوی، علیرضا حیدری،تهران، ۱۳۶۰ش.
فنتزمر، گرهارد، پنج هزار سال پزشکی، ترجمۀ سیاوش آگاه، تهران، .
متین، پیمان، «انسان شناسی پزشکی و نظام جهانی: نگاهی انتقادی »، نامۀ انسان شناسی، س ۳، شمـ ۶، پائیز و زمستان ،۱۳۸۳، صص۲۱۲- ۲۲۴.
محقق، مهدی، مجموعۀ متون و مقالات در تاریخ و اخلاق پزشکی در اسلام و ایران، تهران، ۱۳۷۴ش.
نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران پس از اسلام: از ظهور اسلام تا دوران مغول، تهران، ۱۳۵۳ش.
نصر، سید حسین، « طب سنّتی ایران و اهمیت امروزی آن»، مجموعۀ مقالات دربارۀ طب سنّتی ایران، تهران، ۱۳۶۲، صص، ۲۵- ۳۴.
- کتاب مردم شناسی دانش پزشکی در فرهنگ ایران، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر افشار، زمستان ۱۳۹۹.
[۱] . Audrey Richards
[۲] . Bronsilaw Malinowski
[۳] . Land, Labour and Diet in Northern Rhodesia: An Economic Study of the Bemba Tribe, 1939.
[۴] . Medical Anthropology
[۵] . Ronald Frankenberg
[۶] . Max Gluckman
[۷] . Frankenberg, R. “Medical Anthropology and Development: A Theoretical Perspective”, Social Science and Medicine, ۱۹۸۰, pp. 197-207.
[۸] . Nancy Scheper-Hughes
[۹] . Nancy Scheper-Hughes interview. 2000.
[۱۰] . Medical Anthropology
[۱۱] . Medical Anthropology and the World System: A Critical Perspective, Hans A. Baer; Merrill Singer; and Ida Susser
[۱۲] . Folk Medicine
[۱۳] . Traditional Medicine
[۱۴] . Ethno-medicine
[۱۵] . Popular/ Folk Medical Anthropology
[۱۶] . Pyrenees
[۱۷] Three Brothers Cave