انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدل ایدئولوژیک سواد- بخش دوم (۵)

در بخش پیشین مدل ایدئولوژیک سواد، مدل های مختلف سواد و پژوهش های متعددی که در این حوزه به شکل گیری مسئله سواد به عنوان یک امر اجتماعی منجر شد مورد تاکید بود. در این یادداشت بخش دوم و نهایی مدل ایدئولوژیک ارائه می شود که با تاکید بر تاریخچه شکل گیری صنعت چاپ و به کارگیری مستندات از زمان ورود نورمن ها به انگلستان و شیوه های دستکاری اسناد شفاهی توسط آن ها و شکل دهی به یک بروروکراسی فراگیر را دلیل محکمی برای جایگزینی تدریجی سواد شفاهی و کتبی می داند. به همین شیوه، استریت نشان می دهد که سواد شفاهی تنها به دلایل قدرت و کنترل مرکزی شکل گرفته است و بدین ترتیب استدلال های پیشین متفکرانی چون گودی را که سواد کتبی را برتر از سواد شفاهی می پنداشتند، رد می کند.

بر طبق چنین تحلیل ­هایی بر روی حالت­های «ترکیبی» سواد که در کتاب مایکل کلانچی با عنوان از حافظه با سند کتبیس ۱۰۶۶-۱۳۰۷ ارائه شده است که در فصل دو مختصری بحث شد، این کتاب مطالعه دیگری را بر روی توضیح مفصل مدل «ایدئولوژیک» سواد ارائه داد. وی استدلال کرد که تغییر از حالت شفاهی به کتبی که با اهداف خاصی در انگلستان قرون وسطی صورت گرفت با ادامه حالت ترکیبی این دو حالت تسهیل شد، و با تدریجی بودن این انتقال که در آن شکل­های کتبی را می­شد برای فعالیت­های شفاهی تطبیق داد، این اتفاق به شکل یکباره و با نادیده گرفتن و جایگزین کردن حالت­های شفاهی رخ نداد. این تحلیل اهمیت معنای اجتماعی این فعالیت­ها برای مشارکت­کنندگان نشان می­دهد، دستورهای سیاسی که این تغییر را تضمین کردند، و ماهیت «ایدئولوژیک» و نه «فنی» خواند و نوشتن.

کلانچی توضیح می­دهد که: چگونه تغییر دربرگیرنده تولید رکوردهایی بر یک مقیاس بی­سابقه بوده: رشد اعتماد به نوشتن و اینکه چه فعالیت­هایی را میشد با آن صورت داد؛ توسعه کاربرد عادتی نوشتار در تقابل با روندهای شفاهی برای اهداف خاص، گرایش به نوشتن بیشتر از حافطه شفاهی و یا مهر و یا نمادها برای ایجاد حقوق زمین، توسعه سواد برای تجارت روزمره از طریق ایجاد یک بوروکراسی متمرکز. تاکید به خصوص بر روی ادعاهای مرتبط با زمین و ساختمان­ها­، و در نتیجه یورش نورمن­ها و علاقه فاتحان به کنترل مشروعیت­بخش، بود. نورمن­ها ظاهرا بوروکرات­های بسیار علاقه­مندی بودند، و بر ثبت جزء به جزء و دقیق زمین­هایی که به دنبال کنترلش بودند اصرار داشتند، و بنابراین به تغییر حالت شفاهی به کتبی مشروعیت بخشی کمک شایانی کردند. پیش از این، حقوق بر زمین و املاک از طریق راه­های منسجم و اجتماعی مثل سوگند به دوازده مرد خوب و راستین صورت می­گرفت و یا انتقال زمین با کمک مهر و موم که حق بر آن زمین را بازنمایی می­کرد.

نورمن­ها در این مبادلات هیچ جایگاهی نداشتند و در عوض سیستمی را ایجاد کردند که از مدعیان می­خواست تا اسنادی را در محضر دادگاه و قانون ارائه کنند، و اثبات حق خود را از طریق مرکزیت ثبت ارائه دهند. آن­ها، البته می­توانستند بر روی این سیستم جدید به شیوه­ای که سیستم قبلی قادر به انجام آن نبود اعمال کنترل کنند. اگر یک نورمن می­خواست که زمینی را به یک شوالیه وفادار در عوض خدماتش اعطا کند، وی این کار را با تولید یک مدرک کتبی و ارائه آن به دادگاه انجام می­داد. با این حال، چنین مستندسازی زمانی که اولین بار زمین انتقال می­یافت وجود نداشت. فعالیت­های مادی و اجتماعی بومیان، به دلیل ماهیتی­شان، کمتر از اسناد کتبی قابلیت داشتند: یک مهر و موم تنها و یا یک شمشیر که نشان­دهنده تکه­ای از زمین بود بسیار متمایز بود که جعل آن تا حد زیادی غیر ممکن بود. واضح بود برای بومیان که هم سیستم جدید آن­ها را نادیده می­گرفت چرا که کنترل آن در دست بیگانگان بود، و اینکه بیشتر امکان جعل در آن وجود داشت. «ذهنیت باسواد»، که کلانچی بدان اشاره می­کند، یک ساخت تعمدی برای اهداف سیاسی و اقتصادی بود تا خوبی ذاتی­اش را که هم نورمن­ها و هم حامیان «مدل مستقل» پیشنهاد می­کنند. سواد زمینی بود که کشمکش­ها میان مستعمره و فاتحان ادامه داشت، همانطور که هم اکنون در بسیاری از کشورهای جهان سوم وجود دارد. بومیان دریافتند که خود نیز، برای حفظ آنچه که زندگی و بقاء آن­ها را تضمین می­کرد، اسنادی را تولید و یا جعل می­کنند که در سیستمی بیگانه وجود دارد، در حالیکه فاتحان به طومارها، اسناد ثبتی و قوانین کتبی وابسته شده بودند برای کسب و کنترل دانش که برایشان قدرت سیاسی و مشروعیت به ارمغان می­آورد.

تغییر بسیار آهسته انجام شد و از طریق تعامل تعدادی از عوامل. کلانچی پیشنهاد می­کند که کتاب دامزدی (domesday)[1] (دامزدی) به خودی خود چنین تاثیر مهمی بر روی فرآیند آنگونه که نویسندگان بعدی معتقدند نداشته است: «حالت­های سواد را نمیتوان با ابزار سلطنتی تحمیل کرد« (۱۹۷۹: ۱۲). وی پیشنهاد می­کند که نویسندگان در دوره­های بعدی به فتح نورمن­ها به منافع خود در تسوعه افسانه­ای می اندیشیدند که نوزمنها برای افراد فتح شده تحت قانون کتبی ارائه کرده اند و این کتاب نیز مهم ترین ابزار آن ها بوده است. در واقع، وی معتقد است که، این کتاب ، از دشواریهای جدی­ای در مقابله با تمامی شکل­های بوروکراسی رنج می­برد: نمی­توانست قطعا تمامی چیزها را ثبت کند و به سرعت کهنه شد، خصوصا زمان ثبت مالکیت فردی و احشام. تنها تدریجا، با گسترش ثبت­های دائمی و پذیرش آن­ها در میان طبقات مختلف، عادت مراجعه به اسناد و در نهایت وابستگی به آن­ها شکل گرفت. کتاب دامزدی، در واقع، تنها در دوره­های بعدی به ندرت مورد استفاده قرار می­گرفت- در قرن چهاردهم- زمانی که فعالیت این مشاوره­ها تثبیت شد و زمانی که آن را می­شد به صورتی دوسویه و در ارتباط مناقشات مرتبط با حقوق دراز مدت بر روی زمین به کار گرفته شد. کاربرد آن در چنین مواردی کمتر به ارزش درونی آن به عنوان «ثبت» واقعی از مالکیت زمین مرتبط بود و بیشتر بر مکانی که اکنون در درون ایدئولوژی «باسواد» بدان نسبت داده می­شد. فرآیند تدریجی که کلانچی بدان ارجاع می­دهد، و دو قرن طول کشید تا به ثمر رسید، شامل، تعدادی از جنبه­ها است، خصوصا توسعه شکل­های سازمان­های دولتی و بوروکراسی، انطباق با چنین نیازهایی به شکل­های خاص سواد، و ساخت و گسترش «ذهنیت باسواد»- ایدئولوژی که در درون آن به نوشتار اعتماد کرد و کاربران آن را در ارتباط با کارکردهای خاصش فهم می­کردند و می­شد آن را در درون فلسفه گسترده­تر و سیستم­های باور مردم جای داد.

نورمن­ها، در واقع، چنین برآورد گسترده­ای می­خواستند، چنانکه کلانچی هم بدان اشاره می­کند، آن­ها اغلب بسیار برای سطوح محدود خدمات دفتری موجود بلندپرواز بودند: تنها برآورد به جای مانده از آکسفورد و کمبریج، ناحیه­ای که در آن کارمندان دفتری کافی برای انجام این فعالیت وجود داشتند. ایجاد ثبت محصول بی­اعتمادی بود که به دنبال فتح ایجاد شد.

روش­های جدید نگهداری حساب­های مالی، سازمان­دهی خزانه و توضیح مفصل روندهای حقوقی همگی پاسخ­هایی به مسائل سیاسی و سازمانی بودند که مهاجمان با آن رو به رو بودند. کلانچی، با این حال، نشان می­دهد که آن­ها تنها تحمیل خشک و خالی از بالا نبود بلکه انطباق فعالیت­های کنونی برای انجام خدمات منافع جدید بود. وی این سنت­های قبل از فتح آنگلو­ساکسونی را به عنوان تقسیم زمین به صدها، ماهیت نگهدارنده سوگندها بر روی اجتماع و وجود مراکز یادگیری در صومعه­ها ذکر می­کند. توسعه شکل­های سواد محصول تعامل این شرایط خاص اجتماعی بود.

این نیازهای بوروکراتیک و سازمانی نیازمند شکل­های خاص نوشتار بود و خود نیز محدود بودند و هم در ارتباط با فناوری کنونی سواد توسعه می­یافتند. کلانچی استدلال می­کند که: «­فناوری خاص نوشتار کاربردهای سواد را در یک ناحیه و یا فرهنگ شکل می­داد و تعریف می­کرد» (همان:۸۸). من تنها این نکته را اضافه می­کنم که «فناوری، خود در درون فرهنگ شکل گرفته و تعریف شده است. فناوری سواد در انگلستان قرون وسطی در نتیجه ترکیب مهارت­ها و فرآیندهای مرتبط با تولید مدارک مکتوب بود. دباغی، شمارش چوب خط، تزیین کننده کتاب­های خطی، معلم در مدرس و قلم ساز، همگی بخش­هایی از سیستمی بودند که هم شکل­های سنتی و هم جدید سواد را تولید و محدود می­کردند. این تعامل میان محدودیت­های ماده و فعالیت­های اجتماعی در شیوه­ایی که توسعه حالت­های سواد در قرن سیزدهم و دوازدهم انگلستان مشهود بود و متاثر از »انقلاب فناوری» نبود، بلکه بنا به گفته کلانچی، تحت تاثیر تغییرات مواد سنتی بود.

برای مثال، کاغذ پوستی باز هم مورد استفاده قرار می­گرفت چرا که ارزان­تر بود و بیشتر در دسترس بود و به راحتی می­شد تقاضای زیاد آن را پاسخ داد. یک سبک جدید متون توسعه یافت- «خطوط شکسته»- که تند نوشتن را مقدور می­ساخت (همان:۹۹). کلانچی استدلال می­کند که این الفبای جدید، در واقع، تطبیقی از کتاب بوده و یک «نوآوری» جدید محسوب نمی­شود. اهمیت آن به این دلیل است که هزینه­های بیشتر در تولید متون کتبی تنها زمان کار نویسنده بوده است. قادر ساختن وی به کار سریع­تر و پس­انداز پول و نیز زمان کاربردهای بیشتر نوشتار را تسهیل کرد. به همین شکل، چیدمان جدید، فهرست­ها، و اسناد تجاری شکل گرفتند و شکل­های جدیدی برای ثبت اسناد ایجاد شدند. رول­های نی­، برای مثال، که از طریق کار اندیشمندان با متون مقدس یهودی و عهد قدیم آشنایی داشتند، بسیار آشنا بود، و برای برآوردن نیازهای ذخیزه بوروگراتیک مرکزی اسناد به کار گرفته شد. بنا به گفته کلانچی، ارتباط با شکل­های آشنای پیشین که بسیاری از توسعه­ها را برای پذیرش آماده آنقدر نهادی شد که تغییرات رادیکال و نوآوری­ها نمی توانستند. جداول برای مثال، به شیوه­ای سنتی برای کتاب مقدس به کار گرفته می­شدند. کتاب دامزدی، اتوریته را با همراهی با متون مذهبی فرض می­کرد. کتب نسخ خطی با چیزی مثل الفبای شکسته در توضیح حاشیه­های متون مقدس آشنا بودند.

اولین و دشوارترین کار عادت دادن عوام، خصوصا شوالیه­ها در روستاها، به نوشتن بود. به شکل سنتی صومعه­ها هدایای نمادینی از زمین داشتند که با انجیل و متون آن را تزیین می­کردند و آن شوالیه­ها بیشتر با شکل و بافت آن آشنا بودند و نه با محتوا. شکل­های جدید دولت در مستندسازی می­توانست در چشم آن­ها مشروعیت پیدا کند، با همراهی با این فعالیت، ما جداولی را با تزیین شکل­های راهبانه متون در این دوره انتقال پیدا می­کنیم. تغییرات، در بسیاری حالات، نسبتا کوچک بوده و اغلب در آن زمان بی سر و صدا، اما حرکنتی را ایجاد کرده و تغییرات بنیادی را تسهیل کردند.

این فرآیند با آنچه که من در فصل­های ۵ و ۶ در ارتباط با روستای ایرانی توضیح می­دهم مشابه است، آشنایی یا متون اسلامی مقدس و اسناد کاربرد اسناد ثبتی را توسط یک طبقه باسواد محدود آسان کرد و گسترش تدریجی آنچه را که من شکل­های «اقتصادی» سواد می­نامم. با انطباق شکل­های نوشتاری و فناوری که از طریق همراهی با متون مقدس مشروعیت یافته و از طریق کاربرد روزمره در یک اجتماع عمومی شناخته شده، کارآفرینان می­توانستند که از توسعه­های جدید سواد یدون بیگانه شدن و یا گیج­شدن دیگر روستاییان استفاهد کنند. به شیوه­ای مشابه، بنا به گفته کلانچی، که شوالیه­ها در روستاها در انگلستان قرون وسطی فعالیت­های اسنادی دولتی را پذیرفتند چرا که به شکل­هایی تولید شده بودند و موادی که آشنا بود و از طریق همراهی با صومعه­ها مشروعیت داشت. بسیاری از برنامه­های کنونی سواد عموما شکست می­خورند چرا که حامیان آنها چنین «تدریج» را فراموش کرده و فرض می­کنند که فناوری­ها وفعالیت­های جدید برای تحریک تغییر به ذهنیت «باسواد» که آن­ها به دنبال آن هستند، باید به شکلی ناگهانی و رادیکال معرفی شوند.

در هر مورد تغییر یک موضوع پیچیده است. شکل­های جدید قراردادهای عمیق موجود را به چالش می­کشند و یا مسائل و تناقضات جدیدی را ایجاد می­کنند. در انگلستان قرون وسطی توسعه عادت­ها و فرضیات سواد، شامل آنچه که کلانچی آن را «ذهنیت باسواد» نامیده، باید در گروه­های مختلف اجتماعی و حوزه­های فعالیت ریشه می­گرفت. باید بر تعصبات این گروه­ها باید غلبه می­شد و عرف­های قبلی دوباره بررسی می­شدند. این تغییرات، همراه با تغییرات در فعالیت­ها و مواد، تدریجا شکل گرفتند، و اغلب انطباق یافتند تا اینکه به یکباره یک باور کاملا ریشه­دار را تغییر دهند. پیچیدگی فرآیندها میزان وابستگی سواد و ایدئولوژی را نشان می­دهد و اینکه چرا تحلیل کاربردها و پیامدهای سواد را باید در سطوح بنیادی و مفاهیم بنیادی را که از طریق آن یک جامعه نظم را ایجاد می­کند؛ را در نظر بگیریم. کلانچی یک مثال خصوصا واضح را درباره این ارتباط با مفاهیم قرون وسطایی زمان و فضا نشان می­دهد و اینکه چگونه تغییرات در سواد به آن­ها مرتبط است.

در انگلستان قرون وسطی الگوهای بنیادی برای تقسیم زمان و مکان در درون الهیات مسیحی شکل می­گرفت. نوشتار و تاریخ اسناد، که در سواد جدید درونی شده بود با تاکید بر نگهداری سند و حل مناقشه بر سر زمین بر ادعاهای ثبت شده وصل می­شد، و کاربردهای مهمی را برای این سیستم باور ایجاد کرد. تاریخ زدن یک سند (همان:۲۳۶) نشانگر خود را هم در دیدگاه زمانی و هم جغرافیایی قرار می­داد، و شامل بیان ایده­ای بود درباره جایگاه نویسنده در دنیا. چارچوب این از طریق تاریخ کلیسا از خلقت و کاربرد تولد مسیح به عنوان یک مرجع ساخته شده بود. ارجاع یک سند سکولار به این ارجاعات مسیحی یک هتک حرمت به مقدسات تلقی می­شد. با این محدودیت­های مذهبی از یک سو و [محدودیت­های] عملی دیگر، نویسندگان یاد گرفتند که اسناد را در زمان و با ارجاع به رویدادهای تاریخی مهم جایگذاری کنند تا زمان مذهبی. در هر مورد، گستره زمانی برای بسیاری از اسناد لازم بود و عموما کوتاه­تر از ارجاع مسیحیت. با اینکه این قدرتمند نبود چرا که فعالیت­های معاصر باید تقویم گریگوریان[۲] را به عنوان ارجاع برای مدت کوتاهی قرار می­دادند. کلانچی، با این حال، استدلال می­کند که سال­های حکومت شاه به شیوه­هایی به شکلی آنی­تر به شوالیه مرتبط بود­ه­اند، تا به یک تقویم مسیحی. با این حال، این مسائل خود را نیز داشت چرا که قدرت سیاسی و غیرمذهبی چنین سیستم ارجاعی باید توسط روحانیون ایرادگیری شود. یک مصالحه، که استاندارد سد، برای حکومت پادشاه، سال­های تاریخ استفاده می­شد و برای تقویم مسیحی روزهای عید برای نامگذاری روزها انتخاب شد. این به ما یادآوری می­کند که حالت­های اعتبارسازی شکل­های نوشتاری، بیش از هر چیز دیگری به سیستم­های توافقی بستگی دارد که می توان به آن­ها ارجاع داد، و این سیسم­ها نه از پیش تعیین شده هستند و نه «طبیعی» بلکه خود برساخته­های اجتماعی هستند و عمیقا در ایدئولوژی­های گسترده ریشه دارند. مصالحات و کشمکش­هایی که کلانچی توصیف می­کند آن چیزی هستند که سواد در جوامع مختلف از آن تشکیل شده است، حتی در چنین حوزه­های «بی­طرف» فعالیت مثل نگهداری سند و یا تاریخ.

همچنین توسعه فعالیت­های سواد تنها یک نوشتن زبان محاوره نبود. انواعی از زبان­ها به کار گرفته می­شوند، در حالیکه لاتین موقعیت اجتماعی خاصی به عنوان یک زبان ادبی داشت. در واقع، «باسواد» بودن به معنای دانستن زبان لاتین بود بیشتر تا به معنای توانایی خواندن و نوشتن. اگر «ذهنیت باسواد» از نوعی جدید را قرار بود در میان یک اقلیت کوچک و فراتر از آن گسترش دهیم، باید بر این سنت غلبه می­کردیم. همانند کاربردهای نوشتار و با توجه به حقوق زمین و ثبت تاریخ، بنابراین تحول در فعالیت­های دادگاه در قالب زبان و کاربرد آن و نوشتار نیازمند مفاهیمی بنیادی است به عنوان شیوه­ای بومی برای اعتبارسنجی حقیقت و توضیح سیستم مفهومی ای که در آن ایده­ها ریشه دارند.

در انگلستان قرون وسطی، انواعی از معیارهای خاص فرهنگی و نهادینه برای اعتباربخشی به ادعاها به صورت کلی و نسبت به حقوق بر زمین به خصوص به کار گرفته می­شد. این بازنمایی ترکیبی از حالت­های سواد شفاهی و کتبی است، و امضاء، مهر، شاهد، نمادها، کنش­های مراسمی، سوگند، و غیره را نیز در بر می­گیرد. اتصال یک مهر و یا یک شیئ سمبولیک مثل چاقو به یک سند که نشان­دهنده عنوان یک مالک است نسبت به زمین و یا ملک اغلب معنای بیشتری دارد تا کلمات کتبی آن سند. حتی در قرن سیزدهم هم، ارل وارن به عنوان مدعی حقوق به زمین بر روی شمشیر خانوادگی خود به عنوان یک مدرک عینی بیشتر تکیه داشت تا سند. یادگیری اطمینان به مدرک سندی فرآیندی اجتماعی بود و باید برای قابل پذیرش بودن آن مزیت­ها روشن بودند. برای مردم قرون وسطی روشن نبود که می­توان به چه سندی بیشتر از [سوگند] فرد اعتماد کرد. در واقع، افراد درگیری دلایل بسیاری داشتند که نسبت به این امر تردید داشته باشند به دلیل فشاری که اسناد کتبی ایجاب می­کرد که بیشتر در معرض جعل قرار بگیرند در مقایسه با شکل­های سنتی اعتبارسنجی. حق مالکیت زمین برای یک خانواده در طی نسل­ها با شیئی سمبولیک یا هدیه از مالک اصلی منتقل می­شد. کتاب انجیل، شمسیر، و یا خنجر، درست مثل مورد ارل وارن، که نمادهای معمولی آن میراث بودند. تحت [حاکمیت] نورمن­ها، با این حال، مدعیان باید مدرکی کتبی را در دادگاه ارائه می کردند، حتی اگر چنین مدرکی تا آن زمان وجود نداشت. اگر این تنها راه ارائه حق بود که از منظر مالکان شکل­های شفاهی اعتبار به روشینی ایجاد شده بودند، و مدارک کتبی باید، برای این هدف متناسب می­شدند. آن­ها همچنین این مدارک را ایجاد کردند، با اعتماد کمی به آن ها و اطمینان کلی آن­ها با چالش­های دادگاه برای جعلی جلوه دادن سند که در واقع جعلی هم بودند. اعتبار اسناد کتبی، در این شرایط، تقریبا به شکلی معقول تردید بیشتری داشت تا شکل­های سنتی اعتبار سنجی.

در اروپا در آن زمان توسعه فعالیت­های وابسته به دفتر اسناد رسمی تا میزانی سهولت جعل را با ارائه زیرساختی بوروکراتیک برای اعتبارسنجی شکل­های کتبی ایجاد می­کرد. یک دفتر اسناد عمومی نام خود و اتوریته خود را نسبت به سند اعلام می­کرد و یا آن را امضاء می کرد و یا آن سند را از منظر شیوه و مهر بررسی می­کرد.. در انگلستان، با این حال، این شکل­های نهادی که می­توانسست گسترش فعالیت سواد را تسهیل کند آهسته­تر ایجاد شد. کلانچی استدلال می­کند که دلال این وجود فعالیت­های خوب شکل گرفته مهر برای این هدف بوده است.

مهر ابزاری آسان بود که بی­سواد­ها هم می­توانستند برای اعتبار بخشی به متن به خوبی آن را به کار برند، آن­ها پلی از باسواد به بی­سواد بودند، یک شکل اعتباردهی تولید کلان در سنت کاربرد نمادها، شمشیر و غیره. یک مهر با یک نماد مرکزی و نامی حول آن در بیرون می­توانست به پایین یک سند الصاق شود، حتی می­شد آن را دید و اصلاح کرد و «حس» تمایل فرد ارائه دهنده را فهمید. اینطور فکر می­شد که این ابزار از کاغذ پوستی ماندگاری بیشتری دارد و بنابراین یک شکل ایمن­تر اعتباربخشی است. این همچنین بیشتر فرد دهنده را نشان می­داد تا فرد میانجی را به عنوان مدرک و یا دفتر اسناد و به همین دلیل شکل مستقیم­تر اعتباربخشی بود. یک مدرک سندی انتزاعی ناکافی بود بدون این مواد و اشیاء نمادین.

در دوره­های بعدی، با این حال، بایگانی­ها در یک «ذهنیت باسواد» بقاء خنجر و مهر الصاقی به اسناد را و متعلقات قرون وسطی را به نظم درآوردند. در واقع، بسیاری از آن­ها به بیرون انداخته شد و توجه بیشتر به اسناد کتبی معطوف گردید، یک فعالیت نابهنگام چرا که مردم در آن زمان باور داشتند که سند در درجه دوم اهمیت است. این بایگانی­ها به شیوه­های خاص سواد و حصول اطمینان از تاثیرگزاری یک سند برای ایجاد یک مدرک با تاریخ، مهر، و کپی در ثبت آموزش دیده بودند. آن­ها قوانین استاندارد شده حرفه­ای را دنبال می­کردند و به سیستم دفتری برای بررسی دست­نوشته­ها متکی بودند. در دوره­های قبلی انواعی از معیارهای مختلف هم بر مبنای یک فرضیه ایئولوژی خاص بدین شیوه آموخته شده بودند. کلانچی درباره کاربرد استانداردهای مدرک یک ایدئولوژی در یک ایدئولوژی دیگر به ما هشدار می­دهد و این کاری بود یک [متصدیان] بایگانی انجام می­دادند.

نقد وی از این نابهنگامی همچنین ادعاهای بزرگتری را در ارتباط با استانداردهای سواد مطرح می­کند که من پیش­تر مورد بررسی قرار دادم. گودی، برای مثال، ادعا می­کند که سواد یک ذهنیت «نقادانه» را شکل می­دهد چرا که این امکان را ایجاد می­کند که دو متن کتبی را در کنار هم قرار داده و صحت و درستی آن­ها را با هم بررسی کرد. وی با این روش، به شیوه هیلدیارد و اولسون تفکر «باز» را به جای تفکر «بسته» با «عقلانیت» و منطق همراه می­کند. توصیف کلانچی روشن می­کند که در باور این نویسندگان در متن کتبی یک محصول ایدئولوژی جامعه خودشان است. در انگلستان قرون وسطایی متون کتبی مورد ظن بودند، به هر دلیلی، در حالیکه مواد مهر و نمادها کاملا می توانستند بررسی کرده و کاملا بدان اعتماد داشتند. فناوری ایجاد «درستی» و «موثق» بودن الزاما پیامدهای درونی برای کیفیت استانداردهای حقیقت نداشتند. حالت­های شفاهی و نیز کتبی شامل قضاوت­های نقادانه، مناقشه معیار برای حقیقت و چالشی برای جعل و عدم ارائه بودند.

کلانچی مواد مفیدتری را ارائه می­دهد که می­توان بر طبق آن مزیت­های این حالت­های شفاهی اعتبارسنجی را ارئه کرد. نیاز به شهادت دوازده شاهد در قرون وسطی جعل را دشوار می­کرد. در طی دوران زندگی­شان شاهدان می­توانستند به دادگاه احضار شده و دوباره یادآوری کنند، سوگند یاد کنند که چه اتفاقی روی داده است. اعداد [دوازده نفر] جعل را دشوار می­کرد (البته نه غیر ممکن) جدای از قدرت باور به سوگند. اگر شما دو سند را در کنار هم بگذارید، بنا به گفته گودی، برای بررسی درستی، آنگاه می­توانید دو و یا تعداد بیشتری شاهد را به عنوان بررسی مشابهی احضار کرده و در کنار هم قرار دهید. در جایی که دانش انتقال داده می­شود و شاهد بودند بخشی از یک تاریخ جمعی است تغییر این دانش دشوار خواهد بود، خصوصا برای افراد. زمانی که شاهدان فوت کردند، خانواده­های آنان ممکن بود احضار شده و بخواهند برای مثال تایید کنند که «پدر شما به ما گفت که وی هدیه این زمین را به فرد ایکس شاهد بوده است». در این شرایط اجتماعی خود اجتماع یک شکل زنده از اعتبارسنجی است و امنیت در قبال جعل. زمانی که اعتبارسنجی غیرفردی می­شوند این بررسی­های منسجم ناپدید می­شوند، در این معنا شکل­های کتبی غیرفردی و غیربافتی بیشتر در معرض جعل هستند.

در واقع در انگلستان قرون وسطی، این مورد در زمان انتقال فرم­های شفاهی به کتبی مصداق داشت. جعل شایع بود تا زمانی که ابزاری برای ایمن کردن اسناد کتبی در تقابل با سوءتعبیرها ایجاد شدند. این ابزارها (سیستم دفتری، بوروکراسی و غیره) الزاما نشان می­دادند که شکل­های کتبی از منظر درونی بیشتر «درستی» دارند تا شکل­های شفاهی. کاربرد آن­ها برای اهداف درستی و اعتبارسنجی به ساخت اجتماعی سیستم­هایی بستگی داشت که برای آن اهداف متناسب شده بودند.

بسیاری افراد در زمان انتقال به شکل­های کتبی ادعاهای اعتبار از مزیت­های شکل­های شفاهی معاصر و سوء مزیت­های شکل­های جدید آگاه بودند. سنت فررانسیس، برای مثال، معتقد بود که کلمه به صورت معنوی در قلب فرد حک شده است، در حالیکه الفبا بر روی کاغذهای پوستی و مجزا و کمتر قابل اعتماد است (کلانچی ۱۹۷۹: ۲۱۰). وی یادگیری سواد را نادیده می­گرفت. به همین شکل، زمانی که قاصدان از آنسلم، اسقف اعظم کانتربری، به پاپ اسناد شفاهی آنچه را که پاپ گفته بود منتقل کردند، از منظر آنسلم موثق­تر و معتبرتر بودند تا اسناد کتبی­ای که قاصدان برای شاه هنری برده بودند. نمایندگان هنری گزارش­هایی را آوردند که منصب وی را در یک مناقشه با اسقف اعظم برتر جلوه می­داد. کشمکش میان این دو طرف در قالب فایده و سوء مزیت­های سواد دنبال می­شد. قاصدان آنسالم کل الهیات مسیحی را برای دفاع از ایدئولوژی شفاهی آوردندن و بدنام کردن ارزش مدارک کتبی، که آن­ها به عنوان «تنها یک پوست گوسفندی است که پر است از لکه­های سیاه و توده­های سرب» (همان:۲۰۹). شکل مادی نوشتار کمتر موثق بازنمایی می­شد در قیاس با کلماتی که بر ذهن و قلب افراد حک شده بودند (که، البته روحانیون نسبت به آن­ها ادعای مزیت داشتند). جدایی شکل کتبی از خالق آن، کمتر از منظر درتسی قابل آزمایش بود. این استدلال-ها بسیار مغضانه هستند اما ادعاهای دانشمندان آکادمیکی چون پوپر، گودی و دیگران را در یک دیدگاه نشان می­دهد که تنها ویژگی­های خاصی از سواد و یا شفاهی را که مناسب هدفشان است را انتخاب کرده و ادعا می­کنند که [این ویژگی­ها] کاملا ذاتی و درونی هستند.

کلانچی[۳] موردی را برای مزیت­های شکل­های شفاهی درقرون وسطی با همین قدرت ارائه می­دهد. برای اهداف تجاری شکل­های شفاهی تجارت مزیت داشتند- تنها طرفین معامله باید از آن آگاه می­بودند. گفتمان شفاهی راحت بود چرا که مستقیم و آنی بود، در حالیکه ارتباط کتبی شامل هزینه­هایی برای نویسندگان و کاعذ پوستی و زمان بیشتری بود. در شرایط اجتماعی که اسناد نادر بودند، کاربرد مقطعی آن­ها مایه زحمت و نامناسب بود. باز هم، مزیت­های آن­ها به شرایط خاص اجتماعی کاربردشان بستگی داشت، خصوصا در دوره­های بعدی ساخت نهادهای بوروکراتیک مرکزی.

شکل­های کتبی سند که گودی آن را در سطوح بالاتر منطق قرار می­دهد شکل­های خاص فرهنگی اعتباربخشی هستند که تایید نشده و «انتقادی­تر» هستند و یا «منطقی­تر» از شکل­های شفاهی و یا الزاما هیچ مزیتی را نسبت به سواد ندارند بلکه نسبت به نهادهای اجتماعی شکل گرفته در آن­ها.

روشن است که ساخت اجتماعی بوروکراسی و سیستم دفتری از مزیت­های سیاسی و اجتماعی برخوردار بوده است. توسعه تبادلات بزرگ را مقدور کرده و کنترل سیاسی مرکزی را تسهیل نموده است. در این معنا، می­توان سواد را، همانند گودی یک «عامل قادرکننده» نامید (در گودی: ۱۹۷۸). اما این­ها قضاوت­های سیاسی هستند- در واقع مزیت­ها و سوءمزیت­های­شان همچنان امروزه مورد ناقشه است. سیستم­های باسواد مثل بوروکراسی، در ارتباط با شرایط خاصی توسعه می­یابند که قضاوت­ها و تصمیمات بر مبنای آن­ها اتخاذ می­شوند.

در قرون وسطی، قدرت­های اجتماعی و فکری شکل­های اعتبارسنجی مرتبط با، برای مثال، مهر و موم بدان معنا بود که هیچ الزام روشن و یا فشاری برای توسعه یک سیستم دفتری و یک شکل همراه سواد وجود ندارد. این تنها زمانی اتفاق می­افتاد که نیاز قدرت فاتح برای یک بوروکراسی متمرکز و مرکزی و فشار سیاسی بر روی بومیان برای انطباق با شکل­های اعتبار سنجی به شرط منابع و نیروی انسانی برای توسعه جنین سیستمی محقق می­شد. گروه­های انگلو-ساکسون در سیستم­های قبل از فتح انکلستان تحت فشار کمتری بودند از شرلیط اجماتاعی که بخواهند فعالیت­های سواد را فراتر از شکل­های همراه با سواد و نگهداری شفاهی اسناد نگهداری کنند، در حالیکه شکل­های نیمه سواد مهر و نمادها به اندازه کافی برای اعتبار بخشی به حق بر زمین کارکرد داشتند.

کلانچی مثال­های دیگری از انگلستان قرون وسطی از ترکیب دو حالت شفاهی و کتبی ارائه می­دهد. الفبا، برای مثال، همواره در زمان سواد جدید برای انتقال معنا و پیام به کار گرفته نمی­شدند. در دوره قرون وسطی، اغلب به عنوان راهی برای اعتباربخشی به فرد حامل پیام به فردی دیگر به کار می­رفتند. الفبا ردر این نقش به عنوان نمادی بود که قبلا ارائه شده بود (و در واقع همچنان هم در سه تفنگذار دوما بازنمایی می­شود). اعلان­هایی که ممکن است به زبان لاتین نوشته شده و به زبان محلی با صدای بلند در شهر جار زده شوند: الصاق آن­ها به درهای و سالن­های دهکده بازنمای ماهیت تدریجی انتقال به فعالیت­های سواد برای اکثریت است و نشان می­دهد که چگونه «دهنیت باسواد» در و از طریق شکل­های آشنا شاعه می­یابد. در زمان قرون وسطی دریافت کننده پیام باز هم انتظار دارد که بیشتر گوش دهد تا بخواند: در واقع، کلمه «خواندن» به معنای شنیدن است و نه دیدن، شکلی که در توصیفات کنونی دانش­آموزان از «خواندن» نیز همچنان دیده می­شود تا میزانی که عموما شرکت در سخنرانی­ها را شنیدن می­نامند. نویسندگان، شنوندگان را مخاطب قرار می­دهند، توصیف­ها در معنای لغوی «شنیده می­شوند»، قاضی سندی را در دادگاه با دستور قرائت آن می­خواند تا با خواند فردی بی­صدا. نوشتار به عنوان گسترش گفتار است تا هر کیفیت مستقل دیگر. [نوشتار] به تالیف اطلاق می­شود، همانطور که امروزه ما به فردی که کتاب می­نویسد و یا نامه اطلاق می­کنیم. در هر مورد فرآیند مادی واقعی ثبت تالیف ممکن است با فردی دیگر باشد، مثل منشی. در زمان قرون وسطی نوشتار به این نوع، فعالیت کاتب، کم بود و فعالیتی بسیار پرپرستیی نبود. خواندن و نوشتن در این معنا در انکستان قورن وسطی به مکار گرفته می­شد، و نه به شکلی جداگانه با یکدیگر که امروز به این شکل می­شناسیم. همراهی با «دهان و گوش تا با دست و چشم» بنا به گفته کلانچی (همان: ۲۱۹). افرادی که ما آن­ها را «بی­سواد» می­نامیم قادر بودند که در فعالیت «سواد» مشارکت کنند یا با گوش دادن/ خواندن و یا با نوشتن/ تحریر.

جنبه بصری، از سوی دیگر، نه با کارکرد که با معنای «کلمات بر روی کاغذ» همراه بودند اکا با بازنمایی و معنای [اجتماعی]. دست­نوشته­ها به شکل مفصل تزیین شده بودند، انجیل­ها تزیین شده، و این مهارت­ها موقعیت برتری داشتند نسبت به آن متون. متن کتبی یک انجیل به عنوان کلام خدا دیده می­شد که بر روی کتاب نمایش داده می­شد و بنابراین یک شیئ نمادین و مقدس بود.

تاکید بر ارائه بصری در برخی اسناد سکولار بوروکراتیک ادامه یافت که این توسعه پیدا کرد، و بنابراین میزانی از دسترسی را برای افرادی که قادر به خواندن کلمات بر روی کاغذ برای خود نبودند. «خواندن»، پس، به عنوان درگیر شدن در فهم یک شکل متنی درک می­شد، چیدمان و ارائه کلی متن تا تنها درک ارتباط میان صداها و الفبا در تعلیم و تربیت معاصر. مقامات رسمی تنها تا میزانی که الزامی بود برای انجام کار آموخته می­شد- کاتبان را می­شد استخدام کرد برای انجام عمل نوشتن به گونه­ای که آن­ها اغلب می­خواندن و نمی نوشتند. این هیچ تقسیم روشنی را میان «باسواد» و «بی­سواد» ایجاد نمی­کند و هیچ یک از این موقعیت­ها بر روی یک تمایز ایجاد نشده­اند. کلانچی معتقد است که این دقیقا به دلیل حالت «ترکیب» بود، اصرار به وجود شفاهی همراه با کتبی و کاربرد آن ر حالت­های سواد شکل­های شفاهی، که از حافطه تا کتبی تغییر می­یابد ایجاد شدند: ترس­ها، قضاوت­های موقعیت، و تعصبات که به دلیل پذیرش «دهنیت باسواد» ایجاد شده بودند التیام یافتند. این با ماهیت سلطه­جو و مطلق بسیاری از برنامه­های سواد امروزی متضاد است و البته با کارهای نظری بسیاری از محققان معاصر.

مواد کلانچی، تصدیق می­کنند که در صحبت از سواد ما به ایدئولوژی و شکل­های اجتماعی عینی و نهادهایی که به هر فعالیت خاص خواندن و نوشتن معنا می­دهند ارجاع می­دهیم. مواد موجود در انگلستان قرون وسطی نشان­دهنده شکلی از فعالیت سواد است و پرسش­هایی را مطرح می­کند که می توان به راحتی در انواع دیگر سواد مطرح کرد.

چنین بینشی به سواد توسعه یافته است، برای انواعی از خواند، در ارتباط با فرهنگ­هایی که یا در زمان و یا ر مکان از موقعیت کنونی دور بوده­اند. من این فصل را با مثالی مهم از آمریکا در به کارگیری »مدل ایدئولوژیک» در موقعیت­های آشناتر به پایان می­برم. شرلی برایس هیث[۴] در تعدادیاز مطالعاتش عناصر این مدل را توسعه داده است (۱۹۸۳، ۱۹۸۳). من، برای بحث کنونی، به مقاله وی با عنوان «فقدان قصه در وقت خواب به چه معناست؟:مهارت­های روایی در خانه و در مدرسه» (۱۹۸۲). در این مقاله، وی مفهوم خواندن را به عنوان »یک مهارت فنی» رد می_کند و آن را به عنوان «شیوه­ای برای گرفتن معنا از محیط بیان می_کند (همان:۴۹). گرفتن معنا از کتاب­ها عموما «بی­طرفانه» نامیده می­شود تا آموخته شده. در واقع، شیوه­های کسب از کتاب همانقدر بخشی از رفتار آموخته شده هستند که شیوه­های خوردن، نشستن، بازی و خانه­سازی» (همان). این شیوه­ها در میان و در درون فرهنگ­ها متفاوت است به دلیل ایدئولوژی کلی و به خصوص در ارتباط با تعامل کودک و والدین و الگوهای اجتماعی­سازی.

دقت وی بر روی مقایسه شیوه­های گرفتندر مدارس مشهود است، خانواده­های عمومی (که این شیوه­های مدرسه­ای را در مدارس عمومی تکمیل می­کنند) که در اجتماع­شان مشهود است (­و در این موارد ممکن است به کشمکش منجر شود زمانی که این کودگان به مدرسه می­روند). دنبال کردن تحلیل سواد عمومی و ارزش­های همراه با آن، وی این پرسش را مطرح می­کند که: «آیا شیوه­های رفتار دیگری با اهداف شناختی و اجتماعی دیگری در گروه­های اجتماعی فرهنگی دیگر وجود دارند؟» (همان:۵۷). مقایسه «شیوه­های کسب» با آنچه که هیث بهرای کودکان رودویل و تراکتون توصیف می­کند، پاسخی مثبت را و مرتبط با تحلیل وی را درباره سوادهای مختلف و «شیوه­های کسب از کتاب­ها» ارائه می­دهد.

برای مثال، وی توصیف می­کند که، چگونه کودکان پیش­دبستانی در خواناده های عمومی از سال­های نخست به کتاب توجه می­کنند. آن­ها از طریق داستان­های وقت خواب آموخته اند یک زیرساخت فعالتی های آموزشی و فرضیات فرهنگی مرتبط با آن را، که با میزان زیادی، برابر است با چیزی که آن­ها در مدرسه با آن آشنا می­شوند. آن­ها ترتیب «آغاز-پاسخ-ارزیابی» را یاد می­گیرند، برای مثال، با والدین­شان که آن را تکرار می­کنند و بعدها با معلم. آن­ها در نام­گذاری تمرین می­کنند، از طریق یادگیری به پاسخ­دهی پرسش­های «چه توضیحی» که والدین در ارتباط با کتاب­ها طرح می­کنند. آن­ها همچنین می­آموزند که دانش کتاب را در تجربیات دنیای واقعی به کار گیرند و آن را در داخل چارچوب قرار داده و آن تجربه را بیان کنند. حتی قبل از ورود به مدرسه، این آموزش در خانه آن­ها را قادر ساخته که «دانش خود را از کتاب­ها به کار بگیرند برای مشروعیت بخشی به عبور از حقیقیت» (همان: ۵۲)؛ یک یادآوری جالب، بعد از تحقیق کلانچی، بر اینکه ارتباط میان سواد با «حقیقت» برابر است با [ارتباط] شفاهی [با حقیقت]. آن­ها می­آموزند که با «بیان داستانهایی که حقیقت ندارد و نسبت دادن ویژگی­های داستان مانند به اشیاء روزمره» حقیقت را به تعلیق درآورند (همان). زمانی که کمی بزرگتر می­شوند، با این حال، این کودکان از «تعامل زیاد، و نقش­های مشارکتی در خوانش کتاب» نهی می­شوند که تا آن زمان آموخته­اند و تشویق می­شوند که به جای آن «گوش فرا دهند و منتظر بمانند» به عنوان یک مخاطب در هنگام خوانش داستان توسط بزرگسالان و پرسش­ها را تا زمان مناسب جمع کنند. باز هم، این آن­ها را برای شیوه­های تعلیم و تربیت کاربرد کتاب که آن­ها در مدرسه تجربه خواهند کرد آماده می­کند. این ویژگی­های آموخته شده از فعالیت­های سواد از یک ایدئولوژی خاص والدین­شان ریشه یافته است، که مبتنی بر مدرسه است و بر مبنای یک تمایل آگاهانه برای آماده­سازی کودکان­شان برای مدرسه و مشاغل آتی طبقه متوسط است.

با این حال، هیث خصوصا به «انواعی از شیوه­هایی که کودکان از طریق آن­ها در خانواده­های غیر عمومی در مورد خواندن و نوشتن و کاربرد زبان شفاهی برای ارائه دانش: اشتفاده می­کنند علاقه­مند است ئ اینکه چکونه ایت از تجربه معلوم طبقه متوسط متفاوت است. وی ادامه می­دهد که «چیز زیادی نمی­دانیم درباره آنچه که در قصه خوانی و دیگر تعاملات مرتبط با سواد میان بزرگسالان و پیش­دبستانی­ها اتفاق می­افتد در جوامع سرتا سر دنیا» (همان:۵۰). تلاش وی برای برگرداندن توازن با توصیف دو اجتماع غیراصلی در آمریکا ماهیت فرهنگ را در فعالیت های سواد که ممکن است «طبیعی» فرض شود نشان داد و همچنین پرسش­هایی مفید را برای پروژه کلی­تری که من تلاش می­کنم در اینجا در قالب «مدل ایدئولوژیک» ارائه دهم مطرح کرد. بنا به استدلال هیث، «رویدادهای سواد» که افراد در معرض آن قرار می­گیرند و معنایی که افراد از آن «می­گیرند» «نیازمند چارچوبی گسترده است از تحلیل اجتماعی فرهنگی» برای معنا کردن آن [فعالیت­ها] (همان).

کودکان رودویل، برای مثال،شیوه­ای متفاوتی از ایجاد ارتباط میان سواد و «حقیقت» را می­آموزند. والدین مسیحی متعهد طبقه کارگر آن­ها سواد را برای راهنمایی و رشد اخلاقی به کار می­برند که در آن «داستان» به نفع رویدادهای «واقعی» زرد می­شود که حامل پیام است. خواندن کتاب در این اجتماع یک اجرا بود، و نه در یک رویداد مشارکتی درونی همانند کودکان جمعیت اصلی. این امر برای «سرگرمی، ازلاع و راهنمایی» یک مخازب منفعل به کار می­رفت (همان:۶۱). هیث تفاوت­های مهمی را میان کودکان جمعیت اصلی و می بیند که نشان می­دهد که تا چه میزان سواد حتی در درون یک کشور متفاوت است و همینطور در میان کشورهای مختلف، بنابراین ارائه مفاهیمی چون سواد «غربی» برای مقایسات میان فرهنگی مفید است. این تفاوت­ها از تفاوت­های ایدئولوژی ناشی می­شوند: «بزرگسالان رودویل رویدادهای سواد را نه در بافت و نه به عنوان عادت فراتر از خواندن کتاب گسترش نمی دهند. آن­هها، در حیت دیدن یمک شیئ و یا یک رویداد در دنیای واقعی، به کودکان رویدادهای مشابه در کتاب را یادآوری نکرده و در مورد شباهت­ها و تفاوت­های آن مثل والدین اکثریت اجتماع» صحبت نمی_کنند (همان). مشابه با تعریف کلانچی از سواد در انگلستان قرون وسطی، ما در می­یابیم که خود نیز به دنبال اوصل اخلاقی بنیادی و فهومی هستیم برای فهم شکل خاصی از سواد. بدین معنا یک توصیف سواد در قالب «مدل ایدئولوگیک» پیشرفتی را در فهم این اصول ایجاد می­کند. مقایسه هیث از رودویل و کاربردهای اکثریت جامعه در این سطح است. برای مثال، وی می­نویسد:

نه کودکان و نه بزرگسالان رودویل بافت موارد را در صحبت خود تغییر می­دادند. آن­ها داستان نمی­گفتند که آن­ها را و یا رویدادهای خانواده­شان را داستانی کند. آن­ها موارد درسی مدرسه یکشنبه را نمی­پذیرفتند. در تلاش برای ترجمه رویدادهای انجیل به یک محیط مدرن. در رودویل، یک داستان باید با کسی به غیر از قصه گو اعلان می­شد، و تنها برخی اعضای خاص اجتماع خوب داستان می­گفتند. یک گروه یک داستان را تنها درباره یک چیز می­دانستند. این یک داستان واقعی است، یک رویداد واقعی که یا برای داستان­گو پیش آمده و یا فرد دیگری. آن­ها رفتارهای قصه­گو را علامت­گذاری می­کردند و مخاطبان هم به عنوان مثالی از ضعف همه و نیاز به غلبه بر آن ضعف دیده می­شدند. منابع داستان­ها تجربیات فردی بود. آن­ها روایت­هایی از تخطی بیان می­کنند که نقطه تکرار هنجارهای مورد انتظار رفتار مردان، زنان، ماهیگیران، کارگران، و مسیحیان است. آن­ها حقیقت واقعیت­های داستان است (همان:۶۲-۳).

بنابراین، کودکان رودویل یاد می­گیرند که داستان یا یک روایت از یک کتاب است، و یا یک روایت واقعی از یک رویداد واقعی که برخی از رفتارهای مشخص در آن اتفاق افتاده و یاید از آن درس گرفت. هر روایت تخیلی داستانی از یک رویداد واقعی دروغ است: واقعیت بهتر از تخیل است. کلیسای رودویل و زندگی اجتماعی هیچ داستانی را بجز داستان­هایی که با تعریف داخلی­شان مطالبق هستند قبول نمی­کند. بنابراین، کودکان نمی­توانند «دانش خود را فرامتنی کنند و رویدادها را تخیلی و داستان­وار و آن­ها را در چارچوب­های دیگری به کار بگیرند» (همان:۶۳).

این کودکان از اجتماع­های مختلف هستند، و در درون دیدگاه­های مختلفی اجتماعی­سازی شدند، از طریق شیوه­های خاصی که در آن سواد تدریس می­شود، و در تعامل روزمره با بزرگسالان آموخته می­شود، فعالیت­ایی خاص تشدید شده و دیگر فعالیت­ها نهی می­شوند. کودکان اکثریت، از سوی دیگر، تشویق شده و برای ارائه یک «کتاب شفاهی» جایزه دربافت می­کنند برای تحربه تعلیق واقعیت بر مبنای مدل­های کتاب­هایی که والدین­شان برای­شان خوانده­اند. بنابراین زمانی مه ز کتاب­های­شان دور هستند باز هم دانش کتاب و قراردادی آن را برای چارچوب قرارداددن و توصیف یک تجربه به کار می­گیرند، مثل افزودن ویژگی­های داستانی به اشیاء روزمره. کودکان رودویل، از سوی دیگر، زمانی تشویق شده و جایزه می­گیرند که داستان­هایی را تعریف کنند که از یک پیام اخلاقی درباره یک تجربه «واقعی» باشد. کتاب­هایی که می­خوانند، این قوانین «طبیعت­گرا» و هنجاری را تشدید می­کنند. آن­ها نیاموخته­اند که [این کتاب­ها] را به عنوان منابع قابل دسترسی و انعطاف­پذیر به کار برند برای تجربه با واقعیت بلکه آموخته­اند از تجربه خود با کتاب­ها و تجربه شفاهی، که قصه­گویی یک رویداد فرهنگی متمایز از قراردادهای آموخته شده خاص است در ارتباط با اینکه چه کسی داستان می­گوید، و چگونه می­توانند آن­ها نیز این کار را انجام دهند، و به چه شیوه­های.

تفاوت­های میان ایدئولوژی­های رودویل و ایدئولوژی غالب این تفاوت­ها را در فعالیت­های سواد بازنمایی می­کند، و کودکان خود را بر آن می­دارند که به فرآیند تعلیم مدرسه­ای رسمی متفاوت پاسخ دهند. [این تفاوت­ها] باعث می­شود که آن­ها به دیگر جنبه­های فرهنگ گسترده نتر که اعضای اجتماع­های مختلف محبورند به اشتراک بگذارند، متفاوت پاسخ بدهند. هیث پیشنهاد می­کند که این تحلیل می­تواند برای توصیف تفاوت­های «موفقیت» و «شکست» در مدرسه برای کودکان از اجتماع­های مختلف به کار گرفته شود. با اجتناب از کاربردهای مطالعه برنستاین، [که معتقد بود] تفاوت­های فرهنگی را می­توان با تفاوت­های عمیق شناختی همراه کد، هیث در عوض به دنبال تحقیقات گسترده­تری بر روی چگونگی تاثیر تفاوت­ها در بافت و چگونگی کاربرد آن در آموزش عمومی است. وی پیشنهاد می­کند که دانش­آموزان در معض جنبه­های سواد و آموزش از فرهنگ­های مختلف قرار بگیرند:« دانستن بیشتر درباره چگونگی آموختن این جایگزین­ها در سال­های اولیه [زندگی کودک] به مدرسه کمک می­کند تا فرصت­هایی را برای تمامی دانش­اموزان ایجاد کند تا خود را در تمامی این فرصت­ها تجربه کنند… برای مثال، کودکان جمعیت اصلی می­توانند در معرض شیوه­های کاملا تحلیلی و خلاقانه قصه­گویی کودکان رودویل قرار بگیرند و می­توانند به داستان­های رودویل با افزودن ذخیره روایی و اخلاقیقات روشن بیافزایند (همان: ۷۳).

وی با جمله­ای مطالعه خود را به پایان می­برد که برخی از پایه­های بنیادی مدل «ایدئولوژیک» را از سواد نشان می­دهد و در بسیاری از نویسندگان مورد بررسی قرار گرفته است:

اگر بخواهیم که جایگاه سواد را در جوامع انسانی فهم کنیم و شیوه­هایی که کودکان گرایشات سواد جوامع خود را کسب می­کنند، باید دو عنصر سواد را بشناسیم و توسعه زبانی را: (۱) دوگانه گرایی سخت­گیرانه میان سنت­های شفاهی و کتبی یک ساخت محققان است، و نه تصویر دقیق و اوقعی از واقعیت در میان فرهنگ­ها. (۲) یک مدل خیرخطی از توسعه در کسب ساختارهای زبان و کاربردهای آن نمی­تواند به درستی شیوه­های فرهنگی متفاوت کسب دانش و یا توسعه شیوه­های شناختی را توصیف کند.

وی ادامه می­دهد که:

رویداد سواد، باید… در ارتباط با الگوهای بزرگ­تر اجتماعی فرهنگی تفسیر شود که بازتای از آن هستند. برای مثال، مردم­نگاری باید رویدادهای سواد را در بافت­های فرهنگی اجتماعی­شان توصیف کند، بنابراین ما می­فهمیم که چگونه چنین الکوهایی چون کاربرد زمان و مکان، نقش­های مراقبت از کودک، و جایی سن و جنسیت، با انواع و ویژگی­های رویدادهای سوادی که یک اجتماع رشد می­دهد وابسته هستند. این تنها مبنایی برای مردم­نگاری های کامل است که بتواند بیشتر به سوی فهم الگوهای میان­فرهنگی کاربردهای شفاهی و کتبی زبان حرکت کند (همان).

 

 

[۱] یک مدرک جامع از میزان، ارزش، مالکیت، و تعهدات زمین در انگلستان که طبق دستور شاه ویلیام در سال ۱۰۸۶ نوشته شد

 

[۲] Gregorian Calendar

 

[۳] Clanchy

 

[۴] Shirley Brice Heath