انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدرسه و شهروندی: جهش های متقاطع (بخش دوم)

نویسنده:فرانسوآ دوبه/برگردان:آریا نوری

مدرسه به سان یک نهاد

تربیت شهروندان تنها مقوله‌ای بر اساس اصول و ارزش‌ها نیست. این مقوله در شیوه‌ی تحصیل دانش آموزان نیز نهادینه می‌شود، آن‌هم به‌وسیله‌ی یادگیری در نظامی برآمده از مجموعه‌ای از اصول و قوانین. اگر بخواهیم منظور خود را بهتر بیان کنیم باید بگوییم در اصل نهاد مدرسه در حوزه‌ی آموزش جای کلیسا را گرفته، همان مکانیسم آموزشی را دنبال می‌کند اما ارزش‌ها و اهداف را به‌طورکلی تغییر داده است. برای مثال در نظام آموزشی فرانسه، مدرسه می‌خواهد از همان شیوه‌ای برای تربیت شهروند استفاده کند که کلیسا برای تربیت مؤمنان. به‌عبارت‌دیگر شهروندی امروزی بیش از آنکه بر پایه آموزش ارزش‌های مدرنیته بناشده باشد تا حدی بر ارزش‌های سنتی تکیه زده است. در حوزه‌ی شهروندی می‌توانیم ۴ عنصر اصلی را برای معرفی شالوده‌ی نظام آموزشی فرانسه بررسی کنیم[۱]:

اصول یکسان و جهانی. جدا کردن کودکان از بنیاد خانواده و اقتصاد خانگی برای مدتی طولانی به‌منظور هل دادن ایشان به سمت فرهنگی عظیم‌تر صورت می‌کند، فرهنگی که ورای جامعه قرار می‌گیرد و محتوایی جهانی دارد.

از این دیدگاه ماهیت شکل‌دهنده‌ی اصول آموزشی مهم نیست. آموزشی می‌تواند بر اساس دین، خرد، علم، ملت، سنت و یا همه‌ی آن‌ها باهم انجام شود. مسئله‌ی اصلی ماهیت مقدس مابانه و نیز همگونی آن‌هاست. در دنیای امروزه به‌خوبی می‌توان این امر را درک کرد که در زمان تشکیل مدرسه‌ی جمهوری، دعوت همزمان به خردی جمعی و جهانی و نیز ساخت یک هویت ملی واحد امری مشکل‌ساز و حتی تناقض‌آمیز به نظر می‌رسید. البته باید این امر را مورداشاره قرارداد که مدرسه‌ی جمهوری همان‌طور که در ابتدا نیز عنوان شد در بدو تشکیل به‌خوبی توانست از پس مسئولیت انتقال اصول انقلاب فرانسه یعنی آزادی، برابری و برادری بربیاید. مدرسه می‌توانست لائیک باشد اما درعین‌حال با دیدی تقدس مابانه هم به آن نگاه می‌شد، درست مثل کلیسا.

حرفه‌ای گری، زمانی که صحبت از انتقال ارزش‌های سنتی و نیز مقدس به میان بیاید، معلم نه‌تنها باید به کار خود علاقه داشته باشد، بلکه باید به آن متعهد نیز باشد. در چنین شرایطی حرفه‌ای گری بیش از آنکه به‌عنوان اهرمی روانی تعریف شود، بازشناختن ارزش‌های تشکیل‌دهنده‌ی جامعه‌ی جدید است. معلم باید به اصول جمهوری جدید پایبند می‌بود، همان‌طور که کسانی که در کلیساها تعلیم می‌دادند قرار بود اول خودشان آن تعالیم را قبول داشته باشند. به قول امیل دورکیم در مدرسه‌ی جمهوری جایگاه معلم مثل جایگاه کشیش بود در کلیسا. آموزگاران کلیساها نه‌تنها چهره‌هایی کاریزماتیک بودند، بلکه از نوعی برتری نسبت به دانش آموزان خود نیز برخوردار بودند، حال قرار بود در بدو تشکیل جمهوری معلمان نیز جایگاهی یکسان داشته باشند چراکه مسئولیت تدریس موازینی برتر را بر عهده داشتند. همان‌گونه که یک روحانی جنبه‌ای مذهبی را یدک می‌کشید، مسئولان مدرسه و نیز معلمان نیز خرد جمعی، جمهوری و نیز فرهنگی عمومی را یدک می‌کشیدند. چنین شرایطی مشروعیتی دوگانه را برای معلمان به وجود می‌آورد. ازیک‌طرف جایگاه ایشان از کسی که باید به او احترام گذاشت تنها به علت اینکه اداره‌کننده‌ی کلاس است بالاتر می‌رود.

از طرفی دیگر همان‌طور که متفکران متعددی مثل امیل دورکیم[۲]، سیمون فروید[۳] و تالکوت پارسونز[۴] این امر را نشان داده اند، دانش آموزان با معلمان ارتباط برقرار می‌کنند و به همین ترتیب نیز ارزش‌هایی را که آن‌ها می‌خواهند آموزش دهند به رسمیت می‌شناسند.

ماهیت مقدس مدرسه: مدرسه‌ی جمهوری باید مکانی امن می‌بود که دانش آموزان در آن می‌توانستند به‌دوراز بی‌نظمی‌های شکل‌گرفته در جامعه به یادگیری بپردازند. مدارس جمهوری نتوانستند با آهنگی خیلی سریع آموزش‌های اصول مذهبی کلیسا را کنار بزنند و تا مدتی حداقل مجبور شدند بخشی از آن را یدک بکشند. به‌مرورزمان و با پیشروی هرچه بیشتر به سمت لائیسیته، آموزش اصول جامعه و شهروندی جای آموزش اصول مذهبی کلیسا را گرفت. مدرسه‌ی جمهوری هم برای مدت‌های مدیدی دانش آموزان دختر و پسر را از هم جدا می‌کرد و مختلط شدن مدارس در دهه‌ی ۶۰ میلادی بیش از آنکه به‌واسطه‌ی پروژه‌ی برابری باشد به‌واسطه‌ی اصول جمعیتی صورت گرفت. در نظر والدین، با ورود کودک به مدرسه دیگر به‌هیچ‌عنوان احتیاجی نبود ایشان خودشان را در امور مدرسه‌ی فرزندشان دخالت دهند. امروزه همه به‌خوبی می‌دانیم این مسئله چه مشکلات عدیده‌ای را برای معلمان ایجاد می‌کند.

اما جریانی یکسان در حوزه‌ی اقتصادی نیز برقرار است. در نظر والدین مدرسه باید مجانی باشد، نه‌تنها خدماتی که ارائه می‌دهد بلکه دانشی که منتقل می‌کند. همین باور نیز سبب می‌شد هرگاه مدارس درخواست کمک از والدین می‌کردند بخشی از ماهیت مقدس خود را از دست می‌دادند. مدرسه‌ی جمهوری فرانسه با جدا گردن دو مقوله‌ی دانش‌آموز و کودک از یکدیگر که آلن تئوری آن را ارائه داده بود به‌جای آنکه مدرسه را از کلیسا دور کند تا حدی آندورا به هم نزدیک کرد؛ اما چرا؟! کلیسا برای آموزش تنها روح مخاطبان خود را مدنظر قرار می‌داد و به ویژگی‌های فیزیکی و نیز جایگاهی که ایشان در جامعه داشتند اهمیتی نمی‌داد.

مدرسه‌ی جمهوری نیز تنها دانش‌آموز را به رسمیت می‌شناخت و نه توجهی به شخص به‌عنوان یک کودک نشان می‌داد و نه به‌عنوان یک نوجوان.

فرمان‌برداری و آزادی: برنامه‌های آموزشی مدرسه‌ی جمهوری بر اصلی بناشده بود که بیشتر به‌نوعی معجزه شباهت داده می‌شد. بر اساس این اصل زمانی که دانش آموزان وارد مدرسه می‌شدند، با فرمان‌برداری از قوانینی یکسان و بی‌طرفانه در اصل می‌توانستند در کنار هم به‌نوعی آزادی برسند. پاسکال در این مورد می‌نوشت: «دعا کنید و فرمان‌بردار باشید تا ایمان به سراغ شما بیاید.» در آن زمان باور جمعی بر آن بود که احترام به اصول و قوانین سبب آزادی و استقلال می‌شد. مدرسه‌ی جمهوری نیز به دانش آموزان خود این پیغام را می‌داد که ایشان با پیروی از قوانین می‌توانستند به عضوی از جامعه تبدیل‌شده و به‌واسطه‌ی عشق و خرد ملت، شهروندی مستقل باشند. زمانی که جامعه‌پذیری بر اساس ارزش‌های جهانی بناشده باشد می‌تواند هر عضو خود را به سمت هویتی مستقل رهنمود کند؛ بنابراین در مدرسه‌ی جمهوری نه بین فرمان‌برداری و آزادی تضادی وجود دارد و نه بین همگان‌گرایی[۵] و فرد‌بنیادی[۶]. بوردیو و پاسرون به‌خوبی توانستند در کتاب خود درستی این امر را در مورد نهاد مدرسه به تصویر بکشند.[۷] دانش‌آموز خوب خود را بافرهنگ مدرسه وفق می‌دهد و دانش‌آموز خیلی خوب فرهنگ مدرسه و آیین‌های مرتبط با آن را زیر سؤال می‌برد؛ ولی این کار را در چارچوب ارزش‌های خود نهاد مدرسه صورت می‌دهد.

تحولات شهروندی

امروزه نهاد مدرسه در فرانسه تحولی دوگانه را از سر می‌گذراند. ازیک‌طرف مفهوم شهروندی به‌طور کامل تغییر کرده است و از طرفی دیگر شیوه‌های سنتی تدریس در حال رنگ باختن هستند. به‌راستی در حوزه‌ی شهروندی چه تغییراتی در حال رخ دادن است؟ در وهله‌ی اول می‌توان به تغییرات ملت اشاره کرد. همه‌ی مردم بدون شک شهروندان یک ملت هستند اما بازنمایی‌های موجود از ملت و به دنبال آن مقوله‌ی شهروندی در دنیای امروز تحولات بسیاری را از سر گذرانده است. برای مثال الگوی ملی فرانسه بر پایه‌ی همبستگی بین فرهنگی ملی، سیاست مستقل ملی و درنهایت اقتصاد مستقل ملی بناشده است. به‌عبارت‌دیگر مدرسه‌ی جمهوری به دانش آموزان خود آموزش می‌داد که ایشان عضوی از یک جامعه‌ی واحد بوده که به‌واسطه‌ی فرهنگ، اقتصاد و سیاستی مشترک باهم در رابطه بودند. اقتصادی که ازیک‌طرف دولت ملی و از طرفی دیگر طبقه‌ی بورژوا گرداننده‌ی آن بود. نمادهای بسیاری برای به تصویر کشیدن این اتحاد ملی وجود داشت، اتحادی که اما از سی سال پیش تاکنون رو به اضمحلال گذارده است.

فرانسه دیگر کشوری استعمارگر نیست. فرهنگ‌های بسیاری وارد این کشور می‌شوند. حال یا به‌واسطه‌ی مهاجرت و یا رسانه‌ها. از طرفی هر شهرستان و روستا فرهنگ مختص به خود را دارد. در چنین شرایطی مسئله‌ی فرهنگی واحد و ملی که همه از آن تبعیت داشته باشند زیر سؤال می‌رود. در مدرسه یک دانش‌آموز ممکن است مسلمان، مسیحی و یا حتی کافر باشد اما باید حتماً انگلیسی را یاد بگیرد چراکه نه‌تنها فرانسه دیگر در مرکز دنیا نیست، بلکه زبان‌اصلی هم به شمار نمی‌رود. تحولات یادشده را می‌توان به‌خوبی در برنامه‌های درسی مشاهده کرد. شهروندان آینده که دانش آموزان فعلی هستند باید زبان‌ها، فرهنگ‌ها و تاریخ‌هایی به‌جز ملیت خود را نیز فرابگیرند.

دانش آموزان جدید باید به‌خوبی از تحولات دنیا خبر داشته باشند. فرهنگ‌ها و سنت‌هایی پای خود را به مدارس فرانسه بازکرده‌اند که دیگر ملی نیستند. از همین لحظه به بعد است که دیگر نمی‌توان آموزش به دانش آموزان را تنها پایه‌ی آموزه‌های ملی بنا کرد. برای مدت‌های طولانی در فرانسه حق شهروندی تنها مترادف بود با حق رأی. امروزه اما این مقوله بسیار پیشرفت کرده و بر گستره‌ی آن افزوده‌شده است چراکه زندگی دموکراتیک نیازمند توسعه‌ی حقوق فرهنگی و اجتماعی است. یک شهروند برای آنکه بتواند به‌درستی دست به انتخابی سیاسی بزند باید بسیار آگاه باشد. باید بازندگی بین‌المللی آشنا باشد تا حدی از اقتصاد سر دربیاورد، حقوق اجتماعی خود را بشناسد و تا حدی هم با قانون اساسی کشورش آشنا باشد. از طرفی یک شهروند باید مسئولیت‌های خود را درزمینهٔ ی بهداشت به‌خصوص بهداشت جنسی و نیز کمک به تمیز نگه‌داشتن شهر بشناسد. همین مسئله نیز باعث شده تا در مدارس فرانسه توجه بسیار زیادی به آموزش مبانی شهروندی نشان داده شود. از طرفی دانش آموزان باید با خواندن روزنامه‌های روز، حقوق و آداب اجتماعی، فرهنگ‌های دیگر و نیز نهادهای سیاسی آشنا باشد، حال حتی شده در حدی بسیار ابتدایی. البته باید به این امر توجه داشت که الزام کردن یک مدرسه به گنجاندن تمامی اصول یادشده در برنامه‌ی درسی دانش آموزان مشکلاتی را نیز ممکن است به دنبال داشته باشد.

برای یک قرن دانش‌آموز در مدرسه اصول شهروندی را می‌آموختند تا وقتی به بزرگ‌سالی می‌رسیدند می‌توانستند مثل یک شهروند رفتار کنند، بازنمایی[۸] موجود اما با رشد حقوق فردی اشخاص زیر سؤال رفته است. برای مثال حقوق زنان، کودکان، اقلیت‌ها و … منظور این است که ورای حقوق کلی هر شهروند، حقوق جدیدی نیز در جامعه رواج یافته است که ممکن است جنبه‌ای عمومی و یا شخصی داشته باشد.

شهروند در جامعه‌ی امروزی باید در تمام طول زندگی خود فعال و مسئولیت‌پذیر باشد چراکه از حق آزادی وزندگی در جامعه بهره مند می‌شود. در فرانسه باوجود روح سنت‌گرای حاکم، اهمیت بسیاری به فعال بودن دانش آموزان نشان داده می‌شود. نظام آموزش این کشور توجه دارد تا روح استقلال، نوآوری و فعالیت را در دانش آموزان خود گسترش دهد، این امر به این معناست که دیگر نباید برای شهروند بودن منتظر رسیدن به سن بزرگ‌سالی بود.

درست از همین‌جاست که دیگر شیوه‌های سنتی تربیت و آموزش دانش آموزان پاسخگو نیست چراکه این شیوه‌ها دیگر مناسب تربیت شهروندان امروزی از بدو ورود به مدرسه نمی‌باشد.

پایان بخش دوم

بخش اول: http://www.anthropology.ir/article/30149

ایمیل مترجم:aria.nouri@ut.ac.ir

[۱] F. Dubet, Le Déclin de l’institution, Seuil, 2002.

[۲] داوید امیل دورکیم زاده ۱۵ آوریل ۱۸۵۸ – درگذشته ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷جامعه‌شناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. به عقیدهٔ بسیاری، دورکیم بنیان‌گذار جامعه‌شناسی به شمار می‌رود. هرچند آگوست کنت به عنوان واضع واژهٔ جامعه‌شناسی (Sociology) شناخته می‌شود، ولی اولین کسی که توانست کرسی استادی جامعه‌شناسی را تأسیس کند، دورکیم بود. وی همچنین مؤسس سال‌نامهٔ جامعه‌شناسی (L’Année Sociologique) در فرانسه است.

[۳] عصب شناس اتریشی که پدر علم روانکاوی محسوب می شود

[۴] Talcott Parsons , جامعه شناس آمریکایی که توسعه دهنده ی نظریه ی کنش به حساب می آید.

[۵] conformisme

[۶] subjectivité

[۷] P. Bourdieu, J.-C. Passeron, La Reproduction, Minuit, 1993 [1970].

[۸] reproduction