نویسنده:فرانسوآ دوبه/برگردان:آریا نوری
با گذار از مدرسه بهسان مکانی مقدس به مدرسه بهسان نهادی مردمسالارانه، نحوهی آموزش شهروندی[۱] در مدارس تحول گستردهای را از سر گذرانده است. شهروندی برای مدتهای مدیدی بر اساس ارزش و معیارهای علمی آموزش داده میشد؛ امروزه اما آموزش این مقوله بر اساس ارزشهای کاملاً متنوع و بعضاً متضاد بناشده است.
نوشتههای مرتبط
آزاردهندهترین مسئله در مورد شهروندی ماهیت مبهم آن است. چه کسی میتواند مخالف آموزش شهروندی در مدرسه باشد؟! تقریباً هیچکس! اما شاید همین امر باشد که سبب میشود اغلب تحلیلهای درستی از آموزش شهروندی در مدرسه ارائه نشود. هیچکس از ترس آنکه مبادا خدشهای به آموزش این مقولهی مهم اجتماعی وارد کند، جرئت بیان تضادهای آن را نمیکند. شهروندی یعنی آموزش برابری همه باهم و آزادی عمل ایشان در شرایطی که نظام آموزش و معلمان از بدو ورود دانشآموز به مدرسه این مهم را به او میقبولانند که مدیر، ناظم و معلم در جایگاهی بسیار بالاتر از او قرار دارند؛ که او حق ندارد بههیچعنوان تصمیمات بزرگترها را زیر سؤال ببرد.
مدرسهی جمهوری فرانسه در سال ۱۸۸۰ ذیل عنوان مدرسهی شهروندی تأسیس شد. شعار اصلی مدرسهی جمهوری در آن زمان این بود که جمهوری زمانی وجود خارجی خواهد داشت که وظیفهی آموزش را به منصهی اجرا دربیاورد. این شعار به این معنا بود که اولین وظیفهی مدرسه در آن زمان نهادینه کردن جمهوری فرانسه در دل دانش آموزان و تربیت شهروندانی صد در صد فرانسوی بود.[۲]
مسئولان وقت این وظیفه را در خود میدیدند که از نفوذ کلیسا در بین مردم و بهخصوص کودکان کاسته و به همین منظور باید مدرسهای عمومی، لائیک، رایگان و اجباری را در برابر نفوذ کلیسا قرار داد. این امر برای مسئولان وقت بدیهی بود که باید روشنفکری، خرد و پیشرفت جایگزین اندیشهها و تعالیم پوسیدهی کلیسا میشد. مدرسهی جمهوری در بدو تأسیس خود بهخوبی توانست از پس این مهم بربیایند و هنوز هم بسیاری نوستالژی مدرسهای را در سردارند که توانست نفوذ کلیسا و کشیشان را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد. ایشان از مدرسهی جمهوری تحت عنوان سوارهنظام جمهوری یاد میکنند. رفتهرفته اما شرایط مدرسهی جمهوری تغییر کرده و امروزه این طرز تفکر شکلگرفته که نظام آموزشی فرانسه نمیتواند بهخوبی از پس چالشهای گستردهای که در برابرش قرارگرفته بربیاید. چالشهایی که بهواسطهی تغییرات پیچیدهی شکلگرفته در خود نهاد مدرسه، جامعه و شهروندی متولد شدهاند.
شهروندی چیست؟
شهروندی مقولهای تکبعدی و ثابت نیست. نهتنها از عصری به عصر دیگر، بلکه با توجه به کشورها و فرهنگهای گوناگون نیز تغییر میکند. شهروندی ابعاد بسیاری داشته که کموبیش باهم در تضاد هستند.
شهروندی را اول بهصورت پایهی اصلی یک ملت تعریف کردهاند. ملتی بناشده نهتنها بر پایهی شهروندان که بهواسطهی زبان، فرهنگ، تاریخ و بهخصوص میل اعضای آن به تشکیل ملت تعریف میشود. اگر از این منظر به مسئله نگاه کنیم باید کشورهای دموکرات (مردمسالار) را ملت شهروندان را وطنپرست بنامیم. مدرسهی جمهوری در بدو شکلگیری خود فرانسهی متحد را شکل و توسعه داد. این کار بهواسطهی آموزش زبانی یکسان در تمامی اراضی این سرزمین و اعطای اهمیت بسیار زیاد به دیکته صورت گرفت. کار بهجایی رسید که در نهاد مدرسه غلط املایی بهنوعی خطای اخلاقی شباهت یافته بود. مدرسهی جمهوری تاریخ، جغرافیا، تمدن و چهرههای شاخص تأثیرگذار در آنها را به دانش آموزان خود معرفی کرد. کتابهای بزرگ فرهنگی-تاریخی فرانسه و نیز نگارندگان آنها مثل فونتن، هوگو، لامارتین و … نیز نقشی به سزا در این میان ایفا کردند. دانش آموزان بهصورت واحد اشعار و نوشتههای این نویسندهها را از برمیکردند. هرکدام از دانش آموزان باید تاریخ ملی کشور را بهخوبی از برمیکرد. درست است که ایجاد کردن حس ملی در دانش آموزان را نمیتوان بهنوبهی خود و در وهلهی اول بهسان مردمسالاری و یا شهروندی در نظر پنداشت اما این امر سنگ بنای اصلی ایجاد حس تعلق به جامعهای با شهروندانی برابر است.[۳] اقداماتی از این قبیل تأثیر به سزایی در مردم ایجاد کرد. بدینسان سربازان خیلی راحت در جنگها جانشان را فدای میهن و ملت میکردند. این احساس در بین مردمان سرزمینهای مستعمره نیز جا افتاد و بعدها خود ایشان از همین اصول برای ایستادگی در برابر کشور متجاوز بهره بردند. همچنین مهاجرانی که وارد فرانسه میشدند نیز باید پایبندی خود به این اصول را نشان میدادند.[۴]
شهروند را نباید تنها بهمثابه عضوی از یک ملت در نظر گرفت. شهروند بهتنهایی عضوی مستقل با آزادی عمل بوده که میتواند برای منافع خود و جامعه تصمیم بگیرد. میزان مردمسالاری در هر کشور هرقدر هم که باشد، شهروند باید بتواند در برابر سایر مردم و نیز عوامفریبان چهرهای مستقل از خود به نمایش بگذارد. خلاصه بگوییم، همانطور که منتسکیو[۵] این امر را مورداشاره قرار داده، یک شهروند باید بهصورت شرافتمندانه و مستقل زندگی کند. این نحوهی زندگی در مدرسهی جمهوری به شیوههای مختلفی آموزش داده میشود. در وهلهی اول مهمترین مسئلهای که به آن اشاره میشود حقوق طبیعی هر شخص و نیز آزادی اندیشه است. مدرسهی شهروندی باید لائیک باشد یعنی هرکدام از دانش آموزان فرانسوی آزادند اندیشه و نیز مذهب مختص به خود را داشته باشند تا زمانی که آن را در مدرسه تبلیغ نکرده و به نمایش نگذارد. بدینسان فضایی دوگانه در بطن مدرسه شکل میگیرد. از طرفی مدرسهای که در آن هر دانشآموز بدون توجه به اصالت اجتماعی و خانواده با سایرین برابر است و از طرفی زندگی خصوصی افراد که هر کس میتواند آنطور که باب میلش است در چارچوب قانون جمهوری رفتار کند. نهاد مدرسه در فرانسه در این مورد سختگیر است. این نهاد وظیفهی خود میبیند التهابات انسانی را در خارج از چارچوب مدرسه نگاه داشته و فضایی منطقی در مدرسه ایجاد میکند.
ژول فری[۶] به معلمان توصیه میکرد با دانش آموزان به نحوی سخن بگویند که اگر والدین آنها در کلاس حضور داشتند، از حرف معلمان شوک زده نشوند. در نظام آموزشی فرانسه تربیت شهروند تنها بر یادگیری لائیسیته[۷]خلاصه نشده و آموزشی مجموعهای از اصول مثبت را نیز دربر میگیرد. مثل آموزش اخلاقی جهانی، آموزش بر اساس آموزههای کانت[۸]، آموزش ارزشهای جامع و درنهایت استقلال. در نظام آموزشی فرانسه آموزش ادبیات و تاریخ باید بر چارچوب اخلاق تکیه بزند. علوم نیز بهعنوان اخلاقی واقعیت مدنظر قرار داده میشود.مدرسهی لائیک به دانش آموزان خود اعتقاد به پیشرفت، علوم و نیز خرد را آموزش میدهد.
آموزش اصول شهروندی ازآنجهت فرایندی پیچیده بهحساب میآید که شهروند باید تواناییهایی[۹] را به دست بیاورد که بر مبنای آنها بتواند وارد جامعهی مردمسالار شده و صدای خود را به گوش سایرین برساند. یک شهروند باید بتواند از مصالح خود و سایر اعضای جامعه بهخوبی دفاع کند. این مسئله بدین معناست که دانشآموز باید یاد بگیرد تا از حقوق خود محافظت کند. در این زمینه مدرسهی جمهوری فرانسه نتوانسته شرایط را آنطور که بایدوشاید فراهم کند و به دانش آموزان یاد دهد که ایشان هم کاملاً از این حق برخوردارند که در مورد مدرسه در ابعادی کوچکتر و جامعه در ابعادی بزرگتر به ابراز عقیده و ابراز وجود بپردازند. دانش آموزان باید بتوانند از حقوق خود استفاده کنند و با یکدیگر درزمینههای مختلف همکاری داشته باشند. میتوان اینگونه مسئله را عنوان کرد که مدرسهی لائیک فرانسه اصول مردمسالاری را به دانش آموزان خود آموزش میدهد، اما قرار نیست این اصول در بطن خود مدرسه به منصهی اجرا دربیایند. مدارس فرانسه از دیرباز تاکنون به شکل سنتی اداره میشوند و فعالیتهایی که دانش آموزان بهطور مستقل سازماندهی میکنند بهجایی نمیرسد. کشورهای حوزهی آنگلوساکسون[۱۰] اما وضعیت متفاوتی دارند. آموزش اصول لائیک در مدارس فرانسه امروز به چنان شدتی صورت میگیرد که بعضاً ممکن است در برابر اصول مردمسالاری قرار بگیرند. در اصل قبل از آنکه اصول مردمسالاری به دانش آموزان انتقال یابد، اصول جمهوری است که به ایشان منتقل میشود.
اشاره به این تضاد اساسی مدارس جمهوری فرانسه امر بسیار مهمی است. مدارس توانستهاند یک دولت-ملت[۱۱] را شکل دهند، دانش آموزان را به اخلاق لائیک عادت دهند و تا حدی اخلاق و منطق را در بین ایشان رواج دهند؛ اما این مدارس در ایجاد شهروندی مردمسالارانه موفق عمل نمیکنند. مدارس فرانسه نقش به سزایی در سازماندهی یک دولت-ملت مدرن ایفا کردهاند، دولت و ملتی که بهخوبی شکلگرفته است اما در شکلگیری آن توجهی به آموزش اصول مردمسالاری به نسل آینده نشده است.
حتی امروزه هم باگذشت بیش از ۲۰۰ سال از شکلگیری مدرسهی جمهوری فرانسه، هنوز هم بحث حقوق دانش آموزان و والدین ایشان در بطن نهاد مدرسه بحثهای فراوانی را برمیانگیزد و بر سر آن اجماع وجود ندارد.
[۱] La citoyenneté, Citizenship : شهرنشینان زمانی که به وظایف خود در قبال شهرشان عمل کرده و به حقوق سایرین احترام بگذارند به شهروند تبدیل می شوند.
[۲] C. Nicolet, L’Idée républicaine en France, 1789-1924, Gallimard, 1995 [1982].
[۳] D. Schnapper, La Communauté des citoyens, Gallimard, 2003 [1994].
[۴] G. Noiriel, Le Creuset français, Seuil, 2001 [1988].
[۵] Baron de Montesquieu, یکی از متفکران مطرح فرانسه در عصر روشنفکری. شناخته شده ترین اثر وی برای ایرانیان نامه های ایرانی نام دارد.
[۶] Jules Ferry, دولت مرد و جمهوری خواه فرانسوی. وی از توسعه دهندگان اندیشه ی لائیسیته و نیز طرفدار استعمارگری بود. فری دو کار مهم در تاریخ فرانسه را به منصه ی ظهور رساند، اولی آموزش غیر مذهبی و دومی و تلاش برای توسعه ی مستعمرات فرانسه.
[۷] La laicité, سکولاریسم فرانسوی: به این معنا که کلیسا حق دخالت در امور دولت را ندارد، همانطور که دولت در امور کلیسا دخالتی نمی کند
[۸] Immanuel Kant, فیلسوف آلمانی که از چهره های محوری فلسفه ی جدید محسوب می شود.
[۹] Compétence
[۱۰] نام آنگلوساکسونها (Anglo-Saxons) معمولاً برای اشاره به قبایلی از ژرمنها بهکار میرود که از اوایل سدهٔ ۵ میلادی در جنوب و خاور بریتانیای بزرگ نشیمن داشتند. آنها ملت انگلیس را تشکیل دادند و دورهٔ آنها تا زمان تصرف منطقه بهدست نورمنها یعنی سال ۱۰۶۶ ادامه یافت.
[۱۱] Etat-nation (Nation-State) : دولتِ ملی یا ملت-دولت نوع خاصی از دولت ویژهٔ جهان مدرن است که در آن یک دستگاه سیاسی در قلمروی ارضی معینی دارای حق حاکمیت است و میتواند این حق را با قدرت نظامی پشتیبانی کند. در این نوع دولت، جمعیت کشور شهروند محسوب میشوند.
پایان بخش اول
فرانسوآ دوبه، نویسنده ی این مقاله، جامعه شناس،استاد دانشگاه بوردو۲ و مدیر مطالعاتی در مدرسه ی عالی مطالعات علوم اجتماعی[۱] فرانسه است. معروفترین آثار منتشر شده توسط این محقق عبارتند از:
L’Ecole des chances. Qu’est-ce qu’une école juste ?, Seuil, 2004
L’Hypocrisie scolaire Pour un collège enfin démocratique, Seuil, 2000
A l’école. Sociologie de l’expérience scolaire, Seuil, 1996
بازنشر این مطلب با ذکر نام نویسنده،مترجم و انسان شناسی و فرهنگ بلامانع است.
ایمیل مترجم:aria.nouri@ut.ac.ir