انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدخلی در بحث مطالعات جنسیت

زمانی که سکسولوژیست جان مانی[۱] تفاوت واژه‌شناختی میان جنس زیستی[۲] و جنسیت بعنوان نقش[۳] را ابداع نمود، استفاده از واژۀ جنسیت (Gender) به چیزی جز انواع دستوری زبان ارجاع داده نمی‌شد. در بررسی‌های بیشتر، متخصصان نشان دادند که هویت جنسی (Gender Identity)، تفاوت‌های درون‌فردی را بهتر از جنس (sex) نشان می‌دهد. زن یا مرد بودن، بخش مهمی از کسی است که ما هستیم، و خواهیم بود. تعلق به یک جنس، یک مجموعه اطلاعات کلی و انتظاراتی دربارۀ رفتار، اولویت‌ها و نقش‌های اجتماعی ما ارائه می‌کند. اگرچه، این استدلال، اخیراً در حوزۀ فلسفه مورد تردید زیادی واقع شده است و از هویت غیردوگانه[۴] تا هویتی سیال[۵] و غیرثابت را در بر گرفته است. مهمترین نظریه‌ها ادعا می‌کنند که کلیشه‌ها در پاسخ به ساختارهای اجتماعی، ازجمله نقش‌هایی که زن و مرد در جامعه به عهده می‌گیرند، و تفاوت‌های موقعیت اجتماعی بین دو جنس شکل می‌گیرد. به این ترتیب، یکی از دیدگاه‌هایی که وجود دارد، نظریۀ اجتماعی از جنسیت[۶] است.

نظریه‌های دیگر ادعا می‌کنند که عوامل ذاتی و زیست‌شناختی ازقبیل ژن‌ها و هورمون‌ها بر هویت جنسی و ساختارهای تعریف‌شدۀ اجتماعی دربارۀ جنسیت اثرگذار هستند. رفته‌رفته آشکار شد که تفاوت‌های شناختی و روان‌شناختی که بر تفاوت‌های sex/gender تأثیر می‌گذارند یا از آنها متأثر می‌شوند، در فعال‌سازی مغز یا تصاویر بدن مورد توجه قرار گرفت و به نظر آمد که جنس و هویت جنسی[۷] می‌توانند تعامل داشته باشند و هویت جنسی (Gender Identity) بسته به جنس (sex) افراد متفاوت است. و این می‌توانست نشان‌دهندۀ اهمیت حیاتی نظریۀ ذاتی جنسیت که توسط نظریۀ اجتماعی جنسیت رد شده بود باشد.

این مطالعات، شواهد مهم و پایداری را برای نقش عوامل زنتیکی ذاتی در رشد هویت‌ افراد در هر دو گروه cisgender  و [۸]transgender، و نقش کوچکی را برای عوامل محیطی، و یک نقش کوچک بالقوه‌ای را برای عوامل محیطی ارائه می‌کنند. برخی در این زمینه، تحلیلی از نسخه‌های اصلی سنت جبرگرایی زیستی[۹] را برای حل موضوع «ماهیت هویت جنسی» و همچنین امتیازاتی از نسخۀ جدید جبرگرایی زیستی را ارائه داده‌اند که شامل عناصر ساخت‌گرایی اجتماعی[۱۰] می‌شود. بدن دراینجا، تجربۀ زیستۀ افراد  است که در استمرار میان فعالیت و انفعال وجود داشته و در جنسیت و میل‌جنسی معنادار شده و به این ترتیب، هویت را رشد و استحکام می‌بخشد. با این وجود، بر اساس هگل، برای داشتن تفاوت میان زن و مرد، عناصر مختلف این پدیدارها نمی‌توانند کاملاً از یکدیگر متفاوت باشند. به این معنی که تنها در حالتی که به یکدیگر مرتبط باشند می‌توانند متفاوت از یکدیگر باشند.

اجازه دهید تا بحث ذات/پرورش[۱۱] را خطی بدانیم که از گذشته تاکنون کشیده شده است. از طرفی جان لاک و «جستاری در فاهمۀ بشر» در ۱۹۶۰ را داریم که اغلب بعنوان اصل بنیادین «دیدگاه لوح سفید» شناخته می‌شود که تمام تأکید را بر «پرورش[۱۲]» می‌گذارد. سپس، دیدگاه دوبعدی از کلیشه‌ها میان زنان و مردان را داریم باعنوان صمیمیت و رقابت. اگرچه به این معنا نبود که این کلیشه‌ها بنحو یکسان بر تمام زنان و مردان صدق می‌کند. بلکه زیرمجموعه‌هایی از زنان و مردان با کلیشه‌های شخصی خود قرار دارند. زیرمجموعه‌های متفاوت زیادی (از زنان و مردان) ـ خانه‌دار، فمنیست، همجنس‌خواه ـ وجود داشته و نتیجتاً تشخیص زن (مرد) بودن و ایفای نقش بعنوان یک زن (مرد) دچار مشکل شده است. بعنوان مثال، تحقیقات نشان می‌دهد که کلیشۀ مردسالارانه اغلب روی زنان سنتی مثل زنان خانه‌دار بشدت کاربرد دارد. برعکس آن، زنان کمتر سنتی، از قبیل فمنیست‌ها و زنان شاغل، کلیشه‌های شخصیتی ای با رقابت‌جویی بالا و صمیمیت پایین را از خود نشان می‌دهند. همین سطوح تغییر در مردان نیز وجود دارد ـ کلیشۀ بلندپرواز بشدت برای مردانی در نقش‌های سنتی مثل مدیران و متخصصان کاربرد دارد. مردان دیگر، صمیمی اما غیررقابتی، غیرصمیمی و غیررقابتی، یا صمیمی و رقابتی دیده می‌شوند. همچنین، کلیشه‌های جنسیتی بر ارزیابی زنان و مردان تأثیر می‌گذارد: اگر زنان مطابق با کلیشه‌های جنسیتی رفتار کنند، با موقعیت‌های مدیریتی که نیازمند عامل بودن هستند تناسب نخواهند داشت، اما اگر عاملانه رفتار کنند، هنجارهای جنسیتی را شکسته و با واکنش‌های منفی به شکل بیزاری و جداشدن روبرو خواهند شد. تأثیرات مشابه دربارۀ مردانی که کلیشه‌های مردانۀ متعارف را زیر پا می‌گذارند دیده می‌شود مثل ذلیل بودن.

برخی ادعا می‌کنند که پرورش باید از رویکردها و هویت‌های جنسی پیروی کند و در مقابل، برخی دیگر می‌گویند که پرورش به این نحو، کلیشه‌ای بوده و غلط و محدودانگارانه است. اجبار برای رفتار کردن مطابق با هنجارها و سنت‌ها ما را به یاد ادعای فروید می‌اندازد: «مادران مسلط و پدران متخاصم یا دورازدسترس می‌توانند موجب هم‌جنس‌خواهد شدن فرزندان خود شوند.» بنابراین، این مطالعات، این مفهوم اساسی را که تفاوت‌های روان‌شناختی زنانه/مردانه، طبیعی و دارای ابعاد عمیق شخصی و اجتماعی هستند را به چالش کشید. به نظر می‌آید که راه‌حل این مشکلات را نمی‌توان صرفاً در ساختار نظریه‌های جنسیت یافت. پس بررسی اینکه آیا مشکلات مربوط به مفاهیم جنسیت می‌تواند در واقعیت‌های کلی و علوم دیگر ریشه داشته باشد یا نه ارزشمند بنظر می‌رسد.

آیریس ماریون یانگ[۱۳] فرمول‌بندی قدرت‌مندی از این مشکل را ارائه می‌کند: «ما ظاهراً آمادۀ صحبت دربارۀ زنان، گویا بعنوان یک مجموعه هستیم، حتی اگر این اعضای زن از نظر گروه، نژاد، میل جنسی، سن یا جامعه متفاوت باشند. اما تا زمانی که فهم روشنی از اینکه کدام «زنان»، عنوان این مجموعه هستند نداشته باشیم، هیچگونه زمامداری فمنیستی خاصی وجود نخواهد داشت.» برخی دیگر پیشنهاد داده‌اند که تمایزات فیزیکی جنس‌ها باعث بوجودآمدن تنوع جنسیتی[۱۴] اولیه شده است. تئودور باخ[۱۵] دربارۀ «انواع اجتماعی انسان[۱۶]» و چالش‌های آن صحبت می‌کند مبنی بر اینکه بوسیلۀ کدام اصطلاح باید به این انواع تاریخی، معاصر، پیشنهادی، و اجتماعی جدید انسان ارجاع داد؟ آیا باید این انواع مستقل-از-ذهن را «مردان» و «زنان» بنامیم؟ یا باید چیز دیگری بنامیم؟

اگرچه پرچالش‌ترین بخش این مناقشه زمانی است که به جمعیت درحال افزایش هویت جنسی عجیب[۱۷] می‌رسیم که باعث شده متخصصان همانطور که پیش‌تر گفته شد، زبان متفاوت جدیدی را برای ارجاع به آنها ابداع کنند، ازقبیل:

  • انواع اجتماعی واقعی انسان
  • انواع اجتماعی مستقل-از-ذهن انسان
  • انواع اجتماعی مرتبط با جنسیت

همچنین روبین دمبروف[۱۸] می‌گوید ما شاهد دسته‌بندی کمدها در دستشویی‌های عمومی و باشگاه‌های ورزشی بر مبنای زنانه/مردانه هستیم. یا زمانی که به میل‌جنسی و تولیدمثل غیردوتایی می‌رسیم، این مناقشات شدیدتر می‌شود. آیا باید او را پدر بدانیم یا مادر یا هردو؟ بنابراین ما با تولید روزبه‌روز و مستمر جنسیت (gender) روبرو هستیم.

امروزه، شواهد نشان می‌دهد که زنان و مردان ورای ویژگی‌های فیزیکی، در سیستم‌های شناختی و عصبی خود بنحو قابل‌توجهی متفاوت هستند. این ویژگی‌ها به حس هویتی که شامل مجموعه اطلاعاتی دربارۀ خود است کمک می‌کند، که در سطوح انتزاعی مختلف ذخیره شده و تعریف از خود را ممکن می‌سازد: من بودم، من هستم، و من خواهم بود. و این می‌تواند مدافع دیگری برای نظریۀ ذاتی جنسیت باشد.

تعاریف اولیه
  • Cisgender برای اشاره به کسانی به کار می‌رود که هویت جنسیتی‌شان (gender identity) مطابق جنس (sex) آنها در بدو تولد است.
  • Transgender برای اشاره به کسانی بکار می‌رود که هویت جنسیتی‌شان متفاوت از جنس بدو تولدشان باشد.
  • اقلیت جنسیتی[۱۹]: برای اشاره به ترنس‌ها و کسانی بکار می‌رود که خودشان را ترنس نمی‌دانند اما هویت و شخصیت جنسیتی‌شان متفاوت از هنجارهای سنتی، اجتماعی یا فرهنگی است.
  • کلیشه جنسیتی[۲۰]: یک فرض کلی دربارۀ ویژگی‌ها، خصلت‌ها، و نقش‌هایی است که توسط مردان و زنان حفظ شده یا می‌تواند حفظ شود.
  • جنس زیست‌شناختی[۲۱] زنانه (female) و مردانه (Male): در انسان‌ها، حیوانات، و سایر موجودات زنده به کار می‌رود.
  • اصطلاح زنانه (female) و مردانه (male)، تنها زمانی که موضوع کاملاً مربوط به جنسیت زیست‌شناختی باشد مورد استفاده قرار می‌گیرد.
  • عبارات زنان (women) و مردان (men): زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد که برای استناد به انسان‌ها بوده و هم زیست‌شناسی و هم فرهنگ مدّ نظر باشد.
  • زنانگی[۲۲] و مردانگی[۲۳]: برای درنظر گرفتن ویژگی‌های جنسیتی[۲۴] (ویژگی‌های اجتماعی-فرهنگی) بکار می‌رود.

بحث‌های فلسفی معاصر درباب جنسیت را می‌توان به چهار دستۀ اصلی زیر تقسیم نمود:

  • تبیین‌های ذات‌گرایانه (دیدگاه ویت[۲۵])
  • تبیین‌های اجتماع‌گرایانه (دیدگاه هزلنگر[۲۶])
  • تبیین‌های هویت‌محور (دیدگاه بچر[۲۷])
  • تبیین‌های تاریخ‌محور (دیدگاه باخ[۲۸])

 

پاورقی‌ها:

[۱] John Money

[۲] biological Sex

[۳] Gender as a role

[۴] Non-binary Identity

[۵] fluid

[۶] Social Theory of Gender

[۷] Sex and Gender Identity

[۸] این دو واژه در بخش اصطلاحات توضیح داده خواهد شد.

[۹] bio-determinist tradition

[۱۰] social constructivism

[۱۱] Nature-Nurture Debate

[۱۲] Nurture

[۱۳] Iris Marion Young

[۱۴] initial gender diversity

[۱۵] Theodore Bach

[۱۶] Social Kinds of Human

[۱۷] Queer Gender Identities

[۱۸] Robin Dembroff

[۱۹] Gender Minority

[۲۰] Gender Stereotype

[۲۱] biological Sex

[۲۲] Femininities

[۲۳] masculinities

[۲۴] gender characteristics

[۲۵] Witt

[۲۶] Haslanger

[۲۷] Bettcher

[۲۸] Bach