انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

متن و دانشگاه (۱)

متن و دانشگاه: بحثی در باب انگاره و تاریخِ یک نهاد منحصر به فرد * (بخش اول)
لی هویناکی برگردان و تلخیص: ملیحه درگاهی

دو روز پیش داشتم برای اولین بار با قطار سریع السیر ژاپنی به سمت آلمان می رفتم که غریبه ای به اسم مرا صدا زد، مشغول به خواندن اثری بود که دو سال قبل نوشته بودم و حالا نیز چهره ی مرا به خاطر آورده بود. او هم مثل من راهی برمن آلمان بود، جائیکه دانشگاه قصد داشت سالگرد تأسیس خود را جشن بگیرد. هر دو قطارمان را به جهت برمن (Berman) عوض کرده و در این بین نیز مکالمه ای دوستانه را آغاز کردیم. وی پروفسور فیزیک جامدات بود و در حال حاضر نیز در حال طراحی مدار گردشی بود که از سرعت قطار سریع السیر می کاست. طی مکالماتی که داشتیم دریافتم که مهندس ارشد و معلم است. مکالمه ی ما از سیلیسیون و ژرمانیوم به سمت بحثی کشیده شد که مرتبط با سخنرانی امروز من است:

” چرا در سال ۱۹۹۱، شمار زیادی از افراد از دانشجو گرفته تا شهروندان عادی، دانشمندانی را مورد توجه قرار میدادند که با توجه به موقعیت بر موضوعات کاربردی همچون کاهش سرعت قطارهای سریع السیر کار می کردند؟”

او نیز همچون بسیاری از همکاران من، در آزمایشگاه بخش جامدات دانشگاه پنسیلوانیا، (Penn) می دانست که یک چنین عقیده ای بی منطق و ساده انگارانه است. تقریبا هر چیزی که تحت عنوان فیزیک، ژنتیک یا تئوری سیستم ها و یا حتی زبانشناسی، روانشناسی و حتی فلسفه قرار می گیرد مرتبط با امور مالی است زیرا نتایج حاصل از آن صرف سود اقتصادی می شود.
دانشگاه آلمانی نیز همچون دانشگاه آمریکایی ابزار دست شرکتهای چند ملیتی و دولتهاست و از طریق فریب عامه ی مردم اعتبار پیدا می کند. آموزگاران، منجمین، محققین علم ژنتیک و جامعه شناسان، همگی کارهای خود را به جهت بررسی به کمیته ای از هیئت مدیرانی می دهند که همفکر خودشان هستند. چه بر سر این آزمایشگاهی می آید که همه چیز خود را از دست داده و فقط پیوند سستی با احساس و معنا داشته و حقیقت را به کناری گذاشته است. واقعا گیج کننده است که چرا عده ای که اعتقاد راسخ ما را تقسیم بندی کرده اند، مشتاقند از اینکه به اعتراف دستیافته های خود بپردازند؟ باید تأکید کنم که آنچه دانشگاه را تعریف می کند فقط شامل تعدادی علوم پسا انگلیسی نیست بلکه همچنین نوشته های تکنیکی قرن دوازدهم را شامل می شود که فرهنگ دانشگاهی منحصر به فرد می سازد.

ما اینجاییم تا بیستمین سالگرد تأسیس این دانشگاه را جشن بگیریم. زمان بنیانگذاری این دانشگاه مرز میان علم و تکنولوژی به سختی دیوار برلین بود، اکنون آن مرزها نیز همچون دیوار برلین از بین رفته اند. دیروز، اولین روز از این جشن، مواجه با سیلی از دعاوی در مورد سرمایه گذاری علمی بی همتایی که توسط این دانشگاه پایه گذاری شده، بودیم. به گمانم این ادعاها برای بسیاری از شما به پوچی استدعاهای تشریفاتی برای تفکرات لنینیستی و مارکسیستی است که چند سال پیش برای منتقدین ( GDR) (German Democratic Republic) مطرح بود. آنها که ۲۰ سال پیش قصد این را داشتند که دانشگاه جدیدی تأسیس کنند در حال حاضر فرصت این را دارند که دریابند دانشگاهشان، پنداشتهایی را از مرگ نجات داده که از ابتدا این نهاد را مشروع ساخته بودند.
این دانشگاه به شیوه ای خاص به عنوان یک ماجراجویی مورد توجه قرار گرفته بود. امروز بسیاری از آنان که در این دانشگاه فعالیت می کنند، می توانند نگاهی به گذشته بیندازند و این حقیقت را جشن بگیرند که دانشگاه آنها، به مانند ققنوس (phoenix-like)، بیش از حد معمول دانش خرافی را که در ابتدای شکل گیری آن حاکم بوده را زنده نگه داشته و حالا نیز باید مانع از انفجار درونی آن شود: سقوط ادبیاط به ورطه ی انتقادگرایی ساختار شکن (Deconstructive)، بیولوژی به مهندسی ژنتیک، مطالعات زبان به ارتباطات و وخیم تر از همه محو علم با تبدیل شدن آن به مهندسی.
در یک چنین چشم اندازی، این سالگرد موقعیتی را برای شما فراهم آورده تا نشان دهید که پیشوایی اخلاقی و روشنفکرانه ی بنیانگذاران این دانشگاه با وجود پیوندی که میان مطالعات پولی و مالیاتی برقرار شده، از بین نرفته است. از زمان جنگ ویتنام این چنین اتحادی شکل دهنده ی حیات آکادمیک آلمان بوده چنانچه در ایالات متحده و فرانسه هم چنین بوده است. دانشگاه برمن نه تنها به خاطر مباحث جهانی مرتبط با تأسیس این دانشگاه، بلکه همچنین به خاطر حفظ گروهی از همکاران که دانشگاه را قادر به نوسازی مجدد خود کرده اند، شناخته شده است. همراهی با این جوانه ی نو شکفته برای دانشجویان ما می تواند تجربه ای بی اندازه روح بخش تر از ساخت دیوار برلین باشد. این تجربه دانشجویان را برای در پیش گرفتن چشم اندازی دور دست از ویرانی اساسی مطالعات شناختی (epistemic)، به چالش می کشد.
به نظرم بیایید همانند تاریخ شناسان فکر کنیم و گذشته را به خاطر آوریم: پیوند میان دانشگاه و علم هوسبازی موقتی بود که به دوره ای کوتاه مدت در تاریخ و بلند مدت در نهاد محترم آموزشی، شخصیت بخشید. به نظرم ما باید این قابلیت پیشروی فلج کننده تولید علم را که حالا خبر از کاهش مطالبات یادگیری در سطح عالی تر برای برخی اشکال ارتباطی را می دهد، جشن بگیریم.
تز من این است که دانشگاه نیازی به توجیه موجودیت خود از طریق پافشاری بر شخصیت علمی روشهایش، ندارد. معتقدم رهاسازی تولید دانش آزمون شده از بند جهتگیریهای دانشگاهی، امری ضروری و مبرم برای حفظ اعتبار نظام دانشگاهی طی دهه ی پیش رو است. برای انجام این وظیفه در ابتدا باید کمی به عقب بازگردیم و به همین دلیل توجه شما را به این نکته جلب می کنم که ۸۰۰ سال پیش دانشگاه رشد چشمگیری بر مبنای هنر، به عنوان شاخه ای جدید، داشت. تأکید خواهم کرد که این نوآوری به شکاف تکنیکی منجر شد که هم تاریخ شناسان فرهنگی و هم تاریخ شناسان تکنولوژی آن را نادیده گرفته اند. به لحاظ تاریخی خلق متنهایی که بتوان با نگاهی اجمالی آنها را خواند، فن آوری حائز اهمیت است. این نوسازی علمی فضایی را ایجاد کرد که در آن دانش پوپری (Popper)- یا دانش کوهن (Kuhn) و لهمن (Luhmann)- فرصت بودن پیدا کردند. در این چشم انداز منزلت دانشگاه در تولید زیاد به اصطلاح علم نیست، بلکه علوم غربی به این دلیل می توانند ادعای شأن و مقام کنند که در سایه ای نهادی از دِیر آکادمیک، شکوفا شدند.
کریستیان مارزِن (Christian marzahn)، کشیش بخش و دوستی قدیمی، این نکته را به من خاطر نشان کرد. کریستیان، وقتی که به مکزیک آمدی کتاب راهنمای مسافرتی شهر را به من هدیه دادی، این کتاب ایده ی اصلاح نهاد آموزشی را در من بوجود آورد و من از این بابت به تو مدیونم. امروز صبح در حالیکه کتاب تو را زیر بغل داشتم، نمای سر در این ساختمان و طاق نصرتهای آن را بررسی کردم و در گوشه ی سمت چپ قوس چهارم آنچه را که به دنبالش بودم را یافتم: نشانی فروزان برای امروز که در آن این دانشکده جایگاه دولت شهر را مورد نقد قرار داده است. طرحی از بانو برما (Brema ) در حالیکه سوار بر دلفین است توجه مرا به خود جلب کرد. وی با لبخندی شیطنت آمیز کلید شهر را همچون نشان پیروزی در دست راست خود تاب می دهد. او فاتحانه به بالای شانه ی راست خود، جائیکه خواهرش سوفیا نشسته، نگاه می کند. شما تجارت مفرحی را حس می کنید که آکادمی را دست انداخته، تقابلی میان بانوی خانه دار بشاش و دختری صمیمی به تقابل میان ریزخند شهوت انگیز یک دلفین و نگاه جدی سگ پشمالویی در دامن دوشیزه ای کهن، بسط داده شده است. از شهردار شِرف (Scherff) متشکریم که اجازه داد خانه ی بانو برما را ببینیم. بانو برما نمادی از ضد روحانیت گرایی (anti-clericalism) است که در واقع بخشی از فرهنگ اجتماعی شهر به شمار می آید.
هر چند یک چنین مادیت سترگی فقط خیلی ساده تحلیلی را که من پیشنهاد کردم، بی مایه می کند. نگاه انتقادی از یک جهت می توانست خود را در جهت اعتراض به اتلاف آکادمیکی تهی سازد ولی از جانب دیگر این نگاه می توانست سبب تقلیل اصلاح دانشگاهی مورد نیاز به انتقادگرایی تاریخی از دانش خوب و بد، شود. ۲۰ سال پیش امکان داشت یک چنین ایده هایی ترقی خواه تلقی شوند. در آن زمان شاخصه ی علمی مطالعات زنان، بوم شناسی اجتماعی یا طب سوزنی، هنوز مشخص نبود، در حالیکه مطالعات تاریخ علم؛ ایدئولوژی مورد بحث بود. دانشگاه بایستی به خاطر حفظ شأن و منزلت خود، هم آوری رادیکالتری را میان یادگیری عالی و علم، مورد تصدیق قرار دهد.
شاکله های فکری که توسط تئوری سیستم ها مشخص شده، امکان جستجو برای حقیقت، واقعیت و یا اسلوب اخلاقی را از بین برده است. یک بازی اختیاری تبدیل به ویژگی اصلی انتقادگرایی ادبی پست مدرن شده چنانچه در علوم کامپیوتر یا ژورنالیسم هم همینگونه است؛ دانش هر چه بیشتر تبدیل به واژه ای قالب پذیر شده است. از طریق شروع با این چنین دانشی کسی به امر تازه ای که همان اصلاح امور است، نمی رسد. در بهترین حالت علم هنوز هم برای فرموله کردن عملکردها در جهت امور مالی قدم برمی دارد. اصلاحی که من از آن دفاع می کنم متضمن بازتابی هماهنگ بر آن چیزی است که دانشگاه به آن رسیده و قابل مقایسه با جامعه ی پژوهشگران در شرایط تاریخی است که این نهاد برای نخستین بار تأسیس شد .
چرا و چگونه این شکل جدید آموزشی در صومعه های رهبانی قرن ۱۳ بوجود آمد؟ چگونه این نوع جدید مطالعاتی، سنتهای مطالعه، هنر، مباحثه و تحقیق را در قرنی که جنبش قراردادی شهروندی در شهرها و بخصوص در بین رعایای کشورهای اروپایی شکل گرفت، مورد دوباره سازی قرار داد؟ تحت چه شرایط ضروری کسی می توانست در مورد ادامه ی موجودیت این نهاد منحصر به فرد تاریخی بحث کند؟ آنچه که من امروز علاقه به بزرگداشت آن دارم ادامه ی قابلیت نهاد سکولار- منفرد، سنتی، اروپایی- در جهت اصلاح خویش در عصر علوم کامپیوتر و از طریق انعکاس بر “امری بدیع” (Novel Thing) است که این نهاد آن را در قرن ۱۳ تولید کرد.
من دانشگاه را در آئینه ی شیء مادی می بینم که از یافته های مادی برای شکل دهی به فرم جدید اجتماعی و مفهومی استفاده کرد؛ صفحات تصویری و نوشتاری اخیر. در نیمه ی دوم و سوم قرن ۱۲ شالوده ی کتابهای عکس دار تغییر کرد و تکنیک جدید نوشتاری، تدریس دانشگاهی را امکان پذیر ساخت. به واقع عناصر تکنیکی، کنشهای نهادینه شده ای از شیوه ی جدید آموزشی را به کار گرفت. از طریق این ابزار جدید و استفاده از این تکنیکها، نسخه های خطی از نوشتار آوایی (singing line) به بازتابی از یک نظم پنداشت شده (imagined order) تبدیل شدند.
در آن زمان خواندن، نه فقط برای کسی که به درس lectio)) گوش می داد بلکه برای خود خواننده، شکلی از شنیدن بود. اگر شما به عنوان یک کردارشناس توصیفات عمل خواندن را مورد آزمایش قرار دهید به گونه ی واضحی متوجه این تبدیل خواهید شد. تا سالهای اوج قرون وسطا، خواندن به عنوان یک فعالیت شفاهی توصیف می شد. خواننده ملزم بود هر آنچه را که در طول روز از کتاب آموخته را وارد بحثهای شبانه کند. خواندن عملکرد شنوایی-شفاهی بود و هیچ تفاوتی میان خواندن کتاب با چشمان خود فرد و خواندن از طریق چشمان فرد دیگر، وجود نداشت. پتر مقدس (Peter The Venerable)، راهب بزرگ کلونی ((Cluny (شهر در شرق مرکزی فرانسه) و کسی که اولین ترجمه از قرآن را تنظیم کرد، داستانی گویا دارد. راهبی که در همسایگی اتاق کوچک پیتر بوده می گوید: تمام شب از اتاق پیتر مثل کندودی زنبور عسل صدا می آمد، وی در تاریکی شب تمامی آنچه را که در طورل روز خوانده بود را زمزمه می کرد.
خواندن فعالیتی فیزیکی-روانی بود که تمامی حواس پنجگانه را درگیر خود می ساخت. در نتیجه آموزش یک معلم دوران قرون وسطایی برای گوشهای ما غریب است. شاگردان این معلم بایستی همه ی لغات را از ذهن به دهانشان منتقل کرده و بارها و بارها آن را بجوند و با آب دهانشان مرطوب کنند. دفترخانه ی رهبانی مکانی پر سر و صدا بود، بنابراین در بین راهبان سیستر سیانی (Cister Cian) کپی کردن در طی ساعات “خاموشی بزرگ” (The great silence) ممنوع بود. شرایط فیزیکی و مادی که امروز آموزگاران را قادر به تدریس می سازد در آن زمان وجود نداشت. لغات نوشته شده بر کاغذهای پوستی و پاپیروس و همچنین سیستم نشانه گذاری، در عهد باستان ناشناخته بودند. اولین نوشتارهای کاغذی در دوران بید مقدس (Venerable Bede) شکل گرفت و قبل از آن بر روی سنگ و ورقه های برنزی می نوشتند. بید با فرض کمک به اسکاتلندیهای خشک مغز (Thick-headed) که وی ادعا می کرد توانایی یادگیری لاتین را بدون لغات جداگانه ندارند، این شیوه ی نوشتاری را ابداع کرد. هر کسی امروز معتقد به این نیست که خواندن ما بدون لغات مجزا غیر ممکن است، می تواند آزمایشی ساده را انجام دهد: هر متنی را که می خواهید روی صفحه ی کاامپیوتر قرار دهید، Delete Space را فشار دهید و سپس سعی کنید آنچه را که ظاهر می شود بفهمید. کتابها توسط نویسندگان نوشته نمی شدند بلکه خوانده می شدند و کسی که این کتابها را می نوشت کاتب و در عهد باستان معمولا یک برده بود. خواندن به معنای ادا کردن بود و دانش مرتبط با ریتمهای معمول صوتی نیز بستگی به هنر املا گویی، نویسندگی و همچنین قرائت، داشت.
بین سالهای ۱۱۳۰ تا ۱۲۰۰ تغیییر بنیادی اتفاق افتاد. بالغ بر یک و نیم جین ابزار کوچک، تکنولوژی کاملا جدیدی را ایجاد کردند. شکل حروف الفبایی لاتین، عناصر پایه ای تکنولوژی جدید، به گونه ای کمینه تغییر می کند اما این نشانه ها و حروف در سبک کاملا متفاوتی مورد استفاده قرار می گیرند. به عنوان مثال علامتگذاری جایگزین حاشیه نویسی های بلاغی (rhetorical notation) شد و یا اینکه نقل قولها اغلب با رنگی متفاوت نشانه گذاری می شدند. بنابراین رفرنسها درون نسخ خطی قدیمی و دیگر نسخه ها آورده شده و حالا جدولی از محتویات متن قابل ایجاد بود.
شاخصه ی موضوعی الفبایی بوجود آمد و لغات الفبایی گهگاه در تفاسیر بومی متنهای لاتین مورد استفاده قرار می گرفتند. پیش از هرگز نظم الفبایی این چنینی بین موضوعات وجود نداشت. این ایده در آن زمان حیرت آور بود؛ مثل اینکه امروز از یک دانش آموز کلاس گرامز بخواهید روزهای هفته یا ماههای سال را با دستور الفبایی از بر بخواند.

آلبرت کبیر (Albert the Great) به خاطر نمایی که در آن یک یوزپلنگ به صورت الفبایی شیر را دنبال می کند، پوزش خواست، زیرا در آن زمان هر کسی می دانست که یوزپلنگ نمادی از فروتنی مسیح و شیر نماد قدرت اوست. وی بدین شکل تبیین کرده که این چنین تنظیمی ارتباطی با قواعد ندارد؛ اگرچه امکان دارد این شاخصه به لحاظ روشنفکرانه غیر قابل دفاع باشد ولی در عوض به لحاظ آموزشی قابل کاربرد است و بدین ترتیب فرد می توانست هر جایی از کتاب که نماد شیر ظاهر می شود به یک خط اشاره کند. ۳۰۰ سال پیش از پدیدار شدن شیر به عنوان اولین واژه بر صفحه ی ۱۳۷ از تمامی کپی های برگرفته شده از یک ویرایش، با نزدیک شدن به سالهای پایانی قرن دوازدهم، در حدود دو صومعه در مرکز فرانسه شغل اصلی شان این بود که برای کتاب مقدس فهرست راهنما و زیرنویس آماده کنند.
در موازات با این تکنولوژی بصری، کتابها کوچکتر و استعمال آنها آسانتر شد. در پایان این انقلاب تکنولوژیکی در امر کتابت، کتابها خیلی بیشتر شبیه به آن چیزی شدند که امروز در کتابخانه ها موجود است و صفحه Pagina)) از ابزاری آواشنودی (acoustical) به ابزاری بصری تبدیل شد.
نگرش من نسبت به انقلابی که در کتابهای قرن ۱۲ بوجود آمد در ابتدای امر سبب می شود که سبکها و شیوه هایی را دریابم که در آنها قوه ی استدلالی من توسط فرضهایی آزمون نشده شکل گرفته که فقط از طریق فن آوری جدید نوشتاری امکانپذیر می شوند. فرض من بر این است که “متن اصلی” (original text) از زبان گفتاری حاصل شده و سپس به زبان و قالب دیگری تبدیل می شد. منطقی و یا حتی طبیعی به نظر می رسد که مباحث در ستونهایی شماره گذاری شده، تنظیم شوند.
من به صورت ناخودآگاه و به جهت سازماندهی به این سخنرانی نکاتی را یادداشت کرده ام که تقریبا مرتبط با قرون وسطا است و توسط توماس آکویناس (Thomas Aquinas) و معاصرین وی نوشته شده است. به نگاهی به مطالعات کردارشناسی سال ۱۱۰۰، حوزه ای را دریافتم که در آن من با توجه به پنداشتهایی که دارم برای معلمان آن زمان یک غریبه محسوب می شوم و این فرضیات مرا به مخلوقی متعلق به دورانی عجیب بدل ساخته است. امروز برایم روشن است که متن من آیینه ای از ذهنم، لنگرگاهی از افکار و ترسیمی از اندیشه ام است. در چنین فرآیندی نه تنها ارتباط من با صفحه بلکه ارتباطی که با دنیا دارم نیز مبتنی بر کتاب می شود.

* سخنرانی ایوان ایلیچ (Ivan Illich) در دانشگاه برمن به مناسبت بیستمین سالگرد تأسیس این دانشگاه، ۲۳ سپتامبر ۱۹۹۱

منبع:
www.dvidtinapple.com/illich/1991_text_and_university.PDF