انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مبانی نشانه- معناشناسی دیداری(۴)

جسمانه و نشانه- معنا‌ گردانی

رابطه های استعمالی

ما در بحث‌های هفته گذشته نوع را به عنوان مجموعه‌ای از گونه‌های با قابلیت جانشینی معرفی نمودیم. بعضی از پارادیگم‌ها با زیرمجموعه مطابقت دارند. اما گونه‌های جانشینی دیگری وجود دارند که زیرمجموعه به شمار نمی‌روند. یعنی رابطه‌هایی هستند که یک نوع با انواع دیگر دارد که این رابطه‌ها دایرهالمعارفی هستند. یعنی اینکه توسط دایرهالمعارف تعریف شده‌اند. این رابطه‌ها استعمالی هستند.

جسمانه و نشانه- معنا‌ گردانی

رابطه های استعمالی

ما در بحث‌های هفته گذشته نوع را به عنوان مجموعه‌ای از گونه‌های با قابلیت جانشینی معرفی نمودیم. بعضی از پارادیگم‌ها با زیرمجموعه مطابقت دارند. اما گونه‌های جانشینی دیگری وجود دارند که زیرمجموعه به شمار نمی‌روند. یعنی رابطه‌هایی هستند که یک نوع با انواع دیگر دارد که این رابطه‌ها دایرهالمعارفی هستند. یعنی اینکه توسط دایرهالمعارف تعریف شده‌اند. این رابطه‌ها استعمالی هستند.به عنوان مثال، رابطه ای که بین گاو و شیر گاو برقرار می‌گردد از نوع کارکردی و یا استعمالی است. همین رابطه است که پای مرجع یک نوع را به میان می‌کشد. یعنی اینکه، شیر، گاو را به عنوان مرجع خود می‌شناساند. چنین مجموعه‌ای یک انسجام نشانه‌ای را نیز به وجود می‌آورد. اما ثبات این گونه‌هایی که فرانوع نامیده می‌شوند مشکل ساز است. به عنوان مثال، رابطه ماهی با آب. ماهی برای زنده ماندن به آب نیاز دارد. این رابطه نشانه‌ای رابطه‌ای یک‌طرفه است. چرا که آب برای “بودن” به ماهی نیاز ندارد. در اینجا رابطه ماهی با آب رابطه‌ای استعمالی است. اما رابطه آب با ماهی اینچنین نیست. آنچه که زیر سؤال می‌رود میزان انسجام نمایه‌ها در دایرهالمعارف است. رابطه کودک با پستانک رابطه‌ای استعمالی و دایرهالمعارفی است. اما هین سرشیشه برای نوزاد حیوان هم قابل تصور است. و کودکی که هیچگاه پستانک نمی‌خورد هم قابل تصور است. پس یک نوع می‌تواند مرجعی را که از نوع و جنس دیگر است بشناساند.

در نظام‌های گفتمانی، به ویژه از نوع ادبی و هنری، رابطه نوع و مرجع برهم‌می‌ریزد. و اغلب نوع در خدمت مرجعی است که از جنس خودش نیست. نقاشی را تصور کنید که در آن ماهی در قفس پرنده گرفتار شده است و همینطور پرنده‌ای را تصور کنید که در تنگ آبی نشان داده شده است. در اینجا رابطه‌ها دگرگون شده‌اند. این دگر‌گونی، انسجام بین نوع و مرجع را بر‌هم می‌زند. این بر‌هم ریختگی سبب شکل‌گیری استعاره‌ای جدید از دنیایی شناخته شده می‌گردد. در این حالت، نوع رابطه‌ای که با دنیا برقرار می‌کنیم برهم‌ریخته و رابطه از نوع تعریف می‌شود. ژاک فونتنی در کتاب نشانه‌- معناشناسی و ادبیات (۱۹۹۹) خود توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که “دریافت شهودی، در کفتمان ادبی دریافتی است که نشان‌دهنده شکل‌گیری رابطه حسی مستقیم با دنیا است. چنین دریافتی، دسترسی به ارزش‌های متفاوت را از طریق کمیت‌ها و کیفیت‌های صرفا حسی- ادراکی میسر می‌سازد”. پس نتیجه می‌گیریم که نوع به مرجع خود نچسبیده است و بر اساس نگاه، ‌زاویه دید، دریافت در لحظه، و تأثیر‌گذاری ابژه‌ای که در ارتباط با آن قرار گرفته‌ایم، همه چیز دوباره تعریف می‌گردد. به همین دلیل است که نشانه‌ها از سیالیت برخوردارند.

نشانه ها ی (اشکال) غیر ارجاعی
این مفهوم به این دلیل ضروری به نظر می رسد که ما با گونه‌های تصویری مواجه می‌گردیم که شمایلی (در خدمت مرجع خود) نیستند و انتزاعی به شمار می‌روند. شکل‌گردانی یعنی گذر از مرز ارجاعات. وقتی که اشکال انتزاعی می‌گردند و خط تبدیل به خط فرضی، تخیلی و محدودیت ناپذیر می‌گردد، شکل‌گردانی رخ می‌دهد. به عنوان مثال سایه ای که از کادر تابلو عبور می‌کند و در خارج از تابلو امتداد می‌یابد. و یا خط دستی که در امتداد پرده پیش می‌رود تا از کادر خارج گشته و از نگاه بیننده محو گردد. اینها گذر از مرز ارجاعیت و ورود به حوزه شکل‌گردانی انتزاعی است. شکل‌گردانی یعنی اینکه یک عنصر، بی‌نهایت مبهم، بی‌نهایت دور از گونه یا حالت واقعی خود باشد. کمترین شباهت را با گونه بیرونی داشتن شکل‌گردانی است که می‌توانیم از کمترین تا بیشترین نوع آن را داشته باشیم. در ماگریت، عمل شکل‌گردانی به اوج خود می رسد. تا جایی‌که آسمان دیوار اتاق را تشکیل می‌دهد. و شانه با ابعادی غیر‌منتظره بر روی تخت‌خواب قرار می گیرد. در‌حالی که جای شانه بر روی میز‌توالت یا در جلوی آیینه است. در اینجا دیگر نوع مرجع خود را فرا‌‌نخوانده است. رابطه‌ها طور دیگر تعریف شده‌اند. و استعاره‌ای جدید شکل گرفته است. این همان چیزی است شکل‌گردانی منسجم نامیده می‌شود. چرا علی‌رغم بر‌هم ریختن شکل‌های شناخته‌شده همچنان انسجام معنایی قابل دریافت است ؟ به این دلیل که نشانه‌ها بی‌نهایت قابلیت جابه‌جایی در مکان را دارند. این قابلیت مبتنی بر ذریافت شهودی است. دریافت شهودی بر رابطه‌ای حسی استوار است که همواره رابطه‌های قبلی را بر‌هم زده و رابطه‌هایی جدید می‌سازد. در این رابطه جدید، آهنگ حرکت نشانه‌ها و تغییر می‌کند و با تغییر آهنگ که جسمانه مسؤول آن است، معناهای جدید شکل می‌گیرد. جسمانه، مانند اپراتوری تخیلی عمل می‌کند که بین دال و مدلول به عنوان واسطه قرار گرفته و در حالی که متعلق به هر دو حوزه دال (صورت) و مدلول (معنی) است رابطه بین آنها را برهم‌می‌ریزد و برای آن دو رابطه‌ای جدید تعریف می کند. این همان عملی است که در نشانه- معناشناسی عمل سمیوزیس (نشانه- معنا گردانی) نامیده می‌شود. نشانه- معنا‌گردانی را می‌توان عملی دانست که بر اساس هیجان زیبایی‌شناختی، یعنی باز‌شناخت و باز‌پرداخت ارزش‌های ثبت شده در اشکال حسی شکل می‌گیرد. بنا بر این، جسمانه، ‌جسم فیزیکی نیست، بلکه جسمی تخیلی است که بین دال و مدلول قرار می‌گیرد تا به مذاکره با آنها پرداخته و رابطه‌ای جدید برای آنها تعریف کند.

دالهای گونه های شکل‌گردانی
واحدهای ساده و کوچک حضور منزوی و تنها ندارند. روشن، باز، کشیده فقط در ارتباط تقابلی چنین کارکردی را دارا هستد. این امر بر تعامل نشانه ها با یکدیگر صحه می‌گذارد. به همین دلیل است که رنگ قرمز زمانی می‌تواند به عنوان عنصری مطرح گردد که ایجاد کننده دو قطب متضاد روشن و تیره، تند و ملایم، خالص و ناخالص باشد. حال همین قرمز می‌تواند در خدمت خودش باشد و نوعی ارجاع یا واقعیت پذیری را به دنبال داشته باشد. اما زمانی که این قرمز در خدمت غیر خودش است یعنی کارکردی جدا از “رنگ قرمز بودن را داراست”، یعنی اینکه در خدمت خشم، عصیان، شورش، ایثار، شهادت، عشق و … است، دالی است که در خدمت فرآیند شکل‌گردانی است.
در زبان کلامی، کافی است که بگوییم /بزرگ/ تا خود به خود /کوچک/ فرا خوانده شود. اما در حوزه گفتمان تصویری معادل بزرگ زمانی حضور پیدا می‌کند که /کوچک/ بروز داشته باشد. پس در نظام دیداری و یا تصویری بر خلاف زبان کلامی تا زمانی که معادلها حضور نداشته باشند، کمتر می‌توان برای آنها بر اساس جریانهای فرا تصویری و فرا دیداری معادلهایی را در نظر گرفت.
پس می‌بینیم که گفته دیداری یک نظام را می‌سازد. اما علاوه بر این نقش دیگر آن این است که به عناصر یک جایگاه می‌دهد. به عنوان مثال، عنصر زرد زمانی دارای ارزش زرد روشن است که عناصر دیگر در ارتباط با یکدیگر رابطه تقابلی روشن/تیره را ساخته باشند.
نظام مدلولی گونه های تصویری
گونه‌های تصویری از نظام مدلولی ثابت تبعیت نمی‌کنند. در نظام نشانه‌ای هیچ‌گاه نمی‌توان ارزشهایی از قبل تعیین شده برای یک عنصر قایل شد. در بسیاری از موارد مدلولها با توجه به گونه‌های ارجاعی از قبل شناخته شده تعیین می‌گردند. به عنوان مثال، خط خمیده نشانه اندوه است و یا لباس مشکی نشانه عزادار بودن. با این وجود، هزاران خط خمیده وجود دارد که نشانه اندوه نیست. پس خط خمیده‌ای که مدلول آن قهر یا اندوه است یک خط خمیده ویژه یا خاص است. بهتر است که نظام مدلولی گونه‌های تصویری و دیداری از وابستگی به نظامات ارجاعی یا گونه‌های ارجاعی بپرهیزد. یعنی اینکه اگر در دنیای بیرون، رنگی قرمز، مدلولی تحت عنوان خشونت را دارد، همین مدلول را بلافاصله برای تصویری که در آن قرمز به کار رفته است به کار نبریم. ما می‌توانیم قرمزی داشته باشیم که مدلولی تحت عنوان سرعت، رقابت، تمایز، تمرکز و یا کنش‌مداری را برساند. در واقع در بسیاری از موارد گفتمان است که تعیین کننده مدلول یک عنصر نشانه‌ای می‌باشد.

مدلولهای تثبیت شده
بعضی از دالها مدلولهای تثبیت شده‌ای را به وجود آورده‌اند که این مدلولها تبدیل به ارزشهای ثابت و تغییر ناپذیر شده‌اند. آسمان آبی، لباس مشکی، چمن سبز. اما با این حال، در نظام گفتمانی، مدلولها مرتب بازسازی می‌شوند و لباس مشکی مدلولی زیبایی‌شناختی (بر اساس مد) یا قدرت‌مدار به خود می‌گیرد.
مدلولهای هم معنای نشانه‌های ارجاعی– تصویری
عنصر تصویری می‌تواند اشتراک مساعی یا حیات مشترک با عنصر ارجاعی داشته باشد. البته این اشتراک‌ مساعی کم و بیش موفقیت‌آمیز است. ارزشهایی که به این ترتیب تولید می‌گردند می‌توانند به عناصر نظام دیداری مرتبط گردند. تکرار بعضی از رابطه‌ها، حوادث تاریخی و یا اتفاقات می‌توانند ارزشهایی را به بعضی از گونه‌ها نسبت دهند که این ارزشها به تدریج تثبیت می‌گردند و تبدیل به ارزشی مستقل می‌گردند. همین امر است که مطالعات نشانه شناسی‌فرهنگی را جهت بررسی گونه‌های نشانه‌ای با مدلولهای سیال، که خود به مرور زمان قابلیت تثبیت را می‌یابند، ایجاب می‌کند. به عنوان مثال، چفیه فلسطینی به مرور زمان و در راستای حوادث تاریخی و مقاومت ملت فلسطین به ارزشی مستقل از ارزش معمول چفیه تبدیل شده است. چفیه حکایت بر نظام ارزشی و فرهنگی خاصی دارد که مدلولی تحت عنوان ایثار، مقاومت، حماسه … را در خود داراست. پس می‌بینیم که کارکرد چفیه تغییر کرده است و باب نظام ارزشی جدیدی گشوده شده است.

مدلولهای فراتصویری
نمادهایی هم وجود دارند که خارج از تصویر کارکرد مدلولی خود را دارند. به عنوان مثال، رنگها حتی در یک فرهنگ مشخص مدلولی تثبیت شده ندارند. رنگ قرمز می‌تواند در فرهنگ ما مدلولی تحت عنوان مقاومت، شهادت و ایثار را دارا باشد. اما در مراسم فرهنگ- مذهبی عاشورا همین رنگ قرمز نماد تنفر است. چرا که این رنگ متعلق به کفار و گروه ظالم است. مشکل بتوان نشانه‌های دیداری را در یک نوع شناسی تنظیم نمود. گاهی نشانه دیداری به ارجاع و گاهی به تخیل و یا نماد نزدیک می‌گردد.